به گزارش مشرق، رجا نوشت: ضمن آنکه مهمترين موارد مطرح شده در اين گفتگو در ادامه آمده است، در روزهاي آينده متن کامل آن منتشر خواهد شد:
* ما الان فضايي داريم که اصلاً نميگذارند به موضوعات تاريخي نزديک بشويم. يعني در مورد تاريخ باستان روايتهايي را داريم که قطعي فرض شدهاند و اجازه نقد آنها داده نميشود، فضاي دانشگاهي و پژوهشي و سازمان ميراث فرهنگي ما، مسائل را به گونهاي رقم زده که گويا آنچه را که در مورد تاريخ باستان در اختيار داريم و يا در اختيارمان گذاشتهاند، يک بحث قطعي است و هرگز نبايد در باره آنها تشکيک کرد، در حالي که در مورد مسائل تاريخي، همواره تشکيک ميکنند.
* از جمله کارهايي که انگليسيها در دوران رضاخان کردند، دستاندازي به تاريخ ايران بود. در طول اين مدت کارشناسان غربي، کاوشگري در سايتهاي آثار باستاني ايران را شروع کردند. در اين دوره، کارشناساني که با آنچه که مقصود و منظور انگليسيها بود، همراهي چنداني نداشتند، کنار گذاشته شدند و آثار تاريخي ما نيز دچار سرنوشت شومي شدند. از جمله کساني که کنار گذاشته شد، آقاي اشميت، مسئول سايت (مجموعه) تخت جمشيد بود که يکي از صهيونيستهاي بسيار پايبند به اين جريان، جاي او را گرفت.
* در دوره رضاخان بنا شد پيوندهاي تاريخي ملت ما تغيير کند و از آنجا که در بسياري از خيزشهاي اجتماعي دوره قاجار عليه مطامع انگليس، اعتقادات اسلامي مردم نقشي اساسي بازي کرد، انگليسيها بعد از تلاشهاي زيادي که براي تحميل قراردادهايي بر ملت ايران کردند، با مقاومت آنان که ريشه در اعتقادات دينيشان داشت، مواجه شدند و به اين جمعبندي رسيدند که بايد به هر ترتيبي که شده باروهاي ديني را تضعيف کنند. براي اين کار، دو راهکار وجود دارد: اول اينکه به ملت بقبولانند که دين افيون تودههاست که غالباً نيروهاي مارکسيست بودند که اين حرف را ميزدند. مارکسيستها خيلي زمخت و کرگدنوار وارد مسائل ميشوند و حرف دلشان را خيلي صريح ميزنند، در حالي که غربيها اين کار را نميکنند و نميآيند صراحتاً بگويند دين شما بيربط است بلکه مقدمهچينيهايي ميکنند که فرد نهايتاً به همان جمعبندي مارکسيستها برسد. دوم هم دستکاري در تاريخ ما بود.
* انگليسيها تلاش کردند تاريخي را براي ما رقم بزنند که در درون آن، در دشمني ما اخلال ايجاد شود، يعني مسلمانان و اسلام براي ما دشمن تلقي شوند و يهوديها و غربيها در تاريخ ما دوست جلوه کنند. در اينجا نيازي نيست که کسي با اسلام مقابله کند. وقتي شما در تاريخ دستکاري کرديد و فردي که تاريخ را ميخواند، احساس کرد که در طول تاريخ، اسلام دشمن ما و براي ما مضر و مخرب و نابود کننده بوده، در دلش نسبت به اسلام، مسلمانها و اعراب کينه ايجاد ميشود. در مقابل نيز اين خط را در پيش گرفتند که اشرافيت يهود در طول تاريخ منشاء خير و برکت براي ايران بوده است.
* مثلا تاريخ قبل از اسلام را به گونهاي نوشتند که ما احساس کنيم اصلاً مبدأ تاريخ ما به زماني برميگردد که بين اقوام ايراني و يهود پيوند وجود داشته است. براي اين کار بايد آثار باستاني قبل از هخامنشيان را نابود ميکردند که کردند و لازم بود قبل از هخامنشيان سياه و تاريک بشود و هيچ چيزي وجود نداشته باشد. يعني آثار باستاني قبل از هخامنشيان و مثلاً عيلاميها نابود شوند تا ما نتوانيم در تفحص در سراسر ايران به آثاري پي ببريم که نشان بدهد قبل از هخامنشيان در ايران تمدني بسيار پربارتر و شکوفاتر داشتهايم و لذا براي اين کار بسياري از آثار باستاني قبل از هخامنشيان نابود شدند. علاوه بر اين، بايد کتابهايي مينوشتند که در آنها هخامنشيان را بيش از آنچه که بودند، بزرگ ميکردند و اين بزرگنمايي دائماً تکرار و دوران قبل از هخامنشيان کاملاً محو شود.
* نتيجه تاريخ نگاري مغرضانه عليه ايران اين شد که هر فرد بياطلاعي را به يهوديت خوش بين و به اسلام بدبين ميکند و متاسفانه اين خط فکري امروز در ميراث فرهنگي ما وجود دارد.
* در ابتداي دولت نهم، با آقاي مشايي قراري گذاشتم و نزد ايشان رفتم و گفتم اين جنايت در تاريخ ما صورت گرفته، ادله فراواني وجود دارد که نشان ميدهد در دوران رضاخان برخي از آثار باستاني ما را نابود کردند تا صهيونيستها بتوانند سناريوي 2500 ساله تاريخ ايران را بنويسند و هخامنشيان را مبدأ تاريخ ما قرار بدهند. اين نکته را سفير وقت اسرائيل در ايران -مئير عزري- در کتاب دو جلدي خاطراتش مينويسد که هماهنگيها براي نوشتن تاريخ 2500 ساله را ما انجام داديم و همه کارهايش را ما کرديم، يعني بحث جشنهاي 2500 ساله و تعيين مبدأ تاريخي بر اساس 2500 ساله کار صهيونيستها بوده است و جالب آنکه عکس منشور کوروش را هم بر روي جلد اين کتاب منتشر کرده است و خود اين نشان مي دهد يک حساسيت و علاقه ويژه اي از سوي آنها به اين مسئله وجود دارد.
در آن جلسه، من اسناد 34000 لوحي را که از ايران خارج شدهاند، براي آقاي مشايي بردم و پرسيدم که اين الواحي که متعلق به دوره تمدن عيلامي و به خط عيلامي است و از ايران خارج شدهاند، چرا برگردانده نشدهاند؟ آقاي مشايي گفت: «راست ميگوييد. ما بايد در ميراث فرهنگي با اين تاريخي که براي ما نوشته شده، مقابله کنيم. اين تاريخنگاري جعلي است و براي اهداف خاصي نوشته شده و ميراث فرهنگي بايد روي اين قضيه کار کند». بعد از آن ملاقات دومي هم با آقاي مشايي صورت گرفت و قرار شد ما کپي اسناد را به ايشان بدهيم و ايشان به بنگاه ايرانشناسي شيکاگو نامه بنويسد و خواهان برگرداندن الواح شود. بعد از مدتي هم آقاي مشايي به من گفت که نامه را نوشته است. اما من الان که به اين موضوع نگاه مي کنم گاهي در اصل قضيه شک ميکنم که آيا ايشان اساساً اقدامي کرد يا نه.
* برخلاف آنچه که آقاي احمدينژاد گفته است که مشايي برداشت خود را از مکتب ايراني و امثال اينها بيان ميکند، آنچه آقاي مشايي ميگويد مطالبي است که قبلاً خيلي ها مطرح کرده اند و ايشان آنها را تکرار ميکند. در واقع او در مسيري گام برميدارد که ديگران آن را هموار کردهاند.
* آقاي مشايي در خيلي از زمينه هايي که صحبت کرديم علم و اطلاعاتي ندارد؛ ولي لااقل خود من چند جلسه با او بحث کردم و او کاملاً اذعان کرد که در تاريخ ما دست برده شده و وظيفه ماست که اين تاريخ را معرفي و روشن کنيم؛ اما نه تنها اين کار را نميکند که درست در نقطه عکس عمل ميکند. به همين دليل بايد جداً نسبت به اين مسئله شک کنيم. آقاي بقايي هم همينطور و واقعا در حيطه ميراث فرهنگي و آثار باستاني علم و تخصصي ندارد. لذا کارشناسان اين جريان ميتوانند به راحتي او را بازي دهند و عوض اينکه امروز دولت انگليس را به دليل جنايتي که کرده و آثار ما را غارت و نابود کرده است محاکمه کنيم، آنها را بهعنوان عناصر خدوم دعوت مي کنيم و منشور کوروش را رونمايي مي کنيم.
* به يکي از دائرةالمعارفهاي قبل و بعد از انقلاب مراجعه کنيد و بررسي کنيد که اصلاً راجع به اصطلاح پوريم توضيح داده شده است؟ هيچ توضيحي پيدا نميکنيد. چرا؟ چون ميخواهند مطلبي را از مردم مخفي کنند. چرا وقتي تورات اعتراف ميکند که چنين جنايتي صورت گرفته است، تاريخنگاران چيزي ننوشتهاند؟ اينکه ميگويم تاريخنگاري در دوران رضاخان بهصورت هدفمند انجام شده به همين دليل است. بعضي از واقعيتها از تاريخ حذف و برخي خلاف واقعها به تاريخ اضافه شده است. اين ماجرا را که جنايت گستردهاي صورت گرفت و اين قتل عام گسترده در جريان مسائل جامعه توقف جدي ايجاد کرد، حذف ميکنند. بعد اسلام وارد ايران ميشود. ملت ايران با پيامي که از اسلام دريافت کرد، اين دين را منجي خود يافت. به رغم جريانهايي که در اين قضيه داريم، خيليها معترفند که مردم دروازهها را به روي سپاه اسلام گشودند، ولي با وجود اين گفتند مسلمانان همه کتابخانهها را آتش زدند، همه آثار باستاني را ويران و فرش بزرگ تالار کسري را تکهتکه کردند و قسمتي از آن را به علي(ع) دادند! سهم علي(ع) در غنائم جنگي يک تکه از فرش کاخ کسري بود! گفته ميشود که اعراب چنين فرش گرانبهائي را نابود و تکهتکه کردند. از اين موضوع هيولايي ساختند که ورود اسلام به ايران را برابر با توحش و نابودي کتابخانهها و تمدن بگيرند.
* اگر اين جنايت صهيونيست ها از جمله پوپ و فراي و... در تاريخ نگاري براي ملت ايران روشن شود، هزينهاش براي اشرافيت يهود، بسيار بالا خواهد بود و حتي در بيدينترين آدمها در جامعه ما نسبت به آمريکا، اسرائيل و صهيونيست تنفر شديدي شکل ميگيرد. مردم اگر بفهمند اينها چقدر سازمان يافته آثار باستاني را از بين بردند و آنها را دستکاري کردند، تنفر بزرگي در تمام ملت ما شکل خواهد گرفت و ديگر نيازي نيست آمريکا را براي ملت ايران معرفي کنيم، بلکه با اين روشنگري، مردم ايران آمريکا را دشمن تاريخي خود خواهند يافت و کساني که امروز از اشرافيت يهود دفاع ميکنند، آنها را دشمن تاريخي خود خواهند دانست.
کد خبر 15117
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۷
- ۰ نظر
- چاپ
عباس سليمينمين مدير دفتر مطاعات و تدوين تاريخ معاصر در گفتگويي تفصيلي با رجانيوز به بررسي مسايلي از قبيل مبدا تاريخ ايران باستان، منشورکوروش، تاريخ نگاريهاي مغرضانه عليه ملت ايران، کم کاري هاي برخي مسئولين در مواجهه با اين نوع تاريخ نگاري و... پرداخت.