گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان
کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت
الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه
بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی،
توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در
اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش شصت ونهم این کتاب است.***آغاز زندگي مشترك
زندگي مشترك آقاي خامنه اي و خانم خجسته شروع شده بود. نخستين خانه اين زوج، منزل شوهرخواهر سيدعلي خامنه اي بود. دو اتاق از شيخ علي تهراني اجاره كردند. "چند ماهي منزل خواهرم بوديم ...آقاشيخ علي آقا ماهي 50-60 تومان از ما اجاره مي گرفت. البته دغدغه اي نداشتم، چون او فشاري نمي آورد."
فرداي روز تبعيد امام براي شركت كنندگان در جلسه خانه آقاي قمي اتفاقي نيفتاد. به همسرش گفته بود كه شايد از اين نشست برنگردد، اما زندان رفتن ها، دربه دري ها و تعقيب و گريز ها، انزوا، سكوت، تبعيد و ديگر رخدادهاي بعدي نشان داد كه سنگيني سقف اين زندگي مشترك روي ستون هاي صبر و پا يداري اين زن قرار دار د؛ زني كه از خانواده اي دارا به همسري طلبه اي ندار درآمده، و با حوادث زندگي با گشاده رويي برخورد مي كند، مرد خانواده را در ادامه راهي كه بدان ايمان داشت و پاي مي فشرد استوارتر كرد.
"همسرم هيچ وقت اظهار نگراني و گله مندي از دست من نكرده، حتي مشوق من در قضاياي عديده اي هم بوده [است.] مواقعي ... بود كه بعضي از افراد و گروه هاي مخفي از اشخاص مهم و سطح بالاي شان منزل ما رفت و آمد مي كردند. من البته به همسرم نمي گفتم كه اينها كي هستند، اما او از نحوه رفت و آمد ... مي فهميد كه اينها اشخاصي مهم و حساس هستند . از من سئوال نمي كرد، مرا نمي خواست سئوال پيچ كند ... هيچ گونه مخالفتي نداشت، بلكه كمك هم مي كرد."
خانم خجسته مي گويد: "دوران مشقت بار و امتحان الهي بود و من خودم را براي تمام مشكلات ممكن آماده كرده بودم و هرگز درباره هيچ چيز لب به شكوه نگشودم ... فكر مي كنم بزرگترين نقش من حفظ جو آرامش در خانه بود؛ طوري كه ايشان بتوانند با خيال راحت به كارشان ادامه دهند. من سعي داشتم تا ايشان را از نگراني در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم."
***... و فقر
عواقب مبارزه با دستگاه حاكم يكي از مصائب بود، فقر و نداري گرفتاري بعدي. بي پولي دوره اقامت در قم، در مشهد هم ادامه يافت؛ و اين بار در كنار همسري كه با طعم تلخ آن آشنا نبود. سختي هاي بي پولي همچنان پابرجا بود.
سيدعلي خامنه اي پس از بازگشت به مشهد، مباحث فقهي خود را با پدر پي گرفت. صبح ها راهي منزل قديمي خود مي شد و پس از پايان محفل علمي در اتاق باستاني پدر، براي تدريس به مدرسه نواب مي رفت. اوايل زندگي مشترك بود . صبح كه مي خواست از خانه بيرون آيد، همسرش گفته بود كه براي ظهر چيزي نداريم؛ فكري بكن. و اكنون در كوچه پس كوچه هاي منتهي به مدرسه نواب يادش آمد كه چه سفارشي به او شده است.
"دست كردم توي جيبم. جيبهاي بالا كه هيچ نداشت... جيب پايين... حدود چهار ريال يا چهار ريال و ده شاهي... بود... بي اختيار خنده ام گرفت... و گفتم الحمدلله... واقعاً هيچي نداشتم... اين طور نبود كه ... مثلاً [بتوانم بروم ] از فلان كس بگيرم يا از توي بانك بردارم، نه . نه يك ريال ذخيره، نه يك امكان... در چنين مواقعي خيلي به من فشار مي آمد."
روزي نبود كه دغدغه معاش نداشته باشد . هميشه مقروض بود و اعداد اين ديون دائم افزايش مي يافت. گاه اگر منبري مي رفت و صاحب مجلس كرامتي نشان مي داد، صرف پرداخت قرض ها مي شد، و "باز هم پولم تمام مي شد، باز هم وضع زندگي ام همان طور بود."