
رسول خدا(ص) چند سفارش مهم دارند كه مردم در ماه مبارك رمضان، به اين چهار سفارش توجه ويژه داشته باشند، چون كه با اجراى اين سفارش ها، خير دنيا و آخرت خود را تأمين مى كنند. اولين سفارش ايشان به خاطر اهميت و ارزش و موقعيت آن، اين است كه:
«فاجتنبوا فيه كلَّ حرام »
از آنچه كه خدا بر شما حرام كرد، دورى كنيد و فاصله بگيريد.
اگر گناه را بخواهند طبق آيات و روايات تجزيه و تحليل كنند، مسائل مهمى از آن تجزيه و تحليل درمىآيد. قرآن مجيد، گناه را خودكشى، قتل شخصيت و انسانيت انسان مىداند و داستان نفرت خدا، انبيا و اولياى الهى از گناه، داستان ويژه و شگفتى است.
دو موردش را براى شما نقل مىكنم؛ مورد نخستش در ارتباط با وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه از نظر اخلاق، در اوج بودند. يعنى در مقامى از اخلاق قرار داشتند كه فوق آن مقام وجود ندارد:
« إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »
حرف « على » در عربى معنايش استعلاء و برترى است، يعنى تو در بلنداى خُلق عظيم قرار دارى و هر چه اين نردبان پلّه داشته، پيغمبر صلىاللهعليهوآله طى كرده است.
يكى از موارد اخلاقى در ماه مبارک رمضان، بردبارى، حلم، حوصله و تحمّل پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلىاللهعليهوآله بود. تحمل و بردبارى يعنى حالتى كه انسان در برابر پيشامدها، در آرامش كامل باشد و صبر كند.
جمعيت در مسجد نشسته بودند. شخص تند و زمخت و بدخلقى آمد، در چارچوب درب مسجد ايستاد و خيلى بىادبانه و سبك گفت: كدام يك از شما «محمد» هستيد؟
يكى از مطالبى كه قرآن كريم در سوره مباركه حجرات دارد اين است كه: بين همديگر، همديگر را سبك و با اسمهاى زشت صدا نزنيد. به قدرى اين بىادبى بد است كه خدا مىفرمايد: اين برخوردها، خروج از چارچوب انسانيت است.
كسانى كه در مسجد بودند، با مشاهده بى ادبى و سبكبازى اين شخص در حال موضعگيرى برآمدند. پيغمبر صلى الله عليه و آله اشاره كردند كه آرام باشيد، بعد فرمودند: آن كسى كه به دنبالش مى گردى، من هستم.
آن شخص جمعيت را شكافت و آمد، سرش را روى دامن پيغمبر صلى الله عليه و آله گذاشت و دراز كشيد. با دو پاى خود مردم را اين طرف و آن طرف زد تا جا باز شود و بخوابد، بعد گفت: شنيده ام كه تو خيلى شيرين سخن و خوش بيان هستى، من از راه رسيده ام، خسته هستم، قصّه شيرين و خوبى برايم بگو.
حضرت قصه را شروع كردند. قصه خيلى شيرين بود و تحت تأثير قرار گرفت و كم كم از شدت خستگى خوابش برد. رسول خدا صلى الله عليه و آله با گوشه عباى خود شروع به باد زدن كردند. خوب خوابيد و خستگيش برطرف شد بعد چشمش را باز كرد و نشست، گفت: تو با اين اخلاقى كه دارى، حتما پيغمبر هستى، من نمى فهميدم، مسلمانم كن.