قرارداد اجتماعي در غرب به اين معني است که مردم اختيارات سياسي‌ـ‌اجتماعي‌شان را به حاکم تفويض مي‌کنند. ما در نظام اسلامي چنين چيزي را نمي‌توانيم بپذيريم، چون توحيد در ولايت اين مقوله را افاضه کرده است به فقيه جامع‌الشرايط که همان امام و رهبر جامعه است.

مشرق - مردم‌سالاري يا دموکراسي به عقيده اکثريت صاحب‌نظران اين عرصه، نشأت‌گرفته از نوعي قرارداد اجتماعي و عرفي است. به همين دليل مباني و سطح تحليل در مباحث مردم‌سالاري بر همين پايه شکل گرفته است. اين عامل باعث شده تا چارچوب‌هاي تحليلي در اين زمينه نتوانند ويژگي‌ها و کارکردهاي «مردم‌سالاري ديني» را فهم کنند. چراکه اين مدل فراتر از يک قرارداد اجتماعي است و مباني خاص خود را دارد. يادداشت زير از دکتر عبدالحسين خسروپناه به توضيح اين مؤلفه‌ها و تفاوت‌ها مي‌پردازد که به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله خامنه‌اي آورده مي‌شود:

 

مردم‌سالاري؛ حق يا تکليف؟
در مردم‌سالاري ديني اگرچه مردم رأي مي‌دهند و در انتخابات شرکت مي‌کنند، ولي آن روحي که مباني را ايجاد مي‌کند، سبب مي‌شود که ما معنايي کاملاً متفاوت با مدل‌هاي ديگر مردم‌سالاري داشته باشيم. مباني «مردم‌سالاري ديني» عبارت است از خدامحوري، توسعه‌ي هستي از عالم ماده به عالم ملکوت و پيوند دين با نيازهاي اجتماعي.

با اين مباني است که مردم متدين يک جامعه براي حفظ ارزش‌ها و اهداف اسلامي در انتخابات شرکت مي‌کنند. آن‌گاه شرکت مردم در انتخابات و تعيين حاکمان تنها يک حق تلقي نمي‌شود، بلکه به عنوان تکليف معرفي مي‌شود.

به عبارت ديگر، مدل‌هاي مردم‌سالاري بيانگر يک رابطه‌ي عرَضي بين انسان‌ها است. شرکت در انتخابات درواقع يک حق است و مي‌شود که کسي اين حق را ادا کند. در مردم‌سالاري ديني اما هم اين رابطه‌ي عرَضي بين انسان‌ها وجود دارد و هم رابطه‌اي طولي. رابطه‌ي عرضي يعني مردم حق دارند که حاکم خود را انتخاب کنند. رابطه‌ي طولي نيز رابطه‌ي با خدا است. مردم «مکلف» هستند که مشارکت سياسي داشته باشند و در تعيين و تحقق احکام و اهداف اسلامي نقش ايفا کنند، چون شرعاً مکلفند و اين تکليف است که رابطه‌ي بين انسان‌ها را تعيين مي‌کند.

بنابراين به يک معني قرارداد اجتماعي اين‌جا شکل مي‌گيرد. مثلاً مردم وقتي در انتخابات رياست‌جمهوري شرکت مي‌کنند، گويي در حال بستن يک قرارداد اجتماعي با فرد منتخب هستند تا نيازهاشان را تأمين کند. البته اين نيازها بايد در چهارچوب دين تعيين شود، زيرا رابطه‌ طولي وجود دارد. اين يک تفاوت اساسي ميان مردم‌سالاري ديني با مدل‌هاي مختلف دموکراسي است.

 

توحيد در ولايت
علاوه بر اين نکته، مبناي مهمي ديگري که ما در حکومت اسلامي داريم، مسئله‌ي توحيد در ولايت است. توضيح آن‌که هيچ انساني بر انسان ديگري ولايت ندارد و ولايت تنها از آن خدا است. اگر خداوند ولايتش را در ديگري تجلي داد، او داراي ولايت است و ولايتش تجلي ولايت الهي تلقي مي‌شود. به اعتقاد شيعه، پيغمبر و ائمه(ع) از ولايت تکويني، تشريعي، سياسي و اجتماعي برخوردارند. در دايره‌ي خانواده هم پدر نسبت به فرزندان و همسرش يک ولايت نازله‌اي دارد.

اما يک ولايت ديگري نيز فقه براي فقيه مشخص کرده که نه به آن معني ولايت تکويني، تشريعي، سياسي و اجتماعي پيامبر و امام است و نه به معني ولايت پدر نسبت به خانواده‌اش، بلکه ولايتي است که از آن به ولايت سياسي‌ـ‌اجتماعي تعبير مي‌‌کنيم. اين ولايت سياسي‌ـ‌اجتماعي مطلقه است. درواقع از اين جهت با ولايت معصوم تفاوت دارد که معصوم ولايت تکويني و تشريعي هم دارد، اما فقيه چنان ولايتي ندارد. البته از آن جهت شبيه ولايت معصوم است که ولايت سياسي‌ـ‌‌اجتماعي‌اش مطلقه است، يعني مي‌تواند موقتاً بر اساس ضوابط شرعي، احکام شرعي را تعطيل کند و اين بر اساس رعايت مصلحت مسلمين و جامعه‌ي اسلامي است.

اين مبناي مهمي است به نام توحيد در ولايت و زمامداري. قطعاً ولايت به نام زمامداري را خدا بايد به فقيه يا حاکم اسلامي بدهد و مردم چنين ولايتي ندارند تا به حاکم اسلامي تفويض کنند.
قرارداد اجتماعي در غرب به اين معني است که مردم اختيارات سياسي‌ـ‌اجتماعي‌شان را به حاکم تفويض مي‌کنند. ما در نظام اسلامي چنين چيزي را نمي‌توانيم بپذيريم، چون توحيد در ولايت اين مقوله را افاضه کرده است به فقيه جامع‌الشرايط که همان امام و رهبر جامعه است.

بنابراين در «مردم‌سالاري ديني» مشارکت سياسي مردم در اين جهت است. بايد مصداق ولي اسلامي را که خدا به نصب عام تعيين کرده است، شناسايي کنند و با او در تحقق اهداف اسلامي مشارکت کنند. با اين تفاسير، مردم‌سالاري ديني با قراردادهاي اجتماعي هابز و لاک و ... تفاوت دارد.

مردم‌سالاري ديني در برابر حاکم‌سالاري ديني است و نه در برابر دين‌سالاري مردمي. بعضي مي‌پرسند آيا دين سالار است يا مردم؟ قطعاً دين‌، خدا و احکام اسلام سالار هستند. اين احکام هستند که سالارند و حاکم و مردم بايد در تحقق آن مشارکت داشته باشند. اما آيا حاکم سالار است بر مردم يا مردم بر او سالارند؟ بايد گفت که مردم مخاطب اصلي و متعلَّق وظايف حاکم اسلامي هستند. يعني حاکم اسلامي بايد همه‌ي تلاشش را انجام دهد تا نيازهاي شرعي مردم را تحقق بخشد.

 

محبت، وجه تمايز مردم‌سالاري ديني
بايد تصريح کنيم که محبت و علاقه‌ي بين مردم و ولي، نشأت‌گرفته از ولايت است. تفاوتي که شيعه و اهل سنت در مبحث ولايت دارند، اين است که اهل سنت وقتي ولايت ائمه را مطرح مي‌کنند ولايت را به معني محبت مي‌گيرند و نه زمامداري. شيعيان اما در نسبت امت و ولايت، ولايت را به معني زمامداري محبت مي‌دانند.

درست است که زمامدار حاکم است، اما نه حاکم قهري و نه حاکمي که با سطله و زور و استکبار بخواهد حکومت کند. در واقع محبت آن عنصري است که ولايت -به معني زمامداري- را براي حاکم تعيين مي‌کند تا با مردم و امت رابطه برقرار کند و حقوق آنها را رعايت کند و آن نخ تسبيحي است که اين ارتباط را برقرار مي‌کند. لذا وقتي حاکم اسلامي دستور جهاد مي‌دهد، امت اسلامي صرفاً از باب ترس و ضمانت اجرايي و حقوقي به جهاد نمي‌روند که اگر نرفتند مجازات شوند، بلکه اصولاً امت اصل جهاد را با عنصر محبت‌مداري عمل مي‌کنند. لذا با عشق و علاقه وارد ميدان جنگ مي‌شوند و براي رضاي خدا خود را به خطر مي‌اندازند و راه پيروزي را باز مي‌کنند.

اين عنصر محبت ريشه در عنصر ولايت دارد، محبتي که زائيده‌ي ولايت به معني زمامداري است که يک رابطه‌ي دوسويه بين مردم و ولي برقرار مي‌کند. لذا وقتي مردم گرفتاري داشته باشند، امام امت اسلامي خواب راحت ندارد و دائماً نگران است. از آن طرف امت اسلامي وقتي رهبرشان را مي‌بينند، احساسات خود را با اشک و گريه‌ي شوق بروز مي‌دهند. در جريان سفر اخير رهبر انقلاب به قم ديديم که وقتي اعلام مي‌کردند که مثلاً رهبري قرار است ساعت 9 صبح تشريف بياورند، مردم از ديشب تا صبح در خيابان‌ها منتظر رهبرشان ماندند. اين شوقي است که از ولايت نشأت مي‌گيرد.

در محبت‌گرايي و ولايت‌مداري بين امت و امام، هم مردم‌سالاري معني پيدا مي‌کند و هم دين‌داري و ولايت‌مداري که يکي از دستاوردهاي آن 9 دي سال گذشته بود. حضور مردم در دفاع مقدس، حضور مردم در 22 بهمن و ... نيز همه در اين چهارچوب قابل تبيين است. در حوزه‌ي تبيين و بررسي ريشه‌ها و علل وقوع انقلاب اسلامي ايران اين نکته مهم است که به دليل عدم شناخت کافي از ماهيت انقلاب اسلامي، تحليل‌هاي غربي ناقص است. فوکو، تد اسکاچپل، نيکي کدي و ديگر انديشمنداني که انقلاب اسلامي ايران را تئوري‌پردزاي کرده‌اند، اين رويداد را به‌درستي نفهميده‌اند، چراکه اصلاً آنها رابطه‌ي امت و امام را نمي‌فهمند؛ رابطه‌ي ولايت‌مداري و محبت‌گرايي.

بنابراين با فهم درست مردم‌سالاري ديني متوجه خواهند شد که چرا 22 بهمن سال 57 آن اتفاق افتاد و چرا مردم در هشت سال دفاع مقدس با دست خالي جنگيدند و اين‌که چگونه در روز نهم دي شاهد حضور گسترده‌ي مردم در برابر فتنه‌گران بوديم.

اين رابطه که دقيقاً مردم‌سالاري ديني را معني مي‌کند، هم تکليف است و هم حق؛ هم زمامداري است و هم محبت، هم حقوق امام است بر امت و هم حقوق امت است بر امام. اين ارکان، کارکردش اين است که مردم اولاً يک رابطه‌ي عاطفي و معنوي و معرفتي پيدا مي‌کنند که به ‌واسطه‌ي آن متوجه مي‌شوند که امام از امت چه مي‌خواهد. مثل اصحاب امام حسين(ع) که امام چندين بار به آنها فرمود من حق خود را از شما برداشتم و شما مي‌توانيد هنگام شب از اين محل برويد، اما آن‌ها نه‌تنها امام(ع) را رها نکردند، بلکه تا آخرين نفس جنگيدند و مشتاقانه به شهادت رسيدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس