مشرق:
فضاي جنگ هاي انجام گرفته پس از جنگ جهاني دوم بسيار متفاوت با گذشته بود. در اين دوران ديگر قدرت هاي جهان خود با يکديگر نمي جنگيدند بلکه با رقم زدن جنگ هاي نيابتي توسط کشورهايي که حاکمان آن دست نشانده خود بودند، به مبارزه مي پرداختند. اين نوع جنگ ها به جنگ هاي نيابتي يا پراکسي وار (Proxy war) معروف شد.
بنا به گفته کلاوزويتس( استراتژيست ارشد آلماني تبار) جنگ ادامه سياست است به نوعي ديگر. بنا به اين فرض اگر براي رابطه جنگ و سياست ارتباطي چنين قائل باشيم هر تحول در عرصه سياست مي تواند به تحول در نحوه جنگ ها نيز بيانجامد. روند تحول جنگ ها هر چه بيشتر به سوي نرم تر شدن حرکت کرد و قدرت هاي حاکم براي سرنگوني دولت هاي مورد هدف خويش از ابزار کودتاي نظامي توسط عناصر نظامي مزدور خود بهره مي جستند. افرادي نظير پينوشه، پرويز مشرف و... همگي از اين دست افراد بودند که با کودتاهاي نظامي و به نام دفاع از ميهن، دولت هاي مردمي را سرنگون مي کردند، تا منافع اربابان خويش را تامين نمايند.
با آغاز دوران بسط دموکراسي غربي توسط آمريکا، کودتاهاي سخت نظامي در برخورد با دولت هاي دموکرات که توسط رأي مردم به قدرت مي رسيدند نيز وجهه و کارايي خود را از دست دادند. بنابراين نياز به نوع جديدي از کودتاهاي دموکراسي شکل و مردم سالار مابانه بود. کودتاهاي نرم يا مخملين از اين دست کودتاها بودند. چيزي که شايد در نوع بسيار پيچيده آن سعي گرديد تا در فتنه 88 در ايران به کار گرفته شود که البته با شکست مواجه شد.
پراکسي تروريسم (Proxy Terrorism)
تروريسم به عنوان يکي از شکل منازعه از روند تحولي برخوردار بوده است. فضاي تروريسم در سال هاي منتهي به پايان قرن بيستم، يسيار متفاوت از فضاي پيش از آن بود. گروه هاي تروريستي فعاليت هاي خود را در عرصه بين المللي بيشتر توسعه مي داد.
11 سپتامبر نقطه عطفي در تحول تروريسم به وجود آورد و تروريسم ماهيتي جهاني يافت و البته نيز اشکال ديگري نيز از آن شکل گرفت.
ايالات متحده بنا به شعار مبارزه با تروريسم خود به يک تروريست جهاني تبديل گرديد. تروريستي که يک کشور و مردمان آن را مورد حمله تروريستي در ابعاد جهاني قرار مي دهد. يک اسلحه بزرگ براي دشمني کوچک به کار گرفته شد. به بهانه مبارزه با شبکه القاعده در کشور اشغال شد و بيش از 5/1 ميليون نفر کشته شدند و آمريکا و متحدانش به عنوان خونريزترين تروريست هاي جهاني معروف شدند. در اين ميان آنچه بيشتر به نظر نگارنده مهم آمده، آنست که آمريکا در مبارزه با تروريسم به شناسايي، در اختيار گرفتن، حمايت و پشتيباني گروه هاي تروريستي در جهت منافع خود به ايجاد پراکسي تروريسم پرداخت.
ترورهايي با شکل سخت اما با اهداف نرم که مي توان نام ترورهاي نيابتي يا پراکسي تروريسم بر آنان گذاشت.
ترورهاي اخير بعد از فتنه 88 از اين دسته ترورها هستند، ترورهايي که به طور نيابتي توسط آمريکا، اسرائيل، انگليس عليه کشورمان صورت مي گيرد ترورهايي با شکل سخت اما با اهداف نرم و در راستاي جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي.
ترور دانشمندان اتمي ايران بيش از آنکه ترورهاي سخت محسوب گردد از ماهيتي نرم برخوردار است. کما اينکه جنگ سخت نيز مي تواند براي اهداف به کار گرفته شود.
اما در اين ميان نکته اي قابل توجه دستگاهي اطلاعاتي و امنيتي بايد قرار گيرد آنست که اين نوع جديد از تروريسم، «پراکسي تروريسم (Proxy Terrorism)و تروريسم سخت با اهداف نرم»، نيازمند شکل جديدي از مبارزه است که مي بايستي به آن توجه کرد.
امروز ديگر اشراف اطلاعاتي لزوماً به تنهايي در اين مبارزه کارآمد نخواهد بود اما آنچه که امروز براي ما نه يک انتخاب، بلکه يک نياز مبرم است، «اشراف استراتژيک اطلاعاتي» مي باشد.
امروز که تروريسم وابستگي شديدي به تبليغات داشته و رابطه قوي با آن دارد، مي طلبد تا کشوري که در معرض پراکسي تروريسم قرار دارد با درک فضاي جهاني و منطقه اي نسبت به تشخيص اهداف مورد نظر گلوبال تروريست ها (تروريست هاي جهاني) از سرعت و دقت بيشتري برخوردار باشد.
دستگاه هاي امنيتي و اطلاعاتي کشورمان نشان داده اند که در مواجهه با تهديدات قوي تر به سرعت بيشتري نسبت به نهادهاي هم عرض در ديگر کشورها، رشد يافته و توانمند مي گردند.