نقشه روابط غیر تک همسری (Non-monogamy map)
در کتاب "سکس در امریکا"(Sex in America: A Definitive Survey) که مبتنی بر مطالعه زندگی همجنس بازانی که 1 تا 37 سال سابقه زندگی مشترک دارند، چنین آمده است که:
*100 درصد زوج ها در 5 سال اول زندگی خیانت را تجربه کرده اند.
*زوج هائی بیشتر از 10 سال را با یکدیگر گذرانده اند که خیانت را به عنوان واقعیتی دردناک در رابطه شان قبول نموده و پذیرفته اند.
*بیشتر از 85 درصد زوج ها مهمترین مشکل خود را "روابط خارج از رابطه شان" گزارش داده اند.
جالب اینجاست درحالی که در کشورهای اسلامی، فمینیستها شدیداً بر طبل تضاد چندهمسری با حقوق زنان می-کوبند در غرب چندهمسری یک مرد جزئی از حقوق بشر است.
ازدواج مرد 42 ساله امریکایی با دو خواهر دو قلو و خاله شان و از این ازدواج 24 بچه دارد
خانواده ها و همباشی های جدید چند والدی(Poly Parenting) را برای کودکان در پی دارد:
در چنین جامعه ای دو دسته از خانواده ها به شکل طبیعی بچه دار نمی شوند، دگرباشان جنسی و خانواده های انسان و ربات، در نتیجه فرزندخواندگی و لقاح مصنوعی (و شاید کلونینگ انسانی هم) رشد فزاینده پیدا خواهد کرد.
در این میان تنها مانعی که میتوانست انسان را از پرده دری های نوینش باز دارد، دین بود، که کلیسای مسیحیت از یک طرف بر طبل مخالفت با ازدواج همجنس گراها در کلیسا میکوبد و از طرف دیگر آن ها را افرادی مستحق احترام، عدالت و مراقبت معنوی معرفی میکند. مشخص است که نتیجه این سیاست یک بام و دوهوا ازدواج همجنس گرا های برخی کشورها در کلیسا میشود.
همچنین بزرگ شدن کودکان معصوم و نسل های آینده جوامع غربی در خانواده هایی که والدین آن ها همجنس اند و یا خانواده هایی با چند والد ضربه ای جبران ناپذیر بر انسانیت و قرار دادن مسیر زندگی انسان آزاد غربی بر لبه پرتگاه خطرناکی است. کودکانی که یا پدر ندارند و یا مادر و یا چند پدر و مادر دارند(در پی تصویب قانونی در یکی از ایالت های امریکا فرزندان زوج های همجنس گرا اگر از والد دیگری متولد شده باشند، می توانند سه والد داشته باشند)، این کودکان هویت انسانی خود را از دست خواهند داد و همچنین در ادراک هویت جنسی خود با مشکلات فراوان مواجه شده و با درصد بالایی به انحراف کشیده خواهند شد. کودکانی که نه امید نجات جامعه غربی و نه حتی زنده نگهداشتن آئین مسیحیت نیز از آن ها نمیرود.
هم اکنون نزدیک 600 هزار خانواده همجنس گرا در امریکا زندگی میکنند و بیش از 40 درصد امریکایی ها موافق و یا به شدت موافق حق ازدواج همجنس بازان هستند. نسلی که خانواده و روابط تک همسری را ندیده اند خود نیز نمیتوانند روابط سالم و طبیعی با همجنسان و جنس مخالف خود را تجربه کنند و برای آن ها خانواده های دوجنسه و یا چند والده غیر طبیعی نیست. در جامعه ای که این کودکان آن را خواهند ساخت دیگر تظاهرات همجنس بازان برای گرفتن حق ازدواج برپا نمیشود بلکه تظاهرات چندمهری ها و یا زنان خواهان چند همسر خبر روز است.
شاید هم "لیبرالیسم" تصمیم بگیرد خود را از گیر و بند قوانین ازدواج که هر روز نیازمند تبصره جدیدی برای رسمی کردن قسمی از روابط نوظهور انسان غربی و حقوقش در چارچوب این روابط جدید است، رها کرده و تمام روابط را آزاد رسمی اعلام کند.