به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت:
میدل ایست مانیتور در یادداشتی تحلیلی مینویسد: افزایش اخیر حمایت افکار عمومی ایران از برخورداری از تسلیحات هستهای، براساس نظرسنجی IranPoll میتواند بهطور قابل توجهی به درگیری جاری در غزه و اقدامات اسرائیل مربوط باشد.
بسیاری از ایرانیان بر این باورند که در یک سناریوی جنگی فرضی بین ایران و اسرائیل، اسرائیل با هدف قرار دادن غیرنظامیان ایرانی در میدان جنگ تلافی خواهد کرد، دقیقاً مانند نسلکشی در غزه. این باعث افزایش تمایل به برخورداری از یک قابلیت بازدارندگی مهیب برای محافظت از ایران میشود.
فرهنگ استراتژیک ایران عمیقاً بر حمایت جمعیت آن از تسلیحات هستهای تأثیر میگذارد. فرهنگ استراتژیک جهانبینی و الگوهای سیاستگذاری رهبری سیاسی و نظامی یک دولت را در بر میگیرد. در مورد ایران، این فرهنگ توسط میراثهای تاریخی، باورهای مشترک، تجربیات جمعی و شیوههای تصمیمگیری شکل میگیرد که درک تهدید و تفکر استراتژیک ملت را شکل میدهد.
رفتار استراتژیک ایران از زمان انقلاب ۱۹۷۹ عمیقاً ریشه در میراث تاریخی کاهش قدرت نسبی و مداخلات مکرر قدرتهای بزرگ در این کشور، در دو قرن گذشته دارد. این تاریخ باعث ایجاد حس ناامنی، رنجش و بیاعتمادی نسبت به غرب و روسیه شده است. ایرانیان خود را رهبران طبیعی خاورمیانه میبینند و انتظار دارند در آسیای مرکزی و قفقاز نقش اصلی را ایفا کنند.
اقدامات تضعیفکننده علیه ایران در این مکانها، واکنشهای شدیدی را برانگیخته است که نشاندهنده حساسیت رهبران و مردم ایران نسبت به موقعیت خود در امور منطقهای و جهانی است. جغرافیا در تفکر راهبردی ایران نیز نقش بسزایی دارد. میل به ایفای نقش برجسته در امور سیاسی و امنیتی خاورمیانه و حداکثر آزادی عمل در مناطق اطراف آن هم از احساس تاریخی رهبران سیاسی و هم از نیاز به جلوگیری از محاصره توسط دولتهای قدرتمندتر ناشی میشود.
این احساس با خشم ایرانیان از تحقیرهای گذشته توسط قدرتهای جهانی در دوران قاجار و پهلوی طنینانداز میشود. تلاشهای حکومت کنونی ایران برای آمیختن ناسیونالیسم با تشیع نشاندهنده تلاش راهبردی برای اتحاد ملت است. میراث مقاومت امامحسین در برابر ظلم و اراده او برای فداکاری در راه عدالت، نمادهای قدرتمندی است که عمیقاً در جامعه ایران طنینانداز میشود. هدف این آمیختگی ملیگرایی و هویت دینی، تقویت حس وحدت است، بهویژه زمانی که جامعه از قرائت سختگیرانه اسلامی فاصله میگیرد.
تنهائی استراتژیک ایران و تلاش برای استقلال بهطور قابل توجهی بر اهداف هستهای این کشور تأثیر میگذارد. از نظر تاریخی، رهبران و شهروندان ایرانی، چه قبل و چه پس از سال ۱۹۷۹، در پی تبدیل شدن به کشوری توسعهیافته و در عین حال مستقل بودهاند. این آرمانها اغلب با منافع غرب در تضاد بوده و این تصور را تقویت میکند که غرب با توسعه و استقلال ایران مخالف است. این ادراک، میل شدید به خودکفایی را تقویت میکند، بهطوریکه قابلیت هستهای بهعنوان یک مؤلفه حیاتی امنیت ملی و خودمختاری تلقی میشود.
انزوای ژئوپلیتیکی ایران و تاریخ تهاجمات به ایران، از دوران باستان تا تهاجم اعراب و مغول، تا اشغال جنگ جهانی دوم و جنگ هشتساله با عراق، روانشناسی ملی را شکل داده است که عمیقاً نگران امنیت است. این تجارب تاریخی به آن نوع آگاهی جمعی کمک میکند که توانایی بازدارندگی قوی را برای حفاظت از حاکمیت و موجودیت ملت در اولویت قرار میدهد.
در شرایط انتقال قدرت در ایران و تغییرات در نظم جهانی که اغلب با جنگ همراه است، ایرانیان به ضرورت توان بازدارندگی قدرتمند متقاعد شدهاند. این اعتقاد فراتر از نظامهای سیاسی است و تأکید میکند که صرفنظر از دموکراتیک بودن یا نبودن حکومت، کشور باید بتواند از موجودیت خود دفاع کند. درحالیکه یک حکومت دموکراتیک ایدهآل است، عملگرایی واقعی با تمرکز بر اقدامات امنیتی ملموس را به جای آرمانهای ایدئولوژیک دیکته میکند.
فروپاشی برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، به دنبال خروج آمریکا از آن و اعمال تحریمهای جدید، بسیاری از ایرانیها را بر آن داشته که کارآمدی راهحلهای دیپلماتیک را زیر سؤال ببرند. شکست محسوس برجام در ارائه کمکهای اقتصادی و تضمینهای امنیتی، حس خیانت و بدبینی نسبت به مذاکرات آینده را دامن زده است و این باور را تقویت میکند که تنها یک ابزار بازدارنده قوی، از جمله سلاح هستهای، میتواند امنیت و حاکمیت ایران را تضمین کند.