مشرق--- پنجشنبه گذشته بود که به مسجد ولی عصر(ع) شهرک محلاتی رفتم تا با حجت الاسلام والمسلمین منصور غفوری، امامجماعت این مسجد که در دوران مستاجری ام دراین شهرک درآن نماز می گذاردم، دیداری داشته باشم.
قبل از نماز، دقایقی دربیرون محراب با هم گفتوگویی داشتیم. موقع نماز که رسید از شدت تواضع به من تعارف کرد وارد محراب شوم. فروتنی بسیارش را با ادبی درخور پاسخ دادم. متأسفانه کمتر روحانیون اهل این فروتنی هستند.
میگفت تازه از سفر تعطیلات - که به همدان و کردستان رفته بود- به تهران آمده است. در سفر بود که به او تلفن زدم .گفت در سفر است و دعوتم را بلافاصله برای دیداری پس از بازگشت اجابت خواهدکرد و کرد.
نماز مغرب و عشا را که به امامت ایشان خواندیم به دفترمسجد رفتیم و ساعتی با هم گفتوگو کردیم. ساعت نه و نیم جلسهای دیگر داشت. قرار شد هفته بعد دوباره همدیگر را ببینیم. دیداری که به ابدیت پیوست.
من و مرحوم غفوری دراین چند سال مکرر با هم دیدارهای طولانی داشتیم. گاه حتی پس از نماز صبح روی لبه حوض بیآب مسجد مینشستیم و سخن میگفتیم تا آفتاب طلوع میکرد و سپس به خانه میرفتیم.
صبح جمعه که شد پیامکی با تلفن او به من رسید که خبر از درگذشت زودهنگام وی میداد. به همین سرعت و به همین سادگی!
مرگ او باورم نمیشد. کمتر از چهارده ساعت از دیدار ما گذشته بود که به معبودش پیوست.
شنبه صبح که ناباورانه به مسجد برای تشییع او رفتم و علت مر گ وی را پرسیدم، گفتند: جمعه پس ازاقامه نماز جماعت صبح به همراه یکی از مأمومین مسجد به رسم همیشگی به کوه رفته است. در کوه احساس تنگی نفس کرده و باز ادامه داده است تا جایی که دیگر احساس کرده سینهاش دارد میسوزد و نمیتواند ادامه بدهد و از ادامه منصرف شده است. پایین که آمده یکراست به درمانگاه رفته که پس از گرفتن نوار قلب برای او نسخهای نوشتهاند. تا فرد همراهش رفته که نسخه را بگیرد وقتی آمده او را افتاده و جان داده در کنار خیابان دیده است!
در مجلس ختم بسیار باشکوهش که مسجد مرتباً پر و خالی میشد کسی میگفت اگر پزشک اورژانس به او یک قرص زیرزبانی میداد کار آن مرحوم به اینجا نمیکشید.
خدایش رحمت کند چه زود رفت و من دوست بسیارعزیزی را از دست دادم.
در ملاقات قبلیام با او خوشحالی از نقشی که در تهیه کتاب "شرح اسم" کشیده و صدها سند ساواک را دیده و منظم کرده است تا نویسنده براحتی از آنها در تدوین کتاب استفاده کند با من صحبت کرد و این کتاب و چند جلد دیگر از دیگر آثارش را هم به من هدیه نمود.
مرحوم غفوری از سنش بسیار پختهتر مینمود. غالباً در بین نماز با مأمومین سخن میگفت.
در آخرین نمازی که با او خواندم، دربین دو نماز کتاب فرهنگ از دیدگاه رهبری را به مردم معرفی کرد و دو صفحه از آن را روخوانی نمود.
سالهای سال، شنبهها را به جلسه پرسش و پاسخ اختصاص داده بود. بعدها این جلسات را در کتابی منتشر نمود.
میگفت: از سن 17 سالگی در جنگ بوده است. به گمانم بیشتر در جبهه غرب بوده است.
میگفت: در دانشگاه تدریس دارد و سالها در دانشگاه علامه مدیرکل دانشجویی بوده و با مشکلات دانشجویان کشور بخوبی آشناست.
یک بار که از سابقه تأسیس مسجد ولی عصر(ع) که وی در بنای آن زحمات زیادی کشیده بود از او سؤال کردم گفت: آیت الله هاشمی رفسنجانی کلنگ این مسجد را در سال 1376 زده است. در دیدار قبلی یک نسخه از آثارش را به عنوان هدیه به آقای هاشمی به من داد که به ایشان دادم.
میگفتند تازه سن 50 سالگی را رد کرده است. برادر شهید بود و اهل خوانسار و در شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور مسؤولیت معاون سیاسی و اجتماعی شورا را برعهده داشت.
بسیاری را دیدم که در تشییع و دفن و ختم او میگریستند.
مرحوم غفوری چهرهای مردمی بود و تکلفات بعضی روحانیون را در ارتباط با مردم نداشت. محبوب مردم بود.
شنبه ساعت 11 صبح پس از تشییع بسیار باشکوهی در شهرک محلاتی با کمال ناباوری او را در امامزاده پنجتن لویزان دفن کردیم.
مرگ چقدر به من و ما نزدیک است و ما غافل از آن!
هنوز مرگ زودهنگام او باورم نمیشود..
این نوشته در دل شب، ادای دینی به زحمات بسیار و بیشمار اوست. خدایش غریق رحمت واسعه خود فرماید.

من و مرحوم غفوری در این چند سال مکرر با هم دیدارهای طولانی داشتیم. گاه حتی پس از نماز صبح روی لبه حوض بیآب مسجد مینشستیم و سخن میگفتیم تا آفتاب طلوع میکرد وسپس به خانه میرفتیم.