به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، فیض و فیاض هر دو از علمای بزرگ عصر خویش شدند و راه استاد را ادامه دادند. فیاض با نگارش کتاب مشهورش؛ «گوهر مراد» خود را به عنوان یکی از بزرگترین متکلمان شیعی و تاریخ اسلام نامور کرد.
ملا عبدالرزاق بن علی لاهیجی علاوه بر کلام از فیلسوفان و متالهان برجسته شیعه هم محسوب میشود. او در لاهیجان متولد شد و داماد و از شاگردان ممتاز ملاصدرای شیرازی بودهاست. ملا محسن فیض کاشانی، داماد دیگر ملاصدرا، همدرس او در قم بودهاست. میرزا حسن لاهیجی که از عالمان و حکیمان عصر صفوی بود فرزند اوست. محمدباقر لاهیجی نیز دیگر فرزند اوست که از دانشمندان عصر خود به شمار میرفت. او در سال 1072 قمری در قم درگذشت و در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد.
«گوهر مراد» نام کتاب مشهور عبدالرزاق لاهیجی به زبان فارسی است. این کتاب حاوی مطالبی در کلام، حکمت، اخلاق و عرفان اسلامی و شیعی است. لاهیجی هدف خود را در این کتاب بر آن قرار داده تا طوری بنویسد «که مبتدیان را از اَقربِ طُرُق به مطلب رسانَد و متوسطان را از بَوادیِ حیرت رهاند، و منتهیان را خزانهٔ نُقودِ معقولات غیر مغشوشه به اوهام و خیالات شدن تواند». آیتالله قاضی طباطبایی (نخستین امام جمعه تبریز) دربارهٔ این کتاب گفتهاست: «اَشهر تألیفات محقق لاهیجی کتاب گوهر مراد است که به زبان فارسی با عبارات سلیس و دلپذیر تألیف فرمودهاست و از نفیسترین کتبی است که به زبان فارسی در اصول دین و معارف الهیه و عقاید دینیهٔ اسلامیه نوشته شده است.»
این کتاب هم در خودشناسی و خداشناسی و هم در اثبات عقلانی اصول دین اسلام از بهترین و استوارترین و شیواترین آثار به نگارش درآمده به زبان فارسی است.
فیاض لاهیجی دیوان شعری دارد که در سال 72 به همت امیربانو کریمی توسط انتشارات دانشگاه تهران به زیور طبع آراسته شد. این دیوان مشتمل بر قصائدی بلند در مدح و منقبت چهارده معصوم(ع) و غزلیات این حکیم و متاله شیعی است. در زیر قصیده فیاض در مدح امام زینالعابدین را میخوانیم:
قصیده ملاعبدالرزاق لاهیجی در مدحت امامالساجدین(ع)
شکر خدا که با فلکم هیچ کار نیست
بر خاطرم ز هر دو جهان یک غبار نیست
آن پای بر جهان زده رندم که بر دلم
اندوه آسمان و غم روزگار نیست
فخرم همین بس است که اندر جهان مرا
روی نیاز جز به در کردگار نیست
جز درگه نیاز که درگاه مطلق است
روی دلم ز هیچ در امیدوار نیست
گردون! به ما زیاده ازین سرگران مباش
این کهنه سایبان تو هم پایدار نیست
قطع نظر ز هر چه کنم خوشتر آیدم
جز درگهی که بانی او روزگار نیست
درگاه پادشاه دو عالم که از شرف
ناخوانده گر رود فلک، آنجاش بار نیست
آن پادشاه عرصه دین کز علو قدر
خورشید را بر اوج جلالش گذار نیست
شهزاده زمین و زمان زین عابدین
شاهی که در زمانه چو او شهریار نیست
دین یادگار اوست چو او یادگار دین
چون اهل بیت را به جز او یادگار نیست
انجم ز نور خاطر اویند مقتبس
افلاک را به غیر درِ او مدار نیست
گر خاک پاش سر به نسیمی برآورد
در باغ و راغ حاجت باد بهار نیست
هر جا کف سخاوت او سایه افکند
جز تیرگی نتیجه ابر بهار نیست
چون ماه علمش از افق سینه سر زند
اقلیم جهل را غم شب های تار نیست
روزی قَدَر به پیش قضا شکوه کرد و گفت:
تا حکم شاه هست مرا هیچ کار نیست
بانگی ز روی قهر به او زد قضا و گفت:
کای ساده سرّ این به تو هم آشکار نیست
گر نه وجود او بود این کارخانه را
پیش خدای عزوجل اعتبار نیست
حاصل که او نتیجه ایجاد عالم است
در دهر همچو ما و تو او حشو کار نیست
یعنی که این سبط رسول مهیمن است
بی مهر او بنای جهان استوار نیست
شاهی که کارخانه قدرت وجود اوست
با او ستیزه جز به خدا کارزار نیست
آلوده چون به حرف عدویش کنم سخن؟
طوطی طبع ناطقه مردار خوار نیست
شاها منم که طینت عنبر سرشت من
جز از عبیر خاک درت مایه دار نیست
مهر تو درگرفت سراپا وجود من
نوعی که دل ز شعله او جز شرار نیست
فکر من از کجا و مدیح تو از کجا؟!
در بحر مدحت تو خرد را گذار نیست
جز گفتگوی مهر تو نبود انیس من
عاشق تسلّیاش بجز از حرف یار نیست
بی مهری فلک دل ما را زخود رماند
رحمی که جز به لطف تو امیدوار نیست
لطفت چو گشت ضامن فردای دوستان
امروز باکی از ستم روزگار نیست
تا آفتاب نور فشاند به روزگار
تا روزگار جز به شتابش قرار نیست
مهرت دل حبیب تو را نورپاش باد
خصم تو بی قرار چنان کش وقار نیست
خاک ره تو دیده" فیّاض" را جلا
تا از فلک بر آینه اش جز غبار نیست
" فیاض لاهیجی"