به گزارش مشرق، رضا گلپور که پيش از اين به دليل تدوين کتاب شنود اشباح 2 و قصد انتشار آن توسط وزارت اطلاعات در دولت خاتمي دستگيرشده بود، در اين اقدام که در قالب نامه سرگشاده به مشايي منتشر شده است، مدعي شده که در سه جلسه با اسفنديار رحيم مشايي درباره يافته هاي خود از پيشينه امنيتي، سياسي و عقيدتي وي گفتگو کرده است و پس از آنکه مشايي از ادامه اين جلسات خودداري کرده، تصميم به افشاگري گرفته است.
گلپور در اين نامه 20 صفحه اي ادعاهاي عجيب و غريبي درباره سوابق مشايي در قبل و بعد از انقلاب و همچنين اعضاي خانواده وي مطرح مي کند و وي را متهم به جرايم تکان دهنده اي در واحد اطلاعات سپاه مي کند.
رضا گلپور در اين متن همچنين ادعاهايي درباره واسطه ارتباط مشايي با امام زمان و همچنين فعاليتهاي اقوام و بستگان وي مطرح مي کند.
اين متن همچنين به محمدرضا رحيمي، سوابق وي قبل از انقلاب، ادعاهاي اخلاقي و بستگان معاون اول دکتر احمدي نژاد پرداخته و ادعاها و اتهامات عجيبي را به وي نسبت مي دهد.
متن کامل اين نامه به نقل از سايت عماريون به اين شرح است. لازم به ذکر است که انتشار اين خبر به منزله تاييد آن توسط مشرق نيست.
باسمه تعالي
آقاي مشايي ازدواج موقت و تعدد زوجات حلال است نه پابوسي احمقانه مدعيان ارتباط با ولي عصر
با سلام بي پايان بر وجود نازنين حضرت بقيَّه الله الاعظم (عجّل الله تعالي فرجه الشّريف)؛
آرزوي سلامت وموفّقيّت روزافزون نائب بر حقّ ايشان مقام معظّم رهبري ، همه ي دست اندرکاران صادق نظام مقدّس جمهوري اسلامي و همه ي رزم آوران شهادت طلب جهان اسلام .هر کجا ديده ي اميد گشاديم به صدق بيش تر از همه آنجا هدف تير شديم!جناب آقاي اسفنديار رحيم مشايي مسئول دفتر و چندين عنوان ديگر رئيس محترم جمهور اگر نبود تکليف شرعي دفاع از اين نظام مظلوم (که دستاورد بي نظير وگرانقدر مجاهدت ها ، ايثارها ،خون دادن ها وخون دل خوردن هاي جمعي ازبهترين عباد مخلص خداوند مي باشد) و اگر نبود ضرورت هوشياري و دقّت در جايگاه راهبردي حضرتعالي (و البتّه حرف شنوي و تأثير پذيري عميق و باورنکردني آقاي" احمدي نژاد" از شما) و نيز جايگاه کليدي حضرت آقاي "محمّدرضا رحيمي" (که در نهايت بهت و حيرت ، عملاً و قانوناً ! همه کاره ي قوّه ي مجريّه ي جمهوري اسلامي با تقريباً تمامي اختيارات ويژه ي آقاي "احمدي نژاد" گرديده است ) چه بسا لزومي به مخاطب قرار گرفتن چون تويي احساس نمي شد!
به عنوان يک پژوهشگر کوچک هر وقت در لابلاي منابع مکتوب ، ديجيتال يا مصاحبه ها و نقل قول ها به نقطه ي مبهمي پيرامون فردي بر ميخورم در حد توان مستقيماً به خود فرد مورد اشاره مراجعه و از او توضيحات لازم را بشنوم.اين موضوع را هيچ کس ندانسته باشد تو يکي مي داني .چرا که از طريق دوست مشترکمان حداقل دو سه جلسه پيرامون نقاط مبهم سوابق و عملکردت با خودت به طرح بحث پرداختم که در يکي از آن جلسات مفصل که به صراحت به طرح برخي مطالب ذيل پرداختم به اين نتيجه ي قطعي رسيدم که بيش و پيش از يافتن پاسخ براي موارد مبهم و مشکوک در سوابقت بايد به مباني انحرافات فکري و عقيدتي ات توجه نمود.
درست پس از همان جلسه بود که ديگر جلسه اي را نپذيرفته و در مرتبه هاي بعدي که شما را ديدم وعده کرديد فردا صبح براي هماهنگي تماس بگيرم اما يا موبايل را جواب نداده يا به طرق مختلف ديگر خلف وعده کرديد! بدليل تلاش هاي پژوهشي مختلف فعلاً قصد پرداختن به موضوع شما را نداشتم اما ديروز که دوست مشترکمان پيغام استهزاگونه ي حضرتعالي را برايم آورد که برود زن چهارمش را بگيرد چه به دخالت در سياست ما ...از من چيزي به او نمي ماسد...و مطالبي از اين دست!!!
با قلمي کردن اين متن صداي خود را به آقاي احمدي نژاد ميرسانم.چه کنم که او چنان در سيطره ي شماست که جز اين روشي برايم باقي نگذاشت. مطالب مهم تر ي هم هست که اگر صدايم پس از نشر اين مطلب هم به گوش رئيس محترم جمهور نرسيد ، حجت به انتشار آن خواهم يافت.
1- بنده براي تجديد فراش به اذن مثل تويي احتياج ندارم و ازدواج منقطع و تعدد زوجات را حکم مترقي و مدرن و انساني اسلامي مي دانم و بر خلاف تو که ازدواج با سرکار خانم زيبا الف را که اکنون مادر دختر کوچک توست مخفي مي کني ؛ بنده فرياد ميزنم که افتخار ميکنم در اين لحظه 3 همسر دائم رسمي دارم!ودر صورت فراهم بودن شرايط شرعي لحظه اي در تجديد و تداوم اين روش الهي ترديد نخواهم کرد و خود و خانواده ام را از شر شيطان رجيم در بدام انداختننمان به حرام ها ي گوناگون و بويژه دروغ ؛ به دامان لطف عام و خاص خداوند پناهنده ميدانم.
2- مبناي من اين است که مديريت در مباحث مختلف احتياج به صداقت صرف ، عملکرد شفاف و تحصيل رضاي خداوند دارد نه لزوماً تحصيل رضاي انسانهاي ديگر بويژه منافقان و مشرکان و ملحدان که با مخالفت با احکام شرعي از دايره ي ايمان خارجند.
3- آدمهاي متوهم گل انديشي نيستم که از منابع غربي فاميل اصلي آقاي احمدي نژاد را از صفحه ي توضيحات شناسنامه به جاي صباغيان سبورچي ترجمه کرده و بعد ساعتها سبور جي را ريشه يابي کنم!!! بنده در لابلاي پژوهشهاي کاملاً آشکار از افراد مورد وثوق و آگاه به سؤالات ذيل برخوردم که به عنوان کمترين بنده ي خدا چون از يافتن پاسخ به آنها توسط شما بويژه با اين پيام اخيرتان نا اميد شده ام و سکوت خود را در اين مورد خطرناک مي دانم از باب انجام حدّاقل وظيفه براي تنوير افکار عمومي و توجه و توضيح آقاي رئيس محترم جمهور آنها مي پردازم :
آيا در صحت معلومات ذيل مي توان ترديد نمود؟ يادداشت هاي تحقيق کتابخانه اي و پژوهش هاي جاري : "اسفنديار رحيم مشايي" معروف به "مرتضي محبّ الاوليا"(متولّد آبان 1339 رامسر) عضو فعّال و پيگير تأسيس تشکيلات انجمن حجّتيّه در روستاها و شهرستان هاي استان مازندران ؛ مسئول عمليّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران ؛ عضو شوراي تأمين آذربايجان غربي ؛عضويّت در وزارت اطّلاعات ؛ مسئوليّت در فرمانداري کردستان ؛ مسئوليّت راديو تهران و راديو پيام در صدا و سيما ؛ مدير کلّ اجتماعي وزارت کشور ؛معاونت اجتماعي و فرهنگي شهردار و رياست سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران ؛ معاون و (بدون کمترين سوء ظن ) عقل منفصل آقاي "احمدي نژاد" در دوره ي اوّل رياست جمهوري ( که نامبرده را از جدّي ترين اسلام شناسان!!! آگاه معاصرمي داند.) "رحيم مشائي" در حال حاضرحداقل داراي 18 عنوان رسمي اعطا شده توسّط آقاي "احمدي نژاد" (که نامبرده او را استراتژيست !!! بي نظير در تاريخ معاصر جهان معرّفي ميکند) مي باشد.در سالهاي 59 تا 61 به جهت سهل انگاري وعدم بينش عميق مسئول واحد اطّلاعات سپاه رامسر عملاً فرايند مأموريّت هاي امنيّتي واحد فوق با طرّاحي و اراده ي "اسفنديار رحيم مشايي" (با عنوان رسمي جانشين) هدايت و اجرا مي شد.
خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفنديار ) تحت تأثير روابط تشکيلاتي فردي به نام خانم جعفري بوده اند.تنها برادر تني او "کوروش رحيمي" ( باز هم با تغيير فاميلي !)مي باشد. برادران ديگرش : "ستّار"،"نصرت" ، "هژبر" ،"هوشنگ" بوده و "منصور" هم بازاري بوده و قبل از انقلاب فوت شده و پسرش "آرش" با نام خانوادگي "کوشا" (باز هم تغيير! فاميلي )رئيس فعلي باشگاه سايپا است. مرور اسامي اعضاي خانواده از باب نشان دادن فرهنگ غالب در فاميل محل دقت دارد.
منافقين در ارديبهشت سال 60 با بکارگيري تيم عمليّات 11 نفره ("حميد ق" ، "کوروش رحيمي" و "هوشنگ رحيم مشايي"،" و "داراب ج " ،"رستم ط" و ...) ضمن محاصره ي کامل و مسدود کردن خيابان اصلي و ورودي هاي سادات محلّه ي رامسر با شلّيک هاي بي هدف و ايجاد رعب و وحشت به بانک هاي صادرات و ملّي حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدي چندين ميليوني نمودند.در جريان اين حمله يکي از پاسداران سپاه به نام "سيّد موسوي" مجروح ميگردد. تحت فشار دخالت مستقيم "اسفنديار" هيچ کدام از افراد اين تيم ( به جز "رستم ط" ) دستگير نمي شوند.پس از مدّتي نيز با مرگ به شدّت مشکوک "رستم" و "هوشنگ" در فاصله ي کوتاهي از زمان سرقت امکان عملي پيگيري کور مي گردد.
صبح روز 12/3/1360 مسئول واحد اطّلاعات و "اسفنديار" (جانشين او)؛ فرمانده ي عمليّات سپاه ،(شهيد) "شمس الدّين فرجي" را احضار و از وي ميخواهند تا نسبت به انهدام پايگاه منافقين در جنگل هاي معروف به دالخاني اقدام کنند. شهيد "فرجي" تيم هاي عمليّاتي را جهت محاصره به منطقه اعزام مي کند و با فرارسيدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسيج کالش محلّه مراجعه و صبح روز 13 خرداد به همراه 7 نفر با يک خودروي لندرور (درست لحظاتي بعد از آنکه يک آمبولانس سپاه با دو سرنشين به نامهاي "اصغر سهيلي" و "حبيب خداياري" به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخاني حرکت مي کنند که در دالخاني{جاده ي هريس : بين رامسر و تنکابن : جنگلهاي دالخاني}به کمين منافقين افتاده و همگي به جز يک بسيجي به نام "شعبان ايزکي" به شهادت مي رسند.(از عجايب و غير قابل توجيه عقلي است که روي آمبولانس سپاه هيچ عمليّاتي انجام نمي شود !!!)از ديگر سو منافقيني که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّيک بي موقع يک نفر؟!!! فرار مي نمايند.!!!در نهايت 3 نفر از منافقين ("رحيم عمويي"،" مختارخان طالشي"،"بهمن رحيميان" در پايين جنگل دستگير مي شوند."رحيم عمويي" اعتراف مي کند گراي اين عمليّات از مقر سپاه به منافقين داده شده بود....شهداي دالخاني : علي حلاجيان، محمد خلعتبري، علي کريمي، فلاحت پيشه... در بررسي بيشتر مشخّص مي شود که دو تن از منافقين ("داوود طالش شريفي" و "ايرج يوسف طالشي" ) جزء اعضاي تيم عمليات کمين و عامل دريافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند .
(نامبردگان قبلاًتوسّط سپاه دستگير و با مساعدت "اسفنديار" در قبال وثيقه آزاد و سپس متواري شده بودند .) پس از آنکه نهايتاً "داوود طالش شريفي" دستگير ميشود، با ممانعت "اسفنديار" زندانبان وديگران موفّق به برقراري ارتباط با "داوود" جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ي عمليات کمين منافقين نمي شوند.باز هم بهت آور است که در اثناي اين کش و قوس، "داوود طالش شريفي" ظاهراً حسب دستور "اسفنديار" بدون توضيح قانع کننده اعدام انقلابي ميگردد!!! بعد ها بدليل عذاب وجدان برخي مباشران در اين قتل و قتل هاي مشابه نيروهاي تحت مديريت "اسفنديار"، پرونده هايي در مراجع قضايي تشکيل و پيگيري گرديد که حتّي نمونه اي از آن تا سالهاي پاياني دهه ي 70 هم در سازمان قضايي نيروهاي مسلّح در مازندران و سمنان درحال رسيدگي بود.
جايگاه امنيّتي نامبرده ، اِعمال نفوذ ها ، مُحارب بودن مقتولان ، عدم دسترسي به برخي شهود در گذر زمان و از همه مهم تر تهديدها و تطميع هاي مختلف و شبکه اش تا کنون او را در مسير پاسخگويي به اتّهام آمريّت در چندين فقره قتل نفس عمد روئين تن! نموده است. جالب اينجاست که غالب قربانيان شهودِ کليدي درباره ي عناصر نفوذي گروهک ها در سپاه يا شهودِ کليدي اثبات نقش مستقيم و سوابق اعضاي خانواده ي (نَسَبي و يا حتّي بعداً سَبَبي !!!)"اسفنديار" در به شهادت رساندن پاسداران و بسيجيان منطقه بوده اند. براي درک پيچيدگي اين موضوع تنها از باب نمونه ميتوان براي تقريب به ذهن ، حمله ي گروهک نفاق و همکاران گروهک پيکاري ايشان در 16/1/1360 را به پايگاه بسيج شهر کتالم مرور نمود:در اين تاريخ طيّ يک عمليّات ، منافقين با به کار گيري تيم 13 نفره ( از جمله "کورش رحيم مشايي"،" مرتضي غلام کلايه"،" محمود طالش بهرامي"،" بهروز قرباني"،" عيسي سامليان"،" مرتضي شکوري"،"سعيد ايماني" و ...) با کمک و همراهي يک عامل نفوذي به نام "طاهر چمني" در ساعت 3 بامداد با نارنجک و سلاح هاي سبک به مقرّ حوزه ي بسيج شهر کتالم حمله کرده که در جريان آن فرمانده ي وقت حوزه "نظام الدّين خلعتبري" و "حجّت الله رستگاري" به شهادت رسيدند.
بعد از دستگيري "طاهرچمني" و اعتراف او به دست داشتن و هدايت عمليّات توسّط "کورش" ؛ با استفاده از شنود مکالمات ، مخفيگاه وي لو رفته و نهايتاً در تهران دستگير مي شود .چهار نفر از اعضاي سپاه رامسر به نامهاي (شهيد)" علي سليمان نژاد" فرمانده ي وقت سپاه رامسر ،"هادي پيامي"،" عادل مشايي" و "بهرام قربانيان" در مسير انتقال "کورش" به رامسر پس از اعتراف صريح وي به دست داشتن در آن عمليّات و با علم به اينکه "اسفنديا ر" مانع از اعدام برادرِ تني خود خواهد شد ، مشورت نمودند که سريعاً او بايد اعدام گردد، امّا با توجّه به محدوديّت هاي شرعي و دادستاني ، او را براي طي شدن مراحل قانوني رسيدگي تحويل برادرش "اسفنديار" مي دهند.
مسير طي شده ي بعدي اين دستگيري و اتهامات" اسفنديار"در نوع خود اعجاب آور است:گفته شده اسفنديار بدون حکم دادستاني 6 نفر منافق ديگرتحت امر برادرش راکه دستگير شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار ،بدون محاکمه ي قضايي و به عنوان خونخواهي شهداي پايگاه بسيج اعدام نموده وسپس با تهديد به افشا، آنها را مجبور به سکوت پيرامون برادرش مي نمايد. حمله به پايگاه بسيج، دو شاهد جدّي نيز داشت . ...با تلاش شرم آور و غير قابل توجيه "اسفنديار" ،"کورش" ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گرديد.بازجويي از متّهمه اي به نام "طاهره ذ " از تنکابن که در جريان عمليّات مسلّحانه بر عليه سپاه در خانه ي تيمي دستگير شده بود و حين دستگيري اقدام به خوردن سيانور نموده (ولي با هوشياري واحد عمل کننده ي سپاه از هلاکت نجات يافته بود) با اصرار "اسفنديار" در اختيار او قرار گرفت .
"اسفنديار" در جريان بازجويي از خانم فوق الذّکر (که چندين فقره سابقه ي محاربه داشته و حکم تعزير در مورد او صادر شده بود ) ، وظاهراً جهت اخذ معلومات عمليّاتي اش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج مي کند! در حال حاضر همسر رسمي اوّل او (مادرِ پسرش "رضا" و مادر زنِِ پسر آقاي" احمدي نژاد") است.پسرعمو و دخترعمو ويکي از برادرانِ اين خانمِ آقاي "اسفنديار" ، اعدامي ؛ برادرِديگر، فراري و برادرِِديگري در پيگيري امور اجرايي بعضاً همراه"اسفنديار" است.جالب است درميان دوستان حلقه هاي محفلي و بسيار نزديک وي ،افرادي داراي سوابق گروهکي نظير منافقين ، توده اي ، پيکاري و چريک فدايي به چشم مي خورند.همسر دوّم "اسفنديار" مادرِ دخترش " زهرا" که او معمولاً اين ازدواج خود را مخفي نگه داشته و با استفاده از خودروي متعلّق به دخترش با او رفت و آمد دارد.در زمان ورود به وزارت اطّلاعات گزينش اين وزارتخانه ، "اسفنديار" را به چند دليل فاقد صلاحيّت عضويّت دانست؛ از جمله ارتباط عميق روحي و عاطفي با يک زن چريک فدايي خلق(که مدّعي ارشاد و هدايت او بود) ...بعيد به نظر مي آيد در طول بيش از 12 سال اقامت خود در منزل تهران تا زمان رياست جمهوري "احمدي نژاد" حتّي يک بار به نماز جمعه نرفته بلکه پس از ظهر جمعه با صداي بلند روي بالکن منزل خود دعاي سمات مي خوانده است.
معمولاً جز در منزل خود ويا غذايي که با خود حمل مي کند لب به هيچ غذا،ميوه وحتّي چاي نميزند.اوج نمود انحرافات عقيدتي "اسفنديار" ناشي از ايمان او به ادّعاهاي احمقانه ي "قدرت الله لطيفي نسب" (از اعضاي توليت مسجد جمکران) و پسرش "مرتضي" مي باشد. نامبرده از بزرگان مرتبط انجمن حجّتيّه و مدّعي ارتباط با امام زمان و داراي مأموريت از جانب امام زمان !!!براي انجام برخي امور بوده و از طريق "کاظم کياپاشا" ؛ "اسفنديار" و چه بسا از طريق "اسفنديار"،" احمدي نژاد" به اين مأموريت ها باور داشته و اکنون نيز دارند.براي نمونه قسمت هايي از مطالب مطروحه توسّط "مرتضي لطيفي نسب" در دوّمين سالگرد فوت پدرش عيناً نقل مي شود : ويژه نامه ...مرحوم" قدرت الله لطيفي نسب" متولّد 1304 در عين الدّوله ي تهران...ابتدايي ... مدرسه ي حاج ابوالفتح...(قدرت لطيفي نسب (:در سال 1347 نيمه ي شعبان با يکي از رفقا به مسجد جمکران مشرّف شديم ...متوجّه عطري شدم...حالتي عارض شد که تصميم به احياي مسجد گرفتم تا از غربت خارج شود ...... پس از 15 سالگي ...به نزد سيّد "کريم پينه دوز"... بدون صحبت کردن 10 دقيقه به من خيره مي نگريست ...گفت ... حضرت سفارش شما را به من نمودند. مرتّب نزد ما بيا . شبهاي جمعه ميرفتم ...( بعد از فوت کريم!) شيخ "محمّد کوفي شوشتري" ، از بزرگان مرتبط با امام عصر (عج) در عراق بود ...بعد از سه روز روزه و بي افطاري : در حجره ديدم سيّد بزرگوار نوراني است که متوجّه شدم خود حضرتند.حضرت به من فرمودند شما چاي برايم درست کن(!!!)...از اين نان و خرما و کباب ...به کسي ندهيد(!!!)اين مخصوص خود شماست... ديگر در مشهد نمان... به تهران برو و مدارس اسلامي باز کن ... نماز جعفر طيّار بخوان که کبريت احمر است و اکسير اعظم ...( مرتضي لطيفي نسب پسرش:) هر چه عنايت خاص فضائل و کمالات انساني ايشان داشت با عنايت حضرت در همان شب کامل شد(!!!)(قدرت لطيفي نسب(: دم رفتن مشتي پول خُرد در دو دستم ريختند و فرمودند :اينها را بگير ولي نشمار.
زير پوست تخت بريز و استفاده کن .( مرتضي لطيفي نسب پسرش:) ايشان... (گفتند در 1348) به مسجد مقدّس جمکران مشرّف مي شوند .50 نفر ديگر هم بودند...ديدم از در ورودي سه نفر تشريف فرما شده اندو حضرت جلوي بقيّه .سلام کردم و دست آقا را بوسيدم.آقا فرمودند بلند شو و اقدام کن مسجد ما را از اين وضع بيرون بياور .وضع بهداشتي اش را درست کن ...ما هم کمکت مي کنيم(!!!)...حضرت کارتي به دست من دادند که يک طرف آن اسماءالله بود و طرف ديگر آن نقشه ي جديد مسجد با يک گنبد و دو گلدسته و قسمت مردانه و زنانه با زيرزمين آن.فرمودند"اين نزد تو باشد ما به موقع آن را از تو مي گيريم."امتثال کردم و آن را گرفتم و بوسيدم.فضا خيلي نوراني و معطّر شده بود. فرمودند شما سراغ آقاي" احمدي" برويد.او خودش کارها را درست مي کند...آقاي" احمدي" رئيس سازمان اوقاف (رژيم ستمشاهي) در تهران بود. آقاي" احمدي" از ساعت 8 صبح که ماجرا را شنيد تا حالا گريه مي کند.
از من پرسيد واقعاً آقا نام مرا بردند؟ماجرا را گفتم . او گفت ما ترتيب کارها رامي دهيم.شما يک هيئت امناي 5 نفره تشکيل بدهيد.در روز 17 ربيع الاول همزمان با ولادت پيامبر اکرم کلنگ را زديم و اين سرآغاز جهاني شدن نام امام عصر به برکت مسجد جمکران بود(!!!)...حضرت پيغام دادند چاهي را که مي خواهيد بزنيد در آينده به مشکل مي خوريد. حضرت جاي ديگر را مدّنظر داشتند.آن نقطه را نشان دادند...آقا (پدرش قدرت الله )نظرشان اين بود که حضرت(امام زمان) دو ظهور دارند: آفاقي و انفسي.ظهور انفسي حدود 55 سال پيش (آنهم با کلنگ حاج" قدرت الله خان! لطيفي نسب")شروع شده و از آن به بعد آرام آرام نام و ياد حضرت در همه جا جاري است.پدرم جامع صفات انساني و ملکوتي بودند(!!!)سير الي الله را با ولايت خاندان عصمت و طهارت و با محبّت و عشق امام زمان خويش طي نموده بودند...اگر قلب انسان دائماًمتوجّه و متوسّل به حضرتش باشد همه ي دستورالعمل ها و راهکارهاي طريق بندگي و سير کمال انساني به سينه ي انسان اشراق مي شودو مربّي عالم وجود هدايتگر سير ملکوتي شده و ما را از انحرافات باز ميدارد...حضرت طيِّ پيامي توسّط يکي از نزديکانش ، ايشان و هيئت امنا مخصوصاًآيت الله "واحدي" را تشويق و ترغيب مي کنند....
از همين دست است ساختن چندين مسجد در تهران و ديگر شهر ها و تعمير بقعه ي چندين امامزاده و امکنه ي متبرّکه از جمله امامزاده اسحاق مازندران و ...آنگونه که از نقل بزرگان به سمع رسيده در عالم رؤيا ، مولا امير مؤمنان حضرت علي به مرحوم حاج آقا" لطيفي" فرموده بودند که به ظهور فرزندم مهدي چيزي نمانده و به اندازه ي سپيده ي کاذب تا فجر صادق ازآن باقي است ...کرامات(!!!)...:به خدمت ايت الله "مجدالدّين محلّاتي" شرفياب شدم. فرمودندچهارشنبه که قراربود از نيويورک رهسپار عربستان شويم پرواز انجام نشد...پسرم "امير" پيشنهاد کرد که براي بازديد برخي دوستان به يکي از ايالتهاي آمريکا سفر کنيم.من نيز به جهت صله رحم و اداي حقوق متقابل دوستي موافقت کردم و به يکي از دوستاني که سرپرست بيمارستاني در آن ايالت بود وارد شديم...خانمي آمد فشار مرا گرفت و گفت زود ايشان را به داخل سي سي يو ببريد که در آستانه ي سکته ي خطرناکي است .
مرا به داخل سي سي يو بردند...بعد از رفع سکته ...زنگ تلفن به صدا در آمد.ميزبان گوشي را برداشت و گفت آقايي ازتهران تلفن کرده اند شما را مي خواهند... گوشي را گرفتم ...او کسي جز بنده ي صالح خدا جناب حاج" قدرت الله لطيفي نسب" نبود که از پاکباختگان آستان مقدّس حضرت بقيّه الله بود...گفت وجود مقدّس آقا (ارواحنا فداه)اين شماره را به من دادند و فرمودند به اين شماره زنگ بزن و به آقا "مجدالدّين" بگو ما تو را شفا داديم و از مرگ حتمي نجات داديم . ديگر باکي بر شما نيست...خشکم زد ...نصايح ...از معاشرت با کساني که قادر به حفظ اسرار و رموز زندگي خود نيستند کاملاً دوري نما زيرا به هيچ عنوان تو را و اسرار تو را نگهدار نخواهند بود. در سال 1375 همين آقاي مدّعي يعني "قدرت الله لطيفي" (توليت مسجد جمکران)با خودروي "کاظم کياپاشا " (که حالت جانشين او را داشته ) از جمکران تا منزل "اسفنديار" ( در منطقه ي فرمانيه ي تهران )آمد و بيش از دو ساعتي ميهمان او بودتا به آنها بشارت هايي از آينده بدهد!!! "کياپاشا" مشاور رسمي" اسفنديار" در شهرداري تهران ومشاور رسمي اش در جايگاه رئيس سازمان ايرانگردي و جهانگردي ونيز مسئول امور ايثارگران اين سازمان بوده است. "اسفنديار"و همراهانش براي استقبال از "لطيفي"در ابتداي کوچه منتظر بوده و پس از پياده شدن نامبرده به حالت سجده خم شد تا پاي اورا ببوسد !!! تا قبل از آن تاريخ ديدارها در دفتر "لطيفي" در جمکران بود و آمدن حضرتش!!! به منزل اسفنديار نشان از عنايت ويژه ي آقا! به "اسفنديار" و" احمدي نژاد" بوده است !!!حدود نيم ساعت اوّل صحبت هاي" لطيفي" با گريه هاي شديد و حالتهاي غشگونه ي "اسفنديار" و همسرش و برادرزاده اش "آرش کوشا" همراه بوده است!!!"اسفنديار" به "لطيفي" توضيح داد که خودش مرغ هاي زنده را از رامسر آورده خودش ذبح کرده و همسرش آنها را پَر کنده و پخته است تا شام آماده بشود!!!
پس از فوت "قدرت الله لطيفي" ،" احمدي نژاد" و "مشايي" با تعطيل نمودن تمام کارهاي خود در مراسم تشييع جنازه ي او در حسينيه ي بيت الرّقيّه در خيابان پنجم نيروي هوايي 29 مرداد 1386 شرکت کردندو سنگ تمام گذاشتند. حسين باقري هنجاني مسئول دفتر و معتمد او ... به راستي سرّ ارادت احمدي نژاد به او در چيست ؟!!
اگر بپذيريم که "احمدي نژاد" با باور ارتباط "مشايي" با امام زمان (عج) درحلقه ي مراد و مريدي قرار گرفته است بايد براي اين سؤالات پاسخ يافت که " کي ، چگونه ، توسّط چه کسي و با چه هدفي ؟"رياحي خواهر زاده ي اسفنديار ساکن در آمريکا فعاليت هاي ويژه اي را جهت پيگيري مباحث روابط آمريکا و ايران برايش انجام مي دهد.
"محمدرضا رحيمي" معاون اوّل" احمدي نژاد"(60 ساله متولّد روستاي سريش آباد قروه)قبل از انقلاب هرگز مشهور به عضويت در گروههاي مذهبي نبوده ، بر عکس ...مادر "محمّد رضا رحيمي" ( "زبيده" خانم ) از خانواده ي" شعباني" هاي سنندج و اهل سنت مي باشد."رحيمي" در اوج نهضت اسلامي امام افسر وظيفه ي نيروي دريايي بوده و عليرغم فرمان حضرت امام مبني بر ترک پادگان ها ؛ تا آخرين روز خدمت در پادگان آريامهري انجام وظيفه نمود .اوايل انقلاب به جهت داشتن ليسانس حقوق و نفوذ به جمع تيپ هاي مذهبي و حزب اللّهي ، خود را به عنوان چهره اي مذهبي جا زده ...در انتخابات مجلس دوّم با استفاده از عنصر قوميّت کُرديِ مادرش و تحريک عواطف قومي و مذهبي اکراد از يک سو و جا زدن خودش به عنوان چهره اي فعّال شيعه واز سوي ديگر به دليل ضعف رقيب انتخاباتي اش که طلبه اي تهراني بوده بر او غلبه کرده و به مجلس راه يافت.
در مجلس با نزديک شدن به کانون هاي نفوذ و قدرت از قبيل آقاي "هاشمي" و "ناطق نوري" در جايگاه رياست مجلس و با شعار کاهش تنش در منطقه با گرفتن امان نامه هاي متعدّد براي افراد مؤثّر در گروهک هاي ضدّانقلاب در بين آنها نيز اسم و رسمي دست و پا کرد. در انتخابات مجلس چهارم از سنندج نامزد شد و درآنجا ماهيّت واقعي خود را با طرح شعار کُرد بودن مادرش نشان داد . اقوام مادرش غالباً ضدّ انقلاب و برخي اعضاي گروهکهاي ملحد بوده و چه بسا اگر حمايتهاي "رحيمي" نبود به چوبه هاي اعدام سپرده ميشدند.
براي مثال خاله زاده هايش از جمله "نصرت الله ثوبي" که به دليل فعّاليّت در گروهک هاي محارب دستگير شده بودند ، به کمک او از زندان آزاد شده و از کشور گريختند .يا مثل "عزيز ثوبي" بعد از آزادي از زندان در شهرداري به کار گرفته شد!!! بنابراين "رحيمي" با تبليغ خود به عنوان طرفدار خلق کُرد (که صراحتاً در تعارض با مصالح و قانون اساسي کشور است ) به جهت استفاده از پتانسيل گروهکها به مجلس راه يافت.
شاهکار "رحيمي" انجام پروژه ي انتقال جسد "شيخ هادي" فراري بود که پس از شهيد کردن دهها نفر از مردم بي گناه قروه و تعدادي از رزمندگان سنندج به عراق گريخته و در تمام مدّت دفاع مقدّس از راديو عراق عليه امام و نظام ،لجن پراکني مي کرد و مردم کردستان را تحريک به اغتشاش مي نمود و پس از پايان جنگ از ترس مکافات عمل به انگلستان رفته و همچنان به جنگ رواني ناجوانمردانه اش ادامه مي داد تا هلاک شد.
"رحيمي" فرزندان آن ملعون را به احترام و اعتزاز به کشور بازگردانده و آنها در جاي جاي کردستان به نفع "رحيمي" تبليغ کرده او را خادم راستين خلق کُرد معرّفي مي کردند.درگيري هاي متعدّدي با عناصر حزب اللّهي مخلص و سابقون شهادت طلب داشته و آنها را به انزوا کشانيد. نشستن پاي بساط افيون در محافل خصوصي معلوم الحال در جهت مال اندوزي و معاشرت با افراد معلوم الحال و حمايت از آنها (از قبيل "جمال رشيديان" که در طول 3 سال از کارگر صرف به يک پيمانکار عمده تبديل شد يا "فرزاد پوراني" عضو فعّال مکتب قرآن ( گروه "مفتي زاده" )که به سرمايه داري مطرح تبديل شده و درحال ساخت هتل 5 ستاره در سنندج مي باشديا "ع . ع" که در فساد اخلاقي شهره ي شهر است و در سايه ي نوچگي "رحيمي" ميليونر شده و يا آوردن فردي ساواکي به نام "ن ط" به عنوان رئيس دفتر خود در استانداري که معتاد بوده و تأمين کننده ي مواد ... آقاي "م ص" از نمايندگاني بود که منتقد "رحيمي" بوده و ريا کاري و سالوس او را هويدا مي نمود.
"رحيمي" با تفحّص در امور خانوادگي او براي باج گيري (که در تخصّص ذاتي او نهفته است ؛)متوجّه ارتباط عاشقانه ي همسر "صمدي" قبل از ازدواج با او ، با فرد ديگري مي گردد."رحيمي" فرد اوّل را را پيدا کرده و نامه ها و عکس هايي را که از همسر "صمدي" نزد او بوده مي خَرَد و با ارسال کپي آنها براي وي او را تهديد و نهايتاً ساکت مي کند.به عبارت بسيار روشن قدرت طلبي او هيچ خطّ قرمز اخلاقي ندارد! همسران "رحيمي" ... "ل عرفاني" : همسر اوّل "محمد رضا رحيمي".... برادرِ "لطيفه" يعني "حميد عرفاني" ، شوهر "مهناز ناصري" مي باشد .پدر "مهناز ناصري" قبل از انقلاب رئيس آموزش و پرورش قُروه بود . پسرِ او از اساتيد دانشگاه انگليسي آکسفورد است که براي "رحيمي" مدرک دکترا فراهم نمود! برادرِ ديگر خانم آقاي "رحيمي" يعني "مسعود عرفاني" که از اساس مقيم انگلستان است و با "رحيمي" روابط بسيار صميمانه دارد؛ داراي مراوده با انجمن کليميان انگليس است. اين رابطه به قدري صميمي است که مؤسّسه ي هاتف قشم را به نام او ثبت کردند که شرکتي پوششي با ميلياردها تومان گردش در زمان "کُردان" و "مشايي" بوده است.اين شرکت علاوه بر درآمد ميلياردي ناشي از آگهي هاي بازرگاني صدا و سيما در کار واردات سيگار هم فعّال است.
دو خواهر خانم "محمد رضا رحيمي" عضو تشکيلات امنيتي انگلستان (اسکاتلنديارد) مي باشند!!! همسر دوّم : "م اللهياري" . در اوايل انقلاب سمپات حزب توده بود و نشريّات آنها را توزيع ميکرد.همسر سابق اين خانم و نيز بستگان درجه ي اوّل او از توده ايهاي شناخته شده و چند تن از آنان از زندانيان دوره ي ستمشاهي بوده اند (مانند "مسعود" و "منصور صادقي")رحيمي در مدّتي که در دانشگاه آزاد حضور داشت اکثر خويشاوندان نزديک خود را خلاف مقرّرات دانشگاه به استخدام در آورد :برادر زاده،داماد برادر ،شوهر خاله،خاله زاده و ... ...تنها در دانشگاه آزاد واحد قروه :برادرزاده اش خانم "رحيمي" و همسر او "رازاني"؛شوهر خواهرش آقاي "ابراهيم بابايي" ؛ "ثوبي" پسرخاله اش؛" رستمي"(دايي زاده ي همسرش )؛ "مسعود مقيمي" از اقوام پدري اش ؛ "قباد ميمنت آبادي" (برادر داماد بزرگش) به رياست دانشگاه . يعني از 11 نفر استخدامي ؛اين تعداد خويشاوند!!! از مجلس دوّم به بعد از اکثر نامزدهاي ردّ صلاحيت شده ي اهل سنّت (که غالباً جهت ضدّ انقلاب بودن داشتند) حمايت کرده و آنها را همانند ديگر عناصر مشکوک به صحنه باز گردانده براي نمونه: حمايت از "علي پژگول" (فاسدالاخلاق)حمايت از "عبدالله سهرابي" (کومله)حمايت از "اديبي" (در شرف اخراج از دانشگاه بدليل رابطه با زن شوهردار که مجبور به طلاق گرديده.)حمايت از "عطاءالله اميني" (داراي افکار سلفي ) فرزند نماينده ي رسمي "شيخ هادي" ملعون در ايران در دوره ي فراري بودنش. به کار گماردن "خالد خاني" (اهل سنّت) به رياست صندوق مهر امام رضا(ع) که سوءاستفاده ي او چنان بالا گرفت که همه ي نهادهاي مسئول دست بکار برکناري اش شدند که حمايت ظاهراً بي دليل "رحيمي" همچنان او را نگه داشت که با دستور مستقيم "احمدي نژاد" اخراج شد. و .....
به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقيست!