
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند
ضمیر غایب مفرد کند، شهید کند
شناسنامهی درد تو را کند تمدید
تو را اسیر زمین، مدتی مدید کند
میان بقچهی عطرش نشد که دختر باد
سپیدهدم، گل زخم تو را خرید کند
زمانه بافت لباس عزا به قامت تو
که خود تهیهی اسباب روز عید کند
زمانه خواست که در خانقاه تاولها
تو را مراد کند، درد را مرید کند
کنون زمانهی شاعر چه از تو بنویسد؟
- خدا نصیبب غزل مصرعی جدید کند
حدیث توست اگر قصه سازد از «منصور»
مقام توست اگر وصف «بایزید» کند
خدا نخواست سرت را فقط بگیرد، خواست
که ذرهذره تمام تو را شهید کند
محمدسعید میرزایی
ضمیر غایب مفرد کند، شهید کند
شناسنامهی درد تو را کند تمدید
تو را اسیر زمین، مدتی مدید کند
میان بقچهی عطرش نشد که دختر باد
سپیدهدم، گل زخم تو را خرید کند
زمانه بافت لباس عزا به قامت تو
که خود تهیهی اسباب روز عید کند
زمانه خواست که در خانقاه تاولها
تو را مراد کند، درد را مرید کند
کنون زمانهی شاعر چه از تو بنویسد؟
- خدا نصیبب غزل مصرعی جدید کند
حدیث توست اگر قصه سازد از «منصور»
مقام توست اگر وصف «بایزید» کند
خدا نخواست سرت را فقط بگیرد، خواست
که ذرهذره تمام تو را شهید کند
محمدسعید میرزایی