در ماهشهر ، جملاتی می‌شنیدیم تکراری و کلیشه‌ای که تبدیل به عقده شده بودند؛ مثل اینکه «شما تهرانی‌ها مفت‌خور هستید!» البته وقتی یادشان انداختیم آنها که در خوزستان ایستادند، اتفاقا بیشترشان غیرخوزستانی بودند، جوان‌های خوزستانی به فکر فرو رفتند و البته در روزهای بعد مهمان‌نوازیشان گل ‌کرد.

به گزارش مشرق به نقل از مهر؛ مهدی قزلی در هفتمین سفرنامه خود نوشت: نسبت من با خوزستان نسبت یک مسافر گذرا نبوده و نیست مثلا مثل آنچه در تک نگاری از مشهد اردهال بودم و همین کار مرا سخت کرده است. سختی دیگر کار این است که خوزستانی که جلال دیده مخصوصا در سفر آخر، استانی است مثل استان‌های دیگر این کشور با این تفاوت که نفت دارد و یعنی پول حسابی و از قرار معلوم شرکت‌های خارجی دوست دارند پول نفت را هم در غالب توسعه کشاورزی و آبرسانی و برق‌رسانی دوباره باز پس بگیرند و دعوای آدم‌های ضدتکنولوژی‌ای مثل جلال با پیشرفت‌های ماشینی بی‌قواره در جامعه سنتی آن دوره و آن مکان.

اما خوزستانی که من با آن مواجه هستم، استانی است که جدا از گذر زمان و تغییر حکومت، 8 سال جنگی فرسایشی به خود دیده که در تمام شئون بر چهره و دل این خاک زخم‌های سطحی و عمیق به جا نهاده و البته یادگارهایی که بعضی سمبل مقاومت و ایثار شده‌اند. حالا جنگ 8 ساله عراق با ایران خواهی نخواهی یکی از مهم‌ترین شاخص‌های موثر در تاریخ و هویت این استان و مردمش شده است.

در مجموع با احترام تمام به جلال، با توجه به سفرها و دغدغه‌های خودم، گزارشم از خوزستان را خیلی وابسته نکردم به گزارش او. مخصوصا که مطالب مورد نظر او که در آن گزارش مکتوب شده دیگر امروز موضوعیت ندارد و به اصطلاح سوخته. سد دز حالا فقط یکی از سدهای خوزستان و ایران است، ما دیگر در توسعه برق و آب نگاهمان به دست خارجی‌ها نیست، و اصالتا تولید برق دارد گازی و هسته‌ای می‌شود.

جنوب‌ غربی‌ترین استان کشور یعنی خوزستان از شمال با لرستان همسایه است. در گوشه شمال شرقی مرز مشترک کوتاهی با اصفهان دارد و در شرق استان‌های چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد. در گوشه جنوب شرقی هم مرزی کوچک با بوشهر دارد. از جنوب به خلیج فارس و از غرب در مرزی طولانی به عراق متصل است. خوزستانی‌ها نصفانصف، عرب و فارس هستند. قبلا عرب‌ها کمی بیشتر بوده‌اند و با مهاجرت‌ها و تغییر نسلی که به واسطه رسانه‌ها، کم‌کم عرب بودن خودش را فراموش کرده حالا تقریبا اندازه هم شده‌اند. عرب‌ها بیشتر در جنوب و غرب استان و فارس‌ها بیشتر در شمال و شرق. دیگر هیچ کجای این استان نفتی، دعوای عرب و عجم (که در دهه 50 و به تحریک کشورهای عرب منطقه وجود داشت) وجود ندارد؛ الا اهواز که آن هم دعوا نیست و بیشتر یک کرکری است.

بیشترین دعوای عرب و عجم در این کشور زمان حمله عراق به ایران بود و آن غائله خلق عرب که اتفاقا عراقی‌ها هم خیلی رویش حساب باز کرده بودند و البته محاسبه اشتباهی بود؛ چه اینکه عرب‌ها همپای فارس‌ها از وطنشان دفاع کردند و مثل آنها شهید شدند و خانواده‌هاشان آواره. حالا که حرف از آوارگی پیش آمد، خوب است اشاره کنم در شهرهایی که مهاجران جنگی را پذیرفتند مثل امیدیه. مردم از منطقه جنگزده‌ها به عنوان منطقه مساله‌دار شهر حرف می‌زدند. این موضوع را در ماهشهر هم دیده بودم (بیشتر در شهرک طالقانی). واقعیتش در بیروت هم این را تجربه کرده بودم و آنجا جنگزده‌ها، آوارگان فلسطینی بودند.

پدیده مهاجرت و کوچ اجباری خرمشهری‌ها و آبادانی‌ها و اهالی مرزنشینِ مورد حمله عراق به عمق خاک خوزستان، آن هم یک‌باره و ناگهانی و بدون آماده شدن زیرساخت‌های این اتفاق، یک پدیده ناگوار ایجاد کرد به نام شهرک‌های اقماری جنگزدگان. مردم جنگزده ناخواسته از اقلیم خودشان به جای دیگری آمدند؛ در شرایطی که اموال و دارایی‌شان را هم عموما از دست داده بودند. یعنی مهاجران هم از نظر مالی در سطح پایینی قرار داشتند و هم آن دسته‌شان که روستانشین یا عشایر بودند، از نظر فرهنگی و اجتماعی سنخیت‌های لازم را با فرهنگ شهرنشینی مقصد مهاجرت نداشتند. توجه خانواده‌های جنگزده به اولویت‌های تامین امنیت و سرپناه و معاش، ایشان را از نوجوانان و جوانان غافل می‌کرد و این دسته جوان هم که احساس می‌کرد در جنگ مورد ظلم بیشتری قرار گرفته و از بازسازی و امکانات سهم کمتری دارد، سر به یک نوع عصیان نرم یا حتی بعضا سخت اجتماعی گذاشت.

در سفری مفصل که به سوریه و لبنان داشتیم، نظر مردم لبنان را هم درباره فلسطینی‌های آواره اردوگاه‌های بیروت همین طور دیدیم.

رسانه‌های کشورهای همسایه و حاشیه خلیج فارس هم در تعمیق شکاف اجتماعی بین جوانان این منطقه از فضای عمومی کشور نقش موثر داشتند. بعضی از مردم خوزستان با دیدن زندگی اعراب حاشیه خلیج و البته دکل‌ها و تاسیسات و فلرهای نفتی در تصوری عجولانه زندگی‌ای شبیه ایشان را در ذهن متصور می‌شدند و در واقعیت آن را نمی‌یافتند. البته در این فقره نمی‌توان سهم رفتار غیرحرفه‌ای برخی مسئولان را ندیده گرفت. انتخاب نشدن مدیران بومی در بعضی مواقع، بی‌توجهی به مسائل مهم و زیربنایی در مناطق جنگزده مثل بحث آب و فاضلاب، در نظر نگرفتن توانمندی‌های بومی در توسعه اقتصاد منطقه و ... سهم (بی)مدیریتی ماجراست.

هیچ یادم نمی‌رود که در ماهشهر وقتی برای استفاده دانشجوهای دانشگاه امیرکبیر واحد ماهشهر از زمین ورزشگاهی با مقاومت بومی‌های آنجا روبرو شدیم، جملاتی می‌شنیدیم تکراری و کلیشه‌ای که تبدیل به عقده شده بودند؛ مثل اینکه «شما تهرانی‌ها مفت‌خور هستید!» ... «نفت مال ماست. جنگ ما را بیچاره کرد نه شما را» و ... و البته وقتی یادشان انداختیم که آنهایی که در شلمچه و فاو و طلائیه و بستان و ... ایستادند و جنگیدند و شهید شدند، اتفاقا بیشترشان تهرانی، اصفهانی، مشهدی و اساسا غیرخوزستانی بودند و وقتی می‌آمدند جنگ آنها هم خانواده‌هایشان بی‌سرپرست می‌ماند در شهرشان، جوان‌های خوزستانی به فکر فرو رفتند و البته در روزهای بعد طبع گرم و مهمان‌نوازشان خیلی زود تحویلمان گرفت تا دوستان و رفقای خوبی بشویم.

***

در سفری از دوره سفرهای نفتی قرار بود در اهواز با رئیس شرکت مناطق نفت‌خیز جنوب (که بیش از 80 درصد نفت کشور را تولید می‌کند) مصاحبه کنیم. بدون اینکه دلیلی بشنویم این مصاحبه افتاد به روز آخر سفر و البته آنچه درگوشی شنیدیم جابجایی و تعویض او بود. تعجب هم نکردیم. در دولت نهم و دهم خود وزیر 5 ـ6 بار عوض شده، رئیس یک شرکت تابع (گیریم که از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شرکت‌های نفت) که دیگر چیزی نیست!

برای اینکه وقتمان هدر نرود، قرار گذاشتیم برویم آغاجری. از اهواز کوبیدیم به سمت جنوب شرقی همان مسیری که می‌رفت به بهبهان ولی مقصد ما شرکت مناطق نفتخیز آغاجری بود. در طول مسیر مشعل‌های بلند، شب خوزستان را اگر نه مثل روز، ولی روشن کرده بودند؛ مشعل‌هایی که در زبان نفتی‌ها و به تبع مردم بومی، فِلِر خوانده می‌شوند.

گازهای سمی که همراه نفت خام از چاه بیرون می‌آید، اگر ارزش اقتصادی استحصال و تبدیل نداشته باشد، سوزانده می‌شود و اگر گاز یا مواد حاصل از سوختن سمی باشند، این اتفاق باید در ارتفاع بالا رخ دهد، ارتفاعی حدود 100 متر.

مسیر اهواز تا امیدیه و آغاجری و البته جابجای دشت خوزستان پر است از این فلرها که از دور آتش رویشان شبیه صورت آدم است و دودی که از روی آتش در مسیر باد گم می‌شود، مثل گیسوهای افشان.

این فلرها چنان نور و حرارتی دارند که گاهی برای بعضی از روستاهای خوزستان شب بی‌معنا می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس