کد خبر 162519
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۱ - ۱۲:۳۸

آقا می آیند، فرمانده میدان خوش آمد می گوید. صلابت و تسلط فرمانده میدان، درجه داران سکونشین را به احسنت گویی وا می‌دارد. درجه دارها فارغ از ناجا، سپاه، یا ارتشی بودن از اینکه آبروی نیروهای نظامی استان حفظ می‌شود کیف می‌کنند. آقا جلوی یادمان شهدا فاتحه می‌خوانند و بعد سان دیدن را شروع می‌کنند.

به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق، محمدرضا شهبازی در آخرین پست وبلاگ تفکر با چاشنی خنده نوشت: برای دیدار آقا با نظامیان استان باید برویم بیرون شهر، به پادگان تیپ یک حضرت جوادالائمه(ع). چند کیلومتری در دل بیابان می‌رویم و من به خودم قول می‌دهم که امروز مانند دو روز قبل از گروه خبری جا نمانم؛ چون فکر نمی‌کنم اینجا، در این برهوت بشود تاکسی دربستی پیدا کرد! داخل میدان صبحگاه، سربازها مشغول تمرین هستند. دسته های دو سه نفری سربازها در مسیرهای متقاطع چند متر رژه می‌روند و بر می‌گردند. گروه موزیک هم برای خودش می نوازد. چند دقیقه قبل از دیدار، میدان رژه خیلی دیدن دارد.


*سراغ سربازها می‌روم. میگویند نزدیک 30 روز است دارند تمرین می‌کنند. قرار بوده یگان‌شان در صف‌های پانزده در پانزده نفری باشد که بخاطر کمبود جا مجبور شده اند سه ردیف را کم کنند. می گفتند سربازهایی که حذف شدند گریه می‌کردند. التماس می‌کردند که برای رژه بمانند! اینها همان سربازهایی هستند که اگر پا می‌داد هر کاری می‌کردند تا معاف شوند یا کسری بگیرند.


*سمت راست جایگاه بسیجی ها ایستاده اند. سربازهایی با لباس استتار سوژه عکاس‌ها شده اند. دو طرف جایگاه صندلی هایی پله چیده شده است که فرماندهان استان رویش نشسته اند؛ سپاهی، ارتشی و نیروی انتظامی کنار هم. سر به سر هم می گذارند و شوخی می‌کنند. من با لباس شخصی، وصله نچسبی هستم بین آنها. جا کم می آید و چند نفر درجه دار، صندلی به دست می آیند یک ردیف جلوی سکو تشکیل می‌دهند.



*آقا می آیند. فرمانده میدان خوش آمد می گوید. صلابت و تسلط فرمانده میدان، درجه داران سکونشین را به احسنت گویی وا می‌دارد. درجه دارها فارغ از ناجا، سپاه، یا ارتشی بودن از اینکه آبروی نیروهای نظامی استان حفظ می‌شود کیف می‌کنند. آقا جلوی یادمان شهدا فاتحه می‌خوانند و بعد سان دیدن را شروع می‌کنند. مثل همیشه وقت بیشتری برای جانبازان می‌گذارند و از آنها تفقد می‌کنند. جانبازی چفیه طلب می کند و می‌گیرد. بعد از قرائت قرآن، سربازها سرودی همراه با حرکات نمایشی درباره امام رضا علیه السلام اجرا می‌کنند. اجرای‌شان خیلی بهتر از موقع تمرین است. سرلشگر جعفری فرمانده کل سپاه، صحبت می‌کند و در صحبت‌هایش از ماموریت‌های تیپ حضرت جوادالائمه علیه السلام در جنوب شرقی کشور تقدیر می‌کند. به خیال خودم سوتی گرفته ام؛ می‌گویم شمال شرقی، نه جنوب شرقی! سروان ارتشی که کنارم نشسته است غیرت نظامی‌اش به جوش می‌آید و جواب می‌دهد: «نخیر، درست گفت. این تیپ در سیستان بلوچستان عملیات می‌کند!» با دفاع این سروان ارتشی از فرمانده سپاه حال می‌کنم.



*آقا ایستاده سخنرانی می‌کند. ایستاده سخنرانی کردن ایشان در دیدارهای نظامی، در حالی که بخاطر کمردرد در فاصله کوتاه بین دو نماز روی صندلی می نشینند، جالب و قابل تأمل است. آهنگ صحبت‌شان هم محکم و با صلابت است. بعد از فرمایشات ایشان، رژه شروع می‌شود.

فرماندهانی که روی سکوها نشسته اند، بی توجه به اینکه چه یگانی دارد رژه می‌رود، سربازها را راهنمایی می‌کنند. کاری ندارند که بچه های نیروی انتظامی هستند یا سپاه یا ارتش.

- نزدیک‌تر...

- طبل رو بذار زیر پات!

- از راست نظام بگیرید.

- تفنگ رو بچسبون به سینه ات.



*نوبت رژه بسیجی ها که می‌شود، گروه موزیک ساکت می‌شوند. بسیجی ها پا می‌کوبند و شعر می‌خوانند. قبل از اینکه به جایگاه برسند، آثار انتظار و اضطراب بدجور در صورتشان پیداست. با اینکه نظامی نیستند اما خوب رژه می‌روند، فقط وسطش که میخواهند شعار را عوض کنند ناهماهنگ می‌شوند. بعد از رژه میروم بین‌شان.

- چند روز تمرین کردید؟

- 15 روز.

یکی از اون طرف می گوید: 17 روز بابا!

- روزی چند ساعت؟

- بعضی روزها 6 صبح تا 12 ظهر

 خسته نشدید؟

جواب این سوال را چند نفر می‌دهند:

- یکسال هم بود می ارزید.

- نه بابا، خیلی خوب بود.

- می ارزید، وصف کردنی نبود.



نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس