بسم الله الرحمن الرحيم. سلام عرض می کنم محضر مبارک برادران و خواهران. میلاد مبارک خاتم الانبیا و تولد فرزند ایشان امام جعفر صادق را به همه برادران وخواهران مسلمان تبریک می گویم. نمی دانم در این فرصت بتوانم چه مقدار از عرایضم را تقدیم کنم. اولین نکته که به آن اشاره می کنم این است که بین مسلمین چه کسانی در این عصر منطقا نمی توانند از سبک زندگی اسلامی و محمدی سخن بگویند؟ نخست کسانی که پیامبر اکرم و اسلام را مانفیست زندگی فردی و جمعی برای ابد نمی دانند. به عبارتی دیگر کسانی که پیامبر را الگوی جاودانه در همه عرصه های زندگی نمی دانند و فقط برای بخشی از زندگی -نه همه ابعاد زندگی- به ایشان احترام بگذارند.
آن هایی که به خاتمیت اسلام و پیامبر با همه لوازم نظری و عملی اش معتقد و ملتزم نباشند. آن هایی که رسول خدا را معصوم و خطاناپذیر ندانند و احتمال خطا یا گناه در ایشان بدهند طبیعتا نمی توانند از اسوه نبوی سخن بگویند. آن هایی که هر دو نیازهای ثابت و متغیر بشر را نبینند و به درستی تفکیک نکنند و نتوانند آن ها را در ارتباط با یکدیگر به طور منسجم صورت بندی و تئوریزه کنند. آن هایی که از اسلام منهای عقلانیت و اجتهاد سخن گویند یعنی یک جزمیت و رکود در سبک زندگی. سلفی گری نه به مفهوم بازگشت به اصول -که به این معنا، همه ما سلفی هستیم- بلکه سلفی گری به مفهوم بازگشت به گذشته و زندگی قبیله ای و فرار از صنعت و تکنولوژی و نظام سازی و هنر و تمدن سازی. طرفداران شعار نفی اجتهاد اسلامی چه از نوع جریان متحجر و تکفیری و ضد تفکر اسلامی و چه جریان لیبرال و غرب زده اسلامی -مسلمانان لائیک- این ها هیچ کدام نمی توانند از سبک زندگی محمدی و اسلامی در این عصر سخن بگویند؛ مگر در بعضی از عرصه های بسیار شخصی و محدود.
کسانی که تنها ابعاد فردی اسلام را ببینند و به هر دو ابعاد فردی و جمعی توجه نکنند، فرد را از جمع و حریم خصوصی را از حریم عمومی به طور کامل، -نه تفکیک- بلکه منقطع کنند -چون تفکیک کامل معنادار نیست- و معتقد نباشند که اسلام برای حریم عمومی و حریم خصوصی -برای هر دو- برنامه دارد و علاوه بر اینکه یک دین اخلاقی و معنوی است یک دین تمدن ساز است و در کنار ابعاد اخلاقی و اعتقادی ابعاد عقلانی و اجتماعی اعم از سیاسی و اقتصادی وحقوقی را دیده است، از خانواده تا نظام حقوقی و سیاسی، از حقوق جنسی تا حقوق همسایگی تا حقوق بین الملل تا حاکمیت سیاسی همه جا بحث و نظر دارد، کسانی که معتقد نباشند که روح و جسم در فرهنگ اسلامی تفکیک پذیر نیست و ما یک عرصه مادی و یک عرصه معنوی نداریم بلکه همه عرصه های زندگی مادی و معنوی توامان است.
کسانی که معتقد نیستند سیاست و اقتصاد قابل تفکیک از اخلاق و حقوق نیست، کسانی که روش استنباط شان از دین، نوع نگاه شان به عقل و نقل، راه را برای سبک سازی زندگی اسلامی در این دوره می بندد، این ها ولو ارادت کامل به شخص پیامبر داشته باسند و اهل نماز و روزه و حج هم باشند، اما قدرت تمدن سازی نخواهند داشت و امروز در این دوره نمی توانند از سبک زندگی اسلامی سخن بگویند. می توانند صرفا به بعضی از مسائل معنوی و اخلاقی اکتفا کنند ولی نمی توانند درباب تفسیر اعتقادات اسلامی، روش کشف احکام با زبان جهانی با بشریت -حتی با خود مسلمین- سخن بگویند.
به سرعت به سمت زبان تکفیری می روند یا به سمت لائیسیته می روند. لائیسیزم، لائیسیته و تحجر تکفیری دو روی یک سکه هستند. هر دو معتقدند که سبک زندگی نبوی در این دوران امکان ندارد. تکفیری ها به یک شکل و آن اینکه اساسا قائل به تعقل و گفتگوی مذاهب و طرح سئوالات جدید و اجتهاد نیستند، نگاه های خشک و سطحی. جریان لائیک و اسلام لیبرال هم به دلیل اینکه اساسا معتقد هستند دین امر شخصی است و صرفا در حد اخلاق شخصی و عبادات شخصی می تواند سبک سازی کند و اسلام دین تمدن ساز نیست.
اگر می خواهید تمدن سازی کنید متحجر هستید اگر بخواهید متحجر نباشید باید لائیک باشید. اینها می خواهند بگویند اسلام سومی مطرح نیست. اسلام چهره دیگری غیر از اسلام تکفیری و لائیک ندارد. در حالی که ما امروز می گوییم اسلام اصیل، اسلام تمدن ساز، اسلامی که از اخلاق و معنویت و معارف و منطق و عقلانیت شروع می شود تا خانواده تا سیاست تا اقتصاد تا رسانه تا علم و تکنولوژی و تمدن همه را می گیرد اما لائیک و لیبرال نیست.
رسید روزی که مسلمانان آرزو کنند جز ناتو و اتحادیه اروپا باشند. امروز غرب از ارتش های مسلمانان نمی ترسد، چون می داند ارتش های مسلمان همه جزئی از پیکره های ارتش های غربی در ناتو در کنار ارتش انگلیس و فرانسه و آمریکا هستند و بزرگترین آرزوی شان این است که جز اتحادیه اروپا پذیرفته شوند. اتحادیه اروپا به مسلمانان می گوید شما بگویید ما زنای محصنه را قبول داریم و احکام اسلام را اجرا نمی کنیم تا شما را جز اتحادیه اروپا بپذیریم.
بنابراین امروز غرب از ارتش مسلمانان، ترک و فارس و عرب نمی ترسد چون می داند آن ارتش مسلمانان ترک، ارتش دیگری بود، وضع دیگری بود و امروز فلسطینی که عمر ابن خطاب فتح کرد در اختیار دشمنان اسلام است. گذشت دوران عزت مسلمین. امروز فلسطین در اختیار انگلیسی ها، آمریکایی ها و صهیونیست ها است و اکثر دولت ها و ارتش های کشورهای مسلمان، متحد اسرائیل هستند. بنابراین اسلام فوبیا ترس از اسلام حقیقی نیست ترس از ارتش های کشورهای مسلمان نیست. ترس از دولت های مسلمان هم نیست.
اکثر دولت های مسلمان حاضر نیستند در برابر غاصبان فلسطین مقاومت کنند و بجنگند. ترس از چیست؟ ترس از گسترش اسلام حقیقی است. این ها نگران برج های دوقولو در نیویورک نیستند، نگران این هستند که اگر اسلام حقیقی سانسور و تحریف نشود به سرعت در جهان گسترش پیدا خواهد کرد و دانشگاهیان روشنفکران، تحصیل کردگان، ملت ها، جوانان، زنان همه به آن رو می آورند این ها از این اسلام می ترسند. این کدام اسلام است؟ این را باید بهش توجه کنیم.
باید بنشینیم همه با صحبت کنیم، ببینیم امروز می خواهیم از کدام اسلام با غیر مسلمانان و با دنیا سخن بگوییم؟ اول باید با خودمان صحبت کنیم. اول باید با خودمان صحبت کنیم و به توافق برسیم که اسلام نگاه اش به نظام اقتصادی، نظام سیاسی، به رسانه، به خانواده، به حقوق جنسی، به روابط و حقوق بین الملل، به اقلیت ها چه نگاهی است.
برای این وحدت اسلامی و بیداری اسلامی و برای سبک زندگی اسلامی ابتدا گفتگوی دقیق بین مسلمین همه مذاهب کلامی و فقهی، از سلفی از وهابی تا امامی تا حنفی همه با هم لازم است. گفتگوی دقیق.
شما ببینید حتی مستشرقین لا مذهبی که به سراغ دین آمدند -بعضی های شان جزء وزارت مستعمرات انگلیس و فرانسه و روسیه بودند- قبل از دوره جدید استعمار در جهان اسلام، اولین آشنایی های این ها بود. سه تا تمدن مسلمان در دنیا بود: یکی در هند بود که به دست انگلیسی ها سقوط کرد یکی در ایران بود که سقوط کرد و آخرین و بزرگترین اش عثمانی در ترکیه بود که 80-90 سال پیش سقوط کرد و تمام شد. غربی ها و انکلیسی ها به ترکیه آمدند و خط و الفبای شما را تغییر دادند. برای اینکه ارتباط نسل جدید را با فرهنگ و تاریخ اسلامی قطع کنن.
امروز جوانان شما خط لاتین می توانند بخوانند ولی کسی نمی تواند خط عثمانی بخواند. این یعنی قیچی شدن رابطه نسل جدید ترکیه با کل تاریخ و فرهنگ اش. مستشرقین لا مذهبی بودند به قصد مبارزه با اسلام آمدند اما وقتی مطالعه کردند درباره رسول خدا اعترافاتی کردند. بعضی های شان حتی تغییر کردند؛ مسلمان شدند. بعضی ها گفتند مسلمان شدند و بعضی ها نگفتند. چون فرصت محدود است من فقط به یکی دو مود از این موارد اشاره کنم:
می گوید من کسی را به ترک مسیحیت دعوت نمی کنم اما به همه می گویم اگر به دنبال یک دین استواری هستید که به راستی خدا بر پیامبرش وحی کرده است و پیامبرش جز کلام خدا چیزی به بشر نگفت و با حرص و کوششی که در تاریخ نمونه ندارد توانست عظیم ترین دین و مترقی ترین دین را بین قبائل بیانبرگردی که بت می پرستیدند و دختران شان را زنده به گور می کردند و مدام در حال جنگ و سکس و خشونت و ربا و زنا بودند، این ها را در کوتاه ترین مدت زیر یک پرچم جمع کند و متحد کند و اخلاقی ترین و معنوی ترین ملت را از آن ها بسازد و ظرف نیم قرن قوی ترین قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی جهان شود و ظرف دو-سه قرن قدرت اول علمی جهان شود، کسی اگر اینطور نگاه کند، خواهد دین که این مرد، یک مرد عادی نیست.
کسی که سواد خواندن و نوشتن نداشت چگونه این همه حقیقت را توانست در یک جا جمع کند و به این سرعت یکی از عقب مانده ترین ملت های تاریخ که در حاشیه تاریخ بودند در حاشیه تمدن ایران و تمدن روم بودند این ها را تربیت کند و کمر هر گونه تمدن شرک آمیز ایران و روم را بشکند. بهترین افراد بشر برای پیشوایی و رهبری اوست.
امروز من شک ندارم که او از طرف خدا برگزیده شده است و رسالت او راهنمایی هرکسی است که اهل تقوا است. و می گوید برای من جالب است که قرآن او تعالیم او علیه عیسی و موسی و ابراهیم نیست و مسلمانان توهین به پیامبران غرب را توهین به پیامبر خودشان می دانند و احترامی که قرآن به مسیح و موسی و مریم و ابراهیم گذاشته است در کتب ما چنین احترامی به پیامبران نیست و می گوید یکی از بهترین گواهی ها درباره او همین است.