کد خبر 209764
تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۴

یک صندلی زیر پای خودش گذاشت و رفت بالا ایستاد، بعد بدون هرگونه مقدمه چینی، شروع کرد به سخن گفتن: «بسم الله الرحمن الرحیم. مِـن بنده گنه‌کار خـِدا، حسین بصیر هَـسِّمه (هستم)»

به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق ، آزادی باز دست به قلم برد و  در منتظر قائم آل محمد نوشت:

یک صندلی زیر پای خودش گذاشت و رفت بالا ایستاد، بعد بدون هرگونه مقدمه چینی، شروع کرد به سخن گفتن: «بسم الله الرحمن الرحیم. مِـن بنده گنه‌کار خـِدا، حسین بصیر هَـسِّمه (هستم)»

«ما آمدیم اینجا، از اسلام دفاع کنیم؟ ما آمدیم اینجا، از امام دفاع کنیم؟ الآن که خودمان نیاز به دفاع داریم! این دعواها و این دست به یقه شدن، برای چیست؟ درگیری بین ما فرصتی است، برای دشمن!»

ایشان که صحبت می‌کرد، این جمع چند صد نفری بدون استثنا همه، چشمان شان اشک آلود شده بود، همه به گریه افتاده بودند. حرفش که به انتها رسید، از سمت پله‌ها آمد، می‌خواست که برود؛ وسط پله‌ها که رسید، گفت : «خودتان توافق کنید، ولی هر که را انتخاب نمودید من نظر دارم» یک ساعتی نکشید که این بچه‌ها به توافق رسیدند، و با نظر «حاجی بصیر» مسئله فرماندهی آن‌ها حل شد، دیگر تا آخر جنگ کسی چنین اعتراضی، در کل لشکر مشاهده نکرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس