به گزارش گروه فرهنگی مشرق، نویسنده وبلاگ علم سیاه در وبلاگ خود نوشت:
چهارسال قبل، وقتي كانديداي محبوبمان با ٢٤ ميليون راي رييس جمهور شد، سخت طالب آن بوديم كه شادي كنيم. دوست داشتيم به خيابان بياييم و خستگي يك انتخابات داغ و پر تنش را از تن به در كنيم.
اما وقتي به خيابان آمديم، جز آتش و دود و اعتراض چيزي نديديم. شيشه خيابانها را شكستيد و به مردم و نظام تهمت زديد و همه قواعد سياسي و انسانيت را زيرپا گذاشتيد و ما "فقط" نظاره مي كرديم.
آمديم براي شادي دلهاي دوستانمان "بوق" بزنيم؛ اما ديديم كه بوق زدن به نماد اعتراض تبديل شد. شادي راي آوردن كانديداي محبوبمان را به زهر تبديل كرديد و در جلوي چشم ما، راي ما را "دروغ" خوانديد...
اين خاطرات در ذهنم رژه مي روند وقتي مي بينم شما را كه حالا، با شور و شعف وصف ناشدني به خيابانها آمده ايد. شاد هستيد و بوق و سوت و كف مي زنيد.
ما فرصت شادي كردن را از شما نمي گيريم. اين پيروزي گواراي وجودتان باد...
بغضم مي گيرد وقتي ياد چهارسال قبل و مظلوميت نظام ميفتم. حسرت آن روزها و شادي نكرده ي خود را نمي خورم؛ اما نمي توانم آه نكشم.
ما آه مي كشيم اما شما خوشحال باشيد...
بعد نوشت: احسنت به نیروی انتظامی که به کسایی که اومدن توی خیابون نزدیک نشد و فضا رو خوب مدیریت کرد و اون ها تا تونستن رقصیدن و شعار دادن(حتی از آقای م م حمایت کردن و خلاصه کم نذاشتن)و 4ساعت هر کاری خواستم کردن و نیروی انتظامی آخر کار با بلندگو از همکاریشون تشکر کرد و خواست که برای تردد مردم کم کم اونجا رو ترک کنن و آخرین جمله فرمانده صحنه یه چیز تو این مایه ها بود:با تشکر از همکاریتون جشنتون خجسته باد.آفرین.این یعنی درس گرفتن از شکست. ما هم باید درس بگیریم...
لینک مطلب
چهارسال قبل، وقتي كانديداي محبوبمان با ٢٤ ميليون راي رييس جمهور شد، سخت طالب آن بوديم كه شادي كنيم. دوست داشتيم به خيابان بياييم و خستگي يك انتخابات داغ و پر تنش را از تن به در كنيم.
اما وقتي به خيابان آمديم، جز آتش و دود و اعتراض چيزي نديديم. شيشه خيابانها را شكستيد و به مردم و نظام تهمت زديد و همه قواعد سياسي و انسانيت را زيرپا گذاشتيد و ما "فقط" نظاره مي كرديم.
آمديم براي شادي دلهاي دوستانمان "بوق" بزنيم؛ اما ديديم كه بوق زدن به نماد اعتراض تبديل شد. شادي راي آوردن كانديداي محبوبمان را به زهر تبديل كرديد و در جلوي چشم ما، راي ما را "دروغ" خوانديد...
اين خاطرات در ذهنم رژه مي روند وقتي مي بينم شما را كه حالا، با شور و شعف وصف ناشدني به خيابانها آمده ايد. شاد هستيد و بوق و سوت و كف مي زنيد.
ما فرصت شادي كردن را از شما نمي گيريم. اين پيروزي گواراي وجودتان باد...
بغضم مي گيرد وقتي ياد چهارسال قبل و مظلوميت نظام ميفتم. حسرت آن روزها و شادي نكرده ي خود را نمي خورم؛ اما نمي توانم آه نكشم.
ما آه مي كشيم اما شما خوشحال باشيد...
******
بعد نوشت: احسنت به نیروی انتظامی که به کسایی که اومدن توی خیابون نزدیک نشد و فضا رو خوب مدیریت کرد و اون ها تا تونستن رقصیدن و شعار دادن(حتی از آقای م م حمایت کردن و خلاصه کم نذاشتن)و 4ساعت هر کاری خواستم کردن و نیروی انتظامی آخر کار با بلندگو از همکاریشون تشکر کرد و خواست که برای تردد مردم کم کم اونجا رو ترک کنن و آخرین جمله فرمانده صحنه یه چیز تو این مایه ها بود:با تشکر از همکاریتون جشنتون خجسته باد.آفرین.این یعنی درس گرفتن از شکست. ما هم باید درس بگیریم...
لینک مطلب