مشرق-"معاون سينمايي وزارت ارشاد با بيان اينکه در گذشته تمام بودجه به سمت سينماي روشنفکري ميرفت، افزود: به اين ترتيب به فيلمهاي قرآني، دفاع مقدس، قرآني بودجه تعلق نميگيرد. سينماي روشنفکري سينماي خوبي است، سينماي جشنوارهاي ميتواند سينماي خوبي باشد اما بايد توجه داشت که چقدر مخاطب ايراني دارد. ما حتي براي حمايت بيش از درصد مخاطب ايراني اين آثار لحاظ کردهايم."
سينماي روشنفکري سينماي خوبي است، سينماي جشنواره اي مي تواند خوب باشد... چند بار بايد اين جملات را تکرار کرد تا مفهوم سخنان جناب شمقدري را فهميد؟ دو بارش را ما تکرار کرديم؛ باقي دفعات باشد به حساب شماي مخاطب تا بفهميد که معناي اين گزاره ي معاون سينمايي وزارت ارشاد از اين که «سينماي روشنفکري سينماي خوبي است، اما بايد توجه داشت که چقدر مخاطب ايراني دارد» يعني چه و بالاخره تبديل به چه راهکار اجرايي مي شود. البته نگارنده اين سطور مفهوم اين گزاره ها را در جشنواره چند دوره پيش فيلم فجر وقتي آقاي کيارستمي، کارگرداني با عينک دودي فيلم جاده هايش را به جاي فيلم ديگري در سينما فلسطين به نمايش گذاشت به خوبي درک کرد اما حرف جناب شمقدري سخني ديگر دارد و آن اين است که هر دولتي که بر سر کار بيايد بعضي درها تنها بر يک پاشنه خاص مي گردند.
"شمقدري پيرامون وضعيت فعاليت عباس کيارستمي در ايران نيز بيان داشت: ما با کيارستمي دوست هستيم و وي تا اين لحظه، چه در دورههاي قبل و چه اکنون هيچ درخواستي براي ساخت فيلم نداشته است که مجوز نگرفته باشد. بلکه خودش نيامده است فيلم بسازد زيرا سرمايهگذار خصوصي براي فيلم وي هزينه نميکند. البته او ميتواند فيلم خود را بسازد.
وي افزود: حتي اگر همين فيلم آخري که کيارستمي ساخت ميخواست اشکالي براي وي داشته باشد، نميتوانست در اين مملکت بماند؛ در صورتي که اينجا زندگي ميکند و حتي همين فردا نيز ميتواند به وزارت ارشاد مراجعه کند و فيلم بعدي خود را بسازد. تمام اقدامات ازجمله آمدن خانم ژوليت بينوش با هماهنگي بوده است و من حتي هفته پيش وي را براي داوري جشنواره برلين معرفي کردم."
جناب کيارستمي آن شب فيلم "جاده ها" را به مخاطبي که پر حوصله ترينش خميازه اي مي کشيد و باقي چرتي در ميان فيلم زده بودند، نشان داد. بعد هم پشت تريبون آمد و پس از اينکه فصلي مشبع در باره سياست هاي غلط جمهوري اسلامي سخنراني کرد به ابراز احساسات طرفدارانش- شما بخوانيد سوالات منقدين- پاسخ داد و آنگاه وقتي تنها يک سوال خارج از برنامه مطرح شد که جناب استاد شما بفرماييد که تفاوت کار شما با يک نوآموز سينماي جوان در فلان شهر دور افتاده خراسان که او هم آموخته تا دوربين را کار بگذارد و بر روي فيلمش نريشن بگويد چيست؟ با حمايت يکي دو دخترک که ناراحت بودند احساسات استاد جريحه دار بشود سالن را ترک کرد.
حضرت معاونت سينماييِ امروز، البته در آن دوران از منتقدين سينماي ايران بودند و نه در عرصه مسئوليت اجرايي که به ظن نگارنده مشاوره اي مي دادند دولت محترم را و بس. اما در، انگار که در باب سينماي روشنفکري يا بهتر بگويم بناي محکم "هنر شهبانويي" همچنان بر همان پاشنه دهه چهل و پنجاهي مي چرخد که در آن زمان کيارستمي و آقاي بيضايي که جناب شمقدري سينمايش را مي پسندد و نه تفکرش را، در گهواره کانون پرورش فکري کودک و نوجوان پرورش مي يافتند.
به قول آن رساله نويس عهد مشروطه "خنده مي آيد اما گريه امان نمي دهد" که مگر چطور ميخ تئوري هاي فرهنگي "بنياد پهلبُد" در زمين اين فرهنگ محکم شده است که پس از سي سال خون رفتن بر روي اين خاک، هنوز حتي اندکي اين ميخ منحوس شل هم نشده و بالاترين مقام سينمايي کشور رعايت مي کند که بر چهره شاگردان "ليلي اميرارجمند" معشوقه سرويس هاي اطلاعاتي غرب و شرق و ايضاً مامورينشان، گرهي نيفتد و اخمي ننشيند.
بله جناب کارگردان پيشين و مدير کنوني، آقاي شمقدري "آن که باد بکارد لاجرم طوفان درو مي کند". شما کلاهتان را قاضي کنيد خودتان خواهيد فهميد که چرا با کيارستمي دوست هستيد و سينماي بيضايي را مي پسنديد. معادله ساده اي است. سينمايي جز اين مي شناسيد. آقاي شمقدري اندکي دير شده اما کمي به پشت سرتان نگاه کنيد. دوستان شما دو دسته اند يا "لمپن" هايي مانند "مخلباف" که از زماني که چشم باز کردند همه چيز برايشان شعار بود و شعار تنها محملي که پيدا مي کند مخالف خواني و اپوزسيون خواهد بود، حتي اگر قرار باشد به خودش فحش و بد و بيراه بدهد؛ يا آنهايي که طناب مرکبشان را به همان ميخ طويله شهبانويي بستند که الان جماعت جشنواره اي، افسار فيلي را که هوا کرده اند به آن متصل مي دانند؛ بعضي ها هم ترجيه دادند تا عشق هاي مثلثي و مربعي بسازند و "رمبو"هاي دفاع مقدسي شان زير ابرو برداشتند و عاشق نه يکي که چند تا لعبت بانو شدند و الخ. شايد تا به اينجا بايد نفس راحتي بکشيد که خدا را شکر از اين مرحله جان به در برديد، اما بياييد کمي با هم نه با خودتان رو راست باشيد، پس از شما چند نفر هستند که بتوانند به عنوان سينماي برآمده از انقلاب عرض اندام کنند، چند حاتمي کيا، چند ملاقلي پور، اصلا کارگردان پيش کشتان؟ چند اثر به نظرتان مي تواند جاي پاي آژانس شيشه اي، بچه هاي آسمان، زير نور ماه بگذارد؟ چرا راه دور برويم چرا ديگر خودتان، يکي و تنها يکي مانند "طوفان شن" نساختيد؟ بگذاريد بدبين نباشيم و نگوييم که ذائقه تان عوض شده و اصلا کسي که سينماي بيضايي را مي پسندد چه به فيلم هاي ايدئولوژيکي مانند اينها. "سينماي جشنواره اي هم بد نيست".
معاون محترم سينمايي ارشاد و رفيق شفيقشان جناب سجادپور مسيري را مي روند و البته سريع تر از ديگران که سلفشان رفته و به منزل ها رسيده اند؛ اگر چه بايد ديد به چه منزلي.
اما اميدواريم خودشان بدانند که مسير هنر و ادبيات انقلاب با آنچه کانون و اشارات شهبانويي رقم زد زمين تا به آسمان متفاوت است. اي کاش حضرت ايشان آنقدر که دل به دلجويي دوستان آنچناني خود بسته اند به ياد جماعت هنر و ادبيات انقلابي مي بودند که روز به روز دستشان کوتاه تر شده و به همت مديريت "تکنوکرات فرهنگي" خانه به خانه از سنگرهايي که با خون جگر نسل اول هنرمند انقلاب ساخته شده است بيرون رانده مي شود و اين خانه ها دو دست تقديم "رفيع پيتز"ها و "پناهي" ها مي شود تا "آفسايد" و "زمستان است" بسازند.
به هر حال هنر انقلاب هنر "اعتقاد" است و همان طور که روزي با هيچ ، جان گرفت حالا نيز با هيچ زنده خواهد ماند؛ اما جناب شمقدري بترسيد از روزي که هنرمندان و فرهنگ سازان انقلابي ، شما و دوستانتان را ديگر از خود ندانند.
و الامر اليکم.