به گزارش مشرق، برنا نوشت:
آقا: محمدعلي رامين در سال 1332 در خانواده اي مذهبي در دزفول متولد شد و در جواني به کشور آلمان عزيمت نمود و قريب به بيست سال را در آنجا مشغول تحصيل و فعاليت هاي فرهنگي بود و به دلايلي کشور آلمان با حضور وي در اين کشور مخالفت نمود و پس از آن وي به ايران آمد و در آبان ماه سال 1388 طي حکمي از سوي سيد محمد حسيني وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان معاون مطبوعاتي اين وزارتخانه منصوب شد.
آقازاده: محمد امين رامين، متولد سال 1366، دانشجوي رشته علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي است و دوران کودکي را به همراه خانواده اش به علت موقعيت شغلي و درسي پدرش در آلمان زندگي کرده و پس از آن ساکن تهران شده است.
خودتان را معرفي کنيد؟
محمد امين رامين متولد سال 1366.
نسل دومي هستي يا سومي؟
احتمالا نسل سومي.
تا به حال از نسل دوم صحبت شده؟
خيلي نه، يا ما خوب نفهميديم يا خوب تعريف نشده است.
دانشجو هستي؟
بله دانشگاه علامه، ترم ششم، سال سوم.
از استادهاي سياسي دانشگاه علامه طباطبايي چه کساني معروف هستند؟
اگر از آن جهت بپرسيد که اسمشان زياد شنيده بشود، مثلا نماينده مجلس داريم، مصطفي کواکبيان.
با آقاي کواکبيان در کلاس بحث هم مي کنيد؟
بله خيلي.
با ايشان جنجال کردي؟
جنجال که نه! کلاس جاي بحث و گفتوگو است.
در جريان انتخابات پارسال چهطور؟
معمولا حرف هايشان را در فضاي مطايبه و طنز مي زدند، ما هم سعي مي کرديم از کنار کنايه هاي ايشان به سادگي رد نشويم که نهايتا منجر به بحث هاي داغي مي شد. اتفاقا مناظره هايي هم در باب انتخابات و قبل و بعد آن با حضور ايشان در آمفي تئاتر دانشکده برگزار شد.
برگزارياش با چه ارگاني بود؟
بسيج دانشجويي.
کواکبيان کلاس هايش را لغو مي کند؟
خب با در نظر گرفتن جنس فعاليت هاي ايشان امري طبيعي است و پيش مي آيد، منتهي آن قدر نبوده که خيلي محسوس باشد.
در کلاس حضور و غياب مي کند؟
بله.
درسي که با او داشتيد چه بود؟
ديپلماسي در اسلام.
چند شدي؟
فکر مي کنم 19 شدم، دو يا سه درس با او داشتيم.
پدرتان را هم مي شناخت و مي دانست شما فرزند محمد علي رامين هستي؟ نمره ات را کم نکرد؟
پدر را که بله، من را نمي شناخت ( خنده )، خودم را معرفي نکرده بودم. اين اواخر فهميدند که کار از کار گذاشته بود. ما سر خيلي از کلاس ها ناگزير از تقيه هستيم. متاسفانه برخي از اساتيد .... بگذريم.
از دوستان هم کلاسيات کسي را هم انداخت؟
نه، خوش نمره هستند، خيلي سر اين مسايل اذيت نمي کند. اگر اجازه بدهيد از موضوع شيرين آقاي کواکبيان بگذريم، يک دفعه ديديد يک درس ديگر هم با او برداشتيم(خنده).
متأهل که نيستي؟
نه متأسفانه (با خنده).
قصدش رو هم نداري؟
مگر مي شود قصدش را نداشت ؟! قصد قربت کرديم!
جلو رفتي؟
جلو به معناي خواستگاري نه. ولي بحثش بارها پيش آمده.
از فاميل؟ مثلا کسي مدنظر بوده؟
از فاميل گرفته تا آشنا. واقعا پدر و مادرم به اين موضوعات خيلي اهميت مي دهند، آنقدر در اين گونه مسايل ساده و بي آلايشند که آدم، گاه از ياد مي برد که در روزگار آلايندگي ها و پيچيدگي ها به سر مي برد. من اگر بگويم زود است، ايشان مي گويند دير است! مي گويم کجا زندگي کنيم، مي فرمايند در همان اتاق خودتان.
خانوادهتان چند نفري است؟
يک خواهر کوچکتر و يک برادر بزرگتر دارم و هر دو متأهل هستند. برادرم با همسرش پيش ما زندگي مي کند و دکترايش را از کشور آلمان گرفته است.
به آلمان ارادت خاصي داري؟
نه موضوع علقه و علاقه نيست، محل تولد ماست، محل بسياري از فعاليت ها و ارتباطات اسلامي ماست. بالاخره يک آشنايي به زبان و محيط آن جا هست. يک گنجينه معارف اسلامي هم هست که به برکت انقلاب اسلامي در دسترس ماست و جمعي از انسان هاي پاک و خداجو در آن سر دنيا تشنه اين حقيقت ها هستند. اين ها حقيقتا شيفتگان انقلاب ما و سرمايه هاي نظام اسلامي ما هستند که متأسفانه خيلي ها آن ها را فراموش کرده اند، خيلي ها از ياد برده اند. غرض از اين انقلاب صدور معارف مکتب اهل بيت و گذر از اين مرزهاي جغرافيايي بود. حالا از قضا ما با اين خواهران و برادران اسلامييمان مرتبطيم، ما هم آن ها را فراموش کنيم؟
خودت آلمان مي روي؟
بله.
پدر شما 21 سال آلمان بوده؟
17 سال.
پدر متولد دزفول هستند، دکتري مهندسي مي خواندند، ولي از آلمان اخراج شدند، دليلش چه بوده؟
مي خواهم به قبل از داستان اخراجشان برگردم. به شيوه زندگي و فعاليت اجتماعي آن سال هاي ايشان که اين سؤال ها هم در آن پاسخ داده مي شود. پدر وقتي هم سن و سال من و شما بودند به خاطر فعاليت هاي انقلابي و تکثير و توزيع نوارهاي سخنراني شخصيت هاي انقلابي مذهبي، تحت تعقيب ساواک و طبيعتا محروم از تحصيل بودند، لذا به عزم تحصيل عازم آلمان مي شوند، از همان روزهاي آغازين به موازات تحصيل به بحث هاي سياسي و فعاليت هاي اسلامي مي پردازند.
نگاه جامع الاطراف و فرا ملي ايشون باعث شد تا در کنار فعاليت هايي که با جمع هاي دانشجويان ايراني انقلابي داشتند، در همان سال هاي اول به تشکيل جمعيت اسلامي شهر کلاستال بپردازند، چرا که دغدغهشان تشکيل حلقه هايي از نخبگان سراسر جهان اسلام براي مديريت آينده جهان بشريت بود.
فعاليتشان از آنجا شروع شد تا اينکه "اتحاديه راه اسلامي" در اروپا را تشکيل دادند. اين اتحاديه بزرگان بسياري را از مليت هاي مختلف تقديم جهان اسلام کرد و امروز بسياري از آنان منشأ آثار و برکات فراواني در کشورهاي خودشان هستند. چندي پيش در يک همايش مذهبي در شهر برمن آلمان بودم، بعد از اين که يکي از برادران حقير را با عنوان پسر، برادر محمد علي رامين معرفي کرد، سيل محبت دوستان به سمتم سرازير شد، برخي آمدند و از چگونگي دعوت پدر از آنها و چگونگي به اسلام گرويدنشان گفتند و بعضي خاطرات پر از مجاهدت آن روزها و برخي ... در اين ميان شيخي از الجزاير برايم اين حکايت را نقل کرد که يک روز در پاي بحث با پدرت شيعه شدم، روزي به روستاي خود در الجزاير برگشتم و مدرسه دروس اسلامي داير کردم آن روز چند شاگرد داشتم، امروز آن چند شاگرد در چندين شهر و روستا چندين مدرسه دارند با چند صد شاگرد!
پدرتان امام (ره) را از نزديک ديده اند؟ در فرانسه چهطور؟
از روز اولي که امام خميني (ره) وارد فرانسه مي شوند، خدمت حضرت امام (ره) مي رسند و در کنار ايشان بودند. به گفته خودشان خيلي از ظرايف فکري را در همان روزگار از حضرت امام خميني (ره) آموختند و نکات نغز بسياري را از آن زمان برايمان تعريف مي کنند.
يکي از آنها را نقل مي کني؟
يک روز پدرم، نگران از التهابات داخل کشور بود و پيش حضرت امام (ره) مي رود و مي گويد: فلاني اين طور گفته و از حرفش برگشته، در حمايت از شاه بيانيه داده و فضا ملتهب است. پدرم مي پرسد وظيفه ما چيست؟ و امام خميني (ره) مي فرمايند:" آيا شما اين راه و نهضت سلامي را قبول داريد؟ پدر مي گويند: بله
امام خميني(ره) مي فرمايند: پس اگر خميني هم برگردد، شما نبايد از نهضت و مسير اسلامي برگرديد. بعد پدر رو به تمثال مبارک حضرت امام مي کنند و مي گويند: پس اگر خميني هم برگردد، من از اسلام و نهضت اسلامي بر نمي گردم.
جوان هايي مثل ما از اين حرف، درس هاي زيادي مي توانند بگيرند. در پاسخ به شبهاتي مانند اينکه فلاني و فلاني از بزرگان انقلابند و الان اينگونه و آن گونه موضع مي گيرند.
پدرت در جنگ بود؟
پدرم آن سال ها خارج از کشور بود. روزهاي اول همه چيز را رها مي کند و بر مي گردد. اما وقتي بر مي گردد، بعضي بزرگان به او مي گويند جبهه و جنگ شما در خارج از کشور است و بايد مسووليت برون مرزي اين جنگ را برعهده بگيريد. پدر هر چند ماه يکبار در کشور حضور پيدا مي کرد و پيگيري تهيه اسلحه، مهمات و داروهاي را در خارج از کشور انجام مي داد و در جبهه حضور فيزيکي نيز داشت. ايشان مأمور شده بود تا تأمين بخشي از اين نيازها را پيگيري کند.
دبيرستان غير انتفاعي درس مي خواندي؟
بله غير انتفاعي مي خواندم.
در سال چهقدر شهريه مدرسه مي دادي؟
هيچ وقت آن چيزي که مقرر بود را نمي توانستيم بپردازيم! و اقعأ در توان مالي پدرم نبود! شهريه خواهر و برادرم هم بود. بعضي سال ها جوري مي شد که بايد جلوي دفتر مي ايستادم تا پدرم بيايد و مشکل را حل کند. واقعا مبلغ شهريه ها معقول نيست.
آن چيزي نيست که بايد باشد. اين بايد حق مسلم هر خانواده اي باشد که بتواند فرزند خود را به محيط هاي آموزشي مناسب بسپارند. اصلا در جامعه اسلامي بايد همه فضاهاي آموزشي مناسب باشد!
در برخي از مدارس فضا رها شده، نه تعليمي در آن است و نه تربيتي؛ اين چند مدرسه خوب غنيمت اند! منتهي تمامي مدارس بايد اين گونه باشند.
بيشتر فرزندان مسوولين در مدرسه فرهنگ، درس مي خوانند؟
معمولا اين جوري بوده.
اين موضوع که مسوول بودن پدر و مادر در ثبت نام اين مدارس تأثير دارد بد است يا خوب؟
قطعا خوب نيست! نوعي محروميت است! جاي سوال است چرا اين فضاهاي خوب گسترش پيدا نمي کند تا در دسترس عموم قرار بگيرد و جاي نگراني دارد.
چند سال در مدرسه فرهنگ بودي؟
سه سال دبيرستان و يک سال پيش دانشگاهي.
مسير خانه تا دانشگاه را با چه وسيله اي مي روي؟
ماشين که ندارم، بعضي روزها با مادرم تا يه مسيري مي رويم اگر نشود با تاکسي و اتوبوس مي روم.
در کنار درس خواندن کار هم مي کني؟
بيشتر به دنبال اتمام درس هستم.
حاضري خبرنگار شوي؟
خبرنگاري را دوست دارم و به رشته تحصيلي ام نيز نزديک است. چند مرتبه به سمتش رفتم.
سربازي رفته اي؟
نه مشغول تحصيلم
مقاله اي تا به حال نوشتي؟
مي خواستم روزنامه کيهان کار کنم اما نشد.
پدرتان دوست دارند چه روزنامه اي بخوانند؟
از نظر کاري تمام روزنامه ها را مي خوانند، اما کيهان را از قديمالايام مي خواندند، ما را هم تشويق به خواندن آن مي کردند.
خودت دوست داري چه روزنامه اي را بخواني؟
تيتر اکثر روزنامه ها را مي خوانم.
رمان مي خواني؟
دوران دانش آموزي مي خواندم. الان وقت نمي شه واقعا!
چه کتابي را در اولويت خواندن داري؟
دوره کتاب هاي شهيد مطهري.
چند سال در آلمان بودي؟
در آلمان به دنيا آمدم و تا دبستان در آلمان بودم.
رابطه برادرت با قرآن چگونه است؟
برادرم اولين کودک جمهوري اسلامي بود که قرآن حفظ کرد. در چهار سالگي تقريبا جزء 30 قرآن را حفظ کرد. آن موقع حفظ قرآن مثل امروز مرسوم نبود. در برنامه شبکه يک صدا و سيما از برادرم دعوت شد و آن برنامه چندين بار پخش شد. آن برنامه مورد توجه خيلي از خانواده ها قرار گرفت و خيلي ها به فکر افتادن به کودکان خود قرآن بياموزند.
خودت قرآن را حفظ کردي؟
بله براي حفظ کردن قرآن يک سال مدرسه نرفتم و در جامعه القرآن مجديه به حفظ قرآن پرداختم.
پدرتان در آلمان ازدواج کردند؟
بله هر دو دانشجو بودند، در انجمن اسلامي با هم آشنا شدند، مراسم خيلي مفصلي گرفتند! در با شکوه ترين مکان ها، يعني در مسجد شهر. مهريه مادرم يک جلد قرآن بود و ميوه و شيريني و شام و دسر مراسم هم فقط همان يک بسته شکلاتي بود که پدرم ميان مهمانان پخش کرد!
پدرتان قبل از آلمان چه کارهايي انجام مي دادند؟
پدربزرگ من در شهر دزفول باغ دار بودند، يک سال باران ديوار انبارشان را خراب مي کند و محصول به کلي از بين مي رود! خانواده دچار مشکل شديد مالي مي شود و پدرم از همان سال يعني در 6 سالگي مجبور مي شود در کوره آجرپزي کار کنند و تا سن 14 يا 15 سالگي درس نخواندند و مدرسه نرفتند.
در اين سن آغاز به تحصيل مي کنند و موفق مي شوند 6 سال ابتدايي را در 6 ماه بخوانند و وارد دبيرستان شوند.
پدرتان تا چه سالي آلمان بودند؟
سال 1373.
چند سالشان است؟
تقريبا 57 سال.
مقطع دکتري درس مي خواندند و ايشان را از آلمان اخراج کردند؟
نه، به علت تروري که در برلين انجام شد و ايران را متهم و تحريم کردند، پدر که در روزهاي پاياني کار دکترايش بود، شروع مي کند به کار کردن روي اين پرونده براي اثبات حقانيت نظام اسلامي و دروغ بودن اتهماتي که براي اولين بار به طور رسمي دادگاه آلماني به رييس جمهور وقت جمهوري اسلامي ايران وارد کردند، که به همين دليل ايشان را از دانشگاه اخراج کردند.
پدرتان خبرنگار بوده است؟
بله کار خبري هم مي کردند. در آن زمان برنامه تلويزيوني را داشتند با نام سيماي نور که براي مسلمانان آلماني زبان از شبکه محلي پخش مي شد ، همچنين در نشريات الفجر ، القيام ، الاسلام که در سرتا سر اروپا مخاطب داشت سلسله مقالاتي را مي نوشتند.
دوستان خارج از کشور پدرتان وقتي به ايران مي آيند خانه تان سر مي زنند؟
بله، در آلمان به خانه ما مي گفتند حسينيه ، اين جا هم براي آن ها هنوز همان فضاست . معمولا براي مناسبت هاي مختلف مذهبي برايمان مهمان مي آيد. دو تا از دوستان نوجوان آلماني 2سال متوالي بود براي اعتکاف به ايران مي آمدند ، امسال نيامدند و خودشان براي اولين بار در آلمان با حضور 300 معتکف که غالبا هم جوان بودند مراسمي گرفتند.
ماشين داريد؟
پدرم نه . اما مادرم ماشين دارد.
چرا پدرتان ماشين ندارد؟ مي خواهند ساده زيست باشند؟
ايشان هميشه در ماديات به حداقل ها معتقند ، واقعاً برايشان موضوعيتي ندارد.
مهمانيتان چگونه است؟
خيلي ساده. چرا که اين سادگي ها موجب استمرار اين روابط است.
مادرتان در مهماني ها چند نوع غذا دست مي کند؟
يک نوع غذا.
برادرت چند سکه مهريه را قبول کرده اند؟
14 سکه.
مهريه خواهرت چند سکه است؟
1 سکه طلا به همراه يک جلد قرآن.
پدرت مهريه خواهرت را قبول کرد؟
توصيه ايشان هميشه ناظر به ساده کردن اين تشريفات بود. خواهرم هم اين را آموخته بودند و به آن عمل کردند.
مراسم عروسي برادرت چگونه برگزار شد؟
برادر و خواهرم هر دو يک مراسم عروسي گرفتند. برادرم خلاقيت هاي خوبي در نحوه برگزاري مراسم به خرج داده بودند.
برادرت چه خلاقيتي در مراسم عروسي داشت؟
در اين مراسم برادرم چند برنامه خيريه در نظر گرفته بود تا از حاضران در مراسم پولي جمع شود به دو منظور: يکي براي دسته اي از هموطنان خوبمان که سرپرست خانوار بودند و از بد روزگار مقروض و پشت ميله هاي زندان و يکي هم قبول سرپرستي کودکان بي سرپرست. از در وارد مي شدي غرفه کميته امداد و صندوق هاي قرض الحسنه زده بودند و بعضي از دوستان به شوخي مي گفتند نماز عيد فطره مگه؟!
با پولي که جمع شد تقريبا 10 نفر از زندان آزاد شدند و بيش از 200 کودک سرپرستي شان پذيرفته شد. نماز جماعت به امامت آيت الله زابلي بود و همه را براي نماز جماعت دعوت کرديم و برنامه اصلي مراسم بود.
برادرم نمي خواست مراسم عروسي بگيرد و اين مراسم نيز به جهت احترام به خانواده عروس بود.
براي پدرت جشن تولد مي گيري؟
نه، پيش نيامده. تبريک مي گوييم و در مناسبت هايي مثل روز پدر برايشان چيزي مي خريم، اما معمولا ايشان مي گويند چرا هزينه مي کنيد؟!
آخرين هديه پدرتان به شما چيست؟
ايشان هر روز هديه مي دهند. تقريبا روزي 10حديث و روايت برايم به صورت پيامک مي فرستند و اين قشنگ ترين هديه است.
آخرين پيامک ايشان چه بود؟
امام باقر (ع): خداوند انسان با حياي غفيف را دوست دارد.
چقدر پول توجيبي مي گيري؟
اين گونه سؤال ها را در سايت خبرگزاري ديدم و به خودم گفتم چرا من پول توجيبي نمي گيرم؟! (با خنده) هر وقت نيازي باشد با يک توضيح مفصل و اگر مورد قبول واقع شود، دريغ نمي کنند.
هر انساني معمولا در روز مقداري پول براي کرايه و ... مي دهد، مگر شما خرج نمي کنيد؟
چرا ما هم خرج مي کنيم، منتهي رقم معيني براي مخارجم نمي گيرم که خدمتتان عرض کنم.
خودت چهقدر در ماه مي گيري؟
بستگي به فعاليت هايي دارد که در آن ماه انجام داده ام.
تا به حال شده از پدرت يک ميليون تومان در ماه بگيري؟
نه، تا به حال پيش نيامده.
از پدرت خواستي ماشين بخرد؟
بله، اما مصلحت ندانستند بخرند.
مدل ماشين مادرت چيست؟
مادرم استاد دانشگاه هستند. سال هاست تدريس مي کنند و از محل درآمدشان يک "هيوندا ورنا" خريدند.
قيمتش تقريبا چند ميليون است؟
فکر مي کنم 13 يا 14 ميليون تومان باشد. ببينيد اين جنس سؤالات، سؤالات خوبي نيست، يا حداقل بهترين سؤالاتي نيستند که مي توان پرسيد! شايد شما بگوييد که آن چه را مخاطب دوست دارد، مي پرسيد! اما من فکر مي کنم مخاطبان شما يعني نسل جوان ايران ما عمق بينش و دغدغهشان بسيار فراتر از اين ها باشد! امروز نسل جوان ما بايد خود را به الگويي جهاني براي همه جوانان سرتا سر دنيا مبدل کند . نسل جواني که بهترين الگوي ديني را دارد. نسل جواني که امام زمان(عج) را دارند، نايب امام زمان(عج) را دارد، شهدا را دارد. فکر نمي کنيد در چنين فضايي پرداختن به بعضي از آن مسايل فرع است نه اصل!؟
شما اگر مي خواهيد، مي توانيد توضيح دهيد مادرتان پول خريد ماشين را چگونه تهيه کرده اند؟ پدرتان خريده اند يا حقوق کارمندي است؟ من که عرض کردم همان ابتدا، منتهي الان بحث شخصي نمي کنم! مي خواهم بگويم بايد کلان فکر کرد. اولا: بايد در اولويت بندي دغدغه هايمان به اشتباه نرويم، ثانيا: اگر بنا به ورود به اين دست مسايل است، در نوع قضاوتمان همان پارامترهايي را لحاظ کنيم که اسلام از ما خواسته است! بايد ببينيم چهقدر "داشتن" موضوع است يا از کجا آوردنش! حلال و حرامش را بدانيم، خمس و زکات و انفاق و دستگيري از مستضعفين را به يکديگر ياد آور شويم! ببينيد نظام اجتماعي و اقتصادي در اسلام متشکل از يک سلسه آموزه است که در کنار يکديگر سامان اجتماعي و اقتصادي جامعه اسلامي را رقم مي زنند! پس از هيچ يک نبايد غافل ماند.
ثالثا نبايد از ياد برد که يکي از مطالبات به جا، مطالبه ارتقاي سطح رفاه عمومي در جامعه اسلامي است. نه عکس آن!
خانهتان چند متر است و در کجاست؟
در شهرک شهيد محلاتي و 160 متر است و چندين سال است آنرا خريده ايم و قيمتش را يادم نيست چون آن موقع سن من خيلي کم بود.
از مسوولين افرادي هم در محلهتان هستند؟
بله محله ما يک محله مذهبي است با خانواده هاي اصيل و انقلابي که خيلي هايشان از جمله خدمتگزاران نظام هستند.
سفر خارج از کشور رفتيد؟
بله.
مشکل پاسپورت نداشتيد؟
نه، با تعهد رفتم.
نظام وظيفه رفتي يا کار پاسپورتات را آشناها انجام دادند؟
نه خودم انجام دادم.
چه تعهدي به نظام وظيفه دادي؟
15 ميليون چک به عنوان وثيقه مي گيرند.
سربازي را بفروشند، سربازيات را مي خري؟
اين سؤال گاهي ذهنم را مشغول مي کند که آيا واقعا نمي توان از نيروي عظيم جوان در اين دوران طلايي جواني، بهينهتر از اين چيزي که الان مرسوم است، استفاده کرد؟!
اگر بفروشند مي خري؟
بستگي دارند چهقدر بفروشند.
با پولش مشکل نداري؟
بله که با پولش مشکل دارم، رييس بانک مرکزي که نيستم (با خنده).
آلماني مي تواني صحبت کني؟
بله، مي توانم (کمي برايمان صحبت کرد. در يک جمله).
پدرتان چند مسووليت دارد؟
ايشان نسبت به خيلي از مسايل احساس مسووليت مي کنند
ايشان مشاور رييس جمهور است؟
ايشان هم فکر و دوست رييس جمهور هستند. از آن جا که رييس جمهور را سرباز ولايت مي دانند با تمام توان از ايشان و مجموعه دولت حمايت مي کنند.
استاد دانشگاه هستند؟
بله.
اين دو شغله بودن نيست؟
نه معلمي زکات علم است.
حرف آخر: لفظ آقازاده را نمي پسندم، کسي به سبب پست و مقام آقا نمي شود، ميز و صندلي کسي را آقا نمي کند! شرف المکان بالمکين!
اين واژه از آن دست الفاظي است که از هر طرف به آن نگاه کني کم لطفي است! کم لطفي است به آن که مسوول است، کم لطفي است به آن که مسوول نيست! تحت الشعاع قرار دادن استقلال شخصيتي بسياري از نسل مستعد جوان است.
البته قابل کتمان نيست که برخي در مقاطعي از موقعيت ها سوءاستفاده کردند!
منتهي آن اتفاقات نتيجه آن فضاهايي بود که در آن برخي دولتي ها، ملت را وقف خود مي دانستند! نه اين دولت که خود را براي ملتش وقف کرده است، دولتي که مفتخر است به خدمتگزاري، دولتي که خود پرچمدار عدالتخواهي است.
لفظ آقازاده را نميپسندم، کسي به سبب پست و مقام آقا نميشود. ميز و صندلي کسي را آقا نميکند! شرف المکان بالمکين!