به
گزارش مشرق، مجله اشارت مصاحبه ای با محمدعلی امانی قائم مقام دبیرکل حزب
موتلفه اسلامی انجام داده است که متن این مصاحبه به شرح زیر میباشد.
فرموديد كه شهيد لاجوردي تلاش زيادي كرد تا دستگير شدههاي سازمان منافقين را در درون زندان اصلاح كند و سازمان نيز از همين موضوع خيلي عصباني بود، اما بالاخره آن بيرون هم افرادي بودند كه خط سازمان را پيش بردند و مزاحم فعاليت شهيد لاجوردي شوند، در اين خصوص بيشتر توضيح دهيد؟
منافقين بعد از ترور شهيد لاجوردي گروهي را فرستاده بودند كه جنازه ايشان را ببرند آلمان و برنامهريزي كرده بودندكه در مقابل تلويزيون بگويند كه ما جسد لاجوردي را هم آورديم! ما همان شب اطلاع يافتيم و آنها را دستگير كرديم، ميخواستم بگويم اينقدر كينه داشتند كه به جسدش هم نميخواستند رحم كنند!
پيام آقاي لاجوردي مبارزه با جريانات نفاق بود. به عنوان يك عنصر انقلابي ارزشگرا و ديدهبان قوي از ابتداي سال 1354 منافقين را ميشناخت، او بعدها نسبت به جريان منافقين انقلاب اسلامي هم ايدههايي داشت و ميگفت اينها در همان راستاي منافقين هستند و تحليلهايشان يكي است. در قصه سعادتي آقاي بهزاد نبوي خيلي مايل بود لحظات آخر سعادتي را ملاقات كند! آقاي لاجوردي و مرحوم رجايي خيلي به هم علاقه داشتند و ارادت ويژه داشتند. آقاي رجايي زنگ زده بود كه من دوستم [بهزاد نبوي] اينجاست و ملاقاتي ميخواهد، با توجه به اينكه حكم اعدام سعادتي صادر شده بود و اعدامش هم قطعي بود شهيد لاجوردي دستور دادند اعدام را زودتر انجام بدهند و بعد به آقاي رجايي پاسخ داد كه دير گفتيد. اگر زودتر ميگفتيد من كار را انجام ميدادم و آقاي لاجوردي بر اساس تحليل نگذاشت كه اين ملاقات انجام شود. تحليلش اين بود كه اينها با هم همدستند و اينها در حال برنامهريزي براي آينده هستند، البته بعدها ديديم كه همين اتفاق هم افتاد.
آنچه كه در فاصله زماني بعد از رفتن شهيد لاجوردي از زندان يعني در سال 1363 تا سال67 اتفاق افتاد، حاصل فعاليت شبكه اي در داخل كشور بود كه در واقع تعبير همان حرف شهيد لاجوردي محسوب ميشد.
شما كه مبارزات سال 57 تا 60 رو ديدهايد، جريانات نفاق آن زمان را ديدهايد و فعاليت عوامل منافقين را در خيابانهاي تهران از نزديك مشاهده كردهايد، در اغتشاشات فتنه سال 88 چه چيزي وجود داشت و چه نشانههايي بود كه حضور دوباره سازمان منافقين را درك كرديد؟
ببينيد اساساً حركت انقلاب پس از مبارزه با رژيم شاه و عواملش با جريانات معاندي روبرو شد كه همگي آنها در پس پرده به نوعي هم دست يكديگر بودند. جريانات حزب توده، حزب فداييان خلق، منافقين و... بعد جريان شوم سال 78 كه جريان بسته اي بود كه رونمايي هم شد و براي براندازي نظام اقدام كرد و بعد هم جريان سال 88، ايناه در امتداد يكديگر بودند.
بعد از اتفاقات سال 60، دولت انقلاب كه بر سر كار آمد در درون خود افرادي داشتكه تفكرات التقاطي داشتند مثلا در قصه مجلس دوم و عدم رأي اعتماد به نخست وزير وقتع نود و نه نفر بودند كه رأي ندادند و متهم شدند به ضد امام و...! نگرانيهايي بود كه ما ميدانستيم اگر رشد بكند، روزي در مقابل انقلاب قد علم ميكند و جالب اينجاست كه در همان قصههاي سال 60 حلقههاي اتصال آنها رونمايي ميشد.
مثلا در آن زمان در دادسراي انقلاب مشغول تحقيق در يك موضوع خاص بوديم كه ميديديم خانم زهرا رهنورد در دانشگاه تهران جلسهاي داشت و همزمان با اين جلسه قرار بود مسعود رجوي در يك سالن ديگر سخنراني كند، در آنجا ديديم كه خانم رهنورد گفت: «به جهت اينكه برادر ارزشمند و انقلابيام(!) «مسعود» در يكي از سالن هاي دانشگاه تهران سخنراني دارد من اين جلسه را انجام نميدهم و به اتفاق هم در آن جلسه شركت ميكنيم.
يعني حلقه اتصالات اينطوري بود، ولي تحليل ما اين بوده و هست كه استكبار هميشه نيروي خودش را يكباره رو نميكند.
بالاخره وقتي آمريكا ميگويد من قصد دارم زانوي انقلاب را بشكنم، در هر مقطعي يك عنصرش را رو ميكند. يه وقت امراء ارتش را رو ميكند، بعد كه نتيجه نگرفت بختيار را رو ميكند، باز هم كه نتيجه نميگيرد، از دولت موقت استفاده ميكند، بعد بني صدر، بعد منافقين، اين روند همينطور ادامه دارد، حتي نميتوان فتنه 88 را پايان آن دانست، تا زماني كه جريان اصيل انقلاب وجود داشته باشد، جريان مقابل آن هم وجود خواهد داشت.
دشمن يك روز در لباس فدايي خلق است، يك روز در لباس منافق خلق است و يك روز هم در لباس فتنه78، يك روز در لباس فتنه 88 و همينطور ادامه دارد. ميخواهم عرض كنم كه ما بايد حواسمان جمع باشد و از گذشته درس عبرت بگيريم و بفهميم كه كساني كه در مقابله هستند در مقاطع مختلف با چهرههاي مختلف حاضر ميشوند، امروز ديگر چهره منافقين تمام شده و آنها تبديل به يك گروه مزدور شدهاند و از آنها كاري ساخته نيست. در بزنگاهها است كه همه اينها در كنار هم قرار ميگيرند. مثلاً در سال 88 ديديم كه اول اصل انتخابات را زير سئوال بردند، بعد يك راهپيمايي آرام با ظاهري آراسته راه انداختند كه تودههاي مردم را دور خود جمع كنند. در اينجا بود كه تدبير هوشمندانه مقام معظم رهبري كه در فيلم «قلادههاي طلا» هم نشان داده شد، به كار آمد. آقا در روز شروع فتنه دستوري كليدي دادند و فرمودند: نيروي انتظامي بدون سلاح وارد شود، كتك بخورد، كشته شود، ولي رو به مردم اقدامي نداشته باشد. بعد شما ميبينيد فلان كس كشته ميشود، بعد برايت سئوال مطرح ميشود كه اين در كجاكشته شده است؟ سلاح متعلق به چه كسي بود؟ چطوري كشته شد؟ اصلاً قرار نبود كشته شود...!
اينها ياران خودشان بودند، ما ديديم كه در سال 88 عقبه جريان نفاق همه با هم آمدند كمك به اين جريان كه اگر خدايي ناكرده اتفاقي هم افتاد ادعا كنند ما هم شريك بودهايم. البته اين حركت استمرار دارد و در آينده هم اين اتفاق خواهد افتادو اينگونه نيست كه اين جريان و همدستي به پايان رسيده باشد. در آينده هم اگه خداي ناكرده براي نظام اتفاقي بيفتد باز همه اينها خواهند آمد و هر كس مأموريت خودش را انجام ميدهد. يعني يك خونخوار، يك جنايتكار ميآيد اسلحه به دست ميگيرد و آدم ميكشد. زيرا دشمن ميداند كه نميتواند فرضاً يك جواني را كه رفته رأي داده و به وي گفتهاند كه تقلب شده را مجبور كند اسلحه به دست بگيرد و آدم بكشد. ولي نيروي مزدور ميآيد و آن دختر خانم(ندا آقا سلطان) را ميكشد بعد هم بر روي آن تبليغ ميكند.
اما بعد از يكسال معلوم ميشود كه اصلاً نيروهاي نظام هيچ كدام سلاح نداشتند كه بخواهند بكشند و اين براي مردم روشن ميشود و مردم حقيقت را درك ميكنند.
من در همين جا يك خاطره بگويم، اگر يادتان باشد در جريان پيروزي انقلاب ساواك سينما ركس آبادان را در سال 56 آتش زد و بعد از يكسال فيلمي ساختند و در آن فيلم سعي كردند بگويند كه نيروهاي جوان انقلابي اين كار را انجام دادهاند! آنقدر رسوا بود كه وقتي مردم در سينماهاي تهران اين فيلم را ميديدند، همه هو ميكردند. يك مدت ساواك سعي كرد كساني كه هو ميكنند را دستگير كند اما چراغهاي خاموش سينما و اينكه اين حركت تقريباً از سوي همه بينندگان صورت ميگرفت اين تصميم ساواك را غيرممكن ساخت تا جايي كه رژيم تصميم گرفت ديگر اين فيلم را اكران نكند.
ولي در فيلم قلادههاي طلا مردم با دقت ميبينند و رمزهاي كليدياش را پيدا ميكنند. وقتي در آن فيلم يكي از فرماندهان نيروي انتظامي ميگويد «تا كي ما را بكشند؟ چرا دستور نميدهند؟ اگه نقطه ضعفي دارند بگويند ما نياييم به خيابان! چرا ما بايدكشته بشويم؟ بعد در جواب ميگويند اين يك دستور است و تو بايد دستور را انجام بدهي، مردم نيز ميبينند كه نظام بر اساس يك تدبير فتنه 88 را جلو برده است.
فرموديد كه شهيد لاجوردي تلاش زيادي كرد تا دستگير شدههاي سازمان منافقين را در درون زندان اصلاح كند و سازمان نيز از همين موضوع خيلي عصباني بود، اما بالاخره آن بيرون هم افرادي بودند كه خط سازمان را پيش بردند و مزاحم فعاليت شهيد لاجوردي شوند، در اين خصوص بيشتر توضيح دهيد؟
منافقين بعد از ترور شهيد لاجوردي گروهي را فرستاده بودند كه جنازه ايشان را ببرند آلمان و برنامهريزي كرده بودندكه در مقابل تلويزيون بگويند كه ما جسد لاجوردي را هم آورديم! ما همان شب اطلاع يافتيم و آنها را دستگير كرديم، ميخواستم بگويم اينقدر كينه داشتند كه به جسدش هم نميخواستند رحم كنند!
پيام آقاي لاجوردي مبارزه با جريانات نفاق بود. به عنوان يك عنصر انقلابي ارزشگرا و ديدهبان قوي از ابتداي سال 1354 منافقين را ميشناخت، او بعدها نسبت به جريان منافقين انقلاب اسلامي هم ايدههايي داشت و ميگفت اينها در همان راستاي منافقين هستند و تحليلهايشان يكي است. در قصه سعادتي آقاي بهزاد نبوي خيلي مايل بود لحظات آخر سعادتي را ملاقات كند! آقاي لاجوردي و مرحوم رجايي خيلي به هم علاقه داشتند و ارادت ويژه داشتند. آقاي رجايي زنگ زده بود كه من دوستم [بهزاد نبوي] اينجاست و ملاقاتي ميخواهد، با توجه به اينكه حكم اعدام سعادتي صادر شده بود و اعدامش هم قطعي بود شهيد لاجوردي دستور دادند اعدام را زودتر انجام بدهند و بعد به آقاي رجايي پاسخ داد كه دير گفتيد. اگر زودتر ميگفتيد من كار را انجام ميدادم و آقاي لاجوردي بر اساس تحليل نگذاشت كه اين ملاقات انجام شود. تحليلش اين بود كه اينها با هم همدستند و اينها در حال برنامهريزي براي آينده هستند، البته بعدها ديديم كه همين اتفاق هم افتاد.
آنچه كه در فاصله زماني بعد از رفتن شهيد لاجوردي از زندان يعني در سال 1363 تا سال67 اتفاق افتاد، حاصل فعاليت شبكه اي در داخل كشور بود كه در واقع تعبير همان حرف شهيد لاجوردي محسوب ميشد.
شما كه مبارزات سال 57 تا 60 رو ديدهايد، جريانات نفاق آن زمان را ديدهايد و فعاليت عوامل منافقين را در خيابانهاي تهران از نزديك مشاهده كردهايد، در اغتشاشات فتنه سال 88 چه چيزي وجود داشت و چه نشانههايي بود كه حضور دوباره سازمان منافقين را درك كرديد؟
ببينيد اساساً حركت انقلاب پس از مبارزه با رژيم شاه و عواملش با جريانات معاندي روبرو شد كه همگي آنها در پس پرده به نوعي هم دست يكديگر بودند. جريانات حزب توده، حزب فداييان خلق، منافقين و... بعد جريان شوم سال 78 كه جريان بسته اي بود كه رونمايي هم شد و براي براندازي نظام اقدام كرد و بعد هم جريان سال 88، ايناه در امتداد يكديگر بودند.
بعد از اتفاقات سال 60، دولت انقلاب كه بر سر كار آمد در درون خود افرادي داشتكه تفكرات التقاطي داشتند مثلا در قصه مجلس دوم و عدم رأي اعتماد به نخست وزير وقتع نود و نه نفر بودند كه رأي ندادند و متهم شدند به ضد امام و...! نگرانيهايي بود كه ما ميدانستيم اگر رشد بكند، روزي در مقابل انقلاب قد علم ميكند و جالب اينجاست كه در همان قصههاي سال 60 حلقههاي اتصال آنها رونمايي ميشد.
مثلا در آن زمان در دادسراي انقلاب مشغول تحقيق در يك موضوع خاص بوديم كه ميديديم خانم زهرا رهنورد در دانشگاه تهران جلسهاي داشت و همزمان با اين جلسه قرار بود مسعود رجوي در يك سالن ديگر سخنراني كند، در آنجا ديديم كه خانم رهنورد گفت: «به جهت اينكه برادر ارزشمند و انقلابيام(!) «مسعود» در يكي از سالن هاي دانشگاه تهران سخنراني دارد من اين جلسه را انجام نميدهم و به اتفاق هم در آن جلسه شركت ميكنيم.
يعني حلقه اتصالات اينطوري بود، ولي تحليل ما اين بوده و هست كه استكبار هميشه نيروي خودش را يكباره رو نميكند.
بالاخره وقتي آمريكا ميگويد من قصد دارم زانوي انقلاب را بشكنم، در هر مقطعي يك عنصرش را رو ميكند. يه وقت امراء ارتش را رو ميكند، بعد كه نتيجه نگرفت بختيار را رو ميكند، باز هم كه نتيجه نميگيرد، از دولت موقت استفاده ميكند، بعد بني صدر، بعد منافقين، اين روند همينطور ادامه دارد، حتي نميتوان فتنه 88 را پايان آن دانست، تا زماني كه جريان اصيل انقلاب وجود داشته باشد، جريان مقابل آن هم وجود خواهد داشت.
دشمن يك روز در لباس فدايي خلق است، يك روز در لباس منافق خلق است و يك روز هم در لباس فتنه78، يك روز در لباس فتنه 88 و همينطور ادامه دارد. ميخواهم عرض كنم كه ما بايد حواسمان جمع باشد و از گذشته درس عبرت بگيريم و بفهميم كه كساني كه در مقابله هستند در مقاطع مختلف با چهرههاي مختلف حاضر ميشوند، امروز ديگر چهره منافقين تمام شده و آنها تبديل به يك گروه مزدور شدهاند و از آنها كاري ساخته نيست. در بزنگاهها است كه همه اينها در كنار هم قرار ميگيرند. مثلاً در سال 88 ديديم كه اول اصل انتخابات را زير سئوال بردند، بعد يك راهپيمايي آرام با ظاهري آراسته راه انداختند كه تودههاي مردم را دور خود جمع كنند. در اينجا بود كه تدبير هوشمندانه مقام معظم رهبري كه در فيلم «قلادههاي طلا» هم نشان داده شد، به كار آمد. آقا در روز شروع فتنه دستوري كليدي دادند و فرمودند: نيروي انتظامي بدون سلاح وارد شود، كتك بخورد، كشته شود، ولي رو به مردم اقدامي نداشته باشد. بعد شما ميبينيد فلان كس كشته ميشود، بعد برايت سئوال مطرح ميشود كه اين در كجاكشته شده است؟ سلاح متعلق به چه كسي بود؟ چطوري كشته شد؟ اصلاً قرار نبود كشته شود...!
اينها ياران خودشان بودند، ما ديديم كه در سال 88 عقبه جريان نفاق همه با هم آمدند كمك به اين جريان كه اگر خدايي ناكرده اتفاقي هم افتاد ادعا كنند ما هم شريك بودهايم. البته اين حركت استمرار دارد و در آينده هم اين اتفاق خواهد افتادو اينگونه نيست كه اين جريان و همدستي به پايان رسيده باشد. در آينده هم اگه خداي ناكرده براي نظام اتفاقي بيفتد باز همه اينها خواهند آمد و هر كس مأموريت خودش را انجام ميدهد. يعني يك خونخوار، يك جنايتكار ميآيد اسلحه به دست ميگيرد و آدم ميكشد. زيرا دشمن ميداند كه نميتواند فرضاً يك جواني را كه رفته رأي داده و به وي گفتهاند كه تقلب شده را مجبور كند اسلحه به دست بگيرد و آدم بكشد. ولي نيروي مزدور ميآيد و آن دختر خانم(ندا آقا سلطان) را ميكشد بعد هم بر روي آن تبليغ ميكند.
اما بعد از يكسال معلوم ميشود كه اصلاً نيروهاي نظام هيچ كدام سلاح نداشتند كه بخواهند بكشند و اين براي مردم روشن ميشود و مردم حقيقت را درك ميكنند.
من در همين جا يك خاطره بگويم، اگر يادتان باشد در جريان پيروزي انقلاب ساواك سينما ركس آبادان را در سال 56 آتش زد و بعد از يكسال فيلمي ساختند و در آن فيلم سعي كردند بگويند كه نيروهاي جوان انقلابي اين كار را انجام دادهاند! آنقدر رسوا بود كه وقتي مردم در سينماهاي تهران اين فيلم را ميديدند، همه هو ميكردند. يك مدت ساواك سعي كرد كساني كه هو ميكنند را دستگير كند اما چراغهاي خاموش سينما و اينكه اين حركت تقريباً از سوي همه بينندگان صورت ميگرفت اين تصميم ساواك را غيرممكن ساخت تا جايي كه رژيم تصميم گرفت ديگر اين فيلم را اكران نكند.
ولي در فيلم قلادههاي طلا مردم با دقت ميبينند و رمزهاي كليدياش را پيدا ميكنند. وقتي در آن فيلم يكي از فرماندهان نيروي انتظامي ميگويد «تا كي ما را بكشند؟ چرا دستور نميدهند؟ اگه نقطه ضعفي دارند بگويند ما نياييم به خيابان! چرا ما بايدكشته بشويم؟ بعد در جواب ميگويند اين يك دستور است و تو بايد دستور را انجام بدهي، مردم نيز ميبينند كه نظام بر اساس يك تدبير فتنه 88 را جلو برده است.