
مشرق - وجود مبارک أبي عبدالله(ع) که در قتلگاه تمام قسمتهاي چشمان مطهرش را خون گرفت، چشمان مطهرش بسته بود؛ ديد اين سينه سنگين شده؛ فرمود: کيستي؟ هر که هستي بدان، جاي بلندي نشستهاي.
«لَقَدِ ارْتَقَيتَ مُرتَقاً عَظيماً طالَما قَبَّلَهُ رَسُول الله...» (ناسخ التواريخ / ج2 / ص 390) هر که هستي، بدان اينجا خيلي بلند است. اينجا را پيغمبر مکرر ميبوسيد. ديگران ميديدند وجود مبارک پيغمبر اين دکمهها را باز ميکند، از يقه تا اين قسمت سينه را مکرر ميبوسد. نميدانستند رازش چيست! چه اينکه لبان مطهر أبي عبدالله را هم ميبوسد، نميدانستند که رازش چيست!
وجود مبارک امام سجاد (ع) شبي که آمدند تا بدن شهداي کربلا را دفن کنند، همه را معرفي کرد، دستور داد همه آن ابدان را بياورند پائين پاي وجود مبارک سيّدالشهداء(ع)؛ با کمک بني اسد آن ابدان دفن ميشدند.
نوبت به 2 تا بدن که رسيد، شخصاً اين بدنها را دفن کرد و به اينها اجازه نداد. يکي بدن مبارک قمر بني هاشم بود، چون به عمويش خيلي اظهار ارادت ميکرد. در «الأمالي لِلصدوق» صفحه 463 آمده است «إنَّ لِعَمِيَّ العَباسْ دَرَجَهً يَغبِطُهُ بِهَا جَميعُ الشُّهَداء يُومَ القِيامَه ...» خيلي به عمويش احترام ميکرد.
حالا از مقامات قمر بني هاشم چه خبر داشت، ما اطلاعي نداريم. خُب او کسي است که بالأخره هم وجود مبارک سيّدالشهداء به قمر بني هاشم فرمود: من به فداي تو، اِرکَبْ بِنَفسِي اَنتْ ... هم امام صادق(ع) درباره او يک زيارت عظيمي دارد، هم امام سجاد اين حرف را زد. با اين 2 تا بدن يک کار اختصاصي کرد؛ که شخصاً وارد قبر شد، اين بدنها را شخصاً به قبر برد و شخصاً دفن کرد. و اگر ميگفتند: شما به تنهائي چگونه اين بدن را دفن مي کنيد، مي فرمود: إنَّ مَعِيَ مَنْ يُعينُنِي؛ با من کساني هستند که من را کمک کنند.
جزء آداب دفن اين است که وقتي مرده را در قبر گذاشتند، اين کفن را از صورتش باز ميکنند، اين صورت را روي خاک ميگذارند، 2 ـ 3 بار اين جمله را با خداي سبحان ميگويند: عَفوَکَ، عَفوَکَ، عَفوَکْ. حالا وجود مبارک امام سجاد(ع) بدن مطهر سيّدالشهداء(ع) را به قبر سپرد. ميخواهد کفن از صورتش بردارد، صورت مطهرش را روي خاک بگذارد، بگويد: عَفوَکَ، عَفوَکَ! هيچ مصيبتي به اندازه مصيبت امام سجاد(ع) نيست؛ با اين بدن چه کرد...
در شام وقتي از امام سجاد(ع) سئوال کردند در اين جريان و در اين جنگ چه کسي پيروز شد، فرمود: ما. با اينکه حضرت را با زنجير اسارت وارد شام کردهاند، فرمود: «ما رفتيم، و دين را آزاد کرديم. مردم فهميدند اسلام يعني چه، قرآن يعني چه، سنّت يعني چه؛ و ... همه اين امور را آزاد کرديم و برگشتيم؛ إذا اَرَدْتَ اَنْ تَعرِفَ مَنْ غَلَبْ فَإذا دَخَلَ وَقتُ الصَّلاه فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ.»
جريان کربلا ساليان متمادي ذکرش، روضه خوانياش، عرض ادب به پيشگاه سالار شهيدان قَدغن بود، تا عصر عباسيها هم همين طور بود؛ بعدها کم کم رواج پيدا کرد. آنوقت همين امام سجاد(ع) براي اينکه اين نام را حفظ بکند؛ از هر فرصتي براي احياي نام کربلا استفاده ميکرد. آب ميآوردند براي وضو، حضرت متأثر ميشد؛ گاهي هم اشک ميريخت. گوسفند ذبح شدهاي را ميديد، متأثر ميشد. نام غريب يا مظلومي را ميشنيد، متأثر ميشد؛ در بسياري از موارد اشک ميريخت و با اين اشک کربلا را نگه داشت. با اين مرثيه خواني و نوحه خواني و عزاداري بسياري از ائمه (ع) جريان کربلا را زنده نگه داشتند.
وجود مبارک امام پنجم، امام باقر (ع) وصيت کرده بود که بخشي از مال مرا وقف کنيد، لِنَوادِبَ تَندُبُنِي بِمِنَي عَشرْ سِنينْ فرمود: زائران، حاجيان؛ وقتي اعمالشان را انجام دادند، در منا يک فراغتي دارند. يک دو يا سه شبي که آنجا هستند؛ شب يازدهم و شب دوازدهم را هستند، برخيها هم ممکن است تا شب سيزدهم باشند. اين دو شب را يک فراغتي دارند، برنامهاي ندارند، فقط بيتوته است. اينها آمادهاند براي شنيدن؛ قبلاً در جاهليّت وقتي کارهايشان تمام ميشد در مِنا، به مفاخر قوم و تبار و نِياي خودشان ميپرداختند، اسلام که آمد، گفت: اين حرفها را برداريد، مفاخر قرآن و انبياء و اولياء را بازگو کنيد، آنها فخر نيست.
وجود مبارک امام باقر (ع) فرمود: مالي را من وقف کردم، 10 سال در منا براي من عزاداري کنيد... يعني نام خاندان عصمت و طهارت را، هدف، برنامه و انگيزه و هدايت هاي ائمه(ع) را، علوم و معارف دين را 10 سال براي مردم منتقل بکنيد که کم کم اين آثار بماند.
براي همين ائمه (ع) اصرار داشتند که اگر کسي اين نام را احياء کند، قدمي که به طرف مراسم عزاي سالار شهيدان ميرود، مخصوصاً آن وقت؛ و در همه اعصار، اين برکت را دارد که اين نام زنده ميشود. انسان با حضور در محافل حسيني (ع) معناي اسلام را، معناي قرآن را، معناي سنّت را، معناي اسير و امير را، معناي مصادره شدن دين را کاملاً ميفهمد. آن وقت وظيفة خود را در برابر اين امور کاملاً مي شناسد.