به گزارش سرویس فرهنگی مشرق، سالها پیش کتاب زن در شاهنامه اثر بنی صدر را دیدم. شگفت زده بودم که این چه کتابی از بنی صدر است. تا این که هفته قبل که در منزل آقای غلامرضا سحاب بودیم، آقای دکتر صفی نژاد هم حضور داشت. وی گفت که یک زن فرنگی به ایران آمد و همسر آقای جمشید بهنام که در موسسه مطالعات اجتماعی در تهران بود شد و پایان نامه در باره زن در شاهنامه نوشت و از ایران رفت. سه نسخه از این پایان نامه آماده شده بود که روی میز دکتر صدیقی بود. این سه نسخه دست بنی صدر افتاد و کتاب را به نام خودش چاپ کرد. واقعا اگر کسی چیزی می داند در این باره بگوید. حکایت غریبی است. دو نسخه از این کتاب در کتابخانه تاریخ هست. به نظر می رسد مقدمه و مؤخره به خاطر داشتن کلماتی مثل موازنه و ... از بنی صدر است. اما متن به گونه ای دیگر است و به فرم کتابهای بنی صدر نمی خورد. این کتاب به عنوان ویژه نامه شفق «نشریه دانشجویان دانشکده خدمات اجتماعی» منتشر شده و عنوان اصلی آن زن در شاهنامه و عنوان فرعی نقش زن در پیدایش و زوال قدرت از دیگاه فردوسی است. واقعا دلم می خواد این قصه روشن بشه. چون تایید ایشان به عنوان یک رئیس جمهور اون هم اولین رئیس جمهور برای ایران مهم بود.
حکایت جالب دیگری هم آقای صفی نژاد گفتند و آن در باره کتاب «نان سنگگ» است که یک نانوایی خاطراتش را گفته و ایشان چاپ کرده است. گفتند که چند روز قبل رفتم نسخه ای از این کتاب را بخرم. به فروشنده ای که در کتابفروشی ... بود گفتم: نان سنگگ دارید؟ گفت صبر کنید. چند لحظه بعد مرا صدا زد. رفتم عقب مغازه دیدم سفره ای پهن کرده و نان سنگگ و پنیر گذاشته و بنده را دعوت کرد که میل کنم. حکایات شیرین دیگری هم داشت. خداوند حفظشان کند.
بنده برای تکمیل کتاب جریانها مرتب کتابهای خاطراتی که منتشر می شود را
مطالعه میکنم. یکی از کتابهایی که این روزها منتشر شد خاطرات آقای رفیق
دوست و آقای امانی است. خاطرات آقای آیت الله استادی هم برای بنده جالب
بود، چرا که در گیرودار جریان های شریعتی و شهید جاوید و دارالتبلیغ می
توانست روشنگر برخی از نکات باشد. به صداقت آقای استادی ایمان دارم و طی
سالهایی که در خدمتشان بودم، ایشان را یکی از صادق ترین افراد و در عین حال
صریح ترین می دانم. جالب آن که این روزها که بحث تایید صلاحیت ها بود،
بخشی از خاطرات آیت الله استادی را که مربوط به عضویت ایشان در شورای
نگهبان بود نگاه می کردم. ایشان دو دلیل برای کناره گیری خود بیان کردند.
یکی این که هر فردی که عضویت شورای نگهبان را می پذیرد باید درس و بحث قم
را به مقدار زیاد تعطیل کند.
اما دلیل دوم ایشان خواندنی است که نوشته اند: دلیل و جهت دوم که به دوستان گفتم و الان هم همین عقیده را دارم ـ اگرچه خیلی ها مخالف آن هستند ـ این است که رد و قبول صلاحیت کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری نباید با شورای نگهبان باشد. مسأله انتخابات یک مسأله سیاسی و سخت است و به طور طبیعی تنش هایی به دنبال خود دارد و در نهایت به جایگاه رفیع این شورا لطمه وارد می کند. ... من می بینم اینها تلاش می کنند تا یک قانون و مصوبه خلاف شرع از کانال شورای نگهبان عبور نکند و نظارت بسیار دقیقی بر این کار دارند، ولی در این میان، وقتی مساله انتخابات پیش می آید تنش ها و نزاعهای جناحی که آغاز می شود جایگاه رفیع و معنوی این شورا در لای چرخ این کشمکش های سیاسی، خطی و جناحی قرار می گیرد و از منزلت آنها می کاهد (خاطرات حاج شیخ رضا استادی، ص 241 ـ 242).
یکی از آخرین کتابهایی که قرار بود در کتابخانه مجلس چاپ کنیم، فهرست کتب
خطی کتابخانه خانقاه احمدی شیراز بود. آقای وفادار از فهرست نویسان قدیمی
آستان قدس آن را تهیه کرده و گفتند که جایی حاضر به چاپ نشدهاند چون نگران
اسم خانقاه بودهاند. چاپ آن آماده شده بود که بنده از کتابخانه رفتم. با
این حال برای این که حتما چاپ شود، پول کاغذ آن را از کتابخانه تاریخ قم
دادم. بالاخره کتاب با مقدمه بنده که به اسم مشترک بنده و آقای رجبی است
منتشر شد. نام کتابخانه تاریخ هم کنار نام کتابخانه مجلس آمد. این فهرست به
دلیل این که متعلق به کتابهای یک خانقاه است، حاوی مقدار زیادی کتاب
عرفانی و صوفی و فلسفی است. آثار ذهبی ها که این کتابخانه متعلق به آنهاست
فراوان است. قدیمها کتاب فصل الخطاب قطب نیریزی را به خاطر کارهای صفوی
مرور کرده بودم. اینجا هم از آن نسخهای یا بسا نسخه هایی هست.
از کتاب جواهر التاریخ که زمانی آن را به خاطر تاریخ مکه و مدینه چاپ کرده بودم، نسخه تازه ای که قرن چهاردهمی است در آنجا هست (ص 233). تذکره مقصودیه نسخه ناقصی دارد که در شرح مراقد امامزادگان و مشایخ از جمله مزارات تبریز مطالبی دارد و آقای وفادار متنی را که روی مزار بهزاد بوده نقل کرده جالب است (ص 155). امید است اگر کسی نسخه ای دیگر می شناسد و مطمئن است چاپ نشده آن را منتشر کند. رساله ای هم با عنوان مشروطة الشرعیة هست که از سال 1325 ق است و بر اساس اسم باید مربوط به مشروطه باشد اما فهرست نویس محترم نوشته اند که در عقاید سلسله ذهبیه است. (ص 619). واقعات شیراز هم نسخه دیگری است که حاوی اطلاعاتی در باره روسای شیراز و برخی از عماست و باید جالب باشد. (ص 698). نسخه های عادی هم فراوان دارد که در همه فهرست ها به آن ها بر می خوریم.
چاپ آثار مبتذل خود را در نمایشگاه نشان
میدهد. آثاری به ظاهر جوان پسند اما در باطن فقط و فقط برای سرکیسه کردن
جوانانی که اندک پولی از پدران خود می گیرند تا کتابی بخرند و بخوانند.
کتاب با جلد شیک، کاغذهای به رنگ سوخته روشن، با نام زیبای مثلا لیلی و
مجنون، اما قلم انداز و مزخرف که مشتی عکس بی ربط اما تاریخی از همان نوع
که در ایمیل هایی با نام عکس های تاریخی به دست می رسد، چاپ می شود. هرچه
می خوانید سر در نمیآورید. نه ارزش ادبی دارد و نه علمی، بلکه همان طور که
عرض کردم برای سرکیسه کردن جوانانی است که گاه در اطراف این ناشران جمع
شده و فریب آنها را می خورند.
اشکالی ندارد. پدرم وصیت کرده که اگر دیدی که کسی دست در جیب کسی کرده و پول او را بر می دارد، به تو ربطی ندارد و لازم نیست او را خبر کنی. هر کسی باید خودش مواظب کیسه و جیبش باشد. کتابی با همین مشخصات چاپ شده و نامش را تو چه شباهتی به مجنون داری گذاشته و یک صفحه در میان متن و عکسهای تاریخی بدکیفیت است. اما صفحه آخرش از همه جالب است. به یاد برخی از سختگیری های ارشاد افتادم. از جمله چند روز قبل آقای باستانی فرمودند که مطلبی را از پورداود نقل کرده بودم که در معبد آناهیتا مجسمه زنی با پستان های پرشیر است، گیر داده بودند که این کلمه را بردارید. البته با میانجگری یک مقام عالی رتبه تر در وزارت، صرف نظر کردند. حالا تصویر صفحه آخر این کتاب: