هر چه هست از ساکنان و مهمانان کاخ مرمر است. همان کاخی که اکنون آن را مجمع تشخیص مصلحت نظام می دانیم. بعد از فتنه عظیم 88 ارتباط آقای رفسنجانی با اقشار مختلف اجتماع بسیار کم شده و تقریبا به صفر رسیده است. نه دیگر به عنوان خطیب جمعه در جمع نمازگزاران حضور می یابد و نه در اجتماعات بزرگ حضور دارد. تنها کانال ارتباطی ایشان افرادی است که با نیت «قربه الی الله!» به دیدار ایشان می روند.

مشرق _ روز شنبه کم کم داشت به غروب می رسید و آخرین دقایق ثبت نام کاندیداهای یازدهمین دوره ریاست جمهوری. تقریبا آرایش سیاسی احزاب و کاندیداها مشخص شده و تنها مانده بود کاندیدای نورچشمی احمدی نژاد که وضعیتش مشخص شود. هر چند از قرائن معلوم بود که مشایی حتی وقت اضافه هم شده از راه خواهد رسید. مخصوصا اینکه وقتی از خبرنگاران مستقر در ستاد آخرین آمار را می گرفتیم خبر می دادند که  یاران مشایی امثال امیری فر و بهمن زاده در ستاد حضور دارند. بنابراین پیش بینی حضور مشایی خیلی نیاز به محاسبه نداشت. تا اینکه یکی از دوستان خبرنگار زنگ زد. پیش دستی کردم و گفتم مشایی بالاخره اومد؟

 گفت: نه هاشمی داره میاد. اول فکر کردم شوخی است چون تمام اخبار رسمی و غیر رسمی خبر از آن میداد که هاشمی قصد حضور ندارد و همه حرف و حدیث های احتمال حضور وی را نیز که رسانه های اصلاح طلب به راه انداخته بودند کمرنگ شده بود و نزدیکان هاشمی در مصاحبه ها از عدم حضور قطعی وی خبر می دادند. اما بعد دیدم قضیه جدی است. باورم نمی شد واقعا هاشمی 79 ساله وارد کارزار شده؟

در فکر فرو رفتم که وی با چه محاسبه ای وارد رقابت این دوره از انتخاباتی شده که نزدیک به 50 شخصیت سیاسی از اصولگرا و اصلاح طلب و مستقل در آن حضور دارند. خصوصا اینکه کاندیداهای نزدیک به ایشان نیز در این دوره کم نیستند.

ذهنم ناخوداگاه به گذشته رفت و انتخابات های چند دوره قبل را مرور کرد. پایان سال 78 و انتخابات مجلس ششم. اصلاح طلبان عزم خود را جزم کرده بودند تا نگذارند هاشمی به کرسی ریاست مجلس دست یابد . به روزنامه های اصلاح طلب دیکته شده بود که هاشمی را تخریب کنند. با هر اتهامی که می توانستند.

از عالیجناب سرخ پوش نامیدنش تا ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر را به گردن او انداختن! بعد از اعلام نتایج انتخابات تهران و بعد از اینکه هاشمی دید که در ته لیست تهران قرار دارد و با این اوضاع نمی تواند صندلی ریاست مجلس را در دست گیرد. طی یک نامه پر سوز و گداز انصراف خود را از نمایندگی مردم تهران اعلام کرد و حساب تخریب کننندگان را به روز جزا واگذار کرد. اینگونه بود که هاشمی اولین شکست خود را تجربه کرد.

زمانه گذشت تا اینکه دولت مستعجل اصلاحات به سر آمد و حال هاشمی هوس کرده بود که بار دیگر قبای سردار سازندگی را بر دوش کشد..



گذشت این چند سال خیلی چیزها را تغییر داده بود. سال 84 دیگر کسی هاشمی را نماینده گفتمان مدافعان انقلاب که اکنون انان را اصولگرا می نامیدند نمی شناخت بلکه بیشتر وی را حامی و صحنه گردان اصلاح طلبان می دانستند.

بر خلاف تصور هاشمی و اصلاح طلبان که فکر می کردند گزینه اصلی اصولگرایان قالیباف است در کمال تعجب آنها احمدی نژاد به مرحله دوم همراه با هاشمی راه یافت. یعنی هاشمی باید با یکی از استانداران سابق خود رقابت می کرد و حال اصلاح طلبان مانده بودند بر سر دوراهی .

معین کاندیدای اصلی اصلاحات فقط 3 میلیون رای آورده بود و اکنون بین هاشمی و احمدی نژاد یکی را باید انتخاب می کردند. با احمدی نژاد  که هیچ سنخیتی نداشتند بنابراین باید سراغ کسی می رفتند که 5 سال پیش تهمتی نبود که به وی وارد نکرده بودند اما با چه رویی؟ انهمه تخریب و حالا زیر علم هاشمی سینه زدن!

پیشقراولان اصلاحات به صحنه آمدند همانها که هاشمی را دیکتاتور خطاب می کرند و اکنون با این تاکتیک که تنها راه نجات کشور انتخاب هاشمی است و بعد دهها مطلب با تیتر «فاشیم در راه است» تا مردم را از گزینه اصولگرایان بترسانند.  آقایان مدعی دموکراسی که تا دیروز فریاد می زدند «میزان رای ملت است» امروز به جای نقد گفتمان رقیب، رو به تمسخر، توهین و استهزا آوردند. اما مردم اکنون بعد از 8 سال به راحتی می توانست این نقاب دروغین اصلاح طلبان را کنار بزنند و اینگونه بود که با انتخاب فرد رقیب، دومین شکست رفسنجانی و البته تلخ ترین آنها کلید خورد.



 4 سال دیگر گذشت و حال دوره بعدی انتخابات رسیده بود. هاشمی این بار ترجیح داد بجای اینکه خود وارد کارزار شود از رقیب اصلی رئیس جمهور حمایت کند. تمام همت خود را بر این قرار داد که این بار بازی را به نفع خود تمام کند. این بار فرزندان هاشمی نیز به صحنه آمدند تا انتقام شکست پدر خود را بگیرند. اما نتیجه ای جز یک شکست تلخ برای هاشمی و فرزندانش نداشت.

و حال می بینیم که هاشمی  یکبار دیگر آمده تا شانس خود را برای نشستن بر صندلی پاستور امتحان کند و این بار در آستانه جشن تولد 80 سالگی خود. به راستی این سیاستمدار کهنه کار با کدام حساب و کتاب به این نتیجه رسیده که این بار اقبال مردم به سوی اوست. هر چه فکر کردم نتیجه ای نگرفتم تا اینکه خبری دیدم مبنی بر اینه محمد هاشمی برادر هاشمی به وی خبر داده که طبق برآورد دقیق وی، 90 درصد زائران عتبات طرفدار هاشمی اند!



به این نتیجه رسیدم که هر چه هست از ساکنان و مهمانان کاخ مرمر است. همان کاخی که اکنون آن را مجمع تشخیص مصلحت نظام می دانیم. بعد از فتنه عظیم 88 ارتباط آقای رفسنجانی با اقشار مختلف اجتماع بسیار کم شده و تقریبا به صفر رسیده است. نه دیگر به عنوان خطیب جمعه در جمع نمازگزاران حضور می یابد و نه در اجتماعات بزرگ حضور دارد. تنها کانال ارتباطی ایشان افرادی است که با نیت «قربه الی الله!» به دیدار ایشان می روند و ضمن سیاه نمایی از وضع جامعه، تنها راه نجات کشور را بازگشت هاشمی به قدرت می دانند. بنابراین هر چه هست باید آن را در مشاوران و مهمانان کاخ جستجو کرد.

به این جمله فاطمه هاشمی که در مصابه با رسانه ها بیان کرده، دقت کنید: «همه مخالف حضور پدر در انتخابات بودیم. برای خانواده سخت است. اما وقتی تقاضاهای مردم(!) برای حضور ایشان را دیدیم؛ در‌خواست‌های مختلفی در این مدت مطرح شد که به این نتیجه رسیدیم بخش عظیمی از مردم(!) خواستار حضور حاج آقا در انتخابات هستند و با نیامدن ایشان دست‌رد به سینه آنها زده شده و نا امیدی ایجاد می‌شود. به همین دلیل به پدر اصرار داشتیم نباید مردم را نا‌امید کند. پدر هم می‌گفتند من نمی‌خواهم مردم ناامید شوند. »

وقتی به جمله دیگر دختر هاشمی در این مصاحبه می نگریم نکات جالب تری دستگیرمان می شود:« وقتی به در وزارت کشور رسیدیم و تجمع مردمی که با خوشحالی شعار می‌دادند را دیدیم بسیار خوشحال شدیم. مردم مشتاق را که دیدیم حس خوبی داشتیم.»

همانگونه که می دانید حتی سیاسیون و خبرنگاران نیز که معمولا اخبار را زودتر از مردم عادی باخبر می شوند نمی دانستند که هاشمی خواهد امد حالا این مردمی که کاملا خودجوش (!) در مقابل وزارت کشور حاضر شده اند چه موقع این خبر راشنیده اند؟. تنها یک گزینه می تواند صحت ادعای فاطمه هاشمی را اثبات کند و ان اینکه این افراد از اعضای ستاد هاشمی باشند که از حضور هاشمی در وزارت کشور خبر دارند.

احتمالا وقتی هاشمی از صبح تا به شب این  بخش عظیمی از مردم(!) را می بیند احساس تکلیفش به اوج می رسد که برای نجات ایران باید فداکاری کرد! اما یکی نیست به ایشان بگوید بنده خدا چند روزی هم از کاخ بیرون بیا و در جمع اقشار مختلف مردم تهران و شهرستانها حاضر شو و ببین آیا واقعا اکثریت مردم نظر مهمانان کاخ را دارند یا خیر؟

حداقل نظرسنجی های واقعی را نگاه کن و ببین آیا واقعا اکثریت مردم خواستار ریاست مجدد شما هستند یا اینکه نهایتا یا تمام خوشبینی ها جمع حامیان شما به 30 درصد خواهد رسید که آنهم با سابقه و تجربه شما این مقدار درصد بسیار طبیعی است اما نیمه خالی لیوان آراء به کدام سمت خواهد رفت؟


* حبیب ترکاشوند

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 8
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 5
  • ۱۲:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
    2 0
    چشم شما منافقان مسلمان نما کور باد که چشم دیدن هاشمی را ندارید
  • جعفر ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
    1 0
    واقعا براتون متاسفم اون عکس دوم فتوشاپی و بسیار هم بعد کار شده است لطفا گرافیست هاتون را عوض کنید با تشکر
  • حسن ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
    1 0
    هاشمی زنده باد و کورباد چشم دشمنانش.ایشان فرزند برومند ملت ایران و امیرکبیرزمان است
  • ناشناس ۱۲:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
    0 0
    چرا بعضي ها از آمدن هاشمي اينقدر كلافه شده اند.
  • ۱۲:۳۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۸
    0 1
    هاشمی شده امید استکبار و هرچی دین ستیزه. تو چی میگی. چقدر بهت میماسه وقتی هاشمی بیاد و دوباره مملکتو بار کنه برای شماها؟
  • ۰۹:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۹
    0 1
    مثل اینکه اون موقع شما سرتون زیر برف بوده واین چیزا رو ندیدین اون موقع پول می دادن تا برای ایشون تبلغ کنن
  • شهاب ۱۲:۴۲ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
    0 0
    از این بدترش رو تو تبلیغات هاشمی میدیدیم... کجای کاری داداش من...
  • ۱۲:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
    0 0
    داداش من با شعارای تخیلی مملکت ما ساخته نمیشه...لطفا نام امیر کبیر را خراب نکنید...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس