به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،«امیر قاریانپور» از بسیجیان زخم دیده ی «گردان محمدرسول الله (ص)» چنین روایت می کند:
« آن شب، هر ثانیه اش، مانند هزار شب گذشت. همه از هم شفاعت می خواستند؛ یکی حلالیت می گرفت، دیگری طلب آمرزش می کرد. همه یکدیگر را در آغوش گرفته و با هم خداحافظی کرده و آماده اعزام به منطقه عملیاتی شده بودیم. در آن شب، دل کندن از یکدیگر واقعاً سخت بود، چون تک تک حرکت ها و وقایع روزهای گذشته از مقابل چشم هایمان رژه می رفتند و خاطرات خوش در ذهن ها تداعی می شد. ما شب های زیادی را در زیر زمینِ گمرکِ خرمشهر( محل استقرار «گردان محمدرسول الله (ص)») به نماز و نیایش گذرانده بودیم، در حالی که نباید هیچ سر و صدایی می کردیم. بچه ها گاهی اوقات دعا و نمازشان را هم زیر پتو می خواندند تا صدایی به گوش دشمن نرسد. شاید امروزه باورش سخت باشد ولی در آن شب، احساس حضور ملائک در کنارمان آسان بود، شبی که خیلی از بچه ها معتقد بودند که کمتر از شب قدر نیست. عملیات کربلای 4 در پیش بود و ما از همه جا بی خبر بودیم از کمینی که دشمن با حمایت تمام متحدانش، بر سر راهمان گذاشته بود.
این عکس، یادگاری از همان شب تاریخی است. در این جمع ، سی و سه جفت برادر حضور داشتند که بعد از عملیات هر کدام یک برادر خود را از کف داد و آن هایی هم که جا ماندند هر کدام زخمی برداشتند. عملیات عجیبی بود، زمین و زمان را خون برداشته بود ... الله اکبر.
این عکس، یادگاری از همان شب تاریخی است. در این جمع ، سی و سه جفت برادر حضور داشتند که بعد از عملیات هر کدام یک برادر خود را از کف داد و آن هایی هم که جا ماندند هر کدام زخمی برداشتند. عملیات عجیبی بود