به گزارش مشرق، سرتیپ «منیر شحاده» کارشناس مسائل نظامی و راهبردی و هماهنگکننده پیشین دولت لبنان در نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب لبنان (یونیفل) درباره شهید سردار حاج قاسم سلیمانی گفت:شهید سلیمانی تنها یک فرمانده نظامی منطقهای نبود، بلکه به واسطه نقش، فعالیتها و جایگاهش در قلب نبردها، تبدیل به یکی از برجستهترین ایجادکنندگان تحولات راهبردی در غرب آسیا در دهههای اخیر شد.
سردار سلیمانی نمونه بارز استواری در میدان نبرد، هوش سیاسی و تواضع انسانی بود
وی افزود: شخصیت حاج قاسم تنها به لباس نظامی خلاصه نمیشد؛ بلکه ترکیبی نادر از استواری در میدان نبرد، هوش سیاسی و تواضع انسانی بود که او را به عاملی تاثیرگذار در معادلات منطقه و هدف مستقیمی برای آمریکا و اسرائیل تبدیل میکرد.
شحاده تصریح کرد: وی با توانایی کار آرام و دور از چشمها و همچنین ایجاد شبکههای اعتماد عمیق با نیروهای متحد، بدون تکبر یا سلطهطلبی متمایز شد. او یک فرمانده میدانی حاضر در خطوط مقدم بود، نه مدیری نشسته در اتاقهای بسته، این ویژگی باعث کسب احترام رزمندگان پیش از سیاستمداران شد و نامش مترادف با تعهد و فداکاری، نه سخنرانی و شعار شد.
این کارشناس لبنانی ادامه داد: در سطح امنیت و ثبات، سلیمانی نوک پیکان حمله در مقابله با خطرناکترین موج تهدید منطقهای بود که با ظهور گروههای تکفیری شکل گرفت. زمانی که ارتشها فرو ریختند و کشورها مردد بودند، حضور او عاملی تعیینکننده در جلوگیری از سقوط پایتختها و بازسازی خطوط مقاومت از عراق تا سوریه بود.
هدف شهید سلیمانی حفظ ثبات منطقه و جلوگیری از هرج و مرج در آن بود
وی افزود: حاج قاسم در پی توسعه طلبی و نفوذ در منطقه نبود، بلکه هدف اصلی او جلوگیری از فروپاشی منطقه و تبدیل آن به صحنههایی از هرج و مرج بود که منافع آمریکا و اسرائیل را تأمین میکرد.
شحاده درباره نقش شهید سلیمانی در پرونده فلسطین نیز تاکید کرد: فلسطین همواره در آگاهی سیاسی و اعتقادی او حضور داشت. او فلسطین را یک موضوع محوری میدید که صداقت هر پروژه مقاومتی با آن سنجیده میشود.
سردار سلیمانی قدرت امت ها را در اتحاد آن ها می دید
این کارشناس لبنانی گفت: حاج قاسم معتقد بود که قدرت هر امتی در اتحاد آن است و تقسیمات مذهبی و قومی خطرناکترین سلاح در دست دشمنان است. بنابراین، با صبر طولانی، بر پر کردن شکافها میان گروههای مقاومت و تثبیت معادله «قطبنما اگر به سمت فلسطین باشد، هیچگاه اشتباه نمیکند» کار کرد.
شحاده ادامه داد: جایگاه سردار سلیمانی در میان گروههای مقاومت لبنان و منطقه با زور تحمیل نشده بود، بلکه ناشی از اعتماد متقابل و صداقت در شراکت بود. او در جایی که باید حضور میداشت، حاضر بود و در جایی که باید غایب باشد، غایب بود. با هیچکس در نقش خود رقابت نکرد و هیچ تصمیمی را مصادره نکرد؛ بلکه حمایت، پشتیبانی و هماهنگی کرد و بخشی از پیروزیها بود نه مدعی آن.
شهید سلیمانی به نمادی فرامرزی تبدیل شده است
وی اظهار داشت: به این ترتیب، نام قاسم سلیمانی تنها محدود به ایران نماند. او به نمادی فرامرزی تبدیل شد، زیرا پروژهاش فراتر از جغرافیای محدود بود. مردم منطقه او را نمونهای بارز از فرماندهان میدیدند که بدون تردید در برابر سلطه آمریکا ایستاد و با ایجاد یک نیروی بازدارنده واقعی و نه از طریق بیانیهها، اقتدار اسرائیل را در هم شکست. ترور او هدف قرار دادن شخص نبود، بلکه اعتراف به نقش و خطرش برای پروژههای سلطه بود.
مکتب سلیمانی بر ایمان، واقعگرایی سیاسی و کار جمعی و مستمر استوار است
شحاده همچنین گفت: امروز، پس از سالها از شهادت او، مشخص شده است که آنچه به «مکتب سلیمانی» معروف است، به یک فرد محدود نمیشود، بلکه به یک رویکرد مربوط است. رویکردی که بر ترکیب ایمان، واقعگرایی سیاسی و کار جمعی و مستمر طولانیمدت بنا شده است. این مکتب همچنان در عملکرد گروههای مقاومت، توانایی آنها در مقاومت و سازگاری و در استمرار شکست پروژههای آمریکایی و اسرائیلی در تحمیل واقعیتهای نهایی بر منطقه حاضر است.
این کارشناس لبنانی در پایان خاطرنشان کرد: قاسم سلیمانی از نظر جسمی غایب است، اما همچنان به عنوان یک عمل و معادله باقی مانده است. نمادهایی که پس از شهادتشان دشمنان را نگران میکنند، دو بار پیروز شدهاند: یکبار در میدان و یکبار در آگاهی.





۱۱:۴۴ - ۱۴۰۴/۱۰/۰۷