حسين قدياني در يکي از مطالب اخير وبلاگ "قطعه 26" در مطلبي تحت عنوان "سخني صريح و صميمي با رياست محترم دستگاه قضايي"، نوشت:
جناب آقاي آملي لاريجاني!
اگر اجازه دهيد با احترام اما بي سلام نامه را آغاز کنم که اين نامه من به شما نيست؛ ناله من از دستگاه قضاست و ناله را با شيون شروع مي کنند نه با درود. پس چه سلامي و چه عليکي؟ و تا دير نشده بسم الله!
رياست قوه قضاييه!
اين نامه را و در حقيقت اين ناله را در حالي دارم مکتوب و فرياد مي کنم که در “مسجدالحرامم” و دقيقا نشسته ام مقابل “رکن يماني”. زادگاه امام عدالت پيشگان که شهيد شدت عدل خويش شد. الحمدالله در چنين مکان مقدسي، ياراي دروغم نيست و سخن جز به صداقت اما با صراحت نمي توانم بُرد که هر گاه چشم از اين صفحه برمي دارم کعبه را خانه خدا را مي نگرم و بيش از پيش وجود خداي داور را احساس مي کنم. در چنين جايي بر خلاف وجدان، اگر هم بخواهم، توان حرف زدنم نيست. پس با دقت نامه ام را بخوانيد و با همت مضاعف ناله ام را گوش کنيد.
چند روز پيش و در همين حج و با سوء استفاده از اينترنت پرسرعت آل سعود و به مناسبت رد کردن شمارگان وبلاگم؛ “قطعه مقدس 26″ از عدد يک ميليون بازديد، در قامت يک خبرنگار از دوستانم سئوالاتي مطرح کردم که يکي اش اين بود؛ “از 20 نمره، چه نمره اي به دستگاه قضايي مي دهيد؟”. متاسفانه و در کمال بدبختي، ميانگين نمره ايشان به دستگاهي که رياستش بر عهده حضرتعالي است، از عدد درخشان 5 هم کمتر شد اما نه! اشتباه نکنيد؛ نزديک به 60 عزيزي که در اين گفت و گوي اينترنتي شرکت کردند، اعضاي سايت بالاترين و جرس نيستند. اين دوستان را اگر مي خواهيد بشناسيد در يک جمله خلاصه کنم که؛ “ستاره هاي حضرت ماه اند” و در فتنه اي که گذشت در فضاي سايبر، وبلاگ خود را سنگري براي پاسداري از “خامنه اي. دات. آي. آر” در خط مقدم گوگل کردند و با کمترين امکانات و بي هيچ حمايتي از جانب دولت و حتي حکومت، بدترين فحاشي ها و نارواترين اهانت ها به خودشان و پدر و مادرشان را در کامنت هاي دشمنان متحمل شدند و دل شکسته شايد، خسته هرگز، و في المثل با دلي خون از عملکرد دستگاه قضايي، هنوز هم در هر فضايي پاي کار انقلاب اسلامي اند. هم ايشان شما را همانطور که “آقا” گفته اند “دانشمندي جوان” مي دانند اما شما يک شخصيت حقوقي داريد و يک شخصيت حقيقي. ما حتي اگر شما را عمار سيدعلي بدانيم ليکن به عملکرد شما به عنوان رئيس دستگاه قضايي نمره بدي مي دهيم. کاش در اجتماع 110 هزار نفري بسيجيان برگه اي توزيع مي شد که شمايان چه نمره اي به دستگاه قضايي مي دهيد. شک ندارم بيش از همان نمره اي که اهالي پاي کار قطعه 26 به دستگاه قضايي دادند، نمي دادند. حقيقت اين است که ملت 9 دي و ملت 22 بهمن از دستگاه قضايي ناراحت و عصباني است. چرا؟ عرض مي کنم خدمت تان در نکاتي. خوب دقت کنيد.
1- چرا “آقا” همچنان بايد از فتنه بگويد و نيز از فتنه گران، اما شما نه؟ آيا شان چه کسي در نظام مقدس جمهوري اسلامي از رهبر بالاتر است. اين آبروي ما که به برکت جوشش و حرکت دائمي خون شهداي اين نظام است، کي و کجا بايد خرج شود و ريخته شود؟ نه خون مي دهيم، نه خون دل مي خوريم، نه پول و نه آبرو و نه هيچ چيز ديگر. و اينگونه چرا و به کدام دليل، رهبر انقلاب نبايد “اين عمار” بگويد؟ راستي که “اين عمار” رهبر براي چه بود؟ چه کساني کدام سنگرها را خالي کردند و تنگه احد را به تونل عافيت و وادي مصلحت فروختند، که چنين شد؟ “اين عمار” رهبر يعني که کوچکي مثل من و بزرگي مثل شما آنطور که بايد به وظايف خود عمل نکرديم؛ واي بر من و واي بر شما. که هنوز هم و با گذشت اين همه روز و اين همه ماه، “حضرت ماه” بيش از من و شما مشغول “آه” کشيدن است؛ نمي شنويد؟ آيا شان شما از رهبر بالاتر است که سران فتنه را “ميکروب سياسي” مي خوانند و شما همچنان مشغول نگه داشتن احترام سران فتنه ايد؟ “آقا” جز به حکمت سخن نمي رانند. ميکروب را از بدن بايد درآورد. يعني بايد کُشت. چرا شما هنوز سران فتنه را اعدام نکرده ايد؟ به کدام دليل فقهي؟ چرا؟ موسوي براي بالا رفتن از چوبه دار ديگر کدام بيانيه را بايد بنويسد و چه توهيني بايد به رهبر بکند؟ واي بر من بچه بسيجي و واي بر شماي رئيس قوه قضا که موسوي نظام ما را که برآمده از خون شهدايي است که پدر من کوچک ترين شان بود، متهم به فرعوني گري مي کند و ساکتيم. خدايا بر ما ببخش. شما بفرماييد جناب موسوي در آخرين بيانيه خود، چه چيز ديگري بايد مي نوشت که کک دستگاه قضايي ما بگزد؟ اينکه با رذالت تمام ادعا کني؛ مولايي که خود را غلام قنبر علي هم نمي داند، “انا ربکم الاعلي” مي گويد، آيا مستحق اندک تذکري از قوه قضاييه نيست؟ هزينه توهين به رهبر در اين مملکت، از نظر جنابعالي به عنوان سکاندار دستگاه قضا چيست؟
2- نمي خواهم بر شما جسارت کنم؛ فقط اُف بر من که ادعا مي کنم بسيجي ام. تف بر من. موسوي رذل و خبيث که زنش لايق همان جايزه “سکس و فلسفه” مخملباف است، به نظام برخواسته از خون پدرم تهمت فرعونيت مي زند، به رهبرم مي گويد که ادعاي خدايي دارد و من؟ انگار نه انگار. تف بر من. تف بر غيرت نداشته ام که بصيرت نامش نهاده ام. لعنت بر من اگر يک بار ديگر خود را فرزند حاج احمد متوسليان بدانم که قسم مي خورم همين رکن يماني را همين شکاف کعبه را که اگر بود، سر از بدن موسوي و زنش جدا کرده بود و آن کاري که قوه قضاييه شما، شهامت انجامش را ندارد، انجام مي داد. تف بر من. و اف بر شما که يک بار در رژيم شاه، در روزنامه اطلاعات، به امام، اهانت شد؛ آن زمان بيشتر سر و صدا شد که الان. چرا؟ چون يک مشت خواص بي بصيرت، فقط چفيه را در سفر با رهبر و نه در خطر با ولايت به دوش مي اندازند. و از جمله اين خواص بي بصيرت، يکي هم متاسفانه برادر خود شماست که در روزگار فتنه، پرسه در مه زد و همين که فتنه خوابيد با ماه همسفر شد! چيست اين که برادرتان مي کند آقاي آملي لاريجاني؟ چفيه را ايشان چند ماه دير انداخت روي دوش. وقت فتنه، رياست محترم مجلس شوراي اسلامي کجا بودند؟ مي دانيد راز سکوت شان را؟ نکته بعدي را بخوانيد.
3- آقاي آملي! مي دانيد شما کي و در چه صورتي جرئت مي کنيد که سران فتنه را دار بزنيد؟ فقط در يک زمان. و آن زمان، زماني است که شما جرئت کنيد و اول، يک سيلي محکم بر گوش خواص بي بصيرت بخوابانيد؛ جداي از بستگي قومي و خويشي و حزبي و سياسي شان به خود. من يک سئوال دارم از شما. به چه حقي، اخوي تان به ديدار بسيجيان مي رود و سخنراني مي کند؟ و به چه حقي چفيه بر دوش مي اندازند؟ با چه رويي؟ ما که بر خلاف بعضي ها در فضا سير نمي کنيم؛ “آقا” به چه کساني گفتند “خواص بي بصيرت”؟ قاليباف که خودش مشهدي است و همشهري رهبر! محسن رضايي که زمان جنگ فرمانده بوده! علي لاريجاني که با “آقا” هزار تا عکس دارد که يکي اش را آقاي هاشمي با امام نداشت! ناطق نوري چون روزي مالک اشتر علي بودند، احترام شان بر عمارعلي هم واجب! آن يکي که آن جور، اين يکي هم که همچين. نکند رهبر منظورشان از خواص بي بصيرت، ما افسران جنگ نرم بوديم؟ يا نکند “آقا” مرادشان از خواص بي بصيرت، دانشمند فارين پاليسي، جناب کروبي بود؟ آيا ما با خودمان تعارف داريم؟ قوه قضاييه بايد عده اي را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بي بصيرت با رهبري عکس بگيرند و همسفري کنند. اين که ديگر کف خواسته ما از شماست. و اما اينکه چرا برادر شما پرسه در مه زد ايام فتنه را؟ اول اينکه اين پرسه در مه زدن را اميدوارم قبول داشته باشيد و الا اصلا لزومي ندارد اين نوشته را تا انتها بخوانيد. چون در آن صورت، من و شما اصلا حرف همديگر را نمي فهميم. ديگر اينکه بايد بپذيريد که از جمله خواصي که در فتنه 88 بي بصيرتي کرد، اخوي شما بود. و رهبر، بي شک يکي از خواصي را که لااقل در ايام فتنه، بي بصيرت شان نام نهاد، هم ايشان بود. حال مي دانيد چرا علي لاريجاني در مه پرسه زد؟ اين را در يک خط و نکته بعدي و بي هيچ اشاره اضافي مي گويم.
4- خواص بي بصيرت، جملگي از اين ترسيدند که نظام اگر سقوط کرد، چه؟! بگذار جايي در رژيم بعدي در جمهوري اسلامي قلابي، و نه انقلابي داشته باشيم. ولله به همين خانه خدا قسم به همين رکن يماني قسم، جز اين نبود و همه چيز هم مختصر و مفيدش خلاصه در همين جمله مي شود. به خون مطهر پدرم جز اين نبود. خودتان هم مي دانيد که جز اين نبود. و صد البته مطمئن تان کنم که اين نوشته را اين نامه من به شما را و اين ناله من از دست شما را رهبر هم خواهند خواند. شک نکنيد.
5- اين را هم جناب رئيس! مختصر و مفيد بگويم؛ اگر شما با سران فتنه و با خواص بي بصيرت که به نظر ما از سران فتنه، منفورترند، تعارف داريد، ما در راه رهبرمان با احدي، حتي با خود حضرتعالي تعارف نداريم. قوه قضاييه بگويد سران فتنه را کي اعدام مي کند؟ و اعلام کند که اگر در اين کار گستاخي لازم را ندارد، ما حاضريم تک تک سران فتنه را رهسپار جهنم کنيم. آخر کاسه صبر ما لبريز شده است. اگر ما مي خواستيم مثل خواص بي بصيرت مثل برادر شما از انقلاب اسلامي دفاع کنيم، به قرآن قسم تا به حال جمهوري اسلامي ده بار کفن پوسانده بود. ما اما مثل پدران مان از رهبر دفاع مي کنيم. به همان شور و شري. اگر شما تاب بيانيه هاي ديگر موسوي را داريد، ما نداريم. ما بي تاب شده ايم ديگر از دست صبر شما.
6- دستگاه قضايي لطف کند و کارنامه خود در قبال فتنه گران را اعلام کند. چند آشوبگر عاشورا توسط شما اعدام شد؟ الان رسيديم به سالگردش. از اين پس هر توهيني که موسوي به نظام مقدس جمهوري اسلامي بکند، ما از چشم صبر شما مي بينيم. و چرا نبينيم؟ و اصلا چرا موسوي در بيانيه خود رسما و علنا چند قدم ديگر در فحاشي هاي خود به جلو برندارد؟ قوه قضاييه که با او با موسوي خوئيني ها با خاتمي با کروبي با عفت مرعشي با محسن هاشمي با فائزه هاشمي و با جميع آنان کاري ندارد؛ من مانده ام از حجب و حياي سران فتنه! با اين دستگاه قضايي، من مانده ام که چرا موسوي رسما به خون شهدا فحش نمي دهد؟ من مانده ام که چرا آشوبگران، دوباره تحرکي از خود نشان نمي دهند؟ با اين دستگاه قضايي، چه بزدل اند سران فتنه! و چه بي جگرند آشوبگران عاشورا.
7- لطف کنيد و با ما چون شيوخ اهل نصيحت سخن نگوييد. ما خود پير شده ايم از بس در جواني، پيرهن پاره کرده ايم. ما خود ذغال فروشيم؛ خواهش مي کنيم به ما نفرماييد که؛ “آقا” گفته اند سران فتنه را کاري نداشته باشيد، تا مردم، خود متوجه قضايا شوند. ما بسيجيان تخسي هستيم؛ لطفا اندروني و بيروني نکنيد اخبار را. هيچ کس چون ستاره مَحرم راز ماه و اخبار ماه نيست. ما همه چيز را مي دانيم. ما اينقدر مي دانيم که در روز 9 دي کيفر خواست سران فتنه را ملت نوشت و شما تاخير کرديد در اجراي عدالت. ما ملت پي به فرعونيت سران فتنه، پي به گوساله پرستي شان برده ايم. ما ملت ملتفت شده ايم که سران فتنه گوسفندي به نام سارکوزي را مي پرستند. شما لطف کنيد و سران فتنه را اعدام کنيد. نترسيد؛ آب از آب تکان نمي خورد.
8- اينگونه مواقع مدعي بايد دليل اقامه کند. بله! مي دانم؛ من اما مدعي نيستم. مدعي شما هستيد. شما در مقام عمل و با صبر نابه جاي خود ادعا کرده ايد که حکم سران فتنه، تا به امروز، اعدام نبوده. غير از اين است؟ بفرماييد با کدام دليل فقهي و قضايي و محکمه پسند تا کنون موسوي خوئيني ها اعدام نشده است؟ عذر مي خواهم از شما. و معذرت مي خواهم از همه خوانندگان اين نامه… در کدام جماعت و در کدام مجمع مثلا روحانيون و بعضا با حضور خاتمي و به سرکردگي همين جناب خوئيني ها، گفته شد که؛ “ما اين بار بايد خامنه اي را از تخت پايين بکشيم؟”. خاتمي پشيمان شده يا موسوي و يا موسوي خوئيني ها و يا کروبي و يا عفت مرعشي؟ کدام شان پشيمان شده اند؟ اينها که همچنان همان راه فتنه را مي روند. اما اگر شما بگوييد خاتمي پشيمان شده، من به شما عرض مي کنم؛ چون در مثل مناقشه نيست، شک نکنيد که توبه گرگ، مرگ است. اين اداها از نفاق اين ملعون است و نه از پشيماني او. منافق ترين سران فتنه همين خاتمي است. گول اين ملعون را نخوريد. و آيا جز اين است که از اولين آمرين فتنه خانم عفت مرعشي بود؟ “بريزيد در خيابان ها”، يعني جناب آقاي آملي! بريزيد در خيابان ها و علي را از تخت پايين بکشيد. چرا اين زني که آمر فتنه بوده، يعني آمر محاربين بوده و يعني آمر به قتل غلام کبيري ها و ساير شهداي بسيج بوده، و به کدام دليل فقهي در دستگاهي که شما سکان دارش هستيد، اعدام نشده؟ شما اعدام نمي کنيد؛ توقع داريد اين زن برندارد بگويد؛ از مهدي هاشمي به گرمي استقبال خواهد شد؟ با چه کسي تعارف داريد شما؟ با استوانه ها و مکعب مستطيل ها؟ اما ما با خون پدران مان تعارف نداريم. ما الکي اين همه سال يتيمي نکشيده ايم. آقاي آملي! موسوي در بيانيه آخرش به پدر من اهانت کرد، چون “باباي ماست خامنه اي”. من آن کس را که اهانت به بابااکبر کند در کامنت هاي وبلاگم، شايد بگذرم، اما از موسوي هرگز. دستگاه قضايي بفرمايد کي و کجا موسوي را اعدام مي کند، که من کارمند جمهوري اسلامي نيستم که نظم اين نظام مقدس ببندد دست و پايم را. من فرزند انقلاب اسلامي ام و کاري به اصول قانون اساسي ندارم. اصول قانون اساسي براي من، خطوط وصيت نامه پدرم است. قوه قضاييه براي خودش بهتر است که سران فتنه را اعدام کند. صبر ما ديگر سر رسيده است.
9- جناب آقاي آملي! اگر تا پيش از اين اعدام سران فتنه، خواسته از روي حقيقت ما از شما بود، از اين لحظه به بعد، مصلحت نظام ايجاب مي کند که بر اساس عدل و اصول فقهي و محکمه پسند (که ما نمي دانيم؛ شما که مي دانيد) سران فتنه را اعدام کنيد. نيز بايد خواص بي بصيرت را به هر گونه که صلاح مي دانيد، متنبه کنيد که چفيه را لباس شهدا را لطف کنند و ندزدند. چفيه را برادر شما متاسفانه اشتباه گرفته با شال گردن. و با پوتين هم آقاي قاليباف عکس بياندازد، ما را فقط ياد “پوتين” مي اندازد که جام جهاني بعدي قرار است در اين کشور يعني “روسيه” برگزار شود. حالا جناب آملي! هي اين سبزها بردارند و بگويند “مرگ بر روسيه!”
10- و آخر نکته؛ با خبر شديم دستگاه قضايي بالاخره جواب استخاره اش را گرفت و شهلا جاهد را اعدام کرد. راستي يک سئوال که بيانگر عمق فشلي دستگاه قضاست و اين البته فقط تقصيرش گردن شما نيست؛ اگر قرار بر اعدام اين زن بر طبق نص صريح قصاص بود، چرا تا اين همه کش دار شد؟ فقط قوه قضاييه مي خواست همه دنيا را و همه جهانيان را از اين موضوع باخبر کند؟ و سوژه دهد دست اين و آن؟ آيا اين اعدام مي بايست به يک پروژه و يک پروسه براي دستگاه قضايي تبديل مي شد؟ و باز يک سئوال ديگر. آمديم و آن دنيا همين شهلا جاهد جلوي شما را گرفت، که چرا من را عاقبت اعدام کرديد اما سران فتنه را نه؟ جواب شما چيست؟ اگر اين بنده مرحومه، آن دنيا يقه دستگاه قضايي را بگيرد که؛ چرا من اعدام شدم و فائزه و مهدي و عفت مرعشي اعدام نشدند؟ جواب شما چيست به عنوان سکان دار دستگاه قضايي؟ و مگر مادر شهيد حسين غلام کبيري، بخشيده خانم عفت مرعشي را؟ و مگر ملت 9 دي، اين اولياي دم و اين اولياي خونِ دل مادران و پدران چند شهيد داده، بخشيده اند سران فتنه را؟ و مگر خامنه اي بخشيده سران فتنه را؟ شما متحيرم که از کدام کيسه داريد مي بخشيد؟ خامنه اي آنقدر مهربان و رئوف است که از حق خود بگذرد، اما از حق خون پدران ما و از حق خونِ دل ما، نخواهد گذشت مولاي ما. لبيک به خامنه اي است اعدام سران فتنه. کوچکترين لبيک به خامنه اي است. لبيک بزرگتر به “حضرت ماه” کار ما ستاره هاست. آمريکا و اسرائيل جرئت دارند حمله کنند. مثل سگ از ما مي ترسند. آمريکا و اسرائيل با 200 کلاهک هسته اي با 2500 ماهواره جاسوسي، مثل سگ از ما مي ترسند، شما ببين سران فتنه مثل چي از قوه قضاييه حساب مي برند!
***
اين نکته را اما مجزا مي نگارم با تفکيک 3 ستاره که در بالا آمد. مي دانيد چرا “آقا” شما را به جاي جناب هاشمي شاهرودي بر اين صندلي خطير گماردند؟ چون شما علاوه بر عنصر فقاهت و دانشمندي، “جوان” هم هستيد. يعني به تناسب مسندي که بر آن تکيه زده ايد، جوان هستيد. جوان، نه به معناي خامي و ناپختگي، که به معناي انگيزه و شور بيشتر. مهمترين حکمتي که از انتصاب شما به اين سمت، من برداشت کردم اين بود؛ جوانان معمولا اگر هم بخواهند قرباني کنند، مصلحت را قرباني حقيقت مي کنند. يعني تشخيص مصلحت سنجان را قرباني عدالت مي کنند. هيچ انديشه کرده ايد که چرا همواره “آقا” روي جوان بودن شما تاکيد مي کنند؟ و شما را فقيه جوان و يا انديشمند جوان مي خوانند؟ پيران را مصلحت سنجي رواست و جوانان را به عدالت طلبي شان مي سنجند. در اين مهم بسي انديشه کنيد جناب آقاي آملي. آخر سخن و شايد به قصد مزاح. آن ديگر برادر شما “جواد” در فتنه نمره خوبي گرفت اما چفيه اش را اين ديگر برادرتان مي اندازد. ما و اخوان لاريجاني را داستان دور و دراز و پر رمز و رازي است. خداوند پدر فرزانه و حکيم تان را که حقا دانشمندي بي همتا و نمونه اي نادر از علماي اهل فضل بود، با “حضرت باقرالعلوم” محشور و مشهور کند. آمين. و از تحمل و سعه صدرتان ممنون. و اينک “والسلام” که در خود “سلام” هم نهفته دارد! عليک اش را مي خواهيد بگوييد؛ سران فتنه را اعدام کنيد.
همين متن در هر 2 کتاب “نه ده” با ويرايش جديد و “ده نه” سفرنامه حج ام خواهد آمد.