به گزارش مشرق به نقل از باشگاه خبرنگاران، امام
خميني در اين نهضت تاريخساز و بينظير خويش، از یارانی خالص، وفادار،
مبارز، از جان گذشته و آماده براي همه گونه فداكاري و ايثار تا مرز شهادت
بهره ميبرد، و شهيد مظلوم آيتالله بهشتي يكي از اين یاران انقلابي و سخت
كوش بود كه سرانجام در مسير تحقق آرمانهاي الهي امام خميني به فوز عظيم
شهادت نائل آمد. بيترديد، زيباترين و كاملترين عبارات و تعابير در وصف
شخصيت اين شهيد والا مقام را بايد از حضرت امام خميني شنيد.
*
دست آمريكا از آستين اين خائنها بيرون آمد و يك همچو جنايتي به مسلمين
وارد كردند و كساني (را) كه جز به مصلحت مسلمين انديشه نميكردند، از وكلاي
مجلس و از دولت، وزرايي كه بسيار ارزشمند بودند، وكلايي كه ارزشمند بودند و
از قوه قضائيه هم مثل آقاي بهشتي، كه از اول شكل گرفتن جمهوري اسلامي مورد
هدف بود، (به شهادت رساندند) شما شاهد بوديد كه تمام اين ارگانهاي اسلامي
مورد هدف بودند، مجلس مورد هدف بود، مجلس خبرگان وقتي كه ديدند بسياري از
آنها، اكثر از آنها علما هستند، مورد هدف واقع شد، مجلس شورا وقتي ديدند كه
اكثريت اشخاص متعهد وبسياري از آنها از علما هستند، مورد هدف واقع شد، قوه
قضائيه وقتي كه ديدند بدست اشخاص دانشمند متعهد فعال واقع شد، مورد هدف
واقع شدند.
اين يك جرياني بود و هست. الان ما بسياري از دوستانمان و علاقهمندان به اسلام را از دست دادهايم، لكن من به ملت ايران تهنيت عرض ميكنم كه چنين فرزنداني را تحويل جامعه داد و در پيشگاه خداي تبارك و تعالي فرستاد و باز هم ايستاده است و خم به ابرو نياورده.
ما هر روز در جبهههاي فرزندان بسيار عزيزي كه براي حفظ اين كشور و حفظ اين جمهوري اسلامي كوشش ميكنندو به دفاع از كشور اسلامي قائم هستند و شب و روز خودشان را نميشناسند و ارتش دلاور ايران و سپاه پاسداران عزيز و بسيج عمومي و عشاير كشورمان و اهالي عزيز آن سامان تمام مجهز هستند و ايستادهاند و ابدا راجع به اين مسائلي كه در پشت جبهه واقع ميشود يا در خود جبهه واقع ميشود، اهميتي به آن نميدهند كه دست از كارشان بردارند. همه منسجمتر ميشوند، قويتر ميشوند و همه مستعد اين هستند كه اين كاروان را به آخر برسانند واين درخت ثمر بخش اسلام را به ثمره خودش برسانند.
البته يك ملتي كه ميخواهد در مقابل همه قدرتها بايستد، نميخواهد سازش كند با بلوك غرب و نميخواهد سازش كند با بلوك شرق...، ميخواهد صراط مستقيم انسانيت و اسلاميت را پيش بگيرد، بايد مهيا بشود از براي اينكه همه پيشامدهايي كه پيش آمده است و پيش خواهد آمد. ما نبايد گمان بكنيم كه پيشامدها تمام شد. مادست اين ابرقدرتها را از مخازن خودمان و تسلطشان را از كشور خودمان كوتاه كردهايم و آنها ساكت نمينشينند.
و ما بايد توجه داشته باشيم و با كمال قدرت، اتكال به يك قدرت غير متناهي - و آن قدرت الهي است - (داشته باشيم.) وقتي كه ما پشتوانهمان قدرت الهي است و پشتوانه مان اسلام است و مقصدمان حق است، براي چي در اين مصائب سست بشويم، وقتي كه ما راه خودمان را يافتهايم ملت راه خودش را يافته است و آن راه را دارد با كمال جديت و قدرت تعقيب ميكند.
البته راه حق دشواريها دارد، راه حق ناگواريها دارد، لكن آن كه اهل حق است و راه حق را ميخواهد برود، آن نبايد هيچ تصور اين را بكند كه كوچكترين سستي را به خودش راه بدهد و بايد با كمال قدرت به پيش برود. (صحيفه امام، ج 15، ص 6 و 7)
*
اين جريان در كار بود كه مردم را از شما جدا كند... اين آقاي بهشتي
مسلمان، متعهد، مجتهد، اين چه كرده بود كه تو تا كسي مينشستي، ميديدي كه
دو نفر آدم به هم ميرسند يك حرفشان فحش به اوست؟!
تو اجتماعات، يك دستهاي مرگ بركي،"طالقاني را تو كشتي"(ميگفتند.) خوب، شما ببينيد چه ظلمي (بود) به يك همچو موجود فعالي، كه مثل يك ملت بود براي اين ملت ما. با چه حيلههايي اين را ميخواستند بيرون كنند. خوب، حالا رفته است كنار، ولي اينها بدانند كه با رفتن اين و آن و آن و آن، خير، مسائلشان حل نميشود، مردم بيشتر ميفهمند كه شما چه كاره بوديد و ميخواستيد چه بكنيد.
اين تكليف آقايان است كه راجع به مسائل اسلامي، كه پيش ميآيد، چه وكيل بخواهيد تعيين كنيدو چه- عرض بكنم كه - رئيسجمهور بخواهيد تعيين كنيد، بايد در صحنه باشيد، عذري نداريم كه برويد كه برويد كنار بنشينيد. البته اشخاصي پيدا ميشوند كه با گفتههاي خودشان، نوشتههاي خودشان ميخواهند شما را نگذارند وارد بشويد. آنها ميخواهند كه اشخاصي را تعيين بكنند كه بعدها ما گرفتار بشويم. شماها بايد وارد باشيد. (صحيفه امام، ج 15، ص 18)
* من اين ضايعه بزرگ را به ملت ايران و شما آقايان كه نزديك بوديد با آقاي بهشتي و مطلع بوديد از افراد ديگري كه شهيد شدند، به همه شما آقايان و ملتمان تسليت عرض ميكنم. بناي دشمنان شما بر اين است كه افرادي كه لياقتشان بيشتر است بيشتر مورد حمله قرار بگيرند.
آنها افرادي را هدف قرار ميدهند كه از آنها خوف دارند كه مبادا يك وقتي به آنها صدمه بزنند. و اين را من كرارا گفتهام كه مرحوم آقاي بهشتي در اين مملكت مظلوم زيست. تمام مخالفين اسلام و مخالفين اين كشور حمله مستقيمشان را به ايشان و بعضي دوستان ايشان كردند.
كسي را كه من بيشتر از بيست سال ميشناختم و روحياتش را مطلع بودم و ميدانستم چه جور مرد صالحي و مرد به درد بخوري براي اين كشور است، مخالفين او را در كوچه و بازار و محله و صحبتهايي كه همه ميكردند، آن طور جلوه دادند.
يك مرد صالحي را به صورت يك ديكتاتور در آوردند! و شما بايد مهيا(ي) اين جور مسائل باشيد، يعني، كشوري كه نهضت كرده براي آزاد شدن و براي مستقل بودن و براي اينكه وابسته نباشد به هيچ قدرتي از شرق و غرب، بايد خودش را مهيا كند براي توابعي كه پيش ميآيد. يا بايد انسان تن در بدهد به همه ذلتها و به همه زير بار بودنها و تحت سلطه بودنها و يا اگر بخواهد مستقل باشد، بايد عوارض و لوازمش را بپذيرد. (صحيفه امام، ج 14، ص 515)
*
اين پيشامد براي همه ملت ما ناگوار بود و يك اشخاصي كه براي خدمت خودشان
را حاضر كرده بودند و خدمتگزار اين كشور بودند، اشخاصي بودند كه آن قدري كه
من از آنها ميشناسم از ابرار بودهاند، از اشخاص متعهد بودهاند كه در
رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي است.
ايشان را من بيست سال بيشتر ميشناختم. مراتب فضل ايشان و مراتب تفكر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود. و آنچه كه من راجع به ايشان متاثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود.
مخالفين انقلاب، افرادي [را] كه بيشتر متعهدند، موثرتر در انقلاباند، آنها را بيشتر مورد هدف قرار دادهاند. ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگي بود. تهمت ها، تهمت هاي ناگوار به ايشان ميزدند! ا
ز آقاي بهشتي اينها ميخواستند موجود ستمكار ديكتاتور معرفي كنند، در صورتي كه من بيش از بيست سال ايشان را ميشناختم و بر خلاف آنچه اين بيانصافها در سرتاسر كشور تبليغ كردند و"مرگ بر بهشتي"گفتند، من او را يك فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدين، علاقهمند به اسلام و به درد بخور براي جامعه خودمان ميدانستم.
و شما گمان نكنيد كه اين آقايان كه وارد شدند در اين شغلهاي دولتي، اينها يك اشخاصي بودند يا هستند كه راهي براي استفاده جز اين مقام ندارند، اينها هر كدام اشخاص متعهدي بودند كه در پيش مردم مقام داشتند، در پيش روحانيت مقام بزرگ داشتند، و اين طور نبود كه واخورده باشند كه بخواهند بيايند اينجا انحصار طلب باشند.
خدا انصاف بدهد به آنهايي كه انحصار طلب بودند و ميخواستند بهشتي و خامنهاي و رفسنجاني و امثال اينها را از صحنه خارج كنند. اينها رفتند به آقاي بهشتي و اين جمعي كه در اين واقعه [...]، در اين واقعه فجيع [كه] به دست عمال امريكا و به دست اشخاصي كه كسي [كه]"شناخت"آنها را خوانده باشد، ميداند كه به هيچ يك از اصول اسلامي اعتقاد نداشتند، [درست شده بود،] به دست اينها شهيد شدند و به درگاه خدا شتافتند و نحن ان شاءالله بهم لاحقون. (صحيفه امام، ج 14، ص 518 و 519)
* مسائل امريكاست و اسلام، جريان، جريان امريكايي در مقابل اسلام. از همان اول، از همان وقتي كه احساس اين شد كه شاه بايد برود، از همان وقت بختيار ميآيد و بختيار از يك گروه مليگرا. منباب احتياط هم آنها ميگويند كه ديگر او از حزب ما و از جبهه نيست. اين احتياطي بود كه كردند كه اگر او كنار رفت، باز جبههاي در كار باشد. از همان وقت كه ديگر اساس سلطنت سست شد، اين جريان در كار افتاد. همان وقت كه من در پاريس بودم اين جريان شروع شد.
همان وقت هم ميخواستند كه شاه را نگه دارند، به اسم اينكه او سلطنت كند نه حكومت، با اين اسم ميخواستند حفظش كنند و از همان وقت هم ميخواستند كه بختيار را بياورند و با ما آشتي بدهند، ماكانه نزاعمان با بختيار بود از اين جريان. از اول يك جرياني منسجم شده و برنامهريزي شده در كار بود و ما درست توجه به آن نداشتيم. كمكم هي مطالب معلوم شد، كمكم خودشان را لو دادند و رسيد به اينجا كه من هر چه جديت كردم كه نرسد به اينجا، رسيد.
نه
از باب اينكه به اينها اعتمادي داشتم، از جهات ديگري كه به خود آقايان
گفتم. حالا رسيده جريان به اينجا كه از حفظ شاه و بعدش بختيار و بعدش شوراي
سلطنتي و بعدش اصل جمهوري اسلامي كه با آن مخالفت ميشد و بعدش مجلس
خبرگان و بعدش مجلس شوراي اسلامي و بعدش دولت و بعدش قوه قضايي كه با همه
مخالفت ميشد.
نه از باب اينكه با رجايي و بهشتي و هاشمي و امام جمعه تهران مخالفتي داشتند، چه مخالفتي؟ يك جرياني بود كه بايد افراد متعهد نباشد. اگر شد آنها را از صحنه بيرون كنند و منعزل كنند از مردم... شايعه سازي كنند كه حتي اين اجناسي كه براي جنگزدهها ميخواهند ببرند اين ميرود تو جيب آقاي بهشتي و آقاي خامنهاي و آقاي كذا، آقاي هاشمي.
هر جنايتي كه در ايران به دست خود آنها واقع ميشد به مردم ميگفتند كه اينها كردند. اين يك جرياني بود و هست كه ميخواهند اين كشور را با آن جريان بكشند به طرف امريكا. خوب اگر به طرف امريكا كشاندند شوروي هم شريك است... (صحيفه امام،ج 15، ص 24 و 25)
* شما تا توانستيد به فرزندان اسلام چون شهيد بهشتي و شهداي عزيز مجلس و كابينه با حربه ناسزا و تهمتهاي ناجوانمردانه حمله كرديد كه آنها را از ملت جدا كنيد و اكنون كه آن حربه از كار افتاد وكوس رسوائي همهتان بر سر بازارها زده شد، در سوراخها خزيده و دست به جناياتي ابلهانه زدهايد كه به خيال خام خود ملت شهيدپرور فداكار را با اين اعمال وحشيانه بترسانيد و نميدانيد كه در قاموس شهادت واژه وحشت نيست.
اكنون اسلام به اين شهيدان و شهيدپروران افتخار ميكند و با سرافرازي همه مردم را دعوت به پايداري مينمايد و ما مصمم هستيم كه روزي رخش ببينيم و اين جان كه از اوست تسليم وي كنيم.
ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بيگناه به عدد شهداي كربلا از دست داد. ملت ايران سرافراز است كه مرداني را به جامعه تقديم ميكند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين كرده بودند و دشمنان خلق گروهي را شهيد نمودند كه براي مشورت در مصالح كشور گردهم آمده بودند. ملت عزيز! اين كوردلان مدعي مجاهدت براي خلق گروهي را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صديق خلق بودند.
گيرم كه شما با شهيد بهشتي كه مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمني سرسختانه داشتيد، با بيش از 70 نفر بيگناه كه بسياريشان از بهترين خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان كشور و ملت بودند چه دشمني داشتيد؟ جز آنكه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صافكنان چپاولگران شرق و غرب ميباشيد.
* من كرارا گفتهام كه مرحوم آقاي بهشتي در اين مملكت مظلوم زيست.
* آنچه من راجع به آقاي بهشتي متاثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود.
* خدا انصاف بدهد به آنهايي كه انحصارطلب بودند و ميخواستند بهشتي و خامنهاي و رفسنجاني و امثال اينها را از صحنه خارج كنند.
* مسائل آمريكاست و اسلام. جريان، جريان آمريكايي در مقابل اسلام... يك جرياني بود كه افراد متعهد نباشند، آنها را از صحنه بيرون كنند و منعزل كنند از مردم.
ديدگاه رهبر معظم انقلاب درباره شخصيت شهيد مظلوم آيتالله بهشتي
شهيد بهشتي با اينكه از لحاظ علمي يك شخصيت برجستهاي بود آنچنانكه در حد مقام علمي ايشان بود شناخته نشدند اما بايد بگويم كه ناشناخته ماندن جنبه علمي شهيد بهشتي در ميان عامه مردم بدليل آن بوده است كه جنبه هاي سياسي، بقيه ابعاد شخصيت ايشان را تحتالشعاع قرار داده بود و ايشان را در درجه اول بعنوان يك سياستمدار مجرب ميشناختند.
هميشه
اينطور است كه يك جنبه برجسته در شخصيت چند بعدي يك انسان در آن محيطي كه
آن جنبه بيشتر رواج دارد ساير جنبهها را تحتالشعاع قرار ميدهد. شما در
محيطهاي پزشكي دنيا اگر برويد، مشكل است كه ثابت كنيد ابن سينا يك فيلسوف
الهي هم بوده است.
در محيطهاي فلسفي هم مشكل است كه بياد آوريد ابن سينا طبيبي بوده كه با قاروره و خون و نبض و امراض هم سر و كار داشته است. علت اين امر آن است كه در آن محيطها، آن بعد از شخصيت چند بعدي اين آدم آنقدر بزرگ است كه اجازه نميدهد به ياد بقيه ابعاد باشند.
شهيد بهشتي همينجور بود. بيشك اگر در بين دوستان فرهنگي قديمي شهيد بهشتي برويد و با آنها صحبت كنيد، درست يادشان نميآيد كه ايشان رئيس ديوان عالي كشور بوده و سررشته قضا در يك برههاي دست ايشان بوده است.
براي اين عده مشكل است كه بعد قضائي شخصيت شهيد بهشتي را تصور كنند. چون بعد فرهنگي او با همان عظمت در ذهن آنها مجسم است. تنها كساني همه ابعاد زندگي اين شخصيت بزرگ ما را بياد ميآورند كه در هر برههاي از زمان با بخشي از وجود او و بعدي از ابعاد شخصيت او سر و كار داشتهاند.
دوستان نزديك ايشان غالباً از اين گروهند، دوره علمي ايشان را ديدهاند، دوره سياسيشان را ديدهاند، دوره مديريتشان را ديدهاند، دوره جنگ و گريزشان با دستگاه طاغوت را ديدهاند. همه اين دورهها را شهيد بهشتي داشتند كه ما از نزديك شاهد بوديم و من خودم يكي از آن كساني هستم كه تصورم اين است كه بيشتر ابعاد شخصيت شهيد بهشتي را ميدانم اما در عين حال اگر به من بگويند كه شخصيت ايشان را توصيف كنم يقين دارم كه نميتوانم توصيف كنم، علتش هم اين است كه شهيد بهشتي به معناي حقيقي كلمه يكي از شخصيتهاي ما بود.
من بارها اين را به دوستان نزديكمان، بعد از شهادت آقاي بهشتي ميگفتم كه ايشان از جمله آن شخصيتهائي بود كه از عادي بالاتر بود، ما در بين شخصيتهاي جهاني و انقلابي افرادي راميبينيم كه آدمهاي خيلي خوب وكارآمدي هستند اما آدمهاي عادي هستند و جنبه فوقالعاده و برجستهاي در آنها نيست.
ما اگر بخواهيم مثالي براي يك شخصيت فوقالعاده كه جنبه برجستهاي داشته باشد بزنيم بايد از امام خميني نام ببريم كه نمونه عالي آن شخصيت برجسته است يعني همه چيز در او فراتر از معمول شخصيتهاست. شهيد بهشتي از آن جمله كساني بودند كه در او يك چيزي فراتر از شخصيتهاي عادي و معمولي آدمها وجود داشت و اين را ما در او مشاهده ميكرديم. شخصيتهاي جهاني دنيا هم كه ايشان را ديده بودند چنين احساسي را داشتند.
البته افراد معدودي از شخصيتهاي برجسته در زمان ايشان به ايران آمدند اما همانها كه آمدند تحت تأثير ايشان قرار گرفتند و بعد هم به ما اظهار ميكردند. بهر حال شهيدبهشتي يك چنين شخصيتي بود. به اين جهت بود كه ابعاد فراوان شخصيت ايشان را حتي كساني كه دوستان نزديكش بودند نميتوانند جمعبندي كنند، لااقل من نميتوانم اينكار را بكنم.
اما در مورد جنبههاي علمي شهيد بهشتي، اولاً ايشان در فقه يك شخص برجستهاي بودند و تحصيلات عاليه و بسيار خوبي در قم داشتند. ميدانيد كه درس مرحوم داماد در فقه درسي بود كه اگر چه از لحاظ كميت تعداد كساني كه در درس ايشان شركت ميكردند زياد نبودند، اما غالباً فضلاي ممتاز در درس مرحوم داماد حضور داشتند.
البته
بعضي از آنها مختص درس ايشان بودند و بعضي ديگر درس ايشان را ميرفتند و
در درسهاي ديگر مثل درس امام هم شركت ميكردند. اما يك مجموعه سطح بالاي
علمي و خوب در درس مرحوم داماد جمع ميشدند كه يكي از برجستهترين شاگردهاي
درس فقه مرحوم امام، شهيد بهشتي بودند.
من وقتي در سال 37 به قم رفتم. آقاي بهشتي يكي از فضلاي معروف قم بودند. يعني ايشان در آن وقت مدرس سطح بودند و ظاهراً سطوح عاليه را درس ميدادند و طلبههائي را ميشناختم كه به درس شهيدبهشتي ميرفتند. از جمله بعضي از فرزندان مرحوم داماد هم بودند كه در درس مرحوم بهشتي حاضر ميشدند و ايشان استادزادههاي خودش را تربيت ميكرد. اين از لحاظ فقهي كه خود اين حاكي از اين است كه شهيد بهشتي يك شخصيت بالائي بود.
بعدها هم ما در مسائل و جريانات مختلف و در بحثهائي كه در طول دوران مبارزه پيش ميآمد و هر جا كه صحبت به مباحث فقهي كشيده ميشد، آثار همان فكر باز و قوي را در شهيد بهشتي ميديديم. ايشان با مسائل كاملاً پخته و آشنا برخورد ميكردند.
با اينكه سالها بود كه ايشان كارهاي تخصصي فقهي مثل يك آدم مشغول به فقه كه دائماً كتب فقهي مطالعه ميكنند نداشتند. بقول ما طلبهها نسبت به فقه تارك بودند، در عين حال هميشه حاذق و مسلط به كليات مسائل بودند و آن فكر روشن و باز ايشان كار خودش را ميكرد و راهگشائي ميكرد.
در زمينه فلسفه هم اينجور بود.من در سال اول يا دومي بود كه اطلاع پيدا كردم مرحوم طباطبائي جلساتي دارند كه شبهاي پنجشنبه و جمعه عدهاي از فضلا در آن شركت ميكنند و علامه مباحث فلسفي را در آن جلسه در سطح بالائي مطرح ميكردند اين همان جلسهاي بود كه به تدوين كتب اصول فلسفي منتهي شد و تقريباً از سال 34 شروع شده بود.
اين موضوع را كه بنده ميگويم مربوط به سال 39 است كه در آن جلسات شركت ميكردم. در آن سالها من تصادفاً با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و آشنا شدم و چند جلسه هم شركت كردم بعدها البته مدت چند ماه به آن جلسه ميرفتم اما در آغاز ورودم به قم تصادفاً با اين جلسه مرتبط شدم. در آن جلسه هم آن كسي كه حرف ميزد و با استاد بحث ميكرد مرحوم بهشتي بود.
يعني در آن جلسه كه چهرههاي خوب و فاضل امروز كه ميشناسيم و به فلسفه معروفند شركت داشتند، سخنگوي اول، و اشكال كننده اول، آقاي بهشتي بود. بقول ما طلبهها مستشكلين غالباً فضلاي برتر و صاحبان ذهنهاي فعال بودند و آقاي بهشتي بيشترين اشكال را ميكرد و بيشترين حرف را ميزد و با استاد بحث ميكرد. استاد هم به ايشان كمال اهتمام و توجه را ميكرد.
بعدها هم در مباحث فلسفي كه كاملاً آشكار بود كه مرحوم بهشتي يك چهره برجستهاي است. منتهي در طول اين چند سالي كه بعد از سالهاي 42 پيش آمد و فعاليتهايي كه بود، كارهاي فقهي و فلسفي و به اصطلاح حوزهاي و علمي ايشان تحتالشعاع كارهاي بنياني و عميقي قرار گرفت كه ايشان در پيش گرفته بود، بهر حال ايشان در علوم فقهي و فلسفي متبحر بودند و در طول سالهاي مبارزه به شيوهاي ديگر و با استفاده از مايههائي كه ايشان از حوزه بطور خوب و بالا بدست آورده بودند تبحر خود را نشان دادند. مطمئناً اگر ايشان در حوزه ميماندند يكي از مراجع تقليد مسلم زمان ميشدند.
*
مرحوم شهيد بهشتي اهل كار تحقيقاتي بود، منتهي سمت كار تحقيقياش يك سمت
مبارزهاي وانقلابي بود. به اين معنا كه ايشان آدمي بود كه از دوران نهضت
ملي وارد مبارزه شده بود. يعني از سنين جواني و حتي نوجواني و از سالهاي
27، 28 اينطور كه خودشان نقل ميكردند وارد مسائل مبارزه شدند و با
انگيزهها و حركتهاي سياسي آشنا شدند، بعد به قم آمده و دنباله درسشان را
ادامه دادند، اما آن فكر سياسي و جهتگيريهاي سياسي از ذهن ايشان نرفته
بود.
ايشان ناگهان درسالهاي 38 و39 در قم به اين فكر ميافتد كه اگر بخواهيم مبارزه سياسي كنيم با چه هدفي بايد باشد و با چه وسيلهاي مبارزه صورت بگيرد؟ بايد توجه كرد كه اصولاً روح كارهاي تحقيقاتي شهيد بهشتي اينگونه بود. هدف تشكيل يك جامعه آرماني و ايدهآل بود، ولي آن جامعه با چه كسي ميخواهد آنرا اداره كند و بگرداند.
در اين جا بود كه شهيد بهشتي متوجه نياز يك نيروي انساني كارآمد شد. اما اينكه با چه ابزار و هدايتي ميخواهد حركت كند، مسلم بود كه باهدايت ايدئولوژي اسلامي و در اينجا بود كه متوجه افكار اصولي و بنياني اسلامي شده بود.
تحقيقات ايشان براي اين بود كه آن تفكر اصولي اسلامي بتواند مبارزه را از آغاز تا پيروزي هدايت كند و بعد از اين پيروزي بناي نوين جامعه را پيريزي كند.
* آدمي كه مورد اعتماد افراد باشد و مورد مشورت افراد قرار بگيرد و هم اينكه به كارهاي جاري بپردازد لازم است كه نيروي فراواني صرف كند و طبعاً خيلي زود خسته ميشود. اما شهيد بهشتي هيچوقت خسته نميشد.
در مدرسه رفاه، در صندوقهاي قرضالحسنه، دفتر نشر، چاپ كتب مختلف، در كار ما همكاري داشتند، در كار دوستان مؤتلفه شركت داشت، در امور اقتصادي سازمانهاي اسلامي حل و فصل اختلافات، و بسياري از كارهاي ديگر از جمله اشتغالات ذهني و جسمي ايشان بود، ولي با اين وجود هيچوقت كسي نديد كه آقاي بهشتي از خستگي گله كرده باشد، بطور كلي آقاي بهشتي فردي اعجابانگيز بود و توانائيهاي وافري داشت.
شهيد بهشتي مجموعهاي از خصلتهاي پسنديده و نيك بود و من شخصاً خودم تابحال فردي مثل آقاي بهشتي در گذشته و در حال نديدهام، شهادت آقاي بهشتي واقعاً مكمل شخصيت ايشان بود و مرگ طبيعي مسلماً براي ايشان ناچيز بود. وقتي آقاي بهشتي زنده بودند از همه توان و ظرفيت خودشان براي اعتلاي اسلام استفاده كردند و شهادتشان هم به همينگونه براي اعتلاي اسلام مؤثر شد. البته ما از شهادت ايشان بسيار متأسف شديم و ايشان را در زماني كه ما بيشترين احتياج را به وجودشان داشتيم از ما گرفتند.
ولي مرگ حماسي آقاي بهشتي مسلماً خسراني براي عالم اسلام نخواهد بود، چرا كه گوهر گرانقدر وجود ايشان در راه اسلام خرج شد و هرگز گم و تلف نشد. اگر بالاتر بگوئيم شخصيت و حيثيت آقاي بهشتي در پيشگاه الهي براي انقلاب ما ذخيره شد و ما ميتوانيم براي هميشه بگوييم كه چنين فردي داشتهايم و انقلاب ما با وجود چنين انسانهايي شكل گرفته است.(منبع: جاودانه تاريخ، ج 1، بخش مصاحبه با رهبر معظم انقلاب، صفحات 30 تا 36) و ص 51، از انتشارات روزنامه جمهوري اسلامي)
* شهيد بهشتي از جمله كساني بودند كه در او يك چيزي فراتر از شخصيتهاي عادي و معمولي آدمها وجود داشت و اين را ما در او مشاهده ميكرديم. شخصيتهاي جهاني دنيا هم كه ايشان را ديده بودند چنين احساسي را داشتند.
* تحقيقات شهيد بهشتي براي اين بود كه آن تفكر اصولي اسلامي بتواند مبارزه را از آغاز تا پيروزي هدايت كند و بعد از پيروزي، بناي نوين جامعه را پي ريزي كند.
* شهيد بهشتي فردي اعجاب انگيز بود و تواناييهاي وافري داشت. من تا به حال فردي مثل آقاي بهشتي در گذشته و حال نديدهام
* گوهر گرانقدر وجود شهيد بهشتي در راه اسلام خرج شد و هرگز گم و تلف نشد.
اين يك جرياني بود و هست. الان ما بسياري از دوستانمان و علاقهمندان به اسلام را از دست دادهايم، لكن من به ملت ايران تهنيت عرض ميكنم كه چنين فرزنداني را تحويل جامعه داد و در پيشگاه خداي تبارك و تعالي فرستاد و باز هم ايستاده است و خم به ابرو نياورده.
ما هر روز در جبهههاي فرزندان بسيار عزيزي كه براي حفظ اين كشور و حفظ اين جمهوري اسلامي كوشش ميكنندو به دفاع از كشور اسلامي قائم هستند و شب و روز خودشان را نميشناسند و ارتش دلاور ايران و سپاه پاسداران عزيز و بسيج عمومي و عشاير كشورمان و اهالي عزيز آن سامان تمام مجهز هستند و ايستادهاند و ابدا راجع به اين مسائلي كه در پشت جبهه واقع ميشود يا در خود جبهه واقع ميشود، اهميتي به آن نميدهند كه دست از كارشان بردارند. همه منسجمتر ميشوند، قويتر ميشوند و همه مستعد اين هستند كه اين كاروان را به آخر برسانند واين درخت ثمر بخش اسلام را به ثمره خودش برسانند.
البته يك ملتي كه ميخواهد در مقابل همه قدرتها بايستد، نميخواهد سازش كند با بلوك غرب و نميخواهد سازش كند با بلوك شرق...، ميخواهد صراط مستقيم انسانيت و اسلاميت را پيش بگيرد، بايد مهيا بشود از براي اينكه همه پيشامدهايي كه پيش آمده است و پيش خواهد آمد. ما نبايد گمان بكنيم كه پيشامدها تمام شد. مادست اين ابرقدرتها را از مخازن خودمان و تسلطشان را از كشور خودمان كوتاه كردهايم و آنها ساكت نمينشينند.
و ما بايد توجه داشته باشيم و با كمال قدرت، اتكال به يك قدرت غير متناهي - و آن قدرت الهي است - (داشته باشيم.) وقتي كه ما پشتوانهمان قدرت الهي است و پشتوانه مان اسلام است و مقصدمان حق است، براي چي در اين مصائب سست بشويم، وقتي كه ما راه خودمان را يافتهايم ملت راه خودش را يافته است و آن راه را دارد با كمال جديت و قدرت تعقيب ميكند.
البته راه حق دشواريها دارد، راه حق ناگواريها دارد، لكن آن كه اهل حق است و راه حق را ميخواهد برود، آن نبايد هيچ تصور اين را بكند كه كوچكترين سستي را به خودش راه بدهد و بايد با كمال قدرت به پيش برود. (صحيفه امام، ج 15، ص 6 و 7)
تو اجتماعات، يك دستهاي مرگ بركي،"طالقاني را تو كشتي"(ميگفتند.) خوب، شما ببينيد چه ظلمي (بود) به يك همچو موجود فعالي، كه مثل يك ملت بود براي اين ملت ما. با چه حيلههايي اين را ميخواستند بيرون كنند. خوب، حالا رفته است كنار، ولي اينها بدانند كه با رفتن اين و آن و آن و آن، خير، مسائلشان حل نميشود، مردم بيشتر ميفهمند كه شما چه كاره بوديد و ميخواستيد چه بكنيد.
اين تكليف آقايان است كه راجع به مسائل اسلامي، كه پيش ميآيد، چه وكيل بخواهيد تعيين كنيدو چه- عرض بكنم كه - رئيسجمهور بخواهيد تعيين كنيد، بايد در صحنه باشيد، عذري نداريم كه برويد كه برويد كنار بنشينيد. البته اشخاصي پيدا ميشوند كه با گفتههاي خودشان، نوشتههاي خودشان ميخواهند شما را نگذارند وارد بشويد. آنها ميخواهند كه اشخاصي را تعيين بكنند كه بعدها ما گرفتار بشويم. شماها بايد وارد باشيد. (صحيفه امام، ج 15، ص 18)
* من اين ضايعه بزرگ را به ملت ايران و شما آقايان كه نزديك بوديد با آقاي بهشتي و مطلع بوديد از افراد ديگري كه شهيد شدند، به همه شما آقايان و ملتمان تسليت عرض ميكنم. بناي دشمنان شما بر اين است كه افرادي كه لياقتشان بيشتر است بيشتر مورد حمله قرار بگيرند.
آنها افرادي را هدف قرار ميدهند كه از آنها خوف دارند كه مبادا يك وقتي به آنها صدمه بزنند. و اين را من كرارا گفتهام كه مرحوم آقاي بهشتي در اين مملكت مظلوم زيست. تمام مخالفين اسلام و مخالفين اين كشور حمله مستقيمشان را به ايشان و بعضي دوستان ايشان كردند.
كسي را كه من بيشتر از بيست سال ميشناختم و روحياتش را مطلع بودم و ميدانستم چه جور مرد صالحي و مرد به درد بخوري براي اين كشور است، مخالفين او را در كوچه و بازار و محله و صحبتهايي كه همه ميكردند، آن طور جلوه دادند.
يك مرد صالحي را به صورت يك ديكتاتور در آوردند! و شما بايد مهيا(ي) اين جور مسائل باشيد، يعني، كشوري كه نهضت كرده براي آزاد شدن و براي مستقل بودن و براي اينكه وابسته نباشد به هيچ قدرتي از شرق و غرب، بايد خودش را مهيا كند براي توابعي كه پيش ميآيد. يا بايد انسان تن در بدهد به همه ذلتها و به همه زير بار بودنها و تحت سلطه بودنها و يا اگر بخواهد مستقل باشد، بايد عوارض و لوازمش را بپذيرد. (صحيفه امام، ج 14، ص 515)
ايشان را من بيست سال بيشتر ميشناختم. مراتب فضل ايشان و مراتب تفكر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود. و آنچه كه من راجع به ايشان متاثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود.
مخالفين انقلاب، افرادي [را] كه بيشتر متعهدند، موثرتر در انقلاباند، آنها را بيشتر مورد هدف قرار دادهاند. ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگي بود. تهمت ها، تهمت هاي ناگوار به ايشان ميزدند! ا
ز آقاي بهشتي اينها ميخواستند موجود ستمكار ديكتاتور معرفي كنند، در صورتي كه من بيش از بيست سال ايشان را ميشناختم و بر خلاف آنچه اين بيانصافها در سرتاسر كشور تبليغ كردند و"مرگ بر بهشتي"گفتند، من او را يك فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدين، علاقهمند به اسلام و به درد بخور براي جامعه خودمان ميدانستم.
و شما گمان نكنيد كه اين آقايان كه وارد شدند در اين شغلهاي دولتي، اينها يك اشخاصي بودند يا هستند كه راهي براي استفاده جز اين مقام ندارند، اينها هر كدام اشخاص متعهدي بودند كه در پيش مردم مقام داشتند، در پيش روحانيت مقام بزرگ داشتند، و اين طور نبود كه واخورده باشند كه بخواهند بيايند اينجا انحصار طلب باشند.
خدا انصاف بدهد به آنهايي كه انحصار طلب بودند و ميخواستند بهشتي و خامنهاي و رفسنجاني و امثال اينها را از صحنه خارج كنند. اينها رفتند به آقاي بهشتي و اين جمعي كه در اين واقعه [...]، در اين واقعه فجيع [كه] به دست عمال امريكا و به دست اشخاصي كه كسي [كه]"شناخت"آنها را خوانده باشد، ميداند كه به هيچ يك از اصول اسلامي اعتقاد نداشتند، [درست شده بود،] به دست اينها شهيد شدند و به درگاه خدا شتافتند و نحن ان شاءالله بهم لاحقون. (صحيفه امام، ج 14، ص 518 و 519)
* مسائل امريكاست و اسلام، جريان، جريان امريكايي در مقابل اسلام. از همان اول، از همان وقتي كه احساس اين شد كه شاه بايد برود، از همان وقت بختيار ميآيد و بختيار از يك گروه مليگرا. منباب احتياط هم آنها ميگويند كه ديگر او از حزب ما و از جبهه نيست. اين احتياطي بود كه كردند كه اگر او كنار رفت، باز جبههاي در كار باشد. از همان وقت كه ديگر اساس سلطنت سست شد، اين جريان در كار افتاد. همان وقت كه من در پاريس بودم اين جريان شروع شد.
همان وقت هم ميخواستند كه شاه را نگه دارند، به اسم اينكه او سلطنت كند نه حكومت، با اين اسم ميخواستند حفظش كنند و از همان وقت هم ميخواستند كه بختيار را بياورند و با ما آشتي بدهند، ماكانه نزاعمان با بختيار بود از اين جريان. از اول يك جرياني منسجم شده و برنامهريزي شده در كار بود و ما درست توجه به آن نداشتيم. كمكم هي مطالب معلوم شد، كمكم خودشان را لو دادند و رسيد به اينجا كه من هر چه جديت كردم كه نرسد به اينجا، رسيد.
نه از باب اينكه با رجايي و بهشتي و هاشمي و امام جمعه تهران مخالفتي داشتند، چه مخالفتي؟ يك جرياني بود كه بايد افراد متعهد نباشد. اگر شد آنها را از صحنه بيرون كنند و منعزل كنند از مردم... شايعه سازي كنند كه حتي اين اجناسي كه براي جنگزدهها ميخواهند ببرند اين ميرود تو جيب آقاي بهشتي و آقاي خامنهاي و آقاي كذا، آقاي هاشمي.
هر جنايتي كه در ايران به دست خود آنها واقع ميشد به مردم ميگفتند كه اينها كردند. اين يك جرياني بود و هست كه ميخواهند اين كشور را با آن جريان بكشند به طرف امريكا. خوب اگر به طرف امريكا كشاندند شوروي هم شريك است... (صحيفه امام،ج 15، ص 24 و 25)
* شما تا توانستيد به فرزندان اسلام چون شهيد بهشتي و شهداي عزيز مجلس و كابينه با حربه ناسزا و تهمتهاي ناجوانمردانه حمله كرديد كه آنها را از ملت جدا كنيد و اكنون كه آن حربه از كار افتاد وكوس رسوائي همهتان بر سر بازارها زده شد، در سوراخها خزيده و دست به جناياتي ابلهانه زدهايد كه به خيال خام خود ملت شهيدپرور فداكار را با اين اعمال وحشيانه بترسانيد و نميدانيد كه در قاموس شهادت واژه وحشت نيست.
اكنون اسلام به اين شهيدان و شهيدپروران افتخار ميكند و با سرافرازي همه مردم را دعوت به پايداري مينمايد و ما مصمم هستيم كه روزي رخش ببينيم و اين جان كه از اوست تسليم وي كنيم.
ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بيگناه به عدد شهداي كربلا از دست داد. ملت ايران سرافراز است كه مرداني را به جامعه تقديم ميكند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين كرده بودند و دشمنان خلق گروهي را شهيد نمودند كه براي مشورت در مصالح كشور گردهم آمده بودند. ملت عزيز! اين كوردلان مدعي مجاهدت براي خلق گروهي را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صديق خلق بودند.
گيرم كه شما با شهيد بهشتي كه مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمني سرسختانه داشتيد، با بيش از 70 نفر بيگناه كه بسياريشان از بهترين خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان كشور و ملت بودند چه دشمني داشتيد؟ جز آنكه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صافكنان چپاولگران شرق و غرب ميباشيد.
* من كرارا گفتهام كه مرحوم آقاي بهشتي در اين مملكت مظلوم زيست.
* آنچه من راجع به آقاي بهشتي متاثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود.
* خدا انصاف بدهد به آنهايي كه انحصارطلب بودند و ميخواستند بهشتي و خامنهاي و رفسنجاني و امثال اينها را از صحنه خارج كنند.
* مسائل آمريكاست و اسلام. جريان، جريان آمريكايي در مقابل اسلام... يك جرياني بود كه افراد متعهد نباشند، آنها را از صحنه بيرون كنند و منعزل كنند از مردم.
ديدگاه رهبر معظم انقلاب درباره شخصيت شهيد مظلوم آيتالله بهشتي
شهيد بهشتي با اينكه از لحاظ علمي يك شخصيت برجستهاي بود آنچنانكه در حد مقام علمي ايشان بود شناخته نشدند اما بايد بگويم كه ناشناخته ماندن جنبه علمي شهيد بهشتي در ميان عامه مردم بدليل آن بوده است كه جنبه هاي سياسي، بقيه ابعاد شخصيت ايشان را تحتالشعاع قرار داده بود و ايشان را در درجه اول بعنوان يك سياستمدار مجرب ميشناختند.
در محيطهاي فلسفي هم مشكل است كه بياد آوريد ابن سينا طبيبي بوده كه با قاروره و خون و نبض و امراض هم سر و كار داشته است. علت اين امر آن است كه در آن محيطها، آن بعد از شخصيت چند بعدي اين آدم آنقدر بزرگ است كه اجازه نميدهد به ياد بقيه ابعاد باشند.
شهيد بهشتي همينجور بود. بيشك اگر در بين دوستان فرهنگي قديمي شهيد بهشتي برويد و با آنها صحبت كنيد، درست يادشان نميآيد كه ايشان رئيس ديوان عالي كشور بوده و سررشته قضا در يك برههاي دست ايشان بوده است.
براي اين عده مشكل است كه بعد قضائي شخصيت شهيد بهشتي را تصور كنند. چون بعد فرهنگي او با همان عظمت در ذهن آنها مجسم است. تنها كساني همه ابعاد زندگي اين شخصيت بزرگ ما را بياد ميآورند كه در هر برههاي از زمان با بخشي از وجود او و بعدي از ابعاد شخصيت او سر و كار داشتهاند.
دوستان نزديك ايشان غالباً از اين گروهند، دوره علمي ايشان را ديدهاند، دوره سياسيشان را ديدهاند، دوره مديريتشان را ديدهاند، دوره جنگ و گريزشان با دستگاه طاغوت را ديدهاند. همه اين دورهها را شهيد بهشتي داشتند كه ما از نزديك شاهد بوديم و من خودم يكي از آن كساني هستم كه تصورم اين است كه بيشتر ابعاد شخصيت شهيد بهشتي را ميدانم اما در عين حال اگر به من بگويند كه شخصيت ايشان را توصيف كنم يقين دارم كه نميتوانم توصيف كنم، علتش هم اين است كه شهيد بهشتي به معناي حقيقي كلمه يكي از شخصيتهاي ما بود.
من بارها اين را به دوستان نزديكمان، بعد از شهادت آقاي بهشتي ميگفتم كه ايشان از جمله آن شخصيتهائي بود كه از عادي بالاتر بود، ما در بين شخصيتهاي جهاني و انقلابي افرادي راميبينيم كه آدمهاي خيلي خوب وكارآمدي هستند اما آدمهاي عادي هستند و جنبه فوقالعاده و برجستهاي در آنها نيست.
ما اگر بخواهيم مثالي براي يك شخصيت فوقالعاده كه جنبه برجستهاي داشته باشد بزنيم بايد از امام خميني نام ببريم كه نمونه عالي آن شخصيت برجسته است يعني همه چيز در او فراتر از معمول شخصيتهاست. شهيد بهشتي از آن جمله كساني بودند كه در او يك چيزي فراتر از شخصيتهاي عادي و معمولي آدمها وجود داشت و اين را ما در او مشاهده ميكرديم. شخصيتهاي جهاني دنيا هم كه ايشان را ديده بودند چنين احساسي را داشتند.
البته افراد معدودي از شخصيتهاي برجسته در زمان ايشان به ايران آمدند اما همانها كه آمدند تحت تأثير ايشان قرار گرفتند و بعد هم به ما اظهار ميكردند. بهر حال شهيدبهشتي يك چنين شخصيتي بود. به اين جهت بود كه ابعاد فراوان شخصيت ايشان را حتي كساني كه دوستان نزديكش بودند نميتوانند جمعبندي كنند، لااقل من نميتوانم اينكار را بكنم.
اما در مورد جنبههاي علمي شهيد بهشتي، اولاً ايشان در فقه يك شخص برجستهاي بودند و تحصيلات عاليه و بسيار خوبي در قم داشتند. ميدانيد كه درس مرحوم داماد در فقه درسي بود كه اگر چه از لحاظ كميت تعداد كساني كه در درس ايشان شركت ميكردند زياد نبودند، اما غالباً فضلاي ممتاز در درس مرحوم داماد حضور داشتند.
من وقتي در سال 37 به قم رفتم. آقاي بهشتي يكي از فضلاي معروف قم بودند. يعني ايشان در آن وقت مدرس سطح بودند و ظاهراً سطوح عاليه را درس ميدادند و طلبههائي را ميشناختم كه به درس شهيدبهشتي ميرفتند. از جمله بعضي از فرزندان مرحوم داماد هم بودند كه در درس مرحوم بهشتي حاضر ميشدند و ايشان استادزادههاي خودش را تربيت ميكرد. اين از لحاظ فقهي كه خود اين حاكي از اين است كه شهيد بهشتي يك شخصيت بالائي بود.
بعدها هم ما در مسائل و جريانات مختلف و در بحثهائي كه در طول دوران مبارزه پيش ميآمد و هر جا كه صحبت به مباحث فقهي كشيده ميشد، آثار همان فكر باز و قوي را در شهيد بهشتي ميديديم. ايشان با مسائل كاملاً پخته و آشنا برخورد ميكردند.
با اينكه سالها بود كه ايشان كارهاي تخصصي فقهي مثل يك آدم مشغول به فقه كه دائماً كتب فقهي مطالعه ميكنند نداشتند. بقول ما طلبهها نسبت به فقه تارك بودند، در عين حال هميشه حاذق و مسلط به كليات مسائل بودند و آن فكر روشن و باز ايشان كار خودش را ميكرد و راهگشائي ميكرد.
در زمينه فلسفه هم اينجور بود.من در سال اول يا دومي بود كه اطلاع پيدا كردم مرحوم طباطبائي جلساتي دارند كه شبهاي پنجشنبه و جمعه عدهاي از فضلا در آن شركت ميكنند و علامه مباحث فلسفي را در آن جلسه در سطح بالائي مطرح ميكردند اين همان جلسهاي بود كه به تدوين كتب اصول فلسفي منتهي شد و تقريباً از سال 34 شروع شده بود.
اين موضوع را كه بنده ميگويم مربوط به سال 39 است كه در آن جلسات شركت ميكردم. در آن سالها من تصادفاً با آن جلسه ارتباط پيدا كردم و آشنا شدم و چند جلسه هم شركت كردم بعدها البته مدت چند ماه به آن جلسه ميرفتم اما در آغاز ورودم به قم تصادفاً با اين جلسه مرتبط شدم. در آن جلسه هم آن كسي كه حرف ميزد و با استاد بحث ميكرد مرحوم بهشتي بود.
يعني در آن جلسه كه چهرههاي خوب و فاضل امروز كه ميشناسيم و به فلسفه معروفند شركت داشتند، سخنگوي اول، و اشكال كننده اول، آقاي بهشتي بود. بقول ما طلبهها مستشكلين غالباً فضلاي برتر و صاحبان ذهنهاي فعال بودند و آقاي بهشتي بيشترين اشكال را ميكرد و بيشترين حرف را ميزد و با استاد بحث ميكرد. استاد هم به ايشان كمال اهتمام و توجه را ميكرد.
بعدها هم در مباحث فلسفي كه كاملاً آشكار بود كه مرحوم بهشتي يك چهره برجستهاي است. منتهي در طول اين چند سالي كه بعد از سالهاي 42 پيش آمد و فعاليتهايي كه بود، كارهاي فقهي و فلسفي و به اصطلاح حوزهاي و علمي ايشان تحتالشعاع كارهاي بنياني و عميقي قرار گرفت كه ايشان در پيش گرفته بود، بهر حال ايشان در علوم فقهي و فلسفي متبحر بودند و در طول سالهاي مبارزه به شيوهاي ديگر و با استفاده از مايههائي كه ايشان از حوزه بطور خوب و بالا بدست آورده بودند تبحر خود را نشان دادند. مطمئناً اگر ايشان در حوزه ميماندند يكي از مراجع تقليد مسلم زمان ميشدند.
ايشان ناگهان درسالهاي 38 و39 در قم به اين فكر ميافتد كه اگر بخواهيم مبارزه سياسي كنيم با چه هدفي بايد باشد و با چه وسيلهاي مبارزه صورت بگيرد؟ بايد توجه كرد كه اصولاً روح كارهاي تحقيقاتي شهيد بهشتي اينگونه بود. هدف تشكيل يك جامعه آرماني و ايدهآل بود، ولي آن جامعه با چه كسي ميخواهد آنرا اداره كند و بگرداند.
در اين جا بود كه شهيد بهشتي متوجه نياز يك نيروي انساني كارآمد شد. اما اينكه با چه ابزار و هدايتي ميخواهد حركت كند، مسلم بود كه باهدايت ايدئولوژي اسلامي و در اينجا بود كه متوجه افكار اصولي و بنياني اسلامي شده بود.
تحقيقات ايشان براي اين بود كه آن تفكر اصولي اسلامي بتواند مبارزه را از آغاز تا پيروزي هدايت كند و بعد از اين پيروزي بناي نوين جامعه را پيريزي كند.
* آدمي كه مورد اعتماد افراد باشد و مورد مشورت افراد قرار بگيرد و هم اينكه به كارهاي جاري بپردازد لازم است كه نيروي فراواني صرف كند و طبعاً خيلي زود خسته ميشود. اما شهيد بهشتي هيچوقت خسته نميشد.
در مدرسه رفاه، در صندوقهاي قرضالحسنه، دفتر نشر، چاپ كتب مختلف، در كار ما همكاري داشتند، در كار دوستان مؤتلفه شركت داشت، در امور اقتصادي سازمانهاي اسلامي حل و فصل اختلافات، و بسياري از كارهاي ديگر از جمله اشتغالات ذهني و جسمي ايشان بود، ولي با اين وجود هيچوقت كسي نديد كه آقاي بهشتي از خستگي گله كرده باشد، بطور كلي آقاي بهشتي فردي اعجابانگيز بود و توانائيهاي وافري داشت.
شهيد بهشتي مجموعهاي از خصلتهاي پسنديده و نيك بود و من شخصاً خودم تابحال فردي مثل آقاي بهشتي در گذشته و در حال نديدهام، شهادت آقاي بهشتي واقعاً مكمل شخصيت ايشان بود و مرگ طبيعي مسلماً براي ايشان ناچيز بود. وقتي آقاي بهشتي زنده بودند از همه توان و ظرفيت خودشان براي اعتلاي اسلام استفاده كردند و شهادتشان هم به همينگونه براي اعتلاي اسلام مؤثر شد. البته ما از شهادت ايشان بسيار متأسف شديم و ايشان را در زماني كه ما بيشترين احتياج را به وجودشان داشتيم از ما گرفتند.
ولي مرگ حماسي آقاي بهشتي مسلماً خسراني براي عالم اسلام نخواهد بود، چرا كه گوهر گرانقدر وجود ايشان در راه اسلام خرج شد و هرگز گم و تلف نشد. اگر بالاتر بگوئيم شخصيت و حيثيت آقاي بهشتي در پيشگاه الهي براي انقلاب ما ذخيره شد و ما ميتوانيم براي هميشه بگوييم كه چنين فردي داشتهايم و انقلاب ما با وجود چنين انسانهايي شكل گرفته است.(منبع: جاودانه تاريخ، ج 1، بخش مصاحبه با رهبر معظم انقلاب، صفحات 30 تا 36) و ص 51، از انتشارات روزنامه جمهوري اسلامي)
* شهيد بهشتي از جمله كساني بودند كه در او يك چيزي فراتر از شخصيتهاي عادي و معمولي آدمها وجود داشت و اين را ما در او مشاهده ميكرديم. شخصيتهاي جهاني دنيا هم كه ايشان را ديده بودند چنين احساسي را داشتند.
* تحقيقات شهيد بهشتي براي اين بود كه آن تفكر اصولي اسلامي بتواند مبارزه را از آغاز تا پيروزي هدايت كند و بعد از پيروزي، بناي نوين جامعه را پي ريزي كند.
* شهيد بهشتي فردي اعجاب انگيز بود و تواناييهاي وافري داشت. من تا به حال فردي مثل آقاي بهشتي در گذشته و حال نديدهام
* گوهر گرانقدر وجود شهيد بهشتي در راه اسلام خرج شد و هرگز گم و تلف نشد.