به گزارش مشرق، رمان «بهم می آد»؟! فردا (یکشنبه) ۸ اردیبهشت با حضورحجت الاسلام محمدرضا زائری ،دکتر حسام الدین آشنا و دکتر شهاب اسفندیاری در کافه کراسه رونمایی میشود.متن زیر معرفی این کتاب است که در روزنامه فرهیختگان نیز منتشر شده است.
کتاب بهم میاد نوشته «رنده عبد الفتاح» علی رغم عنوان عجیب خود (که شاید به قول بخشی از داستان در ترجمه به فنا رفته!) و طراحی جلد نه چندان گیرا، از آغاز و کششی بسیار عالی برخوردار است؛ به طوری که خواننده در مواجه اول رغبت زیادی برای دنبال کردن ماجرا می یابد.
راوی داستان «امل»، فلسطینی الاصل که زاده خانواده ای تحصیل کرده و مسلمان بوده، در سرزمینی دیگر (استرالیا) تولد یافته و اکنون به نوجوانی رسیده است. دختری پرشور، با هوش و پر هیجان که در بحرانی ترین سنین زندگی عظیم ترین تصمیم خود را مبنی بر اتخاذ حجاب به صورت دائم (یا به قول خودش فول تایم شدن) را می گیرد.
ادبیات آمیخته به طنز و در عین حال روان نویسنده که گویی خاطره نویسی نوجوانی زبر دست در دفتر روزانه اش است؛ میل به ادامه را برای یافتن انتهای مسیر ماجرا های او در خواننده افزایش می دهد.
می توان گفت نویسنده به نحو مناسبی تمام احوالات یک نوجوان مانند ترس از رویارویی با قضاوت دیگران، کنش های او با والدین، میل به رجوع به فطرت و پاکی، دوستی های شیرین نوجوانی ، علاقه های آتشین به جنس مخالف، خستگی از نصیحت شنوی و گاهآ یک طرفه به قاضی رفتن را به خوبی به نمایش گذاشته ؛ در عین حال بازگویی های «امل» با وجدان خود امکان نتیجه گیری های اخلاقی را در عین بی طرفی بیشتر کرده است.
داستان بر بستر جامعه ای جاریست که دین اسلام مبیّن خشونت بوده و مسلمانان تروریست ویا کاکا سیاه های بی ارزش خوانده می شوند .در این فضا شخصیت اصلی داستان در نبردی باخود و دنیای خارج تلاش دارد مسائلی را که با پذیرش شاخص ترین نماد دین (حجاب) با آن مواجه می شود را به نحو احسن مدیریت کند.
نویسنده در تلاش بوده با گسترده کردن دایره تعاملات دختر و اعضای خانواده او، تصویر روشنی از جامعه اقلیت مسلمان و تعاملات آنها در محیط میزبان (استرالیا) به خواننده بدهد.
کنش های میان امل و دوستان غیر مسلمان خود (سیمونه و الین) که با شادابی ها و هیجان های دوره بلوغ آمیخته شده ؛ رفتار دوستانه و جانبدارانه دبیر مدرسه (آقای پیرس) در کنار برخورد منطقی آمیخته به ترس مدیر مدرسه (خانم والش)، جریان های دوستی و خصومت های حاکم بر محیط کلاس ، نمایش تضاد های ناشی از آمیختگی سنت غلط و خرافه با دین ( در خانواده بهترین دوست او لیلا) ، خود باختگی و گریز از اصل به دلیل همرنگ جماعت شدن (که در خوانواده دایی جو، عمه ماندی و دوست صمیمی او یاسمین وجود دارد) تعامل او با پسرغیر مسلمانی که مورد علاقه اوست (آدام) ونیز همسایه پیر و تلخی که در اثر تدابیر نرم و انسان دوستانه مادر امل و رفتارهای او زندگی دیگری می یابد؛ همه و همه حلقه های اتصال ماجراست.
در نهایت، داستان به گونه ای نیمه روشن وخوش بینانه که نوید آینده ای روشن تر را در گرو انتخاب های صحیح می دهد به پایان می رسد.
مطالعه این داستان دقائق شیرین و تأمل برانگیزی را برای مخاطب رقم می زند.
کتاب بهم میاد نوشته «رنده عبد الفتاح» علی رغم عنوان عجیب خود (که شاید به قول بخشی از داستان در ترجمه به فنا رفته!) و طراحی جلد نه چندان گیرا، از آغاز و کششی بسیار عالی برخوردار است؛ به طوری که خواننده در مواجه اول رغبت زیادی برای دنبال کردن ماجرا می یابد.
ادبیات آمیخته به طنز و در عین حال روان نویسنده که گویی خاطره نویسی نوجوانی زبر دست در دفتر روزانه اش است؛ میل به ادامه را برای یافتن انتهای مسیر ماجرا های او در خواننده افزایش می دهد.
می توان گفت نویسنده به نحو مناسبی تمام احوالات یک نوجوان مانند ترس از رویارویی با قضاوت دیگران، کنش های او با والدین، میل به رجوع به فطرت و پاکی، دوستی های شیرین نوجوانی ، علاقه های آتشین به جنس مخالف، خستگی از نصیحت شنوی و گاهآ یک طرفه به قاضی رفتن را به خوبی به نمایش گذاشته ؛ در عین حال بازگویی های «امل» با وجدان خود امکان نتیجه گیری های اخلاقی را در عین بی طرفی بیشتر کرده است.
داستان بر بستر جامعه ای جاریست که دین اسلام مبیّن خشونت بوده و مسلمانان تروریست ویا کاکا سیاه های بی ارزش خوانده می شوند .در این فضا شخصیت اصلی داستان در نبردی باخود و دنیای خارج تلاش دارد مسائلی را که با پذیرش شاخص ترین نماد دین (حجاب) با آن مواجه می شود را به نحو احسن مدیریت کند.
نویسنده در تلاش بوده با گسترده کردن دایره تعاملات دختر و اعضای خانواده او، تصویر روشنی از جامعه اقلیت مسلمان و تعاملات آنها در محیط میزبان (استرالیا) به خواننده بدهد.
کنش های میان امل و دوستان غیر مسلمان خود (سیمونه و الین) که با شادابی ها و هیجان های دوره بلوغ آمیخته شده ؛ رفتار دوستانه و جانبدارانه دبیر مدرسه (آقای پیرس) در کنار برخورد منطقی آمیخته به ترس مدیر مدرسه (خانم والش)، جریان های دوستی و خصومت های حاکم بر محیط کلاس ، نمایش تضاد های ناشی از آمیختگی سنت غلط و خرافه با دین ( در خانواده بهترین دوست او لیلا) ، خود باختگی و گریز از اصل به دلیل همرنگ جماعت شدن (که در خوانواده دایی جو، عمه ماندی و دوست صمیمی او یاسمین وجود دارد) تعامل او با پسرغیر مسلمانی که مورد علاقه اوست (آدام) ونیز همسایه پیر و تلخی که در اثر تدابیر نرم و انسان دوستانه مادر امل و رفتارهای او زندگی دیگری می یابد؛ همه و همه حلقه های اتصال ماجراست.
در نهایت، داستان به گونه ای نیمه روشن وخوش بینانه که نوید آینده ای روشن تر را در گرو انتخاب های صحیح می دهد به پایان می رسد.
مطالعه این داستان دقائق شیرین و تأمل برانگیزی را برای مخاطب رقم می زند.