روشنفکران در هر چامعه ای حضور دارند و جزء تفکیک ناپذیر جامعه محسوب می شوند. برای شناخت مفهوم روشنفکر باید به این سوالان پاسخ داد:
1-روشنفکر کیست؟
2- روشنفکران دارای چه ویژگی هایی هستند؟
3- تعریف واقعی از روشنفکر چیست؟
مساله روشنفکر در دنیا پس از قرون وسطی مطرح می شود. در قرن 17 میلادی در جوامع اروپایی طبقه ای به نام روشنفکر تشکیل گردید و بعد از قرن 19 میلادی از غرب به سایر کشور ها صادر شد. روشنفکری پس از رسیدن به ایران به مرور زمان ماهیت و تعریف خود را از دست داد.
همواره در داخل و خارج از ایران عده ای سعی داشتند که با تحریف روشنفکری و تغییر آن افراد معترض و اپوزسون را به عنوان قشر روشنفکر معرفی کنند.
در تعريف از مفهوم روشنفكري برخي به پيروي از فلاسفة يونان به ويژه سقراط و افلاطون روشنفكر را «وجدان خرده گير جوامع» دانستهاند. بعضي ديگر بر اين باورند كه «فردي كه استعداد آن را دارد كه يك پيام، نظر، نگرش، فلسفه يا عقيدهاي را براي مردم بيان كند» روشنفكر است.
دکتر پیروز مجتهد زاده،کارشناس مسائل سیاسی و استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تربیت مدرس و مدیرعامل بنیاد پژوهشی یوروسویک لندن ، شرط اصلی روشنفکر بودن را مسلط بودن به محیط و مسائل محیط دانست و افزود: شرط دوم و بزرگتر روشنفکر بودن بی طرف بودن و نداشتن گرایش های حزبی و سیاسی است. انتلكتوئل (روشنفکر) کسی است که مسلط بر مسائل جامعه خود است و می داند چه نیروهایی جامعه اش را می چرخاند. وی شرط بعدی روشنفکری را ترجیح خیر جمع بر خیر خود ذکر کرد.
وی افزود: شکل گرفتن جامعه روشنفکری در ایران در چند دهه ی اخیر به خصوص در 60 سال اخیر و مخصوصا بعد از مرداد 1332 روندی بوده است که بیشتر به تاریک فکری انجامیده است. حتی مفهوم روشنفکری در ایران گم شد، حتی معنی روشنفکری در ایران مطرح و تشریح نشد و هدفش گم شد.
این استاد دانشگاه معتقد است، روشنفکری در ایران یعنی اینکه وقتی شما با رژیم حاکم مخالف هستید می روید با دشمن کشور می سازید و همراه دشمن و ارتش دشمن به کشور خود حمله می کنید.این است نمونه روشنفکری در ایران.
شما برای اینکه روشنفکر قلمداد شوید باید علیه کسی مطالبی را بر اساس گرایش های مختلف سیاسی بگویید . به عبارت دیگر، روشنفکر در ایران کسی است که مدرک داشنگاهی داشته باشد ، دکتر باشد یا مهندس، شعر نو بگوید و از همه مهمتر اینکه بتواند متلک سیاسی بگوید.
استاد مطهري در مقام تعريف روشنفكري چهار ويژگي را برشمردهاند و پيرامون روشنفكري گفتهاند كه روشنفكري يعني به موضع و مسئوليت طبقاتي خود آگاه بودن، با فرهنگ و شخصيت ملي خويش آشنا بودن و به روابط خود با همة انسانهاي ديگر آگاهي داشتن و سعي كردن در آگاهي جامعه و به حركت در آوردن مردم براي رهايي و آزادي ميباشد.
و روشنفكري يعني آگاهي از منازعات و كشمكشهاي در جامعه بر سرقدرت سياسي و خلق نظريههاي اجتماعي ميباشد و روشنفكر دردشناس جامعه است كه به دنبال رفع آن دردهاست و او نسبت به وضع موجود اجتماع خويش ناراضي است و به دنبال ارايه راه حل و پيش بيني مسير آينده ميباشد.
امّا روشنفكر كيست؟ بايد در يك كلمه بگويم روشنفكر كسي است كه داراي يك بينش انتقادي است، يعني روشنفكر اولا نسبت به وضع موجود، معترض است و در همين حال ميكوشد تا آنچه را كه در برابرش «وضع مطلوب» ميداند جانشين آن سازد.
پس بنابراين تعريف به هر فيلسوف، دانشمند، نويسنده و هنرمند روشنفكر اطلاق نميشود، بلكه روشنفكر بايد خودآگاهي داشته باشد و روح زمان و نياز جامعهاش را حس كند و داراي بينش جهت يابي و رهبري فكري باشد و جامعه خود را دقيقاً و مستقيماً ـ نه از راه ترجمه ـ بشناسد و زمان خود را درك كند و حركت زمان خود را پيش بيني كند و به نياز نسل خود بپردازد.
روشنفكر كسي است كه با منطق خويش و بدون تقليد، همه چيز را تجزيه و تحليل ميكند و متفكري است كه به «آگاهي» رسيده و در نتيجه داراي جهان بيني باز و متحول و قدرت درك و تحليل منطقي اوضاع و احوال زمان و جامعهاي است كه در آن زندگي ميكند ميباشد.
پس با اين تعاريف كه از روشنفكر شد بايد گفت: روشنفكر داراي پايگاه اجتماعي ممتازي نيست، و روشنفكر الزاماً تحصيل كرده و دانشمند نيست بلكه كساني در تاريخ دست به تحركاتي زدهاند. امثال ستارخان و باقرخان كه هيچ گونه تحصيلاتي هم نداشتهاند و ديگر اينكه رسالت روشنفكر، حركت زندگي و هدايت جامعه و دگرگوني و تكامل انسانها است.
امّا لازم است پيرامون روشنفكران جامعه خودمان بگويیم كه بيشتر تاكنون تحت تأثير هواي فكر و ذوقي غرب و شرق بودهاند و نتوانستهاند هيچ گاه به استقلال فرهنگي و ملي برسند. در چنين فضايي كه همه با هواي غرب نفس ميكشند و جز كالاهاي فكري و اخلاقي وارد شده از غرب را مصرف نميكنند، روشنفكران راستين كه به خودآگاهي رسيده باشند خيلي كماند و از طرفی تحصيل كردههاي به اصطلاح روشنفكر ما اساساً در حاشية جامعه زندگي ميكنند و با متن مردم پيوندي ندارند و سخنان آنها را هم توده هاي مردم نميفهمند.[4]