لحظه ای راحتم نمی گذاشت تا اینکه رسیدم به کاروان حسین(ع) ، کاروانی که غرق در بلا بودند و این بلا شیرینی خاصی برایشان داشت.
بلا را فهمیده بودند و خود را در آن انداختند . کاروان حسین(ع) بزرگترین بلاها را دیدند اما چه شد که مصیبت با این عظمت برای آنها «ما رأیت إلا جمیلا» شد.
چه شد که در شب عاشورا ، اصحاب تا شنیدند فردا قطعه قطعه و بر خاک می افتند با این حال به شادی و سرور پرداختند ؟
با این ها به پوچی رسیدم . به نقطه ای که انگار متحیرم که آیا مصیبت های خودم را بلا بنامم یا مصائب حسین(ع) و اصحابش را ؟
« و رضوان من الله اکبر» چیزی بود که رسیدم . رضوان الهی همان چیزی بود که عظیم ترین بلا را در کام حسین(ع) و اصحابش «شیرین تر از عسل» کرد.
از حجاز تا کربلا حرکتها...لبخندها...گریه ها...شور و شوق ها...همه از یک هدف نشأت می گرفت ، آن هم رضوان الهی بود.
وقتی در احوال بهشتیان سیر می کردم رسیدم به این آیه «و رضوان من الله اکبر» که رضوان و رضایت پروردگار از مجموع نعمتهای بهشتیان بالاتر است.
با این دید مصیبتی باقی نمی ماند . که «هرچه از دوست رسد نیکوست» با این دید ، تمام قربانی ها و اسارت ها در دید حسین(ع) شیرین می شود و در آخرین لحظه در مقابل دیدگان شمر لعین تبسم حسین(ع) معنای زیبایی می یابد و می بیند که محبوب رضایتش جلب شد.
شیرینی این رضایت الهی را در کلام حسین(ع) : الهی رضا بقضائک ، تسلیما لامرک ،صبرا علی بلائک ،لا معبود لی سواک ،یا غیاث المستغیثین ...می توان لمس کرد.
شیرینی این رضایت را در کلام زینب کبری(س) در مقابل ابن زیاد ملعون : «ما رأیت إلا جمیلا» ندیدم جز زیبایی . می توان به خوبی لمس کرد.