شعری از حمیدرضا برقعی
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید
رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...
السلام علیک یا علی اصغر
جالب بود خدا خیرتان دهد من 11 سال ات که ازدواج کردم بچه ندارم اما
امروز صبح عاشورا این تصاویر را دیدم دلک شکست و اشک ریختم و فکر کنید که علی اصغر چگونه شهید شده است
خدایا به ابروی علی اصغر به ما هم یک نگاه نما
الهی همه زائر کربلا و حرم مولا شویم
انشاالله