کد خبر 15403
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۸۹ - ۱۵:۳۰

بعد از ارتحال حضرت امام(ره) نيز مسائل گسترده و متنوعي در داخل و خارج ايران رخ داد؛ به‌ويژه در حوزه‌ي منطقه‌اي و بين‌المللي. البته نظام از عهده‌ي حل اين مسائل برآمد. نمونه‌ي‌ آخرش هم توطئه‌ي براندازي سال گذشته بود.

به گزارش مشرق به نقل از پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در پيامي به کنگره عظيم حج، گسترش موج بيداري اسلامي را خيزش پر قدرتي دانستند که از سه دهه پيش و با آغاز انقلاب اسلامي ايران آغاز شده و فرداي نيکي را به امت اسلامي در سراسر دنيا نويد مي‌دهد.
به بهانه انتشار پيام معظم‌له، به گفتگو نشستيم با دکتر علي‌اکبر ولايتي، مشاور رهبر معظم انقلاب در امور بين‌الملل؛ و آنچه در پي مي‌آيد، مشروحي است از اين پرسش و پاسخ:
مبارزه با استکبار نمونه‌هاي بسياري دارد؛ مواردي مثل نهضت تنباکو، ملي شدن نفت يا مخالفت روحانيون و علما با برخي قراردادها. البته شايد با اين نام مشخص مطرح نبوده است. به نظر شما استکبارستيزي در ايران چه گذشته‌اي دارد و اين نگرش و رفتار ايرانيان از کجا نشأت مي‌گيرد؟
يکي از رموز ماندگاري ملت ايران همبستگي آنان است. اين همبستگي به عنوان يک عامل درون‌جوش، نقشي اساسي و ويژه در حفظ اين ملت و کشور داشته است. بالاخره هر از گاهي مقابله با تهاجم و سلطه‌ي بيگانه بر اين سرزمين و ملت معني و مفهوم يافته است. البته اين ضديت و تقابل نه با هر بيگانه‌اي، بلکه با بيگانگان سلطه‌جو بوده است.
اما واژه‌ي «استکبار» زاده‌‌ي فرهنگ انقلاب اسلامي است. قبل از اين‌که امام خميني(ره) اين کلمه‌ را بفرمايند و به کار ببرند، مبارزان عليه استعمار اين لفظ را به کار نمي‌بردند يا اين‌که خيلي شايع نبود. استکبار يک واژه با هويت اسلامي و قرآني است. مستکبرين افرادي مذموم در قرآن کريم و در فرهنگ اسلامي هستند. امام خميني(ره) هم همين مفهوم و واژه‌ي قرآني را مورد استفاده قرار دادند.
نمونه‌هاي متعددي در تاريخ ايران داريم که مردم ما حتي در زمان‌هايي که بسيار تحت فشار بودند و ضعيف تلقي مي‌شدند، در مقابل بيگانه ايستادگي کردند؛ مثل مقاومت مردم جنوب به همت رئيس‌علي دلواري که جلوي انگليس‌ها ايستادند. همين‌طور مقاومت در برابر قرارداد 1919 وثوق‌الدوله که از ايران يک هندوستان تحت‌الحمايه‌ي انگليس مي‌ساخت. مردم در حالي که حتي يک حکومت مقتدر نداشتند و سختي‌هاي جنگ اول جهاني را تحمل مي‌کردند و از طرفي خاک کشور هم توسط روس و انگليس اشغال شده بود، اما در مقابل اين قرارداد ايستادند تا انگليسي‌ها مجبور شدند اين قرارداد را لغو کنند.
در سال 1945 و 1946ميلادي، يعني 1325 و 1326 شمسي که ايستادگي مردم آذربايجان در برابر اشغال آذربايجان توسط قواي روس، نقش اساسي را در شکست روس‌ها ايفا کرد وگرنه آذربايجان هم يک‌ جايي مثل اروپاي شرقي مي‌شد که هر جا ارتش سرخ وارد شد، ديگر بيرون نيامد و همان ‌جا مرز بين شرق و غرب شد.
داستان ملي شدن صنعت نفت هم به همين صورت بود. البته اين موضوع با عنوان «سياست موازنه‌ي منفي» مطرح شد. سياست موازنه‌ي منفي يعني نه انگليس و نه روس. اين به‌نوعي مصداق ناقص «نه شرقي نه غربي» است. لذا اين حوادث نشان مي‌دهد که مردم ما اين زمينه و سابقه را داشته و دارند.
آيا اين روحيه و سابقه‌ي تاريخي، پشتوانه‌اي محکم براي استکبارستيزي جمهوري اسلامي در سياست خارجي بوده است؟
اين حالت انقلابي سير تکاملي خودش را از نهضت تنباکو در سال 1309 قمري تا مشروطه و پس از آن در نهضت ملي نفت و تا انقلاب اسلامي ادامه داد. بنابراين مبارزات مردم ايران پشتوانه‌ي خوبي شد که امام(ره) هم از اين تجربه‌ها استفاده کردند. خاطرات حضرت امام(ره) با مرحوم مدرس -که بسيار هم شيفته‌ي ايشان بودند- يا اين‌که مبارزات را از زمان مشروطه و به‌ويژه زمان رضاخان دنبال مي‌کردند، شاهد بر اين موضوع است. خود ايشان کتاب کشف‌‌الأسرار را عليه مطالب شريعت سنگلجي نوشتند که در حقيقت يکي از نظريه‌پردازان رضا‌شاه و حکومت پهلوي بود.
امام(ره) تجربيات طولاني در ميدان مبارزه داشتند. گاهي به کارهاي مرحوم آيت‌الله کاشاني، شيخ فضل‌الله ‌نوري يا مرحوم مدرس اشاره مي‌کردند. خود اين نشان مي‌دهد که ايشان به اين تجربه‌ها کاملاً آگاه بودند و از آن‌ها استفاده مي‌کردند. ايشان شخصيت بي‌نظيري هم بودند. همه‌ي اين ظرفيت‌ها جمع شد و در سياست خارجي انقلاب و جمهوري اسلامي به صورت استکبارستيزي جلوه کرد.
نوع برخورد امام با بيگانه‌ها، چه غربي‌ها و چه شرقي‌ها، از موضع عزت بود. ايشان استقلال رأي خود را حفظ مي‌کردند. زماني به مناسبت 22 بهمن، بنده به عنوان وزير خارجه به همراه سفراي مقيم ايران خدمت امام رسيديم. امام همين‌طور که صحبت مي‌کردند، آمريکا و شوروي را کنار هم قرار مي‌دادند و از هر دو شرق و غرب انتقاد مي‌کردند. يک بار سفير شوروي -آقاي گودوف- در گوش من گفت که آقا ما گله‌منديم. چرا امام ما را در رديف آمريکا قرار مي‌دهد در حالي که ما از دوستان ايران هستيم؟ من آهسته اعتراض سفير شوروي را به امام(ره) رساندم. امام در جواب گفتند که به او بگو من حالا تازه ملاحظه‌ي شما را هم کرده‌ام.
بعد از ارتحال حضرت امام(ره) نيز مسائل گسترده و متنوعي در داخل و خارج ايران رخ داد؛ به‌ويژه در حوزه‌ي منطقه‌اي و بين‌المللي. البته نظام از عهده‌ي حل اين مسائل برآمد. نمونه‌ي‌ آخرش هم توطئه‌ي براندازي سال گذشته بود.
همان‌طور که رهبر انقلاب در پيام خود به حجاج عنوان کردند، موج بيداري اسلامي در برابر نظام استکباري در حال گسترش است. با توجه به سابقه و عملکرد ما در استکبارستيزي، تأثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران بر گسترش اين موج چگونه بوده است؟
انقلاب اسلامي ايران يک مقدماتي در داخل کشور و نيز مقدماتي در جهان اسلام داشت. اين مقدمات در جهان اسلام و کشور ما از زمان نفوذ فرهنگي استعمار و دشمني آشکار استعمارگران با دين اسلام آغاز شد. اولين مقدمه‌ي انقلاب اسلامي مقاومت در برابر همين نفوذ فرهنگي بود. اين مقاومت در هر کجا به شکلي آغاز شد و شکل مقاومت و هدف‌گيري مبارزات در سرزمين‌هاي مختلف اسلامي متفاوت بود.
درواقع زمينه‌هاي شکل‌گيري بيداري اسلامي از حدود دويست سال پيش به‌تدريج و متناسب با تهاجم استعمار فراهم آمد. فرنگي‌ها پايه‌ي تحول سياسي دنياي غرب را از انقلاب کبير فرانسه در سال 1789 ميلادي مي‌دانند. مشکلات جهان اسلام نيز از زمان انقلاب کبير فرانسه شروع شد و به‌صورت واضح شکل گرفت.
عده‌اي مثل طهطاوي مصري يا خيرالدين تونسي که قريب به دويست سال پيش، کار خودشان را شروع کردند، فکر مي‌کردند که بايد اسلام را مدرنيزه کنند و به‌نوعي با ليبراليسم مخلوط نمايند. اصلاً مي‌گفتند آنچه که امروز غربي‌ها انجام مي‌دهند، همان اسلام است.
اما کساني مثل سيد جمال‌الدين اسدآبادي معتقد بودند که ما بايد به اسلام اصيل بازگرديم و دنبال وحدت اسلامي بودند. عده‌اي فکر مي‌کردند با ليبراليزه کردن اسلام يا اسلاميزه کردن ليبراليسم مي‌شود مسلمانان را نجات داد. در طبقه‌ي روحانيت و به‌ويژه روحانيت شيعه اين سرخوردگي پيدا شد که با تمسک به مکاتب غير اسلامي نمي‌توان اسلام را احيا کرد. فلذا در قضيه‌ي مشروطه حتي برخي آدم‌هاي دين‌دار بر اثر کم‌توجهي فکر مي‌کردند الگوي مشروطه‌ي فرنگي مي‌تواند نجات‌بخش باشد.
جلوتر که آمديم، مرحوم مدرس جلوي رضاشاه ايستاد و به دنبال آن در عهد پهلوي دوم، آقاي کاشاني مقابل شاه و استعمار انگليس ايستاد. لذا اين پيش‌زمينه‌ها در بيداري اسلامي، چه در جهان اسلام و چه در ايران، هم‌زمان با احساس خطر هجوم فرهنگي غرب در ميان مسلمانان وجود دارد، ولي همه‌ي اين‌ها پيش‌زمينه بود.
همان‌طور که در پيام امسال رهبر انقلاب نيز هست، انفجار بيداري اسلامي با انقلاب اسلامي ايران صورت گرفت و يک‌سره از آغاز تاکنون دارد پيش مي‌رود. بقيه در بين راه وارد شدند و ديگران پرچم آن‌ها را به دست گرفتند و جلو آمدند، ولي هيچ‌کدامشان توفيق انقلاب اسلامي و انديشه‌ي امام خميني(ره) و امروز رهبري را نداشتند.
ايران امروز به‌طور مستمر رو به پيشرفت است. در داخل تثبيت پايه‌هاي حکومت ديني از منظر يک مسلمان شيعي ايجاد مي‌شود و در خارج، به‌طور خاص در جهان اسلام و در دنياي امروز به‌طور عام اين تئوري و نظريه داده شده است که حکومت اگر قرار است در جهت عدالت، پيشرفت فضائل انساني و نجات انسان از انحطاط باشد، بايد الهي باشد.
با همه‌ي اين‌ها بايد تصريح کنيم که هيچ ديني مانند اسلام زنده نيست و حيات ندارد. امروزه اسلام در پيشرفت و در دعوت و ميزان نفوذ در جوامع با صدر اسلام هيچ فرقي ندارد. امروزه به‌رغم وسعت رسانه‌هاي جمعي، اعم از اينترنتي و صوتي که هر خبري را که در دنيا اتفاق مي‌افتد، ظرف چند ثانيه يا دقيقه يا ساعت در کل دنيا منتشر مي‌کنند و هر کسي مي‌تواند سايتي داشته باشد و حرف خودش را بزند، سرعت پيشرفت و عمق نفوذ اسلام بيشتر از گذشته است. از طرف ديگر انسان امروزي با انسان 1400 سال پيش تفاوت اساسي دارد و تکامل فکري و اجتماعي يافته است. 1400 سال پشتوانه‌ي فکري و فرهنگي و اعتقادي را پشت سر دارد.
مطابق آمار، ميزان اطلاعاتي که در هر روز از سال 2010 ميلادي توليد مي‌شود، معادل کل اطلاعات سال 1999 است. در چنين شرايطي نمي‌شود مردم را تحميق کرد. اگر دين حرفي براي مردم نداشته باشد، کنار مي‌رود. اين که مي‌گويم اسلام پيش مي‌رود، فقط حرف من نيست. خانم آلبرايت که وزير خارجه‌ي زمان آقاي کلينتون بود و استاد دانشگاه جورج‌تاوْن آمريکا است، در يکي از صحبت‌هايش در دانشگاه گفت که امروز در آمريکا هيچ ديني سرعت پيشرفت اسلام را ندارد. اين به دليل زمينه‌ي فکري، عزم راسخ و تقواي امام(ره) و رهبري امروز انقلاب و فکر شيعي است که تا عمق جان مردم ايران نفوذ کرده است.
قطعاً گسترش اين موج در افول نظام استکباري و مشخصاً آمريکا نقشي اساسي ايفا کرده است. به عبارت ديگر، اين دو پديده با هم ارتباط مستقيم دارند. شما وضعيت اکنون نظام استکباري را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟
بايد اين موضوع را واقع‌گرايانه تحليل کنيم. آمريکاي امروز ديگر قدرت سياسي و نفوذ آمريکاي بعد از جنگ جهاني دوم را ندارد. آمريکاي بعد از جنگ جهاني دوم تکليف دنيا را معلوم کرد. اولاً سازمان ملل را به آمريکا برد. يعني مرکز تصميم‌گيري‌هاي بين‌المللي را به آمريکا منتقل کرد. دوم براي بازسازي اروپا طرح مارشال و براي بازسازي آسيا اصل چهار ترومن را ارائه داد. ترومن رئيس‌جمهور وقت آمريکا بود. من خاطرم هست که در ايران اداره‌ي بزرگي به نام اداره‌ي اصل چهار تأسيس شد و يک عده کارمند اين اصل چهار بودند. کمک‌هاي آمريکا به ايران از طريق همين اصل چهار ترومن در زمان جنگ بود. در چتر حمايت آمريکا از آسيا و اروپا، آنها جاي پاي خودشان را در همه‌ي نقاط دنيا مستحکم کردند.
پايگاه‌هاي نظامي آمريکا در آلمان، ايتاليا، ژاپن و کره هنوز وجود دارد. ديه‌گو گارسيا در اقيانوس هند همچنان پايگاه آمريکايي‌ها است. جزيره‌ي گوام در اقيانوس آرام پايگاه آمريکايي‌ها است. آمريکايي‌ها در ده‌ها نقطه از دنيا پايگاه دارند. هفت ناوگان آمريکا آب‌هاي جهان را تحت سيطره‌ي خود دارند. آمريکايي‌ها هر جور که اراده مي‌کردند و در هر کجا که مي‌خواستند، دخالت مي‌کردند؛ در ويتنام، لائوس، کامبوج، کره يا کوبا. شايد بيشتر از چهل دخالت نظامي در کشورهاي آمريکاي لاتين کردند. کودتاي نظامي و دخالت نظامي و تأسيس دموکراسي‌هاي هدايت شده نيز بود.
آقاي مارکوس ژنرال فيليپيني بود. زماني که مائوئيست‌ها در فيليپين مي‌جنگيدند، آمريکايي‌ها از مارکوس حمايت مي‌کردند. مارکوس در فيليپين کودتا کرد، ولي بعدها مائوئيسم افول کرد و آمريکايي‌ها ديدند ديگر به مارکوس نيازي ندارند. خواستند او را کنار بگذارند که مقاومت کرد ولذا با او برخورد کردند. آمريکايي‌ها آقاي آکينو را در آب‌نمک خوابانده بودند تا رئيس‌جمهور فيليپين شود. به فرودگاه که آمد، ترورش کردند و خانم آکينو همسرش را رئيس‌جمهور کردند. مثال ديگر اين‌که خانم چامورا روزنامه‌نگاري بود که خرج روزنامه‌اش را آمريکايي‌ها مي‌دادند. او با کمک کنتراها که ضد انقلابيون نياکاراگوئه بودند، به جاي دانيل اورتگا رئيس‌جمهور نيکاراگوئه شد.
آمريکايي‌ها ده‌ها کودتا در سراسر جهان راه انداختند؛ از جمله کودتاي 28 مرداد. آخرين دخالت‌هاشان نيز مربوط به سومالي، عراق، افغانستان و سودان است. تمرکز عمده‌ي آمريکايي‌ها الان بر روي کشورهاي اسلامي است، آن هم به دليل انفجار بيداري اسلامي. البته کم‌کم آثار شکست در حرکت‌هاي آمريکا نمايان مي‌شود. در گذشته کسي جلودار آمريکا نبود، ولي امروزه مردم فقير افغانستان آن‌ها را زمين‌گير کرده‌اند. زير سرنيزه‌ي هفتاد هزار آمريکايي در عراق و بعد از هزينه کردن 5/2 تريليون دلار، يعني 2500 ميليارد دلار، شما مي‌بينيد که انتخابات انجام مي‌شود و دولت تشکيل مي‌شود؛ آن هم دولتي که آمريکايي‌ها نمي‌خواستند تشکيل شود. اين نشان مي‌دهد که مردم عراق و افغانستان با وجود همه‌ي صدماتي که ديده‌اند، اما قوت بيداري اسلامي موجب شده جلوي آمريکايي‌ها بايستند. اين‌ها نشانه‌ي افول آمريکا و استکبار است.
با اين اوصاف، آمريکايي‌ها نه‌تنها قدرت بعد از جنگ جهاني دوم را ندارند، بلکه حتي قدرت زمان رئيس‌جمهوري ريگان را هم از دست داده‌اند. آمريکايي‌ها فروپاشي شوروي و اتفاقات پس از آن را به حساب خودشان گذاشتند ولذا آقاي بوش گفت که در دنيا يک ابرقدرت وجود دارد و آن هم آمريکا است، اما الان در وضعيتي قرار دارند که 600 ميليارد دلار اسکناس بدون پشتوانه وارد جامعه کرده‌اند!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس