به گزارش مشرق، اكبر هاشميرفسنجاني؛ 79 ساله اهل رفسنجان. چند دهه است كه نامش با سياست ايران عجين شده.
او در دهه شصت و هفتاد دو دوره رئيسجمهور بوده و حالا بار ديگر در آستانه انتخاباتي جديد اگرچه اعلام ميكند تمايلي براي بازگشت مجدد به ساختمان تاريخي پاستور ندارد، اما اين عدم تمايلش را مشروط كرده است.
مي گويند او شانس آخر اصلاحطلبان در آغاز دهه نود است، اصلاحطلباني كه هم در دوره صدارت او در پاستور منتقدش بودند و هم در دورهاي كه خودشان در پاستور بر صندلي برجاي مانده از او تكيه زدند. حالا اما اين روزها در تحليلهاي سياسي رسانههاي اصلاحطلب، منجي آنها به شمار ميآيد.
تردیدهای واقعی یا تاکتیک سیاسی؟
اما آيا جنس ترديدهاي اين سياستمدار كهنهكار واقعي است يا در قالبي از يك تاكتيك سياسي آنهم در آستانه انتخاباتي مهم قابل تفسير است؟
صورت مساله اگر اين سوال باشد، رسيدن به تصويري واضح و شفاف از آنچه آيتالله به آن فكر ميكند كمي سهلتر است.
پس براي آغاز تحليل در اين مورد بايد ديد هاشمي در پايان دهه هشتم از عمرش با چه شرايط سياسي مواجه است و چه گزينههايي براي انتخاب دارد.
مهمترين فاكتور در اين ماجرا روزشمار پايان صدارت اصليترين رقيب سالهاي اخير اوست. محمود احمدينژاد به همين زوديها از دولت ميرود؛ فردي كه براي پيروزي در انتخابات سال 84 انتقاد از هاشمي و سياستهاي او را به عنوان اصليترين برنامه انتخاباتياش برگزيده بود. هرچه هست حالا محمود احمدينژاد با همه حاشيههايي كه پيرامونش پديد آمده تا چندي ديگر از پاستور ميرود.
اما اين مساله چرا در تحليل تصميم هاشمي مهم است؟ شايد هاشمي باورش اين است كه نقد سياستهاي جاري دولت مانند سال 84 همچنان ميتواند به اهرمي براي پيروزي در انتخابات تبديل شود، به بيان ديگر ممكن است در محاسبات اكبر هاشميرفسنجاني اين نكته مهم استخراج شده باشد كه با بازآفريني فضا و شرايط سال 84 و نقد دولتي كه اين روزها صف مدافعانش از هميشه كمتر شده، ميتوان افكار عمومي را در مقابل دوگانهاي جديد قرار داد كه يك طرفش تداوم سياستهاي فعلي باشد و طرف مقابلش وعدهاي براي تحقق وقوع وضعيتي كاملا متضاد با شرايط مستقر.
اگر اين فرضيه درست باشد او براي تاكتيك انتخاباتياش، نقد و اعتراض به دولت مستقر را برگزيده؛ اهرمي كه به باور او شايد بتواند فراهمآورنده فرصتي باشد براي پيروزي او يا فردي كه از سوي او وارد ميدان رقابت ميشود و در واقع مجري سياستهاي اوست. نكته مهم آنجاست كه برخلاف انتخابات سال 88 صف مدافعان وضعيت موجود در شمار متعددي از حوزههاي مربوط به دولت بسيار كوتاه است، دليلش هم فاصلهگرفتن اصولگرايان از دولت محمود احمدينژاد به دليل برخي حواشي پيرامون دولت در سال هاي اخير است. از اين منظر ميتوان گفت هاشميرفسنجاني با وضعيت ويژه و تحريككنندهاي مواجه شده است.
آرایش جدید اصولگرایان و انگیزه مضاعف هاشمی برای تاثیرگذاری
از جانبي ديگر آنچه اكنون ميان اصولگرايان ميگذرد و آرايش جديدي كه اين جناح پيدا كرده نيز شايد بتواند از جمله دلايلي باشد كه هاشميرفسنجاني را به فكركردن درباره انتخابات برانگيخته باشد و شايد مهمترين دليل براي اينكه يكي از فرزندانش صراحتا بگويد پدرم تلاش دارد در انتخابات 92 موثر باشد.
زمان اندكي به ثبتنام نامزدها باقي مانده و كثرت و تعدد نامزدهاي اصولگرا همچنان مساله لاينحل اين روزهاست. گويا شرايطي شبيه سال 84 پديد آمده است. با اين تغيير كه اين بار تعداد نامزدها حتي بيشتر از آن دوره است. طبيعي است كه چنين كثرتي و البته تداومش تا روز انتخابات، احتمال و فرضيه شكستهشدن آرا و تقسيمش ميان سبد انتخاباتي چند نامزد اصولگرا را بيش از هميشه كرده است. اين بدان معناست كه در صورت تداوم احتمالي وضعيت موجود نميتوان به صورت قاطع گفت يك نامزد اصولگرا برنده انتخابات و در واقع صاحب راي اكثريت، لااقل در مرحله نخست انتخابات خواهد شد. چنين تفسير و تعبيري مانند گزاره نخست تحريككننده و برانگيزاننده است.
به بيان روشن تر وقتي اين تصوير پيش روي اكبر هاشميرفسنجاني قرار گيرد كه در اندك زمان باقيمانده تا انتخابات هنوز هيچ نامزد اصولگرايي به استار و پديده انتخابات تبديل نشده، طبيعي است كه او را به اين نتيجه ميرساند كه ارتفاع يكي از موانع مهم انتخاباتي براي پيروزياش بسيار كوتاه شده است. نتيجه برخي نظرسنجيها كه او را بالاتر از برخي اصولگرايان نشان ميدهد -فارغ از اينكه مانند سال 84 همچنان راي منفي بالايي هم دارد- ميتواند در اين مقوله نيز مزيد بر علت شده باشد. اما تا اينجاي اين نوشتار هنوز تحليل كاملي از شرايط پيرامون اكبر هاشميرفسنجاني تصوير نشده است.
اصلاح طلبان به دنبال هاشمی رفسنجانی
مسلم است كه در اين پازل، مهمترين كاراكتر اصلاحطلبان هستند؛ جناحي كه پس از ماجراهاي سال 88 به تعبيري در حالت زيست گياهي و حداقلي به سر ميبرد و اكنون نگران از حذف هميشگي به دنبال منفذي براي بازگشت به قدرت است.
آنها اگرچه هاشمي را دوست واقعي خود نميدانند و همچنان افرادي مانند عباس عبدي در ميانشان وجود دارد كه صريح و شفاف بد هاشمي را بگويد، اما به اتحادي استراتژيك و شايد مقطعي با او ميانديشند؛ اتحادي كه از قدر مشتركي ريشه ميگيرد كه آنها و هاشمي در سالهاي صدارت محمود احمدينژاد به آن دست يافتهاند.
واقعيت آن است كه يكي از پيامدهاي وقايع سال 88 اين است كه آنها به دلايلي نميتوانند با نامزدي كه اين روزها به كانديداي حداكثري شهره شده، پا به ميدان رقابت بگذارند. در يك نگاه گذرا آنها با شرايطي مواجه شدهاند كه ناگزيرند از ميان سه گزينه عدم شركت در انتخابات، حضور با يك نامزد حداقلي و متعلق به نسل دوم اصلاحات و نيز همراهي و اتحاد با يك نامزد غيراصلاحطلب، يكي را انتخاب كنند. فارغ از نظر راديكالهاي در اقليت قرارگرفته اين جناح -كه بعضا بر طبل عدم مشاركت ميكوبند- گويا نظر اكثريت اصلاحطلبان بر مشاركت در انتخابات است.
نظري كه البته با دو گرايش مواجه شده؛ كساني كه به حضور با نامزد حداقلي اصلاحطلب اصرار دارند و كساني كه بر گزينه حمايت از يك نامزد غيراصلاحطلب به دليل احتمال راي آوري بيشتر تاكيد دارند.
وجود گزينه حمايت از يك فرد غيراصلاحطلب و نيز خلأ رهبري ميان اصلاحطلبان براي هاشمي كه اكنون نزديكترين فرد سياسي به آنها به شمار ميآيد و البته در يك مسند مهم نظام به سياستورزي رسمي مشغول است، گويا يك فرصت ويژه به نظر رسيده است. چنانكه برخي تحليل ميكنند هاشمي در چند سال اخير خيلي بدش نميآمده كه به نوعي ليدر طيفهايي از اصلاحطلبان به شمار آيد؛ ليدري كه حالا اگر در پي نامزدي در انتخابات نباشد گويا در پوزيشني قرار گرفته كه بتواند در انتخاب نامزد اصلاحطلبان فرد موثري به شمار آيد. طرفه آنكه تقريبا روزي نيست كه گروهي از اصلاحطلبان راهي دفتر او نشوند. هاشمي البته مخالفان سفت و سختي هم ميان چهرههاي ردهبالاي اصلاحطلب دارد؛ مخالفاني از جنس موسويخوئينيها كه گويا به هيچ وجه راضي نيستند با او كنار بيايند حتي اگر نتيجه و هزينهاش خداحافظي هميشگي اصلاحطلبان با قدرت باشد.
موافقان و مخالفان هاشمي
ميان مخالفان مهم و متعددي كه ميتوان براي نامزدي هاشمي يا تاثيرگذاري او بر انتخابات يافت، البته ميتوان مستقبلين مهمي را هم براي حضور او برشمرد. افرادي كه بهترين شرايط برايشان در انتخابات، حضور هاشميرفسنجاني است. شايد آنها به شكلگيري و بازآفريني شرايط سال 84 ميانديشند و فكر ميكنند هركس مقابل هاشمي باشد باز هم پيروز ميدان خواهد بود. بيآنكه نيازي باشد نامي از چنين مستقبليني برده شود، ميتوان با مداقه در اظهارات اين روزهاي برخي گروههاي سياسي چنين مستقبليني را بهراحتي يافت.
موانع متعدد هاشمي برای آمدن
اكنون كه در سطح نخست تحليل، شرايط پيرامون هاشميرفسنجاني تصوير شده است، سوال مهم در سطح دوم تحليل اين است كه آيا اكبر هاشميرفسنجاني واقعا تصميم به حضور در انتخابات گرفته است؟
اگرچه اين روزها سن بالاي هاشمي را مهمترين دليل براي عدم كانديداتوري او برميشمارند، اما واقعيت اين است كه هاشمي با مشكلات مهمتري هم مواجه است.
نخستين مشكل اين است كه برخلاف سال 84 و به دليل رويكرد سياسي هاشميرفسنجاني در سال 88 صف منتقدان او ميان اصولگرايان طولانيتر شده است.
منتقداني كه اگرچه روزي فقط سياستهاي اقتصادي او را علت مخالفتشان اعلام ميكردند، اما اين روزها مهمترين مشكلشان نحوه سياستورزي و موضعگيري هاشميرفسنجاني است. آنها اكنون هاشمي را بيش از اينكه نزديك به خود بدانند فردي نزديك به اصلاحطلبان به حساب ميآورند.
ميان اصلاحطلبان هم او هنوز از جايگاه ثابتي برخوردار نشده و طيفهاي مهمي از اصلاحطلبان الصاق او به خود را برنتابيده و در واقع پسميزنند. به بيان ديگر آنها نهتنها مخالف حمايت از كانديداتوري هاشمي هستند، بلكه حتي حمايت از فردي كه مستظهر به حمايت او باشد را نيز قبول ندارند.
هاشمي البته با يك مشكل مهم ديگر هم مواجه است؛ آنگونه كه اعلام شده بناست دادگاه مهدي هاشمي همين روزها برگزار شود؛ دادگاهي كه البته اتهامات مهم و سنگيني را در بردارد. فرزند ديگر هاشمي يعني فائزه هم به تازگي از زندان آزاد شده و آنگونه كه خودش ميگويد در زمان طي دوران زندان يك پرونده جديد براي او مفتوح شده است.
ابهام در نحوه مواجهه حاكميت با گزاره كانديداتوري او نيز بر همه اين مشكلات افزوده است.
چنين تصويري است كه برخي تحليلگران را به اين نتيجه رسانده است : «هاشمي نميآيد، بلكه در حال اجراي يك تاكتيك انتخاباتي مهم است.»
* مصطفي صادقي
او در دهه شصت و هفتاد دو دوره رئيسجمهور بوده و حالا بار ديگر در آستانه انتخاباتي جديد اگرچه اعلام ميكند تمايلي براي بازگشت مجدد به ساختمان تاريخي پاستور ندارد، اما اين عدم تمايلش را مشروط كرده است.
مي گويند او شانس آخر اصلاحطلبان در آغاز دهه نود است، اصلاحطلباني كه هم در دوره صدارت او در پاستور منتقدش بودند و هم در دورهاي كه خودشان در پاستور بر صندلي برجاي مانده از او تكيه زدند. حالا اما اين روزها در تحليلهاي سياسي رسانههاي اصلاحطلب، منجي آنها به شمار ميآيد.
تردیدهای واقعی یا تاکتیک سیاسی؟
اما آيا جنس ترديدهاي اين سياستمدار كهنهكار واقعي است يا در قالبي از يك تاكتيك سياسي آنهم در آستانه انتخاباتي مهم قابل تفسير است؟
صورت مساله اگر اين سوال باشد، رسيدن به تصويري واضح و شفاف از آنچه آيتالله به آن فكر ميكند كمي سهلتر است.
پس براي آغاز تحليل در اين مورد بايد ديد هاشمي در پايان دهه هشتم از عمرش با چه شرايط سياسي مواجه است و چه گزينههايي براي انتخاب دارد.
مهمترين فاكتور در اين ماجرا روزشمار پايان صدارت اصليترين رقيب سالهاي اخير اوست. محمود احمدينژاد به همين زوديها از دولت ميرود؛ فردي كه براي پيروزي در انتخابات سال 84 انتقاد از هاشمي و سياستهاي او را به عنوان اصليترين برنامه انتخاباتياش برگزيده بود. هرچه هست حالا محمود احمدينژاد با همه حاشيههايي كه پيرامونش پديد آمده تا چندي ديگر از پاستور ميرود.
اما اين مساله چرا در تحليل تصميم هاشمي مهم است؟ شايد هاشمي باورش اين است كه نقد سياستهاي جاري دولت مانند سال 84 همچنان ميتواند به اهرمي براي پيروزي در انتخابات تبديل شود، به بيان ديگر ممكن است در محاسبات اكبر هاشميرفسنجاني اين نكته مهم استخراج شده باشد كه با بازآفريني فضا و شرايط سال 84 و نقد دولتي كه اين روزها صف مدافعانش از هميشه كمتر شده، ميتوان افكار عمومي را در مقابل دوگانهاي جديد قرار داد كه يك طرفش تداوم سياستهاي فعلي باشد و طرف مقابلش وعدهاي براي تحقق وقوع وضعيتي كاملا متضاد با شرايط مستقر.
اگر اين فرضيه درست باشد او براي تاكتيك انتخاباتياش، نقد و اعتراض به دولت مستقر را برگزيده؛ اهرمي كه به باور او شايد بتواند فراهمآورنده فرصتي باشد براي پيروزي او يا فردي كه از سوي او وارد ميدان رقابت ميشود و در واقع مجري سياستهاي اوست. نكته مهم آنجاست كه برخلاف انتخابات سال 88 صف مدافعان وضعيت موجود در شمار متعددي از حوزههاي مربوط به دولت بسيار كوتاه است، دليلش هم فاصلهگرفتن اصولگرايان از دولت محمود احمدينژاد به دليل برخي حواشي پيرامون دولت در سال هاي اخير است. از اين منظر ميتوان گفت هاشميرفسنجاني با وضعيت ويژه و تحريككنندهاي مواجه شده است.
آرایش جدید اصولگرایان و انگیزه مضاعف هاشمی برای تاثیرگذاری
از جانبي ديگر آنچه اكنون ميان اصولگرايان ميگذرد و آرايش جديدي كه اين جناح پيدا كرده نيز شايد بتواند از جمله دلايلي باشد كه هاشميرفسنجاني را به فكركردن درباره انتخابات برانگيخته باشد و شايد مهمترين دليل براي اينكه يكي از فرزندانش صراحتا بگويد پدرم تلاش دارد در انتخابات 92 موثر باشد.
زمان اندكي به ثبتنام نامزدها باقي مانده و كثرت و تعدد نامزدهاي اصولگرا همچنان مساله لاينحل اين روزهاست. گويا شرايطي شبيه سال 84 پديد آمده است. با اين تغيير كه اين بار تعداد نامزدها حتي بيشتر از آن دوره است. طبيعي است كه چنين كثرتي و البته تداومش تا روز انتخابات، احتمال و فرضيه شكستهشدن آرا و تقسيمش ميان سبد انتخاباتي چند نامزد اصولگرا را بيش از هميشه كرده است. اين بدان معناست كه در صورت تداوم احتمالي وضعيت موجود نميتوان به صورت قاطع گفت يك نامزد اصولگرا برنده انتخابات و در واقع صاحب راي اكثريت، لااقل در مرحله نخست انتخابات خواهد شد. چنين تفسير و تعبيري مانند گزاره نخست تحريككننده و برانگيزاننده است.
به بيان روشن تر وقتي اين تصوير پيش روي اكبر هاشميرفسنجاني قرار گيرد كه در اندك زمان باقيمانده تا انتخابات هنوز هيچ نامزد اصولگرايي به استار و پديده انتخابات تبديل نشده، طبيعي است كه او را به اين نتيجه ميرساند كه ارتفاع يكي از موانع مهم انتخاباتي براي پيروزياش بسيار كوتاه شده است. نتيجه برخي نظرسنجيها كه او را بالاتر از برخي اصولگرايان نشان ميدهد -فارغ از اينكه مانند سال 84 همچنان راي منفي بالايي هم دارد- ميتواند در اين مقوله نيز مزيد بر علت شده باشد. اما تا اينجاي اين نوشتار هنوز تحليل كاملي از شرايط پيرامون اكبر هاشميرفسنجاني تصوير نشده است.
اصلاح طلبان به دنبال هاشمی رفسنجانی
مسلم است كه در اين پازل، مهمترين كاراكتر اصلاحطلبان هستند؛ جناحي كه پس از ماجراهاي سال 88 به تعبيري در حالت زيست گياهي و حداقلي به سر ميبرد و اكنون نگران از حذف هميشگي به دنبال منفذي براي بازگشت به قدرت است.
آنها اگرچه هاشمي را دوست واقعي خود نميدانند و همچنان افرادي مانند عباس عبدي در ميانشان وجود دارد كه صريح و شفاف بد هاشمي را بگويد، اما به اتحادي استراتژيك و شايد مقطعي با او ميانديشند؛ اتحادي كه از قدر مشتركي ريشه ميگيرد كه آنها و هاشمي در سالهاي صدارت محمود احمدينژاد به آن دست يافتهاند.
واقعيت آن است كه يكي از پيامدهاي وقايع سال 88 اين است كه آنها به دلايلي نميتوانند با نامزدي كه اين روزها به كانديداي حداكثري شهره شده، پا به ميدان رقابت بگذارند. در يك نگاه گذرا آنها با شرايطي مواجه شدهاند كه ناگزيرند از ميان سه گزينه عدم شركت در انتخابات، حضور با يك نامزد حداقلي و متعلق به نسل دوم اصلاحات و نيز همراهي و اتحاد با يك نامزد غيراصلاحطلب، يكي را انتخاب كنند. فارغ از نظر راديكالهاي در اقليت قرارگرفته اين جناح -كه بعضا بر طبل عدم مشاركت ميكوبند- گويا نظر اكثريت اصلاحطلبان بر مشاركت در انتخابات است.
نظري كه البته با دو گرايش مواجه شده؛ كساني كه به حضور با نامزد حداقلي اصلاحطلب اصرار دارند و كساني كه بر گزينه حمايت از يك نامزد غيراصلاحطلب به دليل احتمال راي آوري بيشتر تاكيد دارند.
وجود گزينه حمايت از يك فرد غيراصلاحطلب و نيز خلأ رهبري ميان اصلاحطلبان براي هاشمي كه اكنون نزديكترين فرد سياسي به آنها به شمار ميآيد و البته در يك مسند مهم نظام به سياستورزي رسمي مشغول است، گويا يك فرصت ويژه به نظر رسيده است. چنانكه برخي تحليل ميكنند هاشمي در چند سال اخير خيلي بدش نميآمده كه به نوعي ليدر طيفهايي از اصلاحطلبان به شمار آيد؛ ليدري كه حالا اگر در پي نامزدي در انتخابات نباشد گويا در پوزيشني قرار گرفته كه بتواند در انتخاب نامزد اصلاحطلبان فرد موثري به شمار آيد. طرفه آنكه تقريبا روزي نيست كه گروهي از اصلاحطلبان راهي دفتر او نشوند. هاشمي البته مخالفان سفت و سختي هم ميان چهرههاي ردهبالاي اصلاحطلب دارد؛ مخالفاني از جنس موسويخوئينيها كه گويا به هيچ وجه راضي نيستند با او كنار بيايند حتي اگر نتيجه و هزينهاش خداحافظي هميشگي اصلاحطلبان با قدرت باشد.
موافقان و مخالفان هاشمي
ميان مخالفان مهم و متعددي كه ميتوان براي نامزدي هاشمي يا تاثيرگذاري او بر انتخابات يافت، البته ميتوان مستقبلين مهمي را هم براي حضور او برشمرد. افرادي كه بهترين شرايط برايشان در انتخابات، حضور هاشميرفسنجاني است. شايد آنها به شكلگيري و بازآفريني شرايط سال 84 ميانديشند و فكر ميكنند هركس مقابل هاشمي باشد باز هم پيروز ميدان خواهد بود. بيآنكه نيازي باشد نامي از چنين مستقبليني برده شود، ميتوان با مداقه در اظهارات اين روزهاي برخي گروههاي سياسي چنين مستقبليني را بهراحتي يافت.
موانع متعدد هاشمي برای آمدن
اكنون كه در سطح نخست تحليل، شرايط پيرامون هاشميرفسنجاني تصوير شده است، سوال مهم در سطح دوم تحليل اين است كه آيا اكبر هاشميرفسنجاني واقعا تصميم به حضور در انتخابات گرفته است؟
اگرچه اين روزها سن بالاي هاشمي را مهمترين دليل براي عدم كانديداتوري او برميشمارند، اما واقعيت اين است كه هاشمي با مشكلات مهمتري هم مواجه است.
نخستين مشكل اين است كه برخلاف سال 84 و به دليل رويكرد سياسي هاشميرفسنجاني در سال 88 صف منتقدان او ميان اصولگرايان طولانيتر شده است.
منتقداني كه اگرچه روزي فقط سياستهاي اقتصادي او را علت مخالفتشان اعلام ميكردند، اما اين روزها مهمترين مشكلشان نحوه سياستورزي و موضعگيري هاشميرفسنجاني است. آنها اكنون هاشمي را بيش از اينكه نزديك به خود بدانند فردي نزديك به اصلاحطلبان به حساب ميآورند.
ميان اصلاحطلبان هم او هنوز از جايگاه ثابتي برخوردار نشده و طيفهاي مهمي از اصلاحطلبان الصاق او به خود را برنتابيده و در واقع پسميزنند. به بيان ديگر آنها نهتنها مخالف حمايت از كانديداتوري هاشمي هستند، بلكه حتي حمايت از فردي كه مستظهر به حمايت او باشد را نيز قبول ندارند.
هاشمي البته با يك مشكل مهم ديگر هم مواجه است؛ آنگونه كه اعلام شده بناست دادگاه مهدي هاشمي همين روزها برگزار شود؛ دادگاهي كه البته اتهامات مهم و سنگيني را در بردارد. فرزند ديگر هاشمي يعني فائزه هم به تازگي از زندان آزاد شده و آنگونه كه خودش ميگويد در زمان طي دوران زندان يك پرونده جديد براي او مفتوح شده است.
ابهام در نحوه مواجهه حاكميت با گزاره كانديداتوري او نيز بر همه اين مشكلات افزوده است.
چنين تصويري است كه برخي تحليلگران را به اين نتيجه رسانده است : «هاشمي نميآيد، بلكه در حال اجراي يك تاكتيك انتخاباتي مهم است.»
* مصطفي صادقي