کد خبر 150670
تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۶

رايان ون كليو در روزهاي اوج اعتيادش وقت زيادي براي زندگي واقعي نداشت. واركرافت همه چيز او را گرفت: همسر، بچه‌هايش و شغلش به عنوان يك استاد دانشگاه. پيش از كلاس‌ها يا آخر شب‌ها وقتي همه خانواده‌اش به خواب مي‌رفتند او سراغ كامپيوترش مي‌رفت.

به گزارش مشرق به نقل از جام جم آنلاين، غذايش اغلب هله‌هوله و نوشابه‌هاي انرژي‌زا بود، چرا كه خوردنشان به يك دست بيشتر احتياج نداشت. او موقع غذاخوردن نيز پاي كامپيوتر بود و دست ديگرش را براي گرفتن ماوس و زدن دكمه‌هاي كيبورد احتياج داشت.

زندگي در جهان واركرافت به فلاكت زندگي روزمره ترجيح داشت، مخصوصا وقتي قرار بود با زنش سر اين كه چقدر پاي كامپيوتر مي‌نشيند، دعوا كند.



«در دنياي مجازي براي خودم كسي شده بودم. كنترل همه چيز دست من بود و هرچه مي‌خواستم به دست مي‌آوردم. زندگي واقعي باعث مي‌شد احساس بي‌عرضگي كنم. واي به حال وقتي كه اتصالم به اينترنت ضعيف بود يا چيزي در كامپيوترم درست كار نمي‌كرد.»

هفت سال پيش بود كه شروع شد. رايان تازه موقعيتش در دانشگاه را به دست آورده بود. ويكتوريا باردار بود و بازي آنلاين نخستين زهر چشمش را گرفت. به اولين نوبت سونوگرافي ويكتوريا دير رسيدند چون رايان روي خط بود.

بعد از تولد دخترش وقتي همه خواب بودند سراغ كامپيوتر مي‌رفت يا وقتي پدر و مادرش به خانه آنها مي‌آمدند و سر همه به نورسيده گرم بود.

چيزي كه بيش از همه توجه او را جلب مي‌كرد زاويه ديد مجازي بود. در دنياي مجازي مي‌شد به همه چيز از بالا نگاه كرد. هر جا لازم بود مي‌شد زوم كرد يا صفحه را چرخاند و از جايي كه آدم در زندگي واقعي مي‌بيند به صفحه نگاه كرد.

سر كار احساس مي‌كرد كسي به او علاقه ندارد و همه از سر راهش كنار مي‌روند. مهم نبود او همه احساساتش را مي‌توانست در دنياي مجازي بروز دهد. ميليون‌ها نفر در دنياي مجازي آرام‌آرام شخصيت دومشان را شكل مي‌دهند.

زندگينامه‌شان كم‌كم جزئيات بيشتري پيدا مي‌كند و با جلوه‌هاي جذاب‌تري همراه مي‌شود. بازي به بازيكنش احساس زندگي در يك فيلم علمي - تخيلي را مي‌دهد.

شخصيت‌ها با هم گروه تشكيل مي‌دهند، به دنبال ماموريت‌هاي مشترك مي‌روند و سرزمين‌هاي تازه را فتح مي‌كنند و به سطوح بالاتري دست پيدا مي‌كنند. اين دنيا برعكس خيلي دنياهاي ديگر تمام شدني نيست.

هر روز چيز تازه‌اي پيدا مي‌شود و آدم‌هاي تازه‌اي سر راه هم قرار مي‌گيرند. سال به سال هم دنياهاي تازه‌اي پيش روي بازيكنان باز مي‌شود.

«هميشه چيزهاي بهتر و باحال‌تري هم هست. هميشه مي‌شود پول بيشتر، اسلحه بيشتر و حمايت بيشتر به دست آورد. فقط كافي است به پرسه زدن در دنياهاي پيش رو ادامه بدهي.»

وقتي فرزند دوم به دنيا آمد ون‌كليو هفته‌اي 60 ساعت بازي مي‌كرد. چند ماه بعد قرارداد كاريش تمديد نشد، چرا كه معتقد بودند او استحقاق موقعيت شغلي‌اش را ندارد. كاري نيمه‌وقت در يك دانشگاه ديگر پيدا كرد. يك كلاس براي يك سال. معني‌اش اين بود كه حالا وقت بيشتري براي بازي كردن داشت و نگراني براي يافتن يك شغل تمام وقت هم به آرامي كمرنگ مي‌شد.

درآمد رايان صرف خريد دو كامپيوتر بهتر با توانايي‌هاي بيشتر و خط اينترنت سريع‌تر شد. حالا او سه اكانت مختلف در بازي داشت كه هزينه اشتراك هر كدام 15 دلار در ماه بود.

حالا او يك حساب مالي آنلاين هم داشت تا همسرش از هزينه‌ها با خبر نشود. 224 دلار واقعي هم داد تا پول مجازي كافي براي خريد يك «شمشير افسانه‌اي» و «زره سطح بالا» فراهم كند.

راب كه دوست دوران كودكي او بود و در ايالتي ديگر زندگي مي‌كرد اما در واركرافت همبازي او بود متوجه تغييرات شخصيتي رايان شد.

«وقتي چيزي از زندگي واقعي مزاحم زندگي مجازي مي‌شد، خيلي سريع و بدجور آن چيزها را كنار مي‌زد. اين‌جور مواقع علاقه‌اش به همه چيز دنياي مجازي از حد مي‌گذشت. نمي‌شد گفت كمي ديوانه بود. در واقع در خشم افسارگسيخته بود.»

شب سال نو 2007 بود. وقتي روي پل بود داشت به پريدن در آب‌هاي يخ زده زير پل فكر مي‌كرد. در يادداشت‌هايش نوشت: «بچه‌هايم از من متنفرند. زنم تهديد مي‌كند كه رهايم كند. حساب ماه‌هايي كه چيزي ننوشته‌ام از دستم در رفته است. هيچ برنامه‌اي براي سال تحصيلي پيش رو ندارم. خسته شدم از اين كه از خوابم بزنم تا بازي كنم.» 18 ساعت پشت سر هم بود بازي كرده بود و هيچ احساس خوبي نداشت. آن شب نخستين شبي بود كه فهميد مشكل دارد. از لبه پل فاصله گرفت. رفت خانه و بازي را از روي كامپيوترش پاك كرد.

تمام هفته بعد از آن شب را با سردرد و دل‌درد گذراند و مثل معتادي كه مواد مخدر را ترك كرده باشد عرق مي‌ريخت. دوري از دنياي مجازي برايش سخت بود اما ديگر بازي را نصب نكرد. شروع كرد به بازسازي زندگي واقعي‌ا‌ش. زنش قبولش نداشت، چرا كه همه اينها را پيش‌تر هم شنيده بود و هيچ مدركي دال بر اين كه او براستي دست از جهان محبوبش كشيده، دركار نبود.

رايان روي زندگي حرفه‌اي‌اش متمركز شد. مقاله مي‌نوشت. شعر مي‌گفت و براي جوانان كتاب مي‌نوشت. كتابي در سرگذشت اعتيادش نوشت كه دو سال پيش منتشر شد. 182 رزومه فرستاد تا كار جديدي پيدا كند. سال 2010 بعنوان استاد انگليسي در دانشكده هنر و طراحي رينگلينگ استخدام شد. ون‌كليو «پاك شده» و خانواده‌اش خانه آرامي در حومه شهر خريدند.

رينگلينگ يكي از مهم‌ترين دانشگاه‌هاي طراحي بازي‌هاي كامپيوتري است. رايان مي‌داند كه بيشتر دانشجويانش ساعات زيادي از زندگي‌شان را آنلاين هستند و نگران آنهاست: «فكر نمي‌كنم دنياي مجازي به خودي خود بد و شيطاني باشد. اصلا چنين چيزي نمي‌گويم. فكر مي‌كنم اگر بخشي از يك زندگي عادي و متعادل باشند خوب هم هستند.»

اعتياد به بازي‌هاي آنلاين

اگرچه اعتياد به بازي‌هاي تصويري موضوعي شناخته‌شده در سراسر جهان بود اما از ده سال پيش به اين‌سو با تكامل فناوري و ارتباطات سطح ديگري در اعتياد به بازي‌هاي كامپيوتري ايجاد شد و آن، تكوين يك شخصيت مجازي يا زندگي دوم از طريق بازي‌هاي آنلاين دسته‌جمعي بود كه در آن كاربر نقش شخصيت ديگري را براي خود در بازي انتخاب مي‌كرد و به ويژگي‌ها و دارايي‌هاي او آرام آرام شكل مي‌داد.

World of Warcraft كه بزرگ‌ترين جامعه كاربران آنلاين را به خود اختصاص داده است مورد پژوهش‌هاي گوناگوني قرار گرفته است. برخي پژوهش‌ها ويژگي‌هاي اعتيادآور بازي را با كراك و كوكايين مقايسه كرده‌اند.

اين پژوهش‌ها معتقدند كه 40 درصد كاربران اين بازي به آن معتادند و به دليل نظام پاداش و تنبيهي كه در بازي نهفته است هفته‌ها به دنبال يافتن موردي مي‌گردند كه احتمال يافتنش يكهزارم درصد است.

اعتياد به اين بازي به كودكان كم سن و سال و نوجوانان محدود نمي‌شود و آدم‌هاي عاقل و بالغي هم در بازي درگير آن شده‌اند كه پروفسور رايان ون كليو، استاد دانشگاه يكي از آنان بود و همه چيز زندگي‌اش را در بازي‌هاي كامپيوتري از دست داد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس