
لیایی اکنون مدیر گروه نغمات دینی شبکه قرآن و معارف سیما است. خبرنگار تسنیم سابقه فعالیتهای قرآنی، خاطرات و برخی از خلأهای جامعه قرآنی را با وی به گفتوگو نشسته است:
بهگفته حجتالاسلام محمدی، معاون قرآن و عترت ارشاد، بزرگترین تجمع دینی ترکیه زمانی اتفاق میافتد که یک قاری ایرانی در آنجا به اجرای برنامه میپردازد. درباره ظرفیت تبلیغی و فرهنگی جامعه قرآنی کشور اعم از قراء، حفاظ و... بفرمائید؛ بهنظر شما این گروه تا چه حد میتوانند در مقام سفیران فرهنگی، پیام اسلام و انقلاب را به دیگر نقاط جهان برسانند؟
سفرای ما در بسیاری از کشورها تقاضا میکردند که بهجای سخنران، قاری به این کشورها اعزام شود. دلیلشان هم این بود که تأثیری که یک قاری قرآن میگذارد، از صدها ساعت سخنرانی بیشتر است و این مطلب در ماه رمضان مشهودتر است که بهار قرآن است و فعالیت قرآنی کشورها در این ماه بیشتر میشود. حدود چهار سال پیش بههمراه آقای فردی، سعیدیان و گروه «قدر» به ترکیه سفر کرده بودیم و هرکدام برای تلاوت به یک شهر رفتیم. معمولاً شهرهای کوچک مسجدی دارد و کنار آن قهوهخانهای هم تعبیه شده است.
حدود پنج دقیقه مانده به شروع مراسم تلاوت قرآن، در سالن هیچکس حضور نداشت و ما تصور میکردیم که مراسم با تأخیر زیادی شروع خواهد شد؛ در صورتی که افرادی که مسئول آن بودند تأکید داشتند که رأس ساعت شروع خواهد شد. شهرداری متولی این مراسم بود و رأس ساعت مقرر در بیرون از این سالن، با نورافشانی در محوطه مسجد، طی دو تا سه دقیقه سالن پر شد و ما به اجرای برنامه پرداختیم.
استقبال مردم خارج از کشور از قرای ایرانی فوقالعاده است. فاصله قرای ایرانی در حال حاضر با قرای کشور مصر که زمانی دستنیافتنی بود، اکنون به حداقل رسیده است. در مسابقات مختلفی که شرکت میکنیم، یا ایران یا مصر همیشه یکی از این دو کشور، مقامهای اول و دوم را کسب میکنند. البته در مسابقات مالزی بهدلایل حاشیهای و سیاسی قاری ما را دوم یا سوم اعلام میکنند. ما همیشه نفرات اولمان را در مسابقات ایران شرکت میدهیم و نفرات دوممان را به مسابقات مالزی میفرستیم که در آنجا به قاری ما رتبه دوم و یا سوم میدهند؛ در صورتی که نفرات دوم ما با نفرات اول ما ممکن است در حد یکصدم فاصله داشته باشند و فاصله بسیار کمی دارند.
باید این تابو را بشکنیم و اجازه ندهیم که نفر دوم ما به مالزی برود و مثلاً نفر سوم و یا چهارم را به آنجا بفرستیم. این سفرهایی که ما به خارج از کشور داریم، با اینکه زبان ما را که فارسی است و آن را متوجه نمیشوند؛ اما تعجب میکنند که ما چگونه میتوانیم به این زیبایی قرآن بخوانیم. به یاد دارم که سال 70 یا 71 ما را برای اجرا به کشور امارات دعوت کردند. شبی به ما گفتند که در مسجد شیخ ابوظبی مراسمی برگزار میشود که این مراسم سابقه بیست ساله دارد و بهطور مستقیم پخش میشود و شهرهای جنوبی ایران نیز آن را تعقیب میکنند.
در آن مراسم یکسری قاری و سخنران از کشورهای مختلف میآیند و بهمناسبت میلاد پیامبر صحبت میکنند و به قرائت قران میپردازند. وزیر اوقاف کشور امارات که وزیر اوقاف دوبی هم بود، علاقه ویژهای به ایران داشت و ما را به مراسم دعوت کرد، اما مجری مراسم نسبت به ایرانیان عناد داشت. زمانی که قرار شد ما بخوانیم، مجری ما را معرفی نکرد. ما خودمان، گروهمان را معرفی کردیم و عصر آن روز که قرار بود در مراسم شرکت کنیم، روزی بود که امارات، ایران را بهخاطر اشغال جزایر سهگانه محکوم کرده بود.
به ما گفتند: خودتان را کامل معرفی کنید، و چون مراسم زنده بود آنها نمیتوانستند مراسم را قطع کنند. در ابتدای تواشیحمان، آیاتی از سوره احزاب را که در وصف پیامبر است قرائت کردیم و سپس تواشیح را خواندیم. این مجلس در سالهای قبل بهگونهای بوده که بعد از نماز مغرب شروع میشد و موقع نماز عشا مراسم را قطع میکردند و پس از نماز عشا ادامه میدادند. میان اجرای قسمت دوم تواشیح، اذان نماز عشا را گفتند و ما مطمئن بودیم که باید بهخاطر نماز عشا اجرا را قطع کنیم و نخواهند گذاشت تا پس از نماز آن را اجرا کنیم. امیری که آنجا بود به ما اشاره کرد و گفت: ادامه بدهید!
قاری مصری مجلس میخواست اذان بگوید، امیر گفت: قاری مصری اذان بگوید، اما بعد از آن شما ادامه بدهید. قاری مصری حتی قرآن هم نخواند و فقط اذان گفت و به حاشیه رفت و پس از پایان اجرای ما نماز عشا را خواندند و بعد از نماز دور ما جمع و متوجه شدند که ما فارسی صحبت میکنیم و عربی بهطور کامل بلد نیستیم. با تعجب به ما گفتند: ما تاکنون نمیدانستیم که شما از ایران هستید. شبیه این قضیه در تمامی کشورهای اسلامی و غیراسلامی که قاریان ما رفتند، اتفاق افتاده است. گاهی اوقات در یک مجلس صدها نفر صف میایستند که فقط با قاری دست بدهند. حتی در برخی از کشورها از قاری قرآن ایرانی میخواهند که دستی بر سر فرزند مریضشان بکشد تا شاید خداوند او را شفا دهد.
آقای پورزگری تعریف میکرد که بهعنوان قاری به کشور اتیوپی رفته بودند و سه ساعت قبل از پروازشان به ایران، برنامهای در مسجدی داشتند. برنامه که تمام شد، صف طولانی برای دست دادن با من تشکیل شده بود. صف که به اتمام رسید، مشاهده کردم که کفشم نیست و از این که ممکن بود به پرواز نرسم نگران بودم. یک نفر از داخل مسجد مرا صدا زد و زمانی که نگاهش کردم دیدم که کفشم در دست اوست. گفت کفش را برده تا واکس بزند که افتخار واکس زدن کفش یک قاری قرآن نصیبش شود. بنابراین بهعقیده بنده تأثیری که یک قاری قرآنی میگذارد، از صدها ساعت سخنرانی در آن کشور بیشتر است. وقتی میبینند که ما از یک قرآن میخوانیم و از یک پیامبر سخن میگوییم؛ قطعاً جذب میشوند.
گفتید که در مسابقات مالزی بهدلایل حاشیهای و سیاسی قاری ما را با وجود استحقاق دوم یا سوم اعلام میکنند. ممکن است چنین شائبهای برای مسابقات بینالمللی ما نیز پیش بیاید که ایرانیان با نفوذ در داوریها قاری خود را در رتبه نخست مینشانند، چه پاسخی دارید؟
این قضیه مثل تیغ دولبه شمشیر است، قاریان ما بالاتر از کشورهای دیگر هستند و از طرفی میزبان هستیم، چه کنیم؟نمیتوانیم قاری ایرانیای را که اول میشود بهدلیل میزبانی دوم کنیم، این ناحق کردن حق است. بهعلاوه این که داوران هم نصف ایرانی و نصف خارجی هستند.
ظاهراً این چنین به نظر میآید که قرائت قرآن تنها در محدوده کشورهای اسلامی و بهویژه کشورهای عربی میتواند در انتقال فرهنگ و معارف ما مؤثر باشد و ترجمه قرآن به زبانهای مختلف در نیل به این مقصود در کشورهای غیراسلامی کارسازتر است. مسیحیان کتاب مقدس را به بیش از 2500 زبان دنیا ترجمه کردهاند؛ اما قرآن به 148 زبان ترجمه شده است و مسلمانان در این زمینه کمکاری کردهاند. نظر شما در این زمینه چیست؟
قرآن پرفروشترین کتاب جهان است. از لحاظ کلام، هیچ کلامی جای کلمه عربی را پر نخواهد کرد. خداوند فرموده است: من قرآن را به زبان عربی نازل کردهام، و ما حتی نمازمان را نمیتوانیم به زبان فارسی یا زبان دیگری بخوانیم و حتماً باید عربی بخوانیم. متن قرآن که باید عربی باشد در آن شکی نیست. اما به این موضوع توجه داشته باشیم که هیچ ترجمهای جای متن اصلی قرآن را نمیگیرد.
قرآن مثل کتب دیگر نیست که با ترجمه بتوانید همان مفاهیم را انتقال دهید و این قطعاً اتفاق نمیافتد. با این حال ترجمه قرآن به زبانهای دیگر وظیفه رایزنی جمهوری اسلامی در خارج از کشور است. تا جایی که مطلع هستم در حال ترجمه هستند و در اختیار غیرمسلمانان قرار میدهند و بسیاری از غیرمسلمانان نیز از همین طریق مسلمان شدهاند. اعتقاد من این است که این ترجمهها باید کنار استماع آیات قرآن باشد.
شبکههای رادیویی و تلویزیونی قرآن در حوزه داخل کشور بسیار فعال است؛ آیا در عرصه بینالمللی هم رسانهای داریم که نگاه قرآنی ما را به زبان بینالمللی معرفی کند؟
شبکه قرآن و معارف شبکهای بینالمللی، اما فارسی است و یکی از پیشنهادات ارائه شده این است که این شبکه بخش عربی هم داشته باشد و در ساعتهایی که از لحاظ زمانی با کشورهای عربی و دیگر کشورها متناسب باشد، به زبان عربی و یا انگلیسی پخش شود و یا اینکه شبکهای قرآنی با زبان عربی تأسیس کنیم. در صدا و سیما واحد بینالملل و معاونت بینالملل وجود دارد و ما در حد ارائه پیشنهاد میتوانیم به این بخش ورود پیدا کنیم.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با قرآنیان فرمودند که تلاوت و حفظ حرمت ظاهری باید مقدمه فهم قرآن، تخلق به اخلاق الهی، انس با قرآن سپس تغییر سبک زندگیمان باشد. تفسیر شما از مطالبات رهبری از جامعه قرآنی چیست؟
ایشان در هر دیداری که با جامعه قرآنی تاکنون داشتهاند، تأکید کردهاند که تلاوت و مسابقات و... همه اینها مقدمهای برای درک از مفاهیم قرآن و به کار بردن آن در زندگیمان است. من احساس میکنم همانطور که یک نهضت سوادآموزی با همت امثال آقای قرائتی داشتیم و توانستیم در آستانه ریشهکن شدن بیسوادی در ایران قرار بگیریم، در زمینه نهضت قرآنآموزی هم باید این اتفاق رخ دهد و البته تلاشهای خوبی هم صورت گرفته است.
وضعیت کنونی در بحث قرآنی قابل قیاس با 10 یا 20 سال قبل و اوایل انقلاب نیست. البته متأسفانه در این زمینه آمار دقیق و بررسی مستندی وجود ندارد. یکی از وظایف سازمان نهضت قرآنآموزی که باید تشکیل شود، آمارگیری مستندی انجام شود. قرآن یک دریا و اقیانوس است و هرچه وارد آن شویم باز هم جای کار و فعالیت در آن حوزه هست، ولی کلید ورود، تلاوت، روخوانی و... باید برای همه مردم اتفاق بیفتد.
مردم ابتدا باید با آیات و سپس با مفاهیم و تفسیر آن آشنا شوند و آن را در زندگی خود به کار برند. مطالبه جدیای که رهبر انقلاب داشتند، بحث حفظ و تربیت 10 میلیون حافظ بود. وقتی قرآن را حفظ کنید، زبان قرآن را باید بتوانید بخوانید. معمولاً بسیاری از حفاظ به بحث معنای قرآن ورود پیدا میکنند. این حفظ فرد را از بسیاری از بلایا، خطرات و جرائم اجتماعی نجات میدهد و برکات بسیاری در زندگی فرد دارد. موضوع حفظ که رهبری به آن تأکید داشتند؛ موضوع بسیار جامعالاطرافی است و مطالبه ایشان باعث میشود جامعه، کاملاً یک جامعه قرآنی شود. این کار بسیار سخت اما شدنی است.
فرمودید که رهبر معظم انقلاب از همان دوران ریاست جمهوری خود دیدارهایی مانند همین دیدارهایی که در حال حاضر اوایل ماه رمضان با قرآنیان دارند، داشتند که شما در آنها حاضر بودید. خاطرهای از حضور در آن محافل دارید؟
موشکافی رهبر انقلاب در تلاوت قاریانی که آنجا شرکت میکردند بسیار زیبا بود. به قاریان میگفتند که مثلاً اینجا که خواندی عالی بود اما قسمت دیگرش را اینگونه بخوان. خاطرهای هم در مورد گروههایی که در محضر ایشان همخوانی میکردند، دارم؛ مانند گروه شهید مداح که آقایان امام جمعه، سبزعلی و ... عضو آن بودند. ایشان پرسیدند: شعری که در تواشیح خواندید، از چهکسی بود و آنها نمیدانستند. معظمله به ایشان تذکر داد: برای همخوانی شعری از شاعران برجسته جهان اسلام انتخاب کنید. ایشان همچون یک متخصص تمامعیار در حوزه قرائت و تواشیح با دقت نظر و موشکافی اظهار نظر میکردند.
گفتید خاطرهای هم از اسارت در جنگ بوسنی دارید؛ دقیقاً کی بود و چطور شد که از بوسنی سر درآوردید و کجا و توسط چهکسانی اسیر شدید؟
سال 1374 اولین سالی بود که سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شکل گرفته بود. در آن سال ما را برای اجرا به کشور اتریش اعزام کردند و ما بهدعوت رایزن فرهنگی برای اجرای برنامه از اتریش به بوسنی رفتیم. جنگ بوسنی تقریباً تمام شده بود، اما هنوز صلح کامل و آتشبسی رخ نداده بود. سه قومیت مسلمان، صرب و کروات در آن منطقه حضور داشتند و صربها و کرواتها علیه مسلمانان میجنگیدند. سه نوع پلیس در بوسنی وجود داشت، اما بیشتر پلیسهای آنجا مسلمان بودند. در آن زمان ایران و فرهنگ ایرانی نفوذ بسیار عجیبی روی مردم بوسنی داشت.
کشورهای عربی هم تحت عنوان کمک به مردم بوسنی ورود پیدا کرده بودند. مردم بوسنی خط قرمزهایی دارند که این خط قرمزها را عربها بین آنها رایج کرده بودند (مانند قهوه و...). هدف عربها از ورود به بوسنی ترویج وهابیت بود. ما در شهرهای مختلف بوسنی برنامه اجرا میکردیم و هرجا که میرفتیم با استقبال شدید مردمی روبهرو میشدیم. زمانی که در تلویزینشان برنامه ما پخش شد، شب «قدس» بود و قرار بود فرداشب هم در آنجا برنامه داشته باشیم.
نیروهای صلح از کشورهای مختلفی در شهری که ما در آنجا اجرا داشتیم (سربرنیتسا) مستقر بودند و برنامهای برای یک گروه مشهور جاز آمریکایی نزدیک سالنی که ما برنامه داشتیم، در نظر گرفته بودند. این برنامه از آن جهت بود تا استقبال از برنامه ما را تحتااشعاع خود قرار دهد و تعطیل کند. سالن محل اجرای برنامه ما بسیار پر شد و ما علاوه بر آن اجرای سرود ملی بوسنی را به زبان بوسنیایی هم کار کرده بودیم و در شروع مراسم این سرود را خواندیم و همه سالن که بهاحترام سرود ایستاده بودند، پس از اتمام سرود بهمدت پنج دقیقه تمام کف میزدند.
در سرود بوسنی کلمه «شهید» وجود داشت و با خواندن آن بسیاری از حاضران در سالن اشک میریختند، چون بسیاری از عزیزان آنها در جنگ شهید شده بودند. قرار بود تنها دو برنامه کوتاه اجرا کنیم، اما دو ساعت برنامه اجرا کردیم و واقعاً خسته شده بودیم. آقای پورزگری و آقای خاکی سه بار بهتقاضای حاضران قرآن خواندند. این برنامه آن شب از تلویزیون بوسنی پخش شد و آمریکاییها و دیگر کشورهای اروپایی تصور میکردند که ایران کشور بوسنی را تحت تصرف خود درآورده است.
پس از اتمام مراسم بهصورت زمینی برای خواندن سرود بهمناسبت عید فطر بهسمت کراواسی حرکت کردیم. ما را سوار اتوبوسی کردند و پاسپورتهایمان را دادند و گفتند: هرجا کسی به شما گیر داد، با این پاسپورتها میتوانید عبور کنید. از پلیس مسلمان گذشتیم و وارد شهر «یاایتسه» شدیم که در آن شبهنظامیان کروات در شهر تخلیه شده مسلمانان ساکن شده بودند و پلیسهای کروات در آن شهر حضور داشتند. ما را گرفتند و گفتند: یکی دوساعت بازجویی میکنیم، اما آن دو ساعت هفت روز شد.
ما را به زیرزمینی بردند و صلیب سرخ بعد از سه روز نامه از ما گرفت تا به خانوادههایمان برساند. در این چند روز غذا و طهارت و نمازمان وضع بسیار نامناسبی داشت. زیرزمینی سرد بود و صدای رژه و زره میآمد. بعداً متوجه شدیم که پس از پخش فیلم ما، آمریکاییها دستور گرفتن و زندانی کردن ما را داده بودند. پس از گرفتن ما تلویزیون بوسنی فیلم ما را پخش کرده و از مردم خواسته بود که بهمحض دیدن ما به پلیس اطلاع دهند. به همین دلیل جرأت آسیب رساندن به ما را نداشتند. بعداً متوجه شدیم که آقای هاشمی خبر را در تلویزیون پخش کرده بودند و فیلم آن را بعدها دیدیم.
ایشان به آقای ولایتی، وزیر خارجه وقت گفته بودند: تمام تلاشتان را بکنید که هیچکدام از این افراد ربوده شده، مورد آسیب قرار نگیرند، که آقای ولایتی با سفیر کرواسی مذاکره کرده و او نیز به رئیس جمهورشان این نکات را منتقل کرده بود. نکته جالبی که سبب برملا شدن ماجرای ربودن ما شد، این بود که ما در یکی از لشکرهای بوسنی برنامهای اجرا کرده بودیم و فرمانده لشکر یک کتاب حاوی سخنرانی رئیس جمهور بوسنی را به ما داد. این کتاب حکم اسلحه را داشت و اگر این کتاب را با ما میگرفتند؛ در جا ما را میکشتند. ما این کتابها را بالای سر راننده در آن اتوبوس گذاشته بودیم و آن راننده پس از اینکه از آزاد کردن ما ناامید شده بود، به اتریش رفته و در آنجا پس از پیدا کردن کتابها در اتوبوس، آنها را به سفارت ایران در اتریش داده بود که آنها نیز با پیگیریها متوجه میشوند که ما را گرفتهاند.
پس از هفت روز که آزاد شدیم و بیرون آمدیم، با جمعیت کثیری از پلیس بوسنی با تعداد زیادی دستهگل مواجه شدیم. میخواستند ما را به فرودگاه کرواسی ببرند که به ایران بفرستند، اما ما گفتیم باید ما را به سفارت ایران تحویل دهید که این مهم محقق شد و ما به ایران بازگشتیم.