بنا كردم با ايشان بحث كردن كه شما اين كارها را مي توانيد بكنيد و چرا نمي كنيد؟ ايشان گفت: من كسي را ندارم. مردم با من نيستند... گفتيم: نه، مردم با شما هستند. گفت: نه ... يواش يواش ...عصباني شديم، ايشان هم يك خرده تند شد.

گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت.

آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش شصت و هشتم این کتاب است.


***واكنش آيت الله ميلاني

فرداي آن، بيشتر شركت كنندگان در خانه آقاي قمي براي پيدا كردن راهي كه نشان از اعتراض به تبعيد آقاي خميني باشد، به خانه آقاي ميلاني رفتند. آقاي خامنه اي و همفكران او با حاج شيخ مجتبي قزويني هماهنگ شده بودند كه اگر آقاي ميلاني خواست بدون اصطكاك از كنار موضوع بگذرد واكنش نشان دهند. "برخلاف انتظار ، آقاي ميلاني ... اولاً خيلي خوب صحبت كرد. از جمله جلساتي كه آقاي ميلاني بسيار فصيح و متين و شمرده و خوب صحبت كرد آن جلسه بود ... مرد خوش تقريري بود. آن جايي كه مطلب بر طبق ميل و ذوقش بود خيلي شمرده و زيبا و با صداي بمي كه داشت حرف مي زد."

آيت الله ميلاني سپس نامه اي را كه به امام خميني نوشته بود براي حاضران خواند. نامه اي بود خوش لحن، محكم و خوش معنا. "ما پر در آورديم. واقعاً همه از ته دل از آقاي ميلاني ممنون شديم. ديگر جايي براي آن پيش بيني هايي كه كرده بوديم باقي نماند." آن چه در ميان اسناد از خامه آيت الله ميلاني به اين مناسبت آمده، نامه اي است خطاب به مراجع قم و تهران. روشن نيست كه آيا اين نامه، همان نامه منظور است يا خير، اما مي دانيم كه شيخ مجتبي قزويني نگاشته يادشده را ساعت 9 صبح چهاردهم آبان در مدرسه نواب و در اجتماع طلبه ها خوانده بود : ((امروز خبر بسيار ناگوار رسيد كه حضرت آقاي آيت الله خميني مدظله العالي را به خارج از كشور تبعيد نموده اند. عجبا نسبت به معظم له كه يكي از مراجع تقليد و مصونيت قانوني دارند و از شخصيت هاي بزرگ اسلامي مي باشند تهمت هاي ناروايي مي زنند و بي احترامي م ي نمايند . اولياي اين گونه امور بدانند ايشان تنها نيستند، بلكه لسان ناطق همه مجامع روحاني و ديني هستند و گفته ايشان كلام حق و حقيقت است. خواهشمندم از تصميمات خود مستحضرم فرماييد . از حضرت احديت در پناه حضرت ولي عصر ارواحنا له الفداء رفع مزاحمت از حضرت معظم له را مسئلت مي نمايم.))



***دعوت از آقاي ميلاني براي هجرت به قم

مدت كوتاهي از تبعيد امام خميني به تركيه نمي گذشت كه گروهي از روحانيان با انگيزه  قم به اين تصميم رسيدند كه براي پر كردن جاي خالي امام در حوزه علميه اين شهر، مقامي بهتر از آيت الله ميلاني نيست. آقاي عبدالرحيم رباني شيرازي به عنوان نماينده اين گروه از روحانيان، راهي مشهد شد تا موضوع را با آقاي ميلاني در ميان بگذارد. "آمد سراغ ما و گفت كه من از قم آمده ام و مي خواهم با آقاي ميلاني يك ديدار محرمانه و خصوصي بكنم و شما هم بيا با هم برويم."

آقاي خامنه اي متوجه شد كه قصد رباني شيرازي دعوت از آقاي ميلاني براي رفتن به قم و استقرار در آنجا است. و دوم اين كه اعلاميه اي بنويسد كه در قم منتشر كنند و روح مبارزه را زنده نگه دارند. با هم راه خانه آقاي ميلاني را در پيش گرفتند. چون قرار بود ديدار محرمانه باشد، از در عمومي وارد نشدند. سيدمحمدعلي ميلاني، پسر وي، خانه اي پشت به پشت خانه پدر داشت كه در ورودي آن از جايي ديگر و از كوچه هايي غير از كوچه هاي منتهي به خانه آقاي ميلاني بود. اين خانه به خانه آقاي ميلاني راه داشت و كسي از آن آگاه نبود. پدر و پسر حمام بودند و پسر در كار شست و شوي پدر. كارشان كه تمام شد، آقاي ميلاني استقبال گرمي از آقاي رباني شيرازي كرد. اين جلسه، جلسه دومي هم داشت . آيت الله ميلاني در هر دو نشست رفتن به قم را نپذيرفت و پاسخ منفي داد، اما اعلاميه اي كه از او خواسته بودند، نوشت و آقاي رباني شيرازي با خود به قم برد.

***ديداري تلخ با آقاي ميلاني

آقاي خامنه اي و معدود همفكران او در اين اوان، دور هم مي نشستند و براي چگونگي ادامه راهي كه انتخاب كرده بودند، مشورت مي نمودند. اينان طلبه هايي بودند كه در قم درس مي خواندند و اينك به مشهد بازگشته بودند. شيخ محمد نهاوندي، و در برهه اي سيدمحمد، برادرش، از اعضاي اين جلسه بودند. در يكي از اين جلسه ها به اين نتيجه مي رسند كه به ديدار آيت الله ميلاني رفته، از وي بخواهند اقدامي انجام دهد، اطلاعيه اي بدهد و يا هر كاري كه به تحرك مردم بينجامد. زمان موعود، در كتاب خانه آقاي ميلاني گردآمدند و طبق قرار، آقاي خامنه اي رشته سخن را به دست گرفت. "بنا كردم با ايشان بحث كردن كه شما اين كارها را مي توانيد بكنيد و چرا نمي كنيد؟ ايشان گفت: من كسي را ندارم. مردم با من نيستند... گفتيم: نه، مردم با شما هستند. گفت: نه ... يواش يواش ...عصباني شديم، ايشان هم يك خرده تند شد."

در اين بين خبر ورود آقاي سيدمحمدرضا سعيدي را دادند. آمد. همچنان عمامه بزرگي بسر داشت. گرمش بود . چهارزانو دم در پهلوي آقاي خامنه اي نشست و عمامه اش را به زمين گذاشت. آقاي خامنه اي سخنان خود را ادامه داد. "من و همه كساني كه با من ربط دارند، ما در اختيار شما هستيم . هر كاري كه شما مي خواهيد بكنيد به ما بگوييد تا ما انجام بدهيم براي شما. آقاي ميلاني... رو كرد به من [و] گفت من هيچ احتياجي به شما ندارم..."

آقاي سعيدي در اين جا سرش را پيش آورد و گفت كه خداوند مي فرمايد هوالذي ايدك بنصره و بالمؤمنين؛ پيغمبر به مؤمنان نيازمند است؛ آيا شما نيازي به ايشان نداريد؟ آقاي ميلاني سكوت كرد و ادامه نداد. "اين ديدار ... از ديدارهاي سخت و تلخ ما با آقاي ميلاني بود."

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • لندرودی ۲۲:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    سلام لطفا نظر بینندگان را منعکس نمایید.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس