یکی از آرزوهایم این است که خادم امام رضا(ع) شوم. البته جایی هم این موضوع را بیان نکردم و این اولین جایی است که مطرح کردم. انشاء الله امام رضا بخواهد و ما هم خادمش شویم.

به گزارش سرویس ورزشی مشرق، با اینکه خیلی ها روی طلای او حساب باز کرده بودند اما او مرد نقره ای تکواندو شد. نقره ای که برای خودش هم تنها به خاطر گرفتن آن با مصدومیت ارزش دارد. تکواندوکار وزن 68 – کیلو که کسی از مصدومیتش خبر نداشت، با پایان بازیها به خاطر اینکه طلا ی المپیک را می خواسته ، نقره اش را دوست ندارد: «نقره ام را دوست ندارم. تنها به خاطر اینکه مدال المپیک است، مجبورم با آن کنار بیایم.»

البته دوست نداشتن نقره باقری معتمد به معنای بی ارزش بودن آن نیست: «به خاطر مصدومیتی که داشتم نقره ام ارزش دارد. اگر مصدوم نبودم، شک نکنید طلا می گرفتم. شرایط پایم طوری بود که ممکن بود به المپیک نرسم. اما پزشکم مرا رساند. دکتر کاظمی با برنامه ریزی دقیق روی پایم کار می کرد که ضعیف نشود.»

بچه منطقه نوزده تهران و منطقه صالح آباد خیلی دوست داشت سومین طلای خود را به حرم حضرت زینب اهدا کند اما به قول خودش شاید قسمت نشده: « الان پدرم هم می داند و می گوید تو با خانم زینب عهد بستی که مدال طلای المپیک خود را به آن جا تقدیم کنی انشاء الله که می توانی. حال شاید این اتفاق هم رخ ندهد، شاید واقعا لیاقت آن را نداشته باشم که بخواهم سومین مدال طلای خود را به دمشق ببرم، اما من تلاش خود را می کنم تا به آن مدال برسم و انشاء الله بتوانم مدال خود را تقدیم کنم. »

گفتگوی تفصیلی و متفاوت مشرق را با نایب قهرمان المپیک 2012 لندن بخوانید:

مشرق: آقای محمد باقری معتمد کمی در مورد خودتان برای ما بگویید.

باقری معتمد: 26 سال سن دارم، الفبای تکواندو را از پدرم روح الله باقری معتمد آموزش دیدم. بنده از سن 6 سالگی تکواندو را در باشگاه صنیع خانی زیر نظر پدرم آغاز کردم، البته از تجربیات برادرم هم استفاده کردم زیرا ایشان از قهرمان های قدیم تکواندو بودند. مشوق اصلی من آن ها بودند که موجب شد من به ورزش تکواندو رو بیاورم. در سال 1380 به عضویت تیم ملی درآمدم که توانستم با توجه به سن کمی که داشتم، اولین مدال خود را در رده سنی بزرگسالان کسب کنم. بنده در رده سنی نوجوانان بودم اما اولین حضورم در مسابقات بزرگسالان بود که توانستم در سن 16 سالگی مدال برنز قهرمانی آسیا را کسب کنم. بیش از 32 مدال بین المللی، مسابقات آسیایی، بازی های آسیایی، قهرمانی جهان، جام جهانی که آخرین مدال هم در مسابقات المپیک است کسب نمودم.

از المپیک 2008 پکن، به تک مدال طلای آقای ساعی به خودم بالیدم. ما پای گیرنده های تلویزیون بودیم و بازی ایشان را تماشا می کردیم. من از آن روز واقعا تصمیم گرفتم که در المپیک لندن حضور پیدا کنم و الان چهار سال می گذرد و در این مدت واقعا المپیکی زندگی کردم تا به المپیک لندن برسم و خدا را شکر که همه این اتفاقات افتاد و در این چهار سال توانستم سیر صعودی خیلی خوبی را در مسابقات متعدد داشته باشم. همچنین توانستم مقام های گوناگونی کسب کنم و به مسابقات المپیک راه پیدا کنم و خدا را شکر نتیجه آن را هم گرفتم.

مشرق: فعلا کاری با المپیک نداریم. ما می خواهیم بدانیم که محمد باقری معتمد در زندگی شخصی خود چگونه است. اعضای خانواده شما چند نفر می باشند؟ شما فرزند چندم خانواده هستید؟

باقری معتمد: ما سه خواهر و دو برادر هستیم که من فرزند آخر خانواده می باشم.

مشرق:پس ته تغاری هستی؟

باقری معتمد: بله.

مشرق:بچه ته تغاری بودن چه حال و هوایی دارد؟

باقری معتمد: من در این مدت ها که در اردو بودم، خیلی کم در کنار خانواده بودم. اما زمانی که در کنار خانواده بودم خیلی بیشتر به من می رسیدند.

مشرق: یعنی هیچ گاه پدر و مادر شما با این شرایط ویژه مثلا اردوهای تیم ملی و .... که دور از خانه بودید، مخالف نبودند؟ هیچ گاه به شما نگفتند که نمی خواهیم در این حد حرفه ای تمرین کنید؟

باقری معتمد: خیر. دوری بنده از خانواده برای آن ها خیلی دشوار بود و آن ها انتظار داشتند که در کنار خانواده باشم اما به علت عشق و علاقه ای که داشتند، من را در این راه حمایت می کردند. به هر حال آن ها می دانستند که خیلی شرایط دشوار است. همچنین به علت این که پدرم مربی من بود، خیلی من را در این راه حمایت می کرد. بارها شده بود که بنده خیلی خسته شده بودم و علاقه ای به ادامه راه نداشتم اما پدرم من را وادار می کرد که این راه را ادامه دهم تا بتوانم نتیجه آن را بگیرم.

مشرق:در خانواده باقری معتمد تنها پدر و شما تکواندو کار بودید یا دیگر برادرها هم تکواندو کار بودند؟

باقری معتمد: همان طور که عرض کردم برادرم از قهرمان های تکواندو بودند که در کشور توانستند در مسابقات بین المللی دهه فجر مقامهای بسیاری کسب کنند. اما به دلایل مشکلاتی که داشتند در سن 23 سالگی ورزش را کنار گذاشتند و بیشتر به تحصیل و ادامه زندگی شخصی خود پرداختند.

مشرق:این مشکلات شخصی بود؟ می توانید از مشکلات ایشان برای ما بفرمایید؟

باقری معتمد: یکی از مشکلات ایشان این بود که در ورزش به او کم لطفی شد و آن طور که شاید و باید از او حمایت نشد و آن زمان که ایشان کار می کرد رسیدگی های لازم انجام نشد. و او در عرصه ورزش خیلی دلسرد شد. ایشان مجبور شد که بیشتر به تحصیل و کار خود بپردازد تا موفق تر شود. خدا را شکر او در کار و زندگی خود موفق است.

مشرق:ایشان چند سال از شما بزرگ تر می باشد؟

باقری معتمد: ایشان متولد سال 1357 می باشد. حدود هفت - هشت سال از بنده بزرگ تر می باشد.

مشرق: این طور که من در صحبت های شما احساس کردم، برادر شما به علت یک سری مسائل پشت پرده در فدراسیون احساس کرده که نمی تواند در این عرصه زیاد موفق شود و تصمیم به جدا شدن از عرصه ورزش گرفته است. درسته؟ او تصمیم گرفته است که به سمت درس خواندن و کار کردن برود.

باقری معتمد: به نظر من خودش هم اشتباه کرد. البته من در آن زمان سن کمی داشتم و نمی توانستم در کار ایشان دخالت کنم. ایشان در آن زمان کمی بی انگیزه شده بود که من نمی دانم دلایل آن چه بود. او الان 33 الی 34 سال سن دارد. من فکر می کنم الان پشیمان است که ورزش قهرمانی را کنار گذاشته است. اما شرایط این طور بود که ورزش را کنار بگذارد.

مشرق:شاید یکی از دلایل آن بود که آن زمان تکواندو به مانند امروز اسم در نیاورده بود.

باقری معتمد: بله فکر می کنم همین طور باشد.

مشرق: همدوره های ایشان کدام قهرمانان بودند؟

باقری معتمد: ایشان هم دوره آقای ساعی و آقای بی باک بودند و در وزن آقای ساعی هم فعالیت می کرد. در آن زمان هنوز لیگ آن طور که شاید و باید راه نیفتاده بود و در آن صورت پولی هم در آن نبود. قراردادها خیلی پایین بود و به همین علت کمی دلسرد شد.

به هر حال او با آقای ساعی هم رقابت داشت و رقابت خوب و سالمی هم با یکدیگر داشتند. واقعا رقابت آن ها خوب و نزدیک بود.

مشرق: یعنی می توانیم اظهار کنیم که اگر آقای هادی ساعی نبود، برادر بزرگتر باقری معتمد امروز یکی از افتخارات تکواندو بود.

باقری معتمد: خیر. نمی توانیم این صحبت را داشته باشیم زیرا رقبای دیگر هم بودند. البته نمی گویم آن ها در حد آقای ساعی بودند اما پشت آقای ساعی بودند که کار می کردند. برادر من هم می توانست با همت و تلاش و پشتکار خود، قهرمانی در آسیا یا در تورنمنت های مختلف مثل جام جهانی کسب کند.

مشرق: ما در عرصه تکواندو بانوان هم داریم. خواهرهای شما در چه وضعیتی هستند؟

باقری معتمد: خواهرهای بنده هم در یک رده تکواندو فعالیت کردند اما به دلیل مشکلاتی که داشتند از جمله اینکه ازدواج کردند و نتوانستند ادامه بدهند. اما دوست داشتند در ورزش حضور داشته باشند. مربی آن ها تا کمربندهای پایه پدرم بود. اما باشگاه هم می رفتند.


مشرق:به کاروان تکواندو کشور یعنی شما و یوسف کرمی و خانم حاجی پور خیلی امید می رفت. اما زیاد خوب نبودید. چرا؟ چه اتفاقی افتاد؟

باقری معتمد: به علت مقام هایی که کسب کردیم، انتظار را از مردم بالا بردیم. البته مردم و اصحاب رسانه باید در جریان باشند که تیم ما (مردان) دو نفر بود که به مسابقات المپیک راه پیدا کرد. همه کشورها دو سهمیه دارند. ما در مسابقات جهانی و آسیایی با تیم کامل به مسابقات می رویم. در مسابقات جهانی با هشت نفر و مسابقات آسیایی با شش نفر حضور پیدا می کردیم. اما این موضوع را باید در نظر بگیرید که ما به علت این که دو نفر بودیم خیلی به چشم آمدیم. با توجه به این که ما دو نفر بودیم، توانستیم یک مدال کسب کنیم. به نظر من نتیجه خیلی خوبی کسب کردیم. یعنی 50 درصد آن نتیجه را کسب کردیم.

مشرق:قبول دارید فشارها روی باقری معتمد کمتر از یوسف کرمی بود؟

باقری معتمد: به نظر من آقای یوسف کرمی خودش فشارها را به علت مصاحبه ها و حرف هایی که بیان می کرد، بالا برد. من نمی توانم در کارهای آقای یوسف کرمی دخالت کنم اما به نظر من او انتظارات را بالا برد و هر جا که مصاحبه می کرد اظهار داشت که من طلا می گیرم و بابت این موضوع هم فشار روحی روانی خودش و هم بقیه دوستان بالا می رفت. اما من هر جا مصاحبه کردم بیان داشتم که بهترین نتیجه را خواهم گرفت و اظهار نمی کردم که طلا می گیرم و هیچ گاه حرف از طلا نزدم و تنها بیان داشتم که تمام تلاش خود را می کنم تا بتوانم بهترین نتیجه را کسب کنم. به هر حال اولین حضور من در مسابقات المپیک بود و تجربه زیادی نداشتم اما می دانستم که مسابقات بسیار دشواری است که همه رقبا و همه افرادی که به المپیک حضور پیدا می کنند روی خود حساب باز کردند تا بتوانند بهترین نتیجه را کسب کنند. فکر می کنم آن شانزده نفر برترین های دنیا بودند که وارد المپیک شدند.

مشرق: هیچ گاه به عنوان یک دوست به یوسف کرمی نگفتید که این کار را نکند؟

باقری معتمد: به هر حال آقا یوسف از باتجربه های تکواندو است و بنده در اردوها از ایشان مسائل زیادی را آموزش دیدم و از تجربیات ایشان استفاده کردم، با توجه به این که دومین تجربه ایشان بود که در مسابقات المپیک شرکت می کرد، با تجربه بودند و من نمی توانستم در کار ایشان دخالت کنم.

مشرق: می توانیم بگوئیم که یوسف کرمی به خودش باخت؟

باقری معتمد: نمی دانم.

مشرق: خودش در یک جا اعلام کرده بود اگر روانشناس کنارم بود نتیجه بهتری می گرفتم.

باقری معتمد: ببینید خیلی تاثیر دارد.

مشرق: به نظر شما این بهانه نبود؟

باقری معتمد: من کاری با این مسائل ندارم و این موضوع را دوستانه عرض می کنم. ببینید درست است دو الی سه ماه روانشناس با ما کار می کرد اما دو هفته آخر تازه فهمیدند که باید آقای حمزه را به عنوان روانشناس بیاورند. کار ایشان ورزشی بود و یک روانشناسی بودند که به درد ما می خوردند و ای کاش ایشان از همان اول در کنار ما بودند و چه خوب بود که در همه این کاروان ورزشی ما یک روانشناس در دهکده حضور داشت تا به بچه ها کمک کند. شاید دلیل مهم آن تنها ماندن یوسف کرمی در دهکده بعد از وزن کم کردن بود. زمانی که یوسف کرمی به دهکده رفت تا شب تنها بود. به نظر من همان روانشناس می توانست به او کمک کند.

مشرق: اجازه نداده بودند یا کاروان ایران نبرده بود؟

باقری معتمد: کاروان ایران او را نبرده بود! تمام تیم های خارجی و تیم هایی که در المپیک حضور داشتند روانشناس همراه خود داشتند.

مشرق: فکر می کنم روانشناس یک چیز عادی و جا افتاده ای برای تیم ها می باشد.

باقری معتمد: بله. اما متأسفانه تیم ایران روانشناس در المپیک نبرده بود. برخلاف این که در دوره های گذشته یعنی در المپیک های قبلی روانشناس در کنار تیم حضور داشت، اما این المپیک که خیلی هم روی آن حساب باز می کردند، با خود روانشناس نبرده بود.


مشرق:در مسابقات جهانی که می رفتید در کنار شما روانشناس حضور داشت؟

باقری معتمد: خیر. با ما در اردوها کار می کردند. این طور نبود که روانشناس همیشه با ما باشد.

مشرق:آقای عسگری چطور؟ ایشان از لحاظ روانی با شما کار می کردند؟

باقری معتمد: به هر حال ایشان از مربی های باتجربه بودند و حضور ایشان بی تأثیر نبود. ایشان هم در المپیک و هم در میدان های مختلف سابقه داشتند و به هر حال تجربیات ایشان هم خیلی به داد ما رسید.

مشرق:از لحاظ روانی آقای مهماندوست بهتر بودند یا آقای عسگری؟ حالا از لحاظ فنی را فعلا کار نداریم.

باقری معتمد: من در رابطه با این موضوع نظر نمی دهم زیرا کار من این نیست.

مشرق:آقای مهماندوست یک مصاحبه ای کرده بودند که بعد از شکست شما در فینال تا صبح گریه کرد ند ؟

باقری معتمد: خیر. این طور هم نبود.

مشرق: آقای مهماندوست بیان کرده بودند که آقای باقری معتمد خودش نبوده. البته به نظر بنده هم شما در مسابقه ها شادابی همیشگی را نداشتید.

باقری معتمد: این موضوع درست است. من نمی توانستم بگم که قبل از المپیک چه اتفاقاتی برای من افتاد و چه شرایطی داشتم. اگر می خواستم آن طور بیان کنم، فشار روحی و روانی خودم بالا می رفت و اصلا به المپیک نمی رسیدم. ما در اردو تدارکاتی که به کره جنوبی رفتیم، زانو بنده دچار آسیب دیدگی شد. البته نمی گویم اردو مفید نبود بلکه مفید بود و وقت آن هم خیلی خوب بود اما یک جای دور افتاده ای بود. در کره جنوبی بعید بود که ما در آن کشور برویم و امکانات خوبی از لحاظ تغذیه و ... برای ما تهیه نشود. ما در شهر سئول نبودیم بلکه در شهر سوان بودیم که چهار ساعت با پایتخت اختلاف داشت. من در کره جنوبی یک آسیبی دیدم و بعد که به ایران برگشتم، دکتر ام آر آی کرد و زانو ام دچار پارگی شد. اما ما این بحران را مدیریت کردیم. البته کادر فنی هم می دانست که من آسیب دارم اما نمی دانست که این قدر جدی است. به هر حال بنده با این شرایط به المپیک رفتم و یک تیم پزشکی روی پایم کار کرد و ما را به المپیک رساند و من با این شرایط توانستم به فینال مسابقات راه پیدا کنم.

مشرق:کادر فنی قدیم یا جدید؟

باقری معتمد: کادر فنی جدید. خب فدراسیون تکواندو می دانستند که من آسیب دارم اما نمی دانستند که این آسیب چقدر جدی است.

مشرق: خب باید اطلاع می داشتند!

باقری معتمد: بله می دانستند اما نمی دانستند که چقدر جدی است. بنده با سیاستی که داشتم، دوست نداشتم کسی متوجه جدی بودن آسیبم شود.

مشرق: یعنی این احتمال را می دادید که کشور یک نفر دیگر را جای شما بگذارد؟

باقری معتمد: بله این احتمال را می دادم.

مشرق:چه کسی بعد از شما بود؟

باقری معتمد: آقای نصر آزادانی بودند.

مشرق: حتی یک برهه ای از زمان زمزمه هایی در رابطه با این که یک انتخابی بگذارند و یکی از دو نفر انتخاب شوند در جریان بود. این جریان زمانی بود که آقای عسگری به جای مهماندوست به تیم ملی راه می یافت.

باقری معتمد: البته بنده قبل از آن انتخابی هنوز آسیب ندیده بودم و شرایطم خوب بود و هیچ مشکلی با انتخابی نداشتم اما با سیاستی که داشتم این آسیب را زیاد جدی وانمود نکردم.

بنده می بایست آسیب دیدگی که داشتم را تا مسابقات المپیک کنترل می کردم. شاید اگر من در المپیک هم مدال کسب نمی کردم این مسئله را که چه اتفاقی قبل از المپیک برایم رخ داده است و چه شرایطی داشتم، مطرح نمی کردم. به هر حال پیش خود گفتم بگذار مدالم را بگیرم و بعد این موضوع را مطرح کنم. البته دکتر تیم بیان کرد که بنده با این شرایط در المپیک مدال گرفتم و این موضوع را به طور دقیق به رئیس فدراسیون و کادر فنی بیان کرد و آن ها متوجه شدند. البته برای آن ها هم خیلی راضی کننده بود که من با این شرایط توانستم مدال نقره کسب کنم.


مشرق: شما کدام باشگاه می رفتید؟

باقری معتمد: اولین باشگاهی خود را عرض کردم، باشگاه شهید صنیع خوانی بود.

مشرق:آیا شهید صنیع خوانی را می شناسید؟

باقری معتمد: شناخت کافی در رابطه با ایشان ندارم. اما آن محله ای که هستیم یعنی از آن پلی که به نام شهید صنیع خوانی است به شهرک رسالت راه دارد. یعنی جنوبی ترین شهر منطقه 19 محسوب می شود که ما در آن جا ساکن هستیم. منطقه نوزده که شهرک صالح آباد، اتوبان بهشت زهرا پل شهید صنیع خانی که محله ماست. الان ما چهل سال در آن جا زندگی می کنیم و افتخار می کنم که بچه آن مکان هستم.

مشرق:هنوز هم همان منطقه صالح آباد می نشینید؟

باقری معتمد: بله. البته شهرک صالح آباد. درسته در آن مکان امکانات ورزشی زیادی نداریم اما خدا را شکر راضی هستیم. در آن منطقه مخصوصا جوانانی هستند خیلی استعداد دارند اما متأسفانه نمی توانند از استعداد خود بهره ببرند و خیلی دوست دارند که ورزش را شروع کنند اما متأسفانه آن منطقه پایگاه قهرمانی ندارد تا جوانان بتوانند ورزش کنند.

مشرق: نزدیک محله آقای ساعی هستید؟

باقری معتمد: آقای ساعی شاه عبدالعظیم منطقه 20 هستند ما منطقه نوزده هستیم.

مشرق: شغل پدرتان چیست؟

باقری معتمد: پدرم بازنشسته تکنسین اورژانس در تهران است.

مشرق: یعنی الان بجز مربی گری ورزش یک حقوق بازنشستگی هم دارد؟

باقری معتمد: خیر ایشان فقط یک حقوق بازنشستگی دارد. همان طور که عرض کردم به علت این که ما در آن محل باشگاهی نداریم، الان تقریبا پدر من جایی کار نمی کند و در منزل هستند و کارهای خانه را انجام می دهند.

مشرق: پدرتان چند سال سن دارند؟

باقری معتمد: پدر من متولد 1326 است. فکر می کنم شصت و پنج الی شش سال سن داشته باشند.

مشرق: شما از وضعیت زندگی شخصی خود راضی هستید؟

باقری معتمد: ببینید همه ورزشکارانی که به یک جایی می رسند بیشتر از قشر ضعیف جامعه می باشند. اما من خدا را شکر با توجه به شرایط خودم راضی هستم. همیشه ورزشکاران رزمی مظلوم واقع شدند. اما من خدا را شاکر هستم و محله ام را دوست دارم.

مشرق: شما بیان کردید که در محله خود باشگاه ورزشی ندارید.

باقری معتمد: بله ما باشگاه ورزشی نداریم.

مشرق: قهوه خانه چطور؟

باقری معتمد: بله. مثل این که در آن مکان قهوه خانه زیاد می باشد( باخنده)

مشرق: شما هم از آن جوان ها بودید که به قهوه خانه برید؟

باقری معتمد: خیر. اصلا. شاید باورتان نشود من خیلی از بچه محل های خود را که به فرودگاه آمده بودند، اصلا نمی شناختم زیرا با آن ها برخورد نداشتم و آن ها را نمی دیدم. بنده همیشه در اردوها بودم و در این ده سال خیلی کم به خانه آمدم و اصلا در محل با کسی به آن صورت رفت و آمد نداشتم و تک و توک در حد سلام و علیک رفت و آمد داشتم و آن طور نبود که من در محل باشم.

مشرق: زمانی که می بینید جوانی به خاطر این که به خاطر نبود سالن ورزشی به قهوه خانه می رود چه فکری می کنید؟

باقری معتمد: ورزشکارانی که به جایی می رسند برای افراد جامعه الگو هستند و می بایست خود را طوری نشان دهند که آن جوان ها بتوانند به این راه مثبت فکر کنند و بتوانند این راهی را که ما رفتیم را طی نمایند تا به آن نتیجه ای که می خواهند برسند. بنده تأسف می خورم علی رغم این که جوان های ما خیلی استعداد دارند و می توانند به آن جایگاهی که می خواهند برسند اما متأسفانه جوانی می کنند.

مشرق: تا بحال از مسئولین نخواستید که برای آن منطقه یک سالن ورزشی بسازند؟ به هر حال الان شما یکی از قهرمان های تکواندو هستید، یک سالن تکواندو ساده ترین انتظاری است که بچه های منطقه صالح آباد از جوانی مثل محمد باقری معتمد دارند که برای آن ها لااقل یک سالن کوچک تکواندو بسازد. می دانید که در مناطق مختلف مثل شاه عبدالعظیم سالنی به نام ساعی ساخته شده. چرا در آن منطقه سالنی به اسم شما نیست؟

باقری معتمد: ببینید بعد از این همه سال که من در مسابقات متعددی شرکت کردم و این همه مقام برای مملکت خود کسب نمودم، یک بار از من در منطقه ای که هستم تجلیل نشده است. تنها همین مسابقات المپیک بود که از من یک تجلیل به عمل آمد. البته نمی گویم ناچیز بود بلکه یک تجلیل کوچک به عمل آمد که به هر حال بعد از این همه سال انجام شد، مسئولین منطقه نوزده در طی این سال ها کجا بودند که از من تجلیل کنند و فقط برای مسابقات المپیک از من تجلیل کردند. حالا شما انتظار دارید من درخواستی کنم تا در محله ما یک سالن ورزشی بسازند!

مشرق: سالی که شما در دانمارک قهرمان شدید تک مدال طلای ایران در جهان بود، فکر می کنم برای اولین بار هم بود و بعد از آن اسم شما بر سر زبان ها افتاد. چون قبل از آن کسی به مدالهای آسیایی شما دقت نمی شد.

باقری معتمد: بله تا اون سال هیچ کس مدال طلا کسب نکرده بود.

مشرق: الان وضع مالی شما که نباید بد باشد درسته؟

باقری معتمد: منظورتان این است که با این 150 سکه دیگر وضع من خوب شده است؟( با خنده)

مشرق: قبل از آن چه؟

باقری معتمد: قبل از آن بالاخره ما خیلی در زندگی خود زخم داشتیم، همان طور که عرض کردم ما در منطقه جنوب شهر تهران زندگی می کنیم و خانواده از ما انتظار دارند. بالاخره ما می بایست رسیدگی کنیم. اما آن طور که شما فکر می کنید نه وضع مالی ما خوب نیست.

مشرق: شهرداری منطقه نوزده هیچ تجلیلی نکردند؟

باقری معتمد: همان طور که عرض کردم . بعد از این همه سال که بنده مقام کسب نموده بودم برای اولین بار 14 سکه دادند.

مشرق: آیا ورزشکارانی هستند که پشت در ارگان ها بروند تا به آن ها چیزی بدهند؟

باقری معتمد: نمی دانم. شنیده ام اما ندیده ام.

مشرق: ماشینی که سوار می شوید، چیست؟

باقری معتمد: من اصلا ماشین ندارم.

مشرق: اصلا ماشین ندارید؟

باقری معتمد: خیر. بنده علاقه ای به رانندگی ندارم.

مشرق: گواهی نامه که دارید؟

باقری معتمد: بله. گواهی نامه دارم.

مشرق: رانندگی را دوست ندارید؟

باقری معتمد: اصلا.

مشرق: پس چطور رفت و آمد می کنید؟

باقری معتمد: با آژانس می روم.


مشرق: از اولین سفر برون مرزی خود بفرمایید. بچه صالح آباد، بچه جنوب شهر تهران اولین سفر برون مرزی خود را به کجا قرار بود برود؟

باقری معتمد: همان طور که عرض کردم اولین سفری که رفتم با تیم بزرگسالان بود، علی رغم این که در رده سنی نوجوانان بودم. یعنی بنده اول مدال بزرگسالان را کسب کردم و بعد در مسابقات قهرمانی آسیا مدال نوجوانان کسب کردم.

مشرق: سال 1380؟

باقری معتمد: بنده سال 1380 به مسابقات قهرمانی آسیا 2002 امانٍ اردن رفتم و مدال برنز را کسب نمودم و بعد به علت این که سنم کفایت می کرد تا به رده نوجوانان هم بروم بنابراین به رده نوجوانان رفتم و بعد به رده بزرگسالان آمدم.

مشرق: با توجه به این که شما برای اولین بار به کشور خارجی می رفتید چه حال و هوایی داشتید؟ آیا در خاطر دارید؟

باقری معتمد: الان یادم نمی آید اما در آسیا بود تقریبا مانند کشور خودمان بود.

مشرق: به هر حال برای یک نوجوان 16 ساله خارج از کشور جالب بوده است دیگر؟

باقری معتمد: بله به هر حال برای اولین بار برای بنده جالب بود.

مشرق: شما برای سربازی رفتن مشکلی نداشتید؟

باقری معتمد: دو سال بعد از کسب مدال برنز آسیا مشمول شدم که آن زمان قانون «سرباز قهرمان» بود و ما معاف شدیم یعنی زمانی که مشمول شدم کارهای آن را انجام دادم و کارت پایان خدمت برایم ارسال شد.

مشرق: الان خیلی ها حاضر هستند که پول زیادی بدهند و معافی بگیرند.

باقری معتمد: الان هم مصوب شده است که برای قهرمان های المپیک آن افرادی که مشمول می شوند می توانند معاف شوند. البته فکر می کنم فقط المپیک و قهرمانی جهان می توانند معاف شوند.

مشرق: درس که نمی خوانید؟

باقری معتمد: بنده دانشجوی رشته تربیت بدنی واحد کرج می باشم.

مشرق: همان دانشگاهی که هیچ وقت هم نمی روید!

باقری معتمد: الان ما فقط سه دانشگاه به علت همین اردوها تغییر داده ایم زیرا نتوانستیم سر کلاس ها حضور پیدا کنیم و بالاخره صبر و حوصله استاد ها هم یک حدی دارد. اگر کلاس نرویم عاشق چشم و ابرو ما نیستند که به ما مهلت بدهند.

مشرق: ترم چند هستید؟

باقری معتمد: بنده از اول دارم می خوانم. الان واحدهایی که در دانشگاه های دیگر پاس کردم تطبیق می دهم تا انشاء الله در دانشگاه کرج درس خود را ادامه دهم.

مشرق: دانشگاه آزاد می خوانید؟

باقری معتمد: بله.

مشرق: الان هیچ هزینه ای را پرداخت نمی کنید؟

باقری معتمد: الان برای آزاد هم قانون گذاشته شده است. یعنی تا دو، سه سال پیش آن افرادی که قهرمانی آسیا، جهان و المپیک داشتند صد در صد از شهریه معاف بودند اما الان فقط برای المپیک صد در صد از شهریه معاف شدند. البته برای جهانی هم فکر می کنم 20 درصد می بایست شهریه بدهند. تنها قهرمانی المپیک است که دیگر برای دانشگاه هزینه ای نمی دهند.

مشرق: پس الان دانشگاه نمی روید و نمره ها را هم می گیرید..

باقری معتمد: خیر این حرف ها نیست. ما می بایست به دانشگاه برویم و درس ها را بخوانیم.

مشرق: یعنی کلاس ها را می روید؟

باقری معتمد: دیگر می بایست به دانشگاه بروم.

مشرق: شما منبع درآمد ندارید؟

باقری معتمد: خیر. بنده کار و شغلی نداریم.

مشرق: یعنی هیچ فرقه ای جز تکواندو بلد نیستید؟!

باقری معتمد: خیر.

مشرق: پس چه کار می کنید؟

باقری معتمد: ما در این مدت همیشه در اردو بودیم. اگر شما صبح تا شب در اردو باشید می توانید چه حرفه ای را فرا گیرید؟ ما روزی پنج الی شش ساعت تمرین می کنیم و اصلا وقت نمی کنیم که بخواهیم یک تفریحات سالم با بچه ها داشته باشیم که مثلا به استخر، سینما و... برویم.

مشرق: چند رفیق فابریک دارید؟

باقری معتمد: من خیلی کم رفیق دارم.

مشرق: در عرصه غیر ورزشی ؟

باقری معتمد: رفیق های من همه ورزشی هستند.

مشرق: رفیق های ورزشی شما چه کسانی می باشند؟

باقری معتمد: بهترین دوستانم علیرضا نصر آزادانی، کوروش رجلی می باشند البته یکی دیگر از دوستانم که در این یک سال با او آشنا شدم و مخصوصا قبل از المپیک به من کمک کرد یعنی آن زمان که شرایط بسیار بدی داشتم خیلی با من صحبت می کرد آقای کاظم نیک سرشت می باشد که او قبلا از قهرمان های تکواندو بود. ایشان مازندرانی هستند. ایشان در این ده ماه به من خیلی کمک کردند.

مشرق: ایشان در اردو مربی بودند؟

باقری معتمد: خیر. من ایشان را قبلا می شناختم و به واسطه برادرم با ایشان دوست شدم و الان هم خدا را شکر خیلی با هم صمیمی هستیم.

مشرق: حرفی از یوسف کرمی نزدید؟

باقری معتمد: به یوسف کرمی گیر داده اید ها! (با خنده)

مشرق: آیا با ایشان قهر هستید؟

باقری معتمد: نه بابا

مشرق: با او رفیق هم نیستید؟

باقری معتمد: چرا بابا با او رفیق هستم. ما الان ده سال است که کنار هم هستیم و شب و روز با همدیگر می باشیم مگر می شود که با هم بد باشیم؟

مشرق: یوسف متولد چند است؟

باقری معتمد: ایشان متولد 1362 می باشد.

مشرق: پس اختلاف سنی آنچنانی هم ندارید؟

باقری معتمد: نه فقط فرق ایشان با بنده این است که ایشان ازدواج کرده است و بچه دارد اما من هنوز ازدواج نکردم.

مشرق: شما قصد ازدواج ندارید؟

باقری معتمد: فعلا خیر. انشاء الله بعد از المپیک برزیل.

مشرق: حالا شاید خیلی ها از بیرون اظهار کنند که 150 سکه گرفتید و هر چقدر مهریه بگویند قبول می کنید؟

باقری معتمد: نه بابا. الان با 150 سکه رهن هم نمی توان کرد.( باخنده)

مشرق: الان سکه ها را کجا گذاشتید؟

باقری معتمد: سکه ها را فروختیم.

مشرق: همان شب که سکه ها را به شما دادند، فروختید؟

باقری معتمد: نه. فردا پس فردای آن روز فروختیم.

مشرق: چقدر برای شما پول شد؟

باقری معتمد: فکر می کنم 120 الی 130 میلیون تومان شد.

مشرق: خوب است.

باقری معتمد: شما در مقابل فوتبالیست ها بیان نکنید که خوب است.

مشرق: با این پول نمی شد در صالح آباد خانه بخرید؟

باقری معتمد: می شد. اما من دوست ندارم آن جا زندگی کنم. دوست دارم یک منطقه خوب تهران باشم. اما پدر و مادرم آن جا زندگی می کنند.

مشرق: چرا نمی خواهید ازدواج کنید؟

باقری معتمد: خب ازدواج قسمت است دیگر. به هر حال می بایست خداوند سر راه ما قرار دهد تا انشاء الله ازدواج کنیم.

مشرق: مادر و خواهر شما در این مسئله نظری ندارند؟

باقری معتمد: بله. آن ها روی این مسئله خیلی پافشاری می کنند تا من ازدواج کنم. اما به هر حال قسمت است.


مشرق: الان با این وضعیتی که در تکواندو وجود دارد. اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید؟

باقری معتمد: الان مگر در تکواندو چه وضعیتی است؟

مشرق: با این همه اردو و تمرین های پشت سرهم که هست. فکر کنم شما حداقل سالی دو بار تورنمنت مهم می روید دیگر؟

باقری معتمد: خیلی. تکواندو از آن رشته هاست که ترافیک مسابقات آن خیلی زیاد است. ما لیگ داریم و ممکن است در یک سال دو مسابقه جهانی و آسیایی داشته باشیم و اصلا وقت نکنیم اواقت فراغت داشته باشیم تا در کنار خانواده باشیم. اما فعلا که از مسابقه المپیک آمدیم فکر می کنم یک ماه شده باشد که از مسابقات بازگشتیم استراحت می کنیم.

مشرق: با توجه به این مسائل که با آژانس این طرف آن طرف می روید و به هر حال خرج های روزمره دارید فدراسیون تکواندو هیچ حقوقی به شما نمی دهد؟

باقری معتمد: در آن زمان که اردو باشد یعنی اردو در حال برگزاری باشد، ما یک حقوق ناچیزی داریم.

مشرق: چقدر؟

باقری معتمد: قیمت آن را بیان نمی کنم.

مشرق: چرا؟

باقری معتمد: زیرا خیلی ناچیز است.

مشرق: مثلا؟

باقری معتمد: خب گفتن ندارد.

مشرق: این حق علاقه مندان به تکواندو می باشد که بدانند.

باقری معتمد: ماهی ششصد الی هفتصد تومان می باشد.

مشرق: می دانید که رشته هایی هم هستند که از شما کمتر می گیرند.

باقری معتمد: خیر اطلاع ندارم. با توجه به رشته ای که ما داریم و رشته ما المپیکی است و قهرمان جهان تیم ما خیلی کم است. آن رشته هایی که از ما خیلی کمتر می گیرند...

مشرق: آن ها دیگر زیر خط فقر می باشند...

باقری معتمد: حقوق هر رشته ای را به علت قدمت و به علت مدال هایی که کسب می کند می دهند. اما ما در قبال آن ها خیلی کم می گیریم.

مشرق: من با آقای احسان روزبهانی بوکسور المپیکی که صحبت می کردم، آن ها 550 هزارتومان می گیرند.

باقری معتمد: بازم آن ها خوب می گیرند. نسبت به رشته ما که خیلی پر مدال و خیلی قهرمان دارد ماهی هفتصد تومان چیزی نیست.

مشرق: این حرف چیست که زمانی که به بازیکن تیم فوتبال هم می گوییم چرا شما این طور قرارداد می گیرد و قهرمان تکواندو می گوید چرا آن پول را به او می دهید و به این نمی دهید، خب او هم می گوید او هم برود و بگیرد، فوتبالیست همه جای دنیا وجود دارد.

باقری معتمد: همه جای دنیا!

مشرق: می گویند همه جای دنیا.

باقری معتمد: شما باید بیان کنید که کاش شما هم خوب بازی می کردید، آن حقوق نوش جانتان باشد. اگر خوب نتیجه می گرفتید حرف شما درست است و شما می بایست از خیلی افراد بیشتر حقوق بگیرید زیرا فوتبال مردمی است. اما متأسفانه وقتی نتیجه نمی گیرید، این چه پولی است! این پول بیت المال مردم است که به فوتبالیست ها می رسد.

مشرق: خبر داری سروت تازگل که قهرمان المپیک شد چقدر حقوق می گیرد؟

باقری معتمد: بنده دقیقا نمی دانم. اما پاداشی که ترکیه برای طلا المپیک در نظر گرفته است تقریبا نزدیک به سه میلیارد بود. مثلا آذربایجان به مراتب از ترکیه کمتر بود اما در همان حدودها بود. اما برای ما تقریبا 120 میلیون شد.

مشرق: همان طور که شما می فرمایید در اردو به شما حقوق می دهند، در هر اردویی ده الی بیست نفر حضور دارند حالا ممکن است حریف تدارکاتی باشند، آیا به آن ها هم حقوق می دهند؟

باقری معتمد: بله. بالاخره آن ها هم از خانواده خود وقت صرف می کنند تا در این اردوها حضور پیدا کنند.

مشرق: همین حقوقی که به شما می دهند به آن ها هم می دهند؟

باقری معتمد: بله.

مشرق: قشنگ ترین کشوری که در این مدت حضورت در تکواندو رفتید کدام کشور بوده است؟

باقری معتمد: زمانی که ما به کشورهای مختلف رفتیم، زیاد برای گشت و گذار نرفتیم و تمرکز ما بیشتر روی مسابقات بود. اما ما یک تورنمنت در سال 2003 با تیم بزرگسالان داشتیم که به اتریش رفتیم که کشور اتریش برای من خیلی جالب بود. یعنی هنوز هم در خاطر دارم که با تیم در آن خیابان محل تمرین و مسابقه می رفتیم خیلی جالب و خیلی سرسبز و زیبا بود.

مشرق: ما در آن جا یک مدیر برنامه معروف در فوتبال داریم.

باقری معتمد: در اتریش؟

مشرق: بله. ایرانی است. او را نمی شناسید؟

باقری معتمد: خیر.

مشرق: آیا تا به حال شده است که در این اعزام هایی که به کشورهای مختلف دارید برای پناهندگی سراغ شما بیایند و به شما بیان کنند که می توانید در این جا بمانید و یا به کشور ما بیایید؟ پیشنهاداتی به این شکل نداشتید؟

باقری معتمد: خیر. خوشبختانه ما فقط در ایران لیگ داریم. اگر در کشورهای اروپایی هم لیگ راه اندازی می شد خیلی از بچه های ما به علت مبلغ زیاد و قراردادهایی که می بستند در لیگ های اروپایی بازی می کردند اما فقط لیگ در ایران است و منبع درآمد ما هم از لیگ می باشد. ما نمی توانیم جای دیگری برویم.

مشرق: جالب است یعنی قهرمان های المپیک لیگ ندارند.

باقری معتمد: متوجه منظورتان نشدم.

مشرق: تکواندوکارهای خارجی تو کدوم لیگ هستند؟

باقری معتمد: آن ها هر ماه دو، سه تورنمنت اروپایی می روند. در اروپا سه، چهار تورنمنت برگزار می شود. بالاخره اگر آن ها یک تورنمنت هم بروند، در یک ماه پنج، شش بازی انجام می دهند. اما ما در یک ماه در لیگ دو، سه بازی می کنیم.

مشرق: کره جنوبی چطور؟

باقری معتمد: خیر. کره جنوبی هم لیگ ندارد. تنها در ایران است که لیگ برگزار می شود.

مشرق: می توان گفت در ایران پتانسیل تکواندو زیاد است که به این شکل می باشد.

باقری معتمد: صد در صد.

مشرق: قطعا نبود پتانسیل در آن کشورها باعث می شود که این طور باشد دیگر؟

باقری معتمد: صد در صد. ما به خاطر همین لیگ است، یعنی لیگ ما بسیار منظم و پر فشار است. همان طور که می دانید لیگ تکواندو در شش ماه برگزار می شود. به همین علت رقابت ها بسیار نزدیک است و زمانی که بچه ها به مسابقات برون مرزی می روند بسیار راحت هستند زیرا در این جا رقابت های بسیار نزدیکی را برگزار کردند و آن زمانی که با کشورهای اروپایی رقابت می کنند احساس خوبی دارند.

مشرق: الان شما عضو کدام تیم هستید؟

باقری معتمد: بنده الان پنج، شش سال است که در دانشگاه آزاد فعالیت می کنم.

مشرق: پول هم می دهد؟

باقری معتمد: آن چنان که فکر کنید مثل فوتبال و .... خیر. خب دشوار است اما بهترین نفرات دیگر چهل میلیون تومان می گیرند.

مشرق: یعنی سقف قرارداد تکواندو....

باقری معتمد: سقف قرارداد تکواندو چهل الی چهل و پنج میلیون می باشد.

مشرق: آیا شما دریافت کردید؟

باقری معتمد: بله. بهترین نفرات چهل الی چهل و پنج میلیون دریافت می کنند.

مشرق: خب حالا که شما این قدر خود را با فوتبالیست ها مقایسه می کنید، چرا فوتبالیست نشدید؟

باقری معتمد: بنده اصلا دوست ندارم. بنده همین که از المپیک آمدم از طرف باشگاه پرسپولیس با بنده تماس گرفتند، اما من گفتم اصلا دوست ندارم اسم باشگاه پرسپولیس یا استقلال روی بازیکن های تکواندو باشد. اما بچه های دیگر رفته بودند. من گفتم دوست ندارم. به من گفتند طرفدار کدام تیم هستید. گفتم هیچ کدام. گفتم از فوتبال بدم می آید.

مشرق: خیلی جالب است. باشگاه پرسپولیس می خواست از اسم باقری معتمد استفاده کند یا این که یک تیم تکواندو تشکیل بده؟

باقری معتمد: بنده منظور ایشان را متوجه نشدم. اما آن افرادی که قرارداد بستند مثل این که در لیگ می خواستند تیم بدهند دیگر.

مشرق: به شما گفتند به این جا بیا چه کاری انجام دهید؟ قرارداد ببندید....

باقری معتمد: فقط به من گفتند که تیم مورد علاقه شما کدام است؟ من هم گفتم هیچ کدام.

مشرق: چه کسی تماس گرفت؟

باقری معتمد: یک آقایی بود. نمی دانم خبرنگار بود چی بود. او گفت اگر قرار باشد در پرسپولیس در تکواندو یک تیم بدهیم، آیا شما می آیید؟ من گفتم متأسفانه من نمی آیم و بنده تیم خود را تغییر نمی دهم تیم دانشگاه آزاد هستم.

مشرق: حالا اگر پنج، شش سال عضو تیم دانشگاه آزاد نبودید باز هم نمی رفتید؟

باقری معتمد: خیر اصلا دوست ندارم. همان اول که از من سوال کردند که علاقه مند به کدام تیم هستید، من پاسخ دادم که هیچ کدام اصلا به فوتبال علاقه ندارم. تفریحانه در باشگاه بازی می کنیم اما حرفه ای اصلا دوست ندارم.

مشرق: یک روز حسرت این زمان را نمی خورید که یک روز پیشنهاد باشگاه پرسپولیس را قبول نکردی؟

باقری معتمد: همه چیز که پول نیست.


مشرق: خوب شما گفتید که به اتریش رفتید و خیلی از آن جا خوشتان آمد.

باقری معتمد: بله خیلی خوب بود.

مشرق: برخورد مردم چطور بود؟ یعنی برخورد ایرانی های مقیم خارج از کشور چطور بود؟

باقری معتمد: از مسابقه آخرم بگویم در مسابقات المپیک ایرانی ها در آن مکان خیلی حمایت کردند و واقعا سنگ تمام گذاشتند. می دانید که بلیط های المپیک از یک سال قبل فروخته شده است و ایرانی ها مخصوصا برای تکواندو تلاش کردند که بلیط تهیه کنند.

مشرق: خیلی هم گران بود.

باقری معتمد: خیلی گران بود اما برای خرید بلیط خیلی علاقه مند بودند. در سالنی که تکواندو برگزار می شد به هیچ وجه احساس تنهایی نمی کردیم. فکر می کنم بیش از نصف سالن ایرانی بود. واقعا خیلی پرشکوه به سالن آمده بودند و ما را تشویق می کردند. ما هم از آن ها تشکر می کنیم.

مشرق: چه احساسی داشتید از این که به عنوان یک ورزشکار در یکی از کشورهایی رقابت می کنید که همیشه با ما مشکل داشته است.

باقری معتمد: ببینید آدم احساس غرور می کند. زمانی که در کشور بیگانه پرچم جموری اسلامی ایران به اهتزاز درمی آید احساس غرور به آدم دست می دهد. شاید آن لحظه از مدال نقره ای که گرفتم ناراحت بودم اما همان که در کشور بیگانه پرچم کشور ما بالا رفت احساس خیلی خوب داشتم.

مشرق: نمی شد یک امتیاز را تلاش کنید و یک طوری بگیرید. واقعا نمی شد؟

باقری معتمد: همان طور که گفتم شرایط بنده خیلی دشوار بود. اگر دقت می کردید بنده بازی های خود را خیلی با احتیاط دنبال می کردم.

مشرق: ولی آن جسارت همیشگی رو نداشتید.

باقری معتمد: سیاست بازی من بود. اگر من می خواستم خیلی پا بزنم یا خیلی حمله کنم، المپیک جای اشتباه نیست.

مشرق: جو مسابقات شما را گرفته بود؟

باقری معتمد: خیر. اصلا ربطی به آن مسئله ندارد. اگر من می خواستم خیلی بی گدار به آب بزنم شاید امتیازهای زیادی را می دادم و مجبور بودم با احتیاط و با سیاست و با تجربه ای که داشتم بازی را کنترل کنم.

مشرق: شما فن بالا را خوب می زدید. مگر همان حریف هایی نبودند که قبلا با آن ها مبارزه کرده بودید؟

باقری معتمد: درست است. ببینید هر چیزی جایی دارد. شاید موقعیت آن نبوده است که من ضربات بالا بزنم. اگر موقعیت آن بود صد در صد من آن ضربه بالا را می زدم و این همه تلاش نمی کردم که ضربات را از پایین بزنم و از پایین امتیاز بگیرم. اما ضربات بالا جا و مکان دارد یعنی باید موقعیت آن پیش بیاید تا آن ضربه را بزنم.

مشرق: سخت ترین حریف شما چه کسی بود؟

باقری معتمد: همه حریف های من سخت بودند.

مشرق: اما با برزیلی فکر کنم خیلی به مشکل خوردید؟

باقری معتمد: من بازی با برزیلی را خیلی خوب کنترل کردم و تا لحظه آخر هم 5 بر 1 جلو بودم. یعنی من حریف برزیلی خود را خیلی خوب بستم. این حریف برزیلی همان حریفی بود که آقای ساعی در کسب سهمیه المپیک آتن از او شکست خورد. اما در المپیک آتن آقای ساعی ایشان را شکست داد یعنی تلافی کرد. اما من بر اثر اشتباه خودم یک لحظه غافلگیر شدم و آن ضربه 4 امتیازی را خوردم، اما توانستم در راند طلایی بر او پیروز شوم.

مشرق: چند نفر از فدراسیون تکواندو به لندن رفتند؟

باقری معتمد: ببینید ما دو ورزشکار بودیم، یک سرمربی، حاج آقا پولادگر که رئیس فدارسیون بود. البته من آن افرادی که در دهکده بودند را می گویم. آقای ساعی هم که مدیر تیم بودند حضور داشتند.

مشرق: کسی هم بود که از فدراسیون تکواندو بیاید و بیرون دهکده باشد؟

باقری معتمد: استاد ذوالقدر آمده بود. اما متأسفانه به علت محدودیت نفرات نتوانستیم مربی بدنسازی تیم آقای بسحاق را در کنار خود داشته باشیم. البته خیلی هم تلاش کردیم اما متأسفانه این کار انجام نشد.

مشرق: یعنی او را از ایران ببرید؟

باقری معتمد: خب ایشان مربی بدنساز ما بود. ایشان ده ماه در کنار ما بودند.

مشرق: با توجه به محدودیت نفرات آیا همه کشورها این طور بودند؟

باقری معتمد: والا نمی دانم. هنوز هم برای ما سوال است. تیم اسپانیا حتی بازیکن های حریف تمرین های خود را هم آورده بود. یعنی تیم اسپانیا علاوه بر آن که سه نفر بازیکن داشت که یک خانم و دو آقا بودند، سه بازیکن در کنار آن ها داشتند که در کنار زمین، آن ها را گرم می کردند و به زمین بفرستند. اما نمی دانم چرا در رشته ما و در رشته های دیگر این طور است که ما باید تا دقیقه نود استرس داشته باشیم که مربی ما می آید یا نه؟

مشرق: آیا آدم بیکار کنار کاروان بود که همین طوری آمده باشد و از فرصت استفاده کرده باشد؟

باقری معتمد: خیر. من ندیدم.

مشرق: خب نمی شد مثلا به جای آقای هادی ساعی یا آقای ذوالقدر مربی بدنسازتان در دهکده بیاید؟

باقری معتمد: ببینید استاد ذوالقدر از سمت فدراسیون جهانی دعوت شده بود و داخل دهکده هم نبود.

مشرق: نه به جای هادی ساعی...

باقری معتمد: آقای هادی ساعی هم برای انتخابات IOC دعوت شده بود. اصلا حضور ایشان لازم بود. یعنی به خاطر انتخابات می بایست حضور می داشت. البته او خیلی هم به ما کمک کرد.

مشرق: به جا هم بود.

باقری معتمد: بله واقعا همین طور است.

مشرق: به جای آقای محمد پولادگر کنار می آمد.

باقری معتمد: خب ایشان هم رئیس فدراسیون بودند. شما کسانی را می گویید که اصلا امکان نداشت کنار بروند. ایشان می بایست جای خودش می آمد. یعنی می بایست جای مربی بدنساز حفظ می شد.

مشرق: خیر بحث این نیست. من می گویم حضور محمد پولادگر در آن تورنمنت مهم کنار یک ملی پوشی که به مربی بدنساز خودش خیلی احتیاج دارد، می توانست یک جا به جایی انجام گیرد.

باقری معتمد: رئیس فدراسیون همه کشورها می بایست حضور داشته باشند و سرمربی هم که باید حضور داشته باشد زیرا در رأس کار است اما مربی بدنساز می بایست سر جای خودش می آمد.

مشرق: با توجه به روزی که شما مسابقه داشتید و روز بعد از آن یوسف کرمی مسابقه داشت، احساس می شد که اردو تیم ملی تکواندو کمی ناآرام بوده.

باقری معتمد: قبل از آن یا بعد از آن؟

مشرق: خیر. شب قبل از آن یا روزهای قبل از آن منظور بنده است. من دوست دارم به عنوان علاقمند به تکواندو این سوال را بپرسم. چهره ای که شما یا یوسف کرمی یا مثلا چهره آقای عسگری یا حتی چهره آن فردی که به کمک آقای عسگری می آمد...

باقری معتمد: آقای بسحاق بود مربی بدنساز بود یعنی همین مربی که می گفتم.

مشرق: که شیشه آب را به شما می داد و حوله ای به دست و صورت شما می کشید. اصلا انگار یک به هم ریختگی در این چهره ها دیده می شد.

باقری معتمد: خیر. حالا نمی دانم کسانی که از بیرون نگاه می کنند چه دیدگاهی دارند. اما ما به خاطر فشار تمریناتی که داشتیم، به هر حال کاهش فشارمان بود و خستگی که در چهره ما دیده می شد به خاطر همین بود. به هر حال استراحت ما کم بود و زمانی که قصد دیدار خانواده های خود را داشتیم ریکاوری شدیم و خیلی با روحیه بودیم و آن دو، سه روزی که در کنار خانواده بودیم، خیلی با روحیه به فرودگاه آمدیم. البته آن جا هم یک تمرینات خوبی داشتیم و خوب تمرین کردیم تا برای روز مسابقه آماده شویم.

مشرق: چند روز برای اردو المپیک در اردو بودید؟

باقری معتمد: ده ماه.

مشرق: شبانه روز؟

باقری معتمد: بله.

مشرق: فکر می کنم هفته ای یک بار به خانه بازمی گشتید؟

باقری معتمد: بنده خیلی وقت ها نمی رفتم. گاهی دو ماه یک بار می شد که به خانه نمی رفتم.


شرق: از روز مسابقه و سالن اکسل برای ما بفرمایید که چه حال و هوایی داشت؟

باقری معتمد: سالن excel سالن چند منظوره ای بود که اکثر رشته های رزمی از جمله کشتی در آن مکان برگزار می شد. به علت این که بنده قبل از المپیک یک مسابقه آزمایشی المپیک داده بودم و در همان سالن excel برگزار شده بود، که دقیقا یکسال پیش بود. بنده و آقای کرمی به آن جا رفتیم و من هم در آن جا توانستم مدال طلا کسب کنم، هم من و هم آقای کرمی با آن سالن آشنایی داشتیم البته نه به آن تعداد تماشاچی که در زمان مسابقات اصلی حضور داشتند. آن زمان که ما رفتیم تقریبا یک طرف تماشاچی حضور داشتند. اما برای المپیک تماشاچی ها زیاد شده بودند و تعداد صندلی های آن زیاد شده بود. اما من با جو آن سالن خیلی آَشنا بودم و خدا را شکر احساس بدی نداشتم و در المپیک هم خیلی راحت بودم و هیچ مشکلی نداشتم.

مشرق: یک مصاحبه ای بعد از فینال کرده بودید و گفته بودید که سروت تازگل گربه سیاه من شده. شما برای اولین بار بود که به او باختید درسته؟ البته جام جهانی او را شکست دادید.

باقری معتمد: من 2009 او را شکست دادم و ایشان برنز و بنده طلا کسب نمودیم. اما در قهرمانی جهان در کره جنوبی با اشتباه داور مواجه شدم. اگر من قهرمانی جهان را می بردم روحیه بنده خیلی بیشتر می شد. اما متأسفانه داور اشتباه کرد و البته داور هم محروم شد اما بی فایده بود و این شکست در پرونده ام رفت. بنده دوست داشتم برای دومین بار او را شکست دهم اما متأسفانه این اتفاق نیفتاد.

مشرق: الان در رنکینگ آن ها او اول است و شما دوم هستید؟

باقری معتمد: بله. البته اول و دوم هیچ فرقی نمی کند. الان بنده چهار سال بالای جدول بودم و آقای سروت پایین جدول بود. حالا ایشان بالای جدول و بنده پایین جدول می باشم.

مشرق: چرا به او گربه سیاه می گویند و چرا گربه بنفش نمی گویند؟( باخنده)

باقری معتمد: (با خنده)منظور از گربه سیاه این نبود. بنده این مسئله را در تصویر سازی ذهن خود می دانستم که فینال المپیک با او روبرو خواهم شد. چون او بالای جدول بود و بنده پایین جدول بودم در رده بندی تا فینال به هم نمی خوردیم. یعنی این مسئله در ذهنم بود که بنده در فینال المپیک با ایشان روبرو خواهم شد و همیشه هم در تصویر سازی های خود برنده بودم. اما در المپیک داور هم می توانست آن اخطاری که به او داد را به من ندهد. زیرا او مقصر بود و او به زمین خورده بود، اما آن اخطار باعث شد یک امتیاز مثبت به حریف ترک بنده اضافه شود.

مشرق: شما هم خیلی خوب مثل فوتبال کارت می گیرید. این کارت ها هم عذاب آور و جنگ اعصاب است.

باقری معتمد: به هر حال باید مربی هم بداند که کجا کارت بکشد. اما آن کارت به علت این که وقت به پایان رسیده بود، اگر داورها می خواستند لطف کنند البته لطف که خیر زیرا می بایست آن کارت را به من می دادند. قانون داوری این است که اگر حریف سه قدم به عقب برود می بایست یک کانچوانا بگیرد یعنی یک امتیاز مثبت به بنده اضافه می شد. اما داورها فیلم را بازبینی کردند و این امتیاز را به بنده ندادند و نتیجه را سریعا اعلام کردند.

مشرق: یک فرد هم در تیم فوتبال داریم که می گوید من گربه سیاه تیمها هستم ؛اکبر میثاقیان. آیا شما او را می شناسید؟

باقری معتمد: خیر.

مشرق: سرمربی آلومینیوم هرمزگان.

باقری معتمد: خیر نمی شناسم.

مشرق: اصلا فوتبالی ها را نمی شناسید؟ رفیق فوتبالیست ندارید؟

باقری معتمد: خیر. دورا دور سلام و علیک داریم. اگر در یک سالن ورزشی برویم که آن ها هم باشند یک سلام و علیک معمولی داریم.

مشرق: طرفدار فوتبال خارجی هم نیستید؟

باقری معتمد: اگر تیمی خوب بازی کند، پای تلویزیون می نشینم و تماشا می کنم.

مشرق: مثلا کدام تیم؟

باقری معتمد: بارسلونا.

مشرق: بازی آخر را هم که باخت و جام را رئال برد.

باقری معتمد: طوری نیست. همیشه خوب بازی کرده. همیشه می گویند آدم ببازد اما خوب بازی کند و از باخت خودش راضی باشد.

مشرق: الان از هر کسی سوال می کنیم، پاسخ می دهد یا بارسلونا یا رئال. از میان بازیکن ها هم یا رونالدو یا مسی.

باقری معتمد: من اصلا بازیکن را نمی گویم اما تیم بارسلونا خوب بازی می کند.

مشرق: یک بازیکن به جز مسی از بارسلونا اسم ببرید.

باقری معتمد: ژاوی.

مشرق: در کدام مدرسه در صالح آباد درس می خواندید؟

باقری معتمد: بنده دوران دبستان خود را در مدرسه شهید شرافتی گذراندم و از پنجم ابتدایی به این طرف به منطقه شانزده نازی آباد رفتم. در آن مکان دو مدرسه کنار هم وجود دارد که نام آن ها دبیریان و شهید الهی می باشد و دوران دبیرستان خود را در آن مدرسه ها سپری کردم.

مشرق: تا به حال شده است که کسی را در خیابان کتک بزنید؟ حالا در مدرسه یا خیابان؟

باقری معتمد: بنده قبل از این که به مدرسه منطقه شانزده بیایم، به مدرسه ای همان اطراف منطقه شانزده رفتم و آن جا به خاطر دعواهایی که کردم اخراج شدم. آن زمان من از طرف مدرسه در مسابقات شرکت می کردم و مدال کسب می نمودم. در آن زمان چند نفر از هم کلاسی ها بنده را اذیت می کردند و می گفت او اصلا سر کلاس نمی آید و همیشه معترض بودند.

مشرق: حسادت می کردند؟

باقری معتمد: بله کمی حسادت می کردند. اما یک بار با یکی از آن ها دعوا کردم و متأسفانه در بین دعوا ما دماغ او را شکستیم و خلاصه پرونده را زیر بغلمان دادند.

مشرق: بعدا هیچ گاه دیگر آن پسر را ندیدی؟

باقری معتمد: خیر. اصلا هیچ گاه او را ندیدم و دیگر به آن سمت هم نرفتم.

مشرق: یعنی ملاحظه این را نکردند که شما مدال گرفتید و این که قهرمان کشور شدید؟

باقری معتمد: خیر.

مشرق: بنده یک می خواهم یک سوالی بپرسم، البته ناراحت نشوید. اگر خواستید ناراحت هم شوید به حساب سوال خبرنگاری بگذارید. چهره شما که زیباست. چشمان شما هم که آبی است و موهای شما هم که بور است. چرا شما به حوزه سینما نرفتید؟

باقری معتمد: سینما برا چی برم ( با خنده)

مشرق: مثلا یک فیلمی بازی کنید و هنرپیشه شوید.

باقری معتمد: یک، دو نفر به ما پیشنهاد دادند البته برای اولین بار نیست که می شنوم اما یکی، دو نفر به ما گفتند که تو می توانی در حوزه سینما هم موفق شوی. اما بنده علاقه ندارم.

مشرق: بعد از این که وارد این مسائل قهرمانی هم شدید، کسی به شما پیشنهاد نداد که فیلم بازی کنید؟

باقری معتمد: خیر اما دوست دارم فیلم المپیکم را بسازند.

مشرق: مستند منظورتان می باشد؟

باقری معتمد: بله. دوست دارم مستند آن را بسازند تا سختی هایی که در این مدت یعنی از بچگی تا الان کشیدم را به نمایش بگذارم.

مشرق: کسی به شما پیشنهاد نداده است؟

باقری معتمد: فعلا خیر. اما دوستانم  در تلاشند تا این کار را انجام دهند.

مشرق: رفیق سینمایی دارید؟

باقری معتمد: در مشهد دارم.

مشرق: می توانید اسم او را بفرمایید؟

باقری معتمد: البته نمی دانم بشناسید یا نه فامیلی ایشان علیزاده می باشد.

مشرق: آقای باقری معتمد هنوز ته دل شما چیزی مانده است که به آن نرسیده باشید، البته به جز طلای المپیک؟

باقری معتمد: فقط همین طلای المپیک می باشد.

مشرق: از همه ورزشکاران که می پرسیم. فوتبالیست که می گوید جام جهانی. ورزشکار....

باقری معتمد: ما حیطه ورزش را مد نظر قرار می دهیم.

مشرق: از لحاظ شخصی بفرمایید؟

باقری معتمد: خب از لحاظ شخصی همه دوست دارند به بهترین چیزها از میان آن چه که وجود دارد برسند مثلا به بهترین خانه، بهترین ماشین دست بیابند. چه کسی بدش می آید که در مملکت بهترین باشد مثلا بهترین ماشین را سوار شود و بهترین خانه را داشته باشد! دیگر همه به این شکل هستند.

مشرق: در خلوت خودت به چه فکر می کنید و در این تنهایی چه چیزی عالی است؟

باقری معتمد: بنده این تنهایی خود را بیشتر به زیارتگاه ها می روم یا مشهد یا شاه عبدالعظیم که نزدیک خانه می باشد می روم.

مشرق: در زیارت اذیت نمی شوید که شما را بشناسند و از شما امضاء بخواهند.

باقری معتمد: حالا امضاء که در زیارت درست نیست. اما عکس و .... زیاد اتفاق افتاده است. اما این هم لطف مردم نسبت به بنده می باشد.

مشرق: تا به حال شده است، زمانی که به زیارت امام رضا می روید خلوت باشد و جلو بروید...

باقری معتمد: خب حرم امام رضا هیچگاه خلوت نبوده است.

مشرق: این مسئله که بیان می کنم معمولا شخصیت سیاسی را می گویم و شخصیت ورزشی را هم خیلی کمتر و برای آن ها کمی خلوت می کنند.

باقری معتمد: خیر. بنده دوست ندارم که به آن جا بروم و برایم خلوت کنند. به هر حال زمانی که به بارگاه امام رضا می رویم، همه برای امام رضا یکسان می باشیم.

مشرق: کدام صحن امام رضا را بیشتر دوست دارید؟

باقری معتمد: بنده صحن گوهرشاد را بسیار دوست می دارم. من هر بار که می روم به صحن گوهرشاد می روم. می دانید که صحن گوهرشاد، صحنی است که زمان ظهور امام زمان (عج) جایگاه آن حضرت وجود دارد. یک منبر برای امام زمان می باشد . اونجا خیلی باحال است. من همیشه به آن جا می روم. یکی از آرزوهای بنده این است که خادم امام رضا شوم.

مشرق: این مسئله را دوست دارید؟

باقری معتمد: بله دوست دارم. البته جایی هم این موضوع را بیان نکردم و این اولین جایی است که این مسئله را مطرح کردم. اما انشاء الله امام رضا بخواهد و ما بتوانیم خدمت گذار او باشیم.

یعنی اگر از فردا بگویند شما خادم امام رضا شدید، به مشهد می روید؟

باقری معتمد: بله من می روم. ببینید خادم های افتخاری اجبار است که ماهی یک بار به آن جا بروند حالا در کفش داری یا در صحن یا در داخل صحن می باشد. ماهی یک بار را می توانم.

تا به حال چیزی هم از او گرفته اید؟

باقری معتمد: از چه لحاظی؟

مشرق: کلا از هر لحاظی.

باقری معتمد: من هر چه از او خواستم به من داده است.

مشرق: چیزی هم بوده است که بخواهید اما ندهد.

باقری معتمد: خیر.

مشرق: هر چه خواسته اید به شما داده است؟

باقری معتمد: بله هر چه خواسته ام به بنده داده است. قرار بود مدال طلایی که در المپیکی کسب می کنم به حرم حضرت زینب بدهم، همان طور که میدانید دو تا از مدالهام نذر حضرت زینب می باشد از جمله مدال طلای قهرمانی جهان و مدال طلای بازی آسیایی.

مشرق: چرا حضرت زینب؟

باقری معتمد: خب جریان آن مفصل است.

مشرق: بفرمایید.

باقری معتمد: ببینید قبل از مسابقات جهانی 2009 یک آسیب دیدگی بسیار شدید از ناحیه کشاله ران داشتم. بنده از این آسیب دیدگی بسیار رنج کشیدم و دو بار هم پاهایم پاره شده بود. بعد واقعا دکترها بنده را جواب کرده بودند و اظهار کردند که اگر پایت برای سومین بار پاره شود، باید دنیای قهرمانی را کنار بگذاری. بنده با خواهرم به سوریه رفتم و آن جا بسیار نذر و نیاز کردم و عهد بستیم که اگر انشاء الله برای پای بنده در مسابقات جهانی اتفاقی نیفتد و طلا هم بگیریم، این مدال را تقدیم خواهیم کرد. همین اتفاق هم افتاد و از آن جا دیگر عاشق آن جا شدم و بعد بازی آسیایی هم طلا گرفتیم و باز هم تقدیم کردیم و دوست داشتم المپیک هم طلا شود تا آن را هم تقدیم کنم. اما می بایست چهار سال انتظار بکشیم تا انشاء الله کسب شود.

مشرق: الان مدال های شما در آن مکان قرار دارد؟

باقری معتمد: بله دو مدال طلای بنده در آن جاست.

مشرق: دایی یا عمو شده اید؟

باقری معتمد: بله.

مشرق: هر دو یعنی هم دایی و هم عمو شده اید؟

باقری معتمد: بله.

مشرق: کدام یک از آن ها قشنگ تر است؟

باقری معتمد: فکر می کنم عمو قشنگ تر باشد.

مشرق: روزنامه های ورزشی را مطالعه می کنید؟

باقری معتمد: خیلی کم .

مشرق: روزنامه فوتبالی اسمشو بذاریم بهتر است.

باقری معتمد: بیشتر روزنامه رزمی می خوانم، رزم آور که بیشتر متخصص رشته های رزمی می باشد.

مشرق: رزم آور جواب گو هست؟

باقری معتمد: بله خوب است. هفته ای یک بار چاپ می شود و ما هم مطالعه می کنیم. هفته نامه می باشد.

مشرق: اگر الان فوتبال بودید هر روز درباره شما تیتر می زدند. قشنگ ترین تیتری که دوست دارید برای شما بزنیم، چیست؟ ما این همه صحبت کردیم، دوست دارید چه چیزی تیتر حرف های تان باشد؟

باقری معتمد: چه بگویم سوال سختی است.

مشرق: می خواهم یک بار خودت تیتر آن را بزنید.

باقری معتمد: دقیقا در قالب همین صحبت هایی که رد و بدل شد؟

مشرق: بله.

باقری معتمد: باید کمی فکر کنم. الان نمی توانم بگویم.

مشرق: بنده به شخصه دوست دارم خادم امام رضا تیتر این بحث باشد.

باقری معتمد: اما خوب نیست خادم امام رضا را مطرح کنم. من در این جا گفتم آرزوی من است. شاید خیلی سخت به این آرزو برسم و شاید هرگز نشود.

مشرق: شاید ما وسیله باشیم.

مشرق: از مراسم تجلیل برای ما بفرمایید. چطور بود؟

باقری معتمد: خوب بود. در تالار وزارت کشور برگزار شد جمعیت زیادی از مردم آمده بودند و خوب استقبال کرده بودند. جالب بود و ما هم جایزه خود را دریافت کردیم. البته ما جایزه خود را از مردم دریافت کردیم زیرا مردم خیلی نسبت به ما لطف داشتند. اما جایزه ای بود که از سوی وزارت ورزش تعیین شده بود.

مشرق: اگر اشتباه نکنم شب احیا مسابقه داشتید؟

باقری معتمد: بله دقیقا شب بیست و یکم مسابقه داشتم. حالا من نمی دانم فیلمی که در خانه و از بچه محل ها تهیه شده بود را دیده اید یا نه؟ خیلی جالب بود.

مشرق: آن جا، شب احیا، در خاک غربت، یک کشوری که همیشه دشمن بوده، چه احساسی داشتید؟ اصلا می دانستید که شب احیاست؟

باقری معتمد: بله ما با خودمان و خانه هماهنگ بودیم.

مشرق: اصلا در آن مکان مراسم برگزار شد؟

باقری معتمد: یک مراسم اسلامی بیرون دهکده برگزار می شد و کسانی که دوست داشتند می توانستند در آن جا مراسم احیا را برپا کنند. من و یوسف با حاج آقا اینا در دهکده مراسم شب نوزدهم و شب قدر را برپا کردیم.

مشرق: آن جا چقدر پول توجیبی به شما دادند؟

باقری معتمد: آن جا هزار دلار پول توجیبی بود.

مشرق: همه را آن جا خرج کردید؟

باقری معتمد: نه بابا اصلا ما جایی نرفتیم.

مشرق: الان دلار هم در حال بالا رفتن می باشد.

باقری معتمد: ما واقعا بعد از مسابقات جایی نرفتیم.

مشرق: شما کلا چند روز در لندن حضور داشتید؟

باقری معتمد: ما ده روز در آن مکان بودیم که قبل از بازی که نمی توانستیم جایی برویم اما بعد از بازی هم دو روز اونجا بودیم متأسفانه آقا یوسف آن طور شد و همه شوک زده شدیم. نه یوسف از دهکده تکان می خورد و نه من.

مشرق: اما با این که باخته بود، می خندید و سرحال بود.

باقری معتمد: خیر. واقعا او شوک زده شده بود.

مشرق: اگر جمله شنیدنی از یوسف شنیده اید برای ما بفرمایید؟

باقری معتمد: او این قدر ناراحت بود حتی برای مدال برنز هم روحیه او برگشت زیرا ما از صبح تا شب صبر کردیم تا حریف او به فینال برود....


مشرق: هیچ کس فکر نمی کرد حریف یوسف به فینال برود.

باقری معتمد: من احساس می کردم که برود زیرا زمانی که یوسف را زد بسیار پر امید شد و انگیزه او بسیار زیاد شده بود. من احساس می کردم به فینال برود و به یوسف هم گفتم مطمئن باش او به فینال خواهد رفت، تو روحیه ات را برای مدال برنز آماده کن. اما دیگر یوسف آماده نشد.

مشرق: چند قهرمان جهان دیگر هم حذف شدند.

باقری معتمد: خیلی ها در المپیک شکست خوردند.

مشرق: یکی هم همان آمریکایی بود.

باقری معتمد: آقای لوپز بود که پر افتخارترین بازیکن بود.

مشرق: آذربایجانی...

باقری معتمد: بله آذربایجانی بود. فردای آن روز آن پسر که طلای المپیک قبلی را داشت، شکست خورد. خیلی از افراد شکست خوردند مثلا افرادی که در المپیک قبل مدال داشتند در این المپیک ناکام ماندند.

مشرق: کمپ های اعتراضی هم به خاطر المپیک در لندن می دیدید که مردم به خاطر گرانی و .... داشته باشند؟

باقری معتمد: آن زمان که ما این جا بودیم؟

مشرق: خیر. زمانی که در آن جا حضور داشتید.

باقری معتمد: قبل از این که به لندن برویم، اعتراض های آن ها آغاز شده بود. خب ما کاروان آخر بودیم که می گفتند خیلی گرانی است. درست است ما هم که رفتیم خیلی گرانی بود. مثلا اگر می خواستید سمبل مسابقات و عروسک بازی ها را بخرید، باید بابت خرید یک عروسک صد دلار تقریبا 80000 یا 90000 تومان پول یک عروسک را پرداخت می کردید.

مشرق: گران بود؟

باقری معتمد: خیلی گران بود دیگر. خب به خاطر درآمد آنجاست.

مشرق: مردم هم اعتراض نمی کردند؟ مثلا جایی جمع شوند؟

باقری معتمد: خیر جای خاصی نبود. اما زمانی که ما این جا بودیم، تلویزیون اعلام کرد که ورزشکاران به خاطر گرانی وسایل المپیک اعتراض کردند.

مشرق: میزبانی چطور بود؟

باقری معتمد: میزبانی آن ها خوب بود و خیلی هزینه کرده بودند و خیلی تلاش کرده بودند و پردرآمدترین المپیکی بود که برگزار شد.

مشرق: اختتامیه نبودید؟

باقری معتمد: خیر. اما می گفتند بسیار قشنگ بوده است.

مشرق: الان محمد باقری معتمد به المپیک برزیل فکر میکند؟

باقری معتمد: صددر صد. ببینید هدف من دور است. الان بنده یک آسیب دیدگی جدی در ناحیه زانو دارم و می بایست ابتدا این آسیب دیدگی را برطرف کنم. زمانی که انشاء الله سلامتی کامل به دست آوردم، در خدمت تیم ملی باشم و بتوانم مثمر ثمر باشم. در این مدت هم که تا مسابقات المپیک برزیل مانده است، انشاء الله بتوانم به این مدال هایی که می خواهم، دست پیدا کنم و انتظارات را برآورده کنم و انشاء الله بتوانم نظر کادر فنی را نسبت به خود جلب نمایم تا بتوانم در المپیک 2016 برزیل حضور پیدا کنم و این مدال نقره را به مدال طلا تبدیل نمایم.

مشرق: سقف سنی در تکواندو چقدر است؟

باقری معتمد: تقریبا 32، 33 می باشد.

مشرق: پس هنوز شما جا دارید. شما می توانید در چند المپیک دیگر شرکت نمایید؟

باقری معتمد: بنده یک المپیک دیگر دارم و بعد تمام خواهد شد.

مشرق: به نظر شما کادر فنی تغییر نخواهد کرد.

باقری معتمد: من فکر نمی کنم. زیرا نتیجه خیلی خوبی کسب کردیم.

مشرق: آقای رضا مهماندوست حیف نشد که رفتند؟

باقری معتمد: آقای مهماندوست برای تیم ملی ما بسیار زحمت کشیدند. من همه جا گفته ام به مدال هایی که می خواستم با آقای مهماندوست به آن ها دست یافتم البته نه تنها آقای مهماندوست بلکه آقای بیژن مقانلو کمک مربی ایشان. من نمی دانم چرا همه جا تنها آقای مهماندوست را نام می برند! ببینید درست است که در رأس کار قرار گرفت...

مشرق: زمانی که تکواندو نتیجه نگرفت، گفتند که اختلافاتی که در تکواندو بوده در نتیجه بی تأثیر نبوده است.

باقری معتمد: من می گویم تنها شخص آقای مهماندوست در تیم ملی تکواندو نبوده است. شما می بایست کادر آن را هم در نظر بگیرید. زیرا کادر آقای مهماندوست خیلی به آقای مهماندوست کمک می کردند. مخصوصا آقای مقانلو مد نظر بنده می باشد. زیرا ایشان ستون تیم ملی بودند.

مشرق: شما ظاهرا خیلی با ایشان رفیق هستید؟

باقری معتمد: خیر. رفیق که البته به ایشان احترام می گذاریم. با وجود این که استاد بیژن مشغله کاری زیادی دارد، اما بنده دورادور از ایشان مشورت می گیرم و از ایشان مشاوره می خواهم.

مشرق: چند وقت پیش یک مصاحبه با حاج عبدالله زارع اولین مربی حمید سوریان داشتیم کسی که سوریان را به کشتی ایران راه داد و الفبای کشتی را به او آموزش داد و الان 92 سال دارد و خانه اش در شاه عبدالعظیم می باشد و هیچ کس در خانه او را نزده است و ما پیش او رفتیم و با او گپ زدیم. خب چرا آن ها دیده نمی شوند؟ چه می شود که آن ها از بین می روند؟

باقری معتمد: به نظر من می بایست ورزشکار از او حمایت کند. یعنی می بایست از کسی که الفبای ورزش را به او آموزش داده است حمایت کند. مثلا در تکواندو پدرم الفبای ورزش را به من آموزش داد. می بایست ورزشکار از او حمایت کند. خیلی از افراد او را فراموش می کنند و خیلی ها نمی دانند که اولین مربی سوریان چه کسی بوده است. باید حمید و ورزشکار از مربی پایه خود حمایت کند.

مشرق: البته حمید سوریان اولین جا بعد از المپیک پیش استاد زارع رفت.

مشرق: حالا پدر شما در مراسم تجلیل دعوت شده بودند؟

باقری معتمد: پدر من در مراسم تجلیل دعوت نشده بود. اما در خیلی جاها به عنوان مربی دعوت شده بودند.

مشرق: چرا او را با خود به مراسم تجلیل نبردید؟ شاید او به عنوان یک پدر نمی توانست به شما بگوید که من را به آن مراسم ببر. اما من می گویم پدر حالا کاری با پدر بودن او ندارم اما به عنوان اولین مربی محمد باقری معتمد می باشد. چرا او را با خودت به سالن مراسم تجلیل نبردید؟

باقری معتمد: همان روزی که داشتیم به مراسم می رفتیم، عروسی دختر عمه بنده بود. یعنی حتی من عروسی دختر عمه خود هم نتوانستم بروم. پدرم می بایست در آن مجلس حضور پیدا می کرد، فکر می کنم دلیل اصلی آن همین بود. حتی اگر عروسی دختر عمه ام نبود صد درصد پدرم همراه من در این مراسم حضور پیدا می کرد. چرا که عمه ام شوهر خود را از دست داده بود و می بایست پدرم حتما در آن مراسم حضور پیدا می کرد.

مشرق: شب قبل از مسابقه خوب خوابیدی؟

باقری معتمد: من خدا را شکر خواب خود را تنظیم کرده بودم. یعنی آن روزی که ما رسیدیم تا شب نخوابیدم تا بتوانم شب بخوابم و تا صبح خوابم تنظیم شود و خدا را شکر هیچ مشکلی نداشتم. یعنی شب مسابقه المپیک خود خواب راحتی داشتم و صبح آن هم خیلی شرایط خوبی داشتم.

مشرق: شب بعد از آن که مدال را گرفتید، چطور؟

باقری معتمد: شب بعد خیر. یعنی آن شب که من به هیچ وجه نتوانستم بخوابم.


مشرق: آن شب یوسف کرمی گفت من یک ساعت و نیم خوابیدم.

باقری معتمد: بنده بعد از مسابقه که به تست دوپینگ رفتم ساعت 2 صبح با دکترم به دهکده رسیدم. دقیقا دیدم یوسف بیدار است و می خواست قرص خواب بخورد که من گفتم نخور زیرا 9 صبح هم می خواست مسابقه بدهد و شرایط او بدتر می شد. اما من تا دو روز خوابم نمی برد زیرا درد داشتم و همه دردهای بدنم شدید شده بودند.

مشرق: زمانی که برگشتید بچه های صالح آباد چه کار کردند؟

باقری معتمد: سنگ تمام گذاشتند. من از لندن به خانه زنگ زده بودم و گفتم خواهشا به خاطر یوسف چون مدال نگرفته است کاری نکنند. زیرا این موضوع خیلی بد است و خدا برای هیچ کس نخواهد که کسی به آن جا برود و مدال نگیرد یعنی دست خالی برگردد.

مشرق: خیلی سخت است.

باقری معتمد: مخصوصا تیم دو نفره.

مشرق: مخصوصا امید هم داشته باشد.

باقری معتمد: واقعا هم امید داشت. من گفته بودم کسی شلوغ نکند. اما بچه محل ها لطف داشتند و پرس و جو کرده بودند که ما کی می رسیم و خیلی سنگ تمام گذاشته بودند.

مشرق: شما همیشه می گویید دو نفر. خب سوسن حاجی پور هم بود.

باقری معتمد: او در رده بانوان بود. حالا او را باید کارشناسی کنند.

مشرق: مسابقه او بسیار نزدیک بود و می توانست برنده شود.

باقری معتمد: نزدیک بود اما زمانی که ایشان می برد، مرحله بعد از آن سخت تر می شد و این طور نبود که حریف بعد او.....

مشرق: کسی از او انتظار مدال نداشت.

باقری معتمد: خب بابت این موضوع شرایط او نسبت به ما خیلی بهتر بود. چرا که روی او فشار نبود و کار خود را می کرد و نسبت به ما خیلی راحت تر بود.

مشرق: شما آرایشگاه ثابت دارید برای این که موهای خود را بزنید؟

باقری معتمد: من هر جا که می روم و حتی اردوها که بالاشهر است می روم، زمانی که موهایم بلند شود به محله خود می آیم و در آن مکان موهای خود را می زنم.

مشرق: درصالح آباد.

باقری معتمد: بله.

مشرق: بعد مثلا می گویید فشن کنند؟

باقری معتمد: خیر. اصلا. اونا دوست دارند موهای ما را فشن کنند اما ما دوست نداریم مخصوصا الان بعد از المپیک آمدم خیلی کم آن جا می روم.

مشرق: آن ها دوست دارند موهای شما را فشن کنند؟

باقری معتمد: بله دوست دارند.

مشرق: لحظه ای که یک آدم معتاد می بینید چه حسی به شما دست می دهد؟ البته من دوست ندارم حرف کلیشه ای بزنید که مثلا ناراحت می شوم.

باقری معتمد: آدم دلش می سوزد و خیلی حس بدی است. من به شخصه دلم برای او می سوزد. من فکر می کنم اگر دست آن معتاد را هم بگیرید، فکر نمی کنم بتوانید برای او کاری انجام دهید. من به شخصه نمی توانم برای او کاری کنم. اگر شما بخواهید به او کمک کنید، او بیشتر به کار خود ادامه می دهد و معتادتر می شود.

مشرق: سوء استفاده می کند.

باقری معتمد: بله.

مشرق: تا به حال شده است که بخواهید کسی را نصیحت کنید؟

باقری معتمد: در ورزش شده است.

مشرق: آیا در دهکده لندن در مسابقات ورزشکار خارجی بود که سیگار بکشد یا قلیان بکشد؟

باقری معتمد: قلیان که خیر. اما من در ساختمان های دیگر را که مشاهده می کردم، چند ورزشکار سیگار می کشیدند. حالا نمی دانم بعد از مسابقات آن ها بود یا قبل از آن بود. اما می دیدم که آن ها سیگار می کشیدند.

مشرق: چهره معروف ورزشکاری هم بود که او را بشناسید و ببینید که او سیگار می کشد؟

باقری معتمد: خیر. اما چهره های معروف مثل دونده 100متر و 200 متر آقای بولت رو تو دهکده می دیدم.

مشرق: سیگار می کشید؟

باقری معتمد: خیر سیگار نمی کشید. چهره سرشناسی بود که من او را در المپیک دیدم.

مشرق: با او سلام و علیک داشتید؟

باقری معتمد: خیر با او ارتباط نداشتم. اما مردم اطراف او برای عکس جمع شده بودند.

مشرق: بچه هیئت هستید؟ هیئتی هستید؟

باقری معتمد: بله. هیئت جاهای دیگر که دعوت باشم هفته ای یک، دو بار را حتما خواهم رفت.

مشرق: باید شما را دعوت کنند تا بروید؟

باقری معتمد: خیر خودم هم می روم. بارها شده است که خودم رفته ام. اما جاهایی که دور از محله ما بوده با ماشین دنبال بنده آمده اند و رفتیم.

مشرق: مثلا کجا رفتید؟

باقری معتمد: مثلا سه شنبه هفته گذشته در ورامین هیئتی بود که به آن جا دعوت شدیم و شرکت کردیم.

مشرق: به کدام یک از ائمه بیشتر ارادت دارید؟

باقری معتمد: حضرت زینب (س).

مشرق: کسی از او به شما چیزی گفته است یا این که خودت به او وصل شدید؟

باقری معتمد: خیر خودم به او وصل شدم. همان طور که عرض کردم با توجه به آن اتفاقات خیلی به ایشان ارادت داشتم و این اتفاقاتی هم که در ورزش برای بنده رخ داد خیلی جالب بود. الان پدرم هم می داند و می گوید تو با خانم زینب عهد بستی که مدال طلای المپیک خود را به آن جا تقدیم کنی انشاء الله که می توانی. حال شاید این اتفاق هم رخ ندهد، شاید واقعا لیاقت آن را نداشته باشم که بخواهم سومین مدال طلای خود را به دمشق ببرم، اما من تلاش خود را می کنم تا به آن مدال برسم و انشاء الله بتوانم مدال خود را تقدیم کنم.

مشرق: آخرین باری که از ته دل گریه کردید چه زمانی بود؟ یعنی واقعا دلتان گرفته بود و گریه کردید ؟

باقری معتمد: نمی توان گفت آخرین بار اما قبل از المپیک و حتی زمانی که در دهکده و در اتاق بودم، خیلی احساس تنهایی می کردم و شرایط بسیار بدی داشتم و زیر گریه می زدم. تمرکز من مدام به سمت آسیب پایم بود که قرار است چه اتفاقی برایم رخ دهد. فکر می کنم آخرین باری که گریه کردم آن جا بود.

مشرق: دل تان تنگ خانواده شده بود یا همه چیز دست به دست همدیگر داده بودند تا گریه کنید؟

باقری معتمد: همه چیز دست به دست همدیگر داده بودند و همه فشارها جمع شده بود و روی ما ریخته شده بود.

مشرق: انشاء الله در آینده وارد کار سیاسی هم می شوید؟

باقری معتمد: خیر.

مشرق: نماینده، شورای شهر؟

باقری معتمد: خیر.

مشرق: در انتخابات هم شرکت می کنید؟

باقری معتمد: خیر.

مشرق: اگر الان بگویند فردا یک کاندیدایی در جایی می خواهد سخنرانی کند، می روید؟

باقری معتمد: به هر حال هر چیزی جا و مکان دارد. شما می بایست به آن جایگاه برسید تا دعوت کنند. فعلا بنده در بحث ورزش و قهرمانی انشاء الله بتوانم راه را پایان دهم تا بعد.

مشرق: پس به سیاست فکر می کنید.

باقری معتمد: خیر به سیاست فکر نمی کنم زیرا دوست ندارم وارد سیاست شوم . دوست دارم بعد از دوران قهرمانی به مربی گری بپردازم و تجربیات خود را به دیگران و به جوانان منتقل کنم.

مشرق: این کلماتی که می گویم در رابطه با آن ها یک جمله کوچک بگویید:

شهدا!

باقری معتمد: ما هر چه داریم از شهداست.

ایران.

باقری معتمد: وطن من.

پرچم.

باقری معتمد: سه رنگش زیباست.

دوپینگ.

باقری معتمد: دوپینگ اصلا خوب نیست.

با چی دوپینگ می کنید؟

باقری معتمد: ما با بربری دپینگ می کنیم.

کارت.

باقری معتمد: منظور از کارت چیست؟

هر نوع کارتی، کارتی که در مسابقه می دهند، کارت عابر بانک و.... کلا هر کارتی مد نظر می باشد. کلمه کارت.

باقری معتمد: کارت حساس است.

مصدومیت.

باقری معتمد: مصدومیت برای همه سخت است.

یوسف کرمی.

باقری معتمد: دوستش دارم.

آژانس.

باقری معتمد: عادت کردم.

استقلال و پرسپولیس.

باقری معتمد: دوست ندارم.

صالح آباد.

باقری معتمد: صالح آباد هم متأسفانه منطقه دور افتاده است.

مشرق: اگر صحبت خاصی در پایان دارید بفرمایید.

باقری معتمد: اول از خانواده، پدر، مادر، برادرم که مشوق اصلی بنده بود، تشکر می کنم و خواهرهایم که به هر حال آن ها هم در این راه برای من بسیار زحمت کشیدند. از کادر فنی استاد فریبرز عسگری، استاد بسحاق، آقای ساعی که واقعا نفس شان برای تیم ملی حق بود، تشکر می کنم. از شما هم تشکر می کنم که به هر حال وقت خود را به ما دادید.

برای شما آرزوی موفقیت می کنیم.



نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • محمد ۱۴:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۸
    0 0
    همه چیز در محبت به اهل بیت به دست می آید طلا که کوچکترین چیز می باشد
  • حمید ۱۶:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۸
    0 0
    ایشان در مصاحبه بسیار صادق بودندوشاید اصلی ترین ویژگی عامل موفقیت ایشان همین روحیه میباشد.از اینکه در این کشور جوانان باهمت وبا غیرتی مانند ایشان داریم خدا را شکر باید کرد.انشالله ایشان در ادامه زندگی نیز موفق باشند.
  • امید ۱۸:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۸
    0 0
    ایشالا همیشه موفق باشه
  • احسان ۲۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۸
    0 0
    فوق العاده بود
  • كاظم نيك سرشت ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۹
    0 0
    سلام.دست اقا محمد درد نكنه مارو شرمنده كردن.كاري نكرديم اگه چيزي هم بوده وظيفه بود داداشم.زحمت اصلي بدوش اقاي عسگري و بسهاق بوده كه واقعا تو اون شرايط سخت سنگ تمام گذاشتن.منم وظيفه اخلاقد و رفاقتي خودمون دونستيم و با كسب مدال نقره شما تو بدترين شرايط فيزيكي و روحي قبل المپيك خستگي از تن ما برداشت.به اميد پيروزيهاي ديگر
  • ناشناس ۱۵:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۹
    0 0
    به نظر میاد خیلی غمگینه!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس