مشرق-
باز هم شكستي ديگر در كارنامه فوتبال ما ثبت شد تا مرد بيهوده خندان ما همچنان به ريش ما بخندد. حكايت باختهاي تيم ملي فوتبال ما شده است مانند قيمت دلار كه بايد هميشه خدا خدا كنيم در همين وضعيت باقي بماند. روزگاري بود كه حتي از صعود بد ناراحت ميشديم اما گذشت ايام كار ما را به آنجا كشيد كه راضي شديم به هر قيمتي صعود كنيم و امروز تمام دلهره ما اين است كه بيشتر از اين سقوط نكنيم. بازهم طبق معمول تمام كاسه، كوزهها را بر سر مربي خواهيم شكاند. دوباره بحث بهتر بودن مربي خارجي يا ايراني را به ميان خواهيم كشيد و پس از كلي بحث و جنجال نتيجهاي كه سرانجام خواهيم گرفت اين است كه فقط سرمربي مقصر است. حكايت فوتبال، حكايت ماشين خرابي است كه گمان ميكنيم با عوض كردن راننده شروع به حركت ميكند. فرض كنيد خود را فريب داديم و گفتيم كه كيروش مقصر اصلي است. خوب در عدم نتيجهگيري تيمهاي باشگاهي ما در آسيا چه كسي مقصر است. اينكه ما در رده ملي هنوز داريم بازيكن محروم را به زمين ميفرستيم باز هم تقصير كيروش است؟ اينكه در تيم سپاهان هم مشابه اين حادثه اتفاق ميافتد بازهم مقصر كيروش است؟
اينكه در ورزشگاه آزادي از عربستان شكست ميخوريم مقصركيروش است؟ اينكه ظرف15 روز سرمربي تيم ملي را عوض ميكنيم مقصر كيروش است؟ نه اشتباه نكنيد به هيچ وجه قصد تبرئه كيروش را ندارم و اساساً هيچگاه وارد مباحث فني نميشوم اما ميخواهم بگويم كه به هوش باشيم تا پشت حمله به كيروش مقصران اصلي كشاندن فوتبال ما به چنين روزي پنهان نشوند و همچنان به خنده هاي بيمعني ادامه ندهند. دوستان انحراف فوتبال ما به سالهايي باز ميگردد كه پاي برخي از دبينشينان به فوتبال اين مملكت باز شد. خاطرم هست كه در همان ايام يكي از مسئولان بلندپايه ورزش به من گفت فلاني تا به حال گمان ميكردم كه تصميمات فوتبال ما اينجا گرفته ميشود. اما بعد از بردن تيم استراليا و همراهي تيم ملي متوجه شدم كه بسياري از تصميمها براي فوتبال ما در دبي و توسط افرادي خاص گرفته ميشود.
اين داستان كم و بيش ادامه داشت تا آنكه با درايت مسئولان محترم مردي كه در كارنامه مديريتي خود ناكامترين المپيك را داشت پاداش گرفت و به سمت رئيس فدراسيون فوتبال منصوب شد. اين است حكايت فوتبال در كشور ما. دكتر دادكان به جرم آنكه تيم را در مسابقات آسيايي قهرمان كرد و بعد هم تيم ملي را به جام جهاني برد بايد بركنار شود و بجاي او فردي بيايد كه در زمان دبيركلي او در كميته ملي المپيك بدترين نتايج چهل ساله را گرفتيم. بعد از آمدن كفاشيان بود كه سريال باختها و حذفهاي ردههاي مختلف شروع شد. اما بنا به دلايلي كه بر اهل فن پوشيده نيست ايشان هميشه در حاشيه امنيت قرار گرفتند و افراد ديگري راهي قربانگاه شدند تا سلطان خندان به سلامت باشند.
آري يك نفر نبايد از اين مجمع بپرسد كه ملاك انتخاب شما چيست؟ يك نفر نبايد اين مجمع را بازخواست كند اگر آقايان كبريتي برداشتند و خواستند تمام فوتبال را به آتش بكشند، همانگونه كه چنين ميكنند، يك نفر نبايد بپرسد چرا. آخر بايد پز دموكراسي خواهي بدهيم و سئوال كردن يعني دخالت در كار.
راستي دنبال چه هستيم؟ چرا نميخواهيم از مطلقگرايي دست برداريم و بگوييم كه تشكيلات ورزش حق دخالت در امور فدراسيونهايي را ندارد كه موفق هستند و نه هر فدراسيوني. از شما ميپرسم اگر تا سالها روابط رئيس و مجمع همينگونه باقي ماند و بنا به مصالحي!! اعضاي مجمع تصميم گرفتند همين رئيس را همين اعضاي هيأت رئيسه را انتخاب كنند و آنها هم سريال اين نتايج را ادامه دهند و فوتبال ما را نابود كنند چه كسي بايد آستين همت بالا بزند و با اين حضرات برخورد كند و نگذارد اميد جوانان اين مملكت به باد رود؟ آقاياني كه در مراسم انتخابات گريبان چاك ميكرديد كه حمايت از اين كانديدا يعني مخالفت با دخالت دولت حالا كجا هستيد؟ چرا لب به سخن نميگشائيد. يك چوپان بايد چند گوسفند را به كام گرگ بدهد تا پي ببريم كه شايسته اين كار نيست. هنوز كار از كار نگذشته است و اميدها رنگ نباخته است. براي من واضح است كه در صورت صعود، آقايان آن را به حساب مديريت خود خواهند گذاشت چنانكه امروز باخت را به گردن سرمربي مياندازند، اما آيا حتي اگر صعود كنيم بايد اين بازيهاي ضعيف و نخستين شكست ما از لبنان فراموش شود؟ نه آقايان قديميها ميگفتند يك نفر ناآگاه سنگي را درون چاه مياندازد كه صدها نفر آگاه نميتوانند آن را بيرون بياورند.
رئيس فدراسيون فوتبال عنصري بود كه توسط ناآگاهان و فقط بنا به برخي دلايل به فوتبال ما تحميل شد و حالا صدها آگاه نميتوانند فوتبال را از دست او نجات دهند. برخي فرصتطلبان هم كه در دورههاي قبل به دليل بودن مديراني كار بلد نميتوانستند اعمالنظر شخصي كنند و يكهتاز ميدان شوند حالا در سايه ضعف اين مدير، فدراسيون را جولانگاه خود كرده اند و با چنگ و دندان سعي دارند تا اين رئيس را نگه دارند، آن هم نه به خاطر كار بلدي كه به خاطر حضور پررنگ خود در فدراسيون. و در اين ميان بيچاره هواداران كه گمان ميكنند داستان داستان عشق به خدمت است. اما داستان رويه شيرين ديگري هم دارد. ميگويند مردي به زنش خرجي نميداد اما هر شب او را كتك ميزد وقتي علت را پرسيدند گفت اگر اين كار را نكنم از كجا بداند كه شوهري هم دارد. حالا حضرات فوتبالي ما هم با اين كارنامههاي مشعشع و درخشان و پولهاي بادآوردهاي كه به جيب ميزنند تازه ناراحت هم هستند كه چرا عدهاي ميگويند اين هزينهها را صرف رشتههاي كنيد كه در المپيك مدالآور هستند. قهرمان المپيك ما بايد بگويد با پول پاداشها بدهيهاي خود را دادم آنگاه شكستخوردگان ميدان مسابقه كه با اعصاب و روان هواداران بازي ميكنند بايد پولهاي آنچناني بگيرند تا ..... عزيزان ورزش ما كمبود بودجه ندارد بلكه اشكال آن در مديران كار نابلدي است كه نميدانند از اين پتانسيل چگونه استفاده كنند. مگر محمود خسروي وفا با همين بودجهها و امكانات و در ورزش همين كشور فدراسيون خود را اداره نميكند؟ پس چگونه است كه او ميتواند سير صعودي داشته باشد اما ديگران نميتوانند؟ مگر محمد بنا مربي داخلي نيست كه آن افتخار را براي ما كسب ميكند و مگر ولاسكو مربي خارجي نيست كه اينگونه واليبال ما را به اوج ميبرد. پس رها كنيد بحث مربي داخلي يا خارجي را و مرد و مردانه بيائيد و كارنامه مديران را بررسي كنيد و نگذاريد آنها پشت سر مربيان پنهان شوند. كار وقتي به دست اهل آن سپرده شود با اندك امكانات هم ميتواند كاروان را به سر منزل برساند و وقتي به دست كساني سپرده شود كه فقط به خاطر روابط ميآيند و بعد از آمدن روابط ديگري برقرار ميكنند و هيچ حرفي به جز خنده ندارند با دنياي امكانات به جايي نميرسد خوش گفت مولانا كه
كاملي گر خاك گيرد زر شود
ناقص ار زر برد خاكستر شود
باز هم شكستي ديگر در كارنامه فوتبال ما ثبت شد تا مرد بيهوده خندان ما همچنان به ريش ما بخندد. حكايت باختهاي تيم ملي فوتبال ما شده است مانند قيمت دلار كه بايد هميشه خدا خدا كنيم در همين وضعيت باقي بماند. روزگاري بود كه حتي از صعود بد ناراحت ميشديم اما گذشت ايام كار ما را به آنجا كشيد كه راضي شديم به هر قيمتي صعود كنيم و امروز تمام دلهره ما اين است كه بيشتر از اين سقوط نكنيم. بازهم طبق معمول تمام كاسه، كوزهها را بر سر مربي خواهيم شكاند. دوباره بحث بهتر بودن مربي خارجي يا ايراني را به ميان خواهيم كشيد و پس از كلي بحث و جنجال نتيجهاي كه سرانجام خواهيم گرفت اين است كه فقط سرمربي مقصر است. حكايت فوتبال، حكايت ماشين خرابي است كه گمان ميكنيم با عوض كردن راننده شروع به حركت ميكند. فرض كنيد خود را فريب داديم و گفتيم كه كيروش مقصر اصلي است. خوب در عدم نتيجهگيري تيمهاي باشگاهي ما در آسيا چه كسي مقصر است. اينكه ما در رده ملي هنوز داريم بازيكن محروم را به زمين ميفرستيم باز هم تقصير كيروش است؟ اينكه در تيم سپاهان هم مشابه اين حادثه اتفاق ميافتد بازهم مقصر كيروش است؟
اينكه در ورزشگاه آزادي از عربستان شكست ميخوريم مقصركيروش است؟ اينكه ظرف15 روز سرمربي تيم ملي را عوض ميكنيم مقصر كيروش است؟ نه اشتباه نكنيد به هيچ وجه قصد تبرئه كيروش را ندارم و اساساً هيچگاه وارد مباحث فني نميشوم اما ميخواهم بگويم كه به هوش باشيم تا پشت حمله به كيروش مقصران اصلي كشاندن فوتبال ما به چنين روزي پنهان نشوند و همچنان به خنده هاي بيمعني ادامه ندهند. دوستان انحراف فوتبال ما به سالهايي باز ميگردد كه پاي برخي از دبينشينان به فوتبال اين مملكت باز شد. خاطرم هست كه در همان ايام يكي از مسئولان بلندپايه ورزش به من گفت فلاني تا به حال گمان ميكردم كه تصميمات فوتبال ما اينجا گرفته ميشود. اما بعد از بردن تيم استراليا و همراهي تيم ملي متوجه شدم كه بسياري از تصميمها براي فوتبال ما در دبي و توسط افرادي خاص گرفته ميشود.
اين داستان كم و بيش ادامه داشت تا آنكه با درايت مسئولان محترم مردي كه در كارنامه مديريتي خود ناكامترين المپيك را داشت پاداش گرفت و به سمت رئيس فدراسيون فوتبال منصوب شد. اين است حكايت فوتبال در كشور ما. دكتر دادكان به جرم آنكه تيم را در مسابقات آسيايي قهرمان كرد و بعد هم تيم ملي را به جام جهاني برد بايد بركنار شود و بجاي او فردي بيايد كه در زمان دبيركلي او در كميته ملي المپيك بدترين نتايج چهل ساله را گرفتيم. بعد از آمدن كفاشيان بود كه سريال باختها و حذفهاي ردههاي مختلف شروع شد. اما بنا به دلايلي كه بر اهل فن پوشيده نيست ايشان هميشه در حاشيه امنيت قرار گرفتند و افراد ديگري راهي قربانگاه شدند تا سلطان خندان به سلامت باشند.
آري يك نفر نبايد از اين مجمع بپرسد كه ملاك انتخاب شما چيست؟ يك نفر نبايد اين مجمع را بازخواست كند اگر آقايان كبريتي برداشتند و خواستند تمام فوتبال را به آتش بكشند، همانگونه كه چنين ميكنند، يك نفر نبايد بپرسد چرا. آخر بايد پز دموكراسي خواهي بدهيم و سئوال كردن يعني دخالت در كار.
راستي دنبال چه هستيم؟ چرا نميخواهيم از مطلقگرايي دست برداريم و بگوييم كه تشكيلات ورزش حق دخالت در امور فدراسيونهايي را ندارد كه موفق هستند و نه هر فدراسيوني. از شما ميپرسم اگر تا سالها روابط رئيس و مجمع همينگونه باقي ماند و بنا به مصالحي!! اعضاي مجمع تصميم گرفتند همين رئيس را همين اعضاي هيأت رئيسه را انتخاب كنند و آنها هم سريال اين نتايج را ادامه دهند و فوتبال ما را نابود كنند چه كسي بايد آستين همت بالا بزند و با اين حضرات برخورد كند و نگذارد اميد جوانان اين مملكت به باد رود؟ آقاياني كه در مراسم انتخابات گريبان چاك ميكرديد كه حمايت از اين كانديدا يعني مخالفت با دخالت دولت حالا كجا هستيد؟ چرا لب به سخن نميگشائيد. يك چوپان بايد چند گوسفند را به كام گرگ بدهد تا پي ببريم كه شايسته اين كار نيست. هنوز كار از كار نگذشته است و اميدها رنگ نباخته است. براي من واضح است كه در صورت صعود، آقايان آن را به حساب مديريت خود خواهند گذاشت چنانكه امروز باخت را به گردن سرمربي مياندازند، اما آيا حتي اگر صعود كنيم بايد اين بازيهاي ضعيف و نخستين شكست ما از لبنان فراموش شود؟ نه آقايان قديميها ميگفتند يك نفر ناآگاه سنگي را درون چاه مياندازد كه صدها نفر آگاه نميتوانند آن را بيرون بياورند.
رئيس فدراسيون فوتبال عنصري بود كه توسط ناآگاهان و فقط بنا به برخي دلايل به فوتبال ما تحميل شد و حالا صدها آگاه نميتوانند فوتبال را از دست او نجات دهند. برخي فرصتطلبان هم كه در دورههاي قبل به دليل بودن مديراني كار بلد نميتوانستند اعمالنظر شخصي كنند و يكهتاز ميدان شوند حالا در سايه ضعف اين مدير، فدراسيون را جولانگاه خود كرده اند و با چنگ و دندان سعي دارند تا اين رئيس را نگه دارند، آن هم نه به خاطر كار بلدي كه به خاطر حضور پررنگ خود در فدراسيون. و در اين ميان بيچاره هواداران كه گمان ميكنند داستان داستان عشق به خدمت است. اما داستان رويه شيرين ديگري هم دارد. ميگويند مردي به زنش خرجي نميداد اما هر شب او را كتك ميزد وقتي علت را پرسيدند گفت اگر اين كار را نكنم از كجا بداند كه شوهري هم دارد. حالا حضرات فوتبالي ما هم با اين كارنامههاي مشعشع و درخشان و پولهاي بادآوردهاي كه به جيب ميزنند تازه ناراحت هم هستند كه چرا عدهاي ميگويند اين هزينهها را صرف رشتههاي كنيد كه در المپيك مدالآور هستند. قهرمان المپيك ما بايد بگويد با پول پاداشها بدهيهاي خود را دادم آنگاه شكستخوردگان ميدان مسابقه كه با اعصاب و روان هواداران بازي ميكنند بايد پولهاي آنچناني بگيرند تا ..... عزيزان ورزش ما كمبود بودجه ندارد بلكه اشكال آن در مديران كار نابلدي است كه نميدانند از اين پتانسيل چگونه استفاده كنند. مگر محمود خسروي وفا با همين بودجهها و امكانات و در ورزش همين كشور فدراسيون خود را اداره نميكند؟ پس چگونه است كه او ميتواند سير صعودي داشته باشد اما ديگران نميتوانند؟ مگر محمد بنا مربي داخلي نيست كه آن افتخار را براي ما كسب ميكند و مگر ولاسكو مربي خارجي نيست كه اينگونه واليبال ما را به اوج ميبرد. پس رها كنيد بحث مربي داخلي يا خارجي را و مرد و مردانه بيائيد و كارنامه مديران را بررسي كنيد و نگذاريد آنها پشت سر مربيان پنهان شوند. كار وقتي به دست اهل آن سپرده شود با اندك امكانات هم ميتواند كاروان را به سر منزل برساند و وقتي به دست كساني سپرده شود كه فقط به خاطر روابط ميآيند و بعد از آمدن روابط ديگري برقرار ميكنند و هيچ حرفي به جز خنده ندارند با دنياي امكانات به جايي نميرسد خوش گفت مولانا كه
كاملي گر خاك گيرد زر شود
ناقص ار زر برد خاكستر شود