به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: ارزانبودن یا ارزانکردن شهر تهران ممکن است حرفی غیرعلمی یا غیرواقعبینانه یا اساساً دنبالکردن آن نشدنی و در تعارض با روند کلی اقتصاد و تصمیمات دولتی باشد و اصولاً با نیتی که گوینده آن دارد مقابل «گرانکردن تهران» با نیت باورمندان به آن قرار نگیرد، اما گرانکردن تعمدی آن در تفکر کارگزارانی قطعاً یک فاجعه و یک مصداق عینی از نئولیبرالیزم است که دخالت در ثروت و سرمایه را با هدف انباشت بیشتر ثروت سرمایهداران و تحمیل سلطه طبقاتی و غلبه تماموکمال سرمایه بر نیروی کار دنبال میکند. اگر روزگاری غلامحسین کرباسچی مدافع گران بودن تهران بود و اکنون محسن هاشمی ارزانکردن تهران را «انحرافی» میداند، باید توضیح دهند که با تفکر گران بودن یا گرانکردن تهران چه بر سر مردم و شهر آوردند و آیا توانستند به هدف ادعایی که جلوگیری از مهاجرت به تهران است، برسند یا فقیر را در تهران، فقیرتر و ثروتمند را ثروتمندتر کردند و حاشیهنشینی را گسترش دادند و فاصله طبقاتی را در پایتخت به یکی از فجایع ملی و یک نقطه ضعف امنیتی، اقتصادی و انسانی تبدیل کردند و اتفاقاً هدف ضمنی و پنهانی همین بوده است؟!
تهران گران بیشتر از تهران ارزان به نیروی کار ارزان احتیاج دارد و این نیروی ارزان در تهران گران، له خواهد شد. البته «لهشدن بخش بزرگ جامعه زیر چرخهای توسعه» از اندیشههای پدرخوانده درگذشته کارگزاران بود و صاحبان انگارههای گرانی تهران از آن بیم نداشتند. اصولاً تهران هرچهقدر بزرگتر و گرانتر شود، هم تقاضای طبقه سرمایهدار برای نیروی کار بیشتر میشود و هم تقاضای نیروی کار برای مهاجرت به تهران بیشتر! نقطه اشتراک این دو تقاضا در این است که نیروی کاری که خود را به تهران گران میرساند، از همان آغاز میداند که باید سختیهای بیشتری را به جان بخرد. دورتر از مرکز شهر و در شهرکهای اقماری در فضای خانههای زیر پنجاهمتری و در شرایط دور از امکانات رفاهی و بهداشتی و امنیتی زندگی کند تا بتواند از پس گرانی تهران برآید، اما همچنان به تهران سرازیر خواهد شد، چون گرانکردن تهران، سرمایهها را به این نقطه کشانده و باقیمانده سرزمین را از سرمایه و سرمایهگذاری محروم کرده است. طبقه متوسط نیز در هر نقطه از کشور که زندگی کند، ترجیح میدهد سرمایهاش را حتی اگر اندک باشد، به تهران بکشاند تا در سایه گرانبودن و گرانماندن تهران بتواند سرمایه خود را حفظ کند و ارتقا دهد. این است تهران گران با تفکر کارگزارانی که در پوشش شعار «جلوگیری از مهاجرت به تهران» به آن دامن زده شد.
اگر اکنون در تهران شماری از شهروندان، شاسیبلند چندمیلیاردتومانی سوار میشوند و شماری ساعتهای عمر خود را در صف اتوبوس واحد و مترو میگذرانند و اگر در سالهای اخیر شمار محکومان به جرائم مالی طبقه فرودست در تهران افزایش ناباورانه داشته است، ریشه در همین تفکر نئولیبرالیزمی کارگزارانی دارد. پژوهشگران نئولیبرالیزم در امریکا نیز فاجعه بحران افزایش محکومان مالی و اجتماعی و امنیتی و جنایی در امریکا را نتیجه مستقیم اندیشه نئولیبرالیزمی غلبه و سلطه سرمایه بر نیروی کار میدانند.
«تهران گران» عامدانه یا ناخواسته از دست شما رها شد. کار بهجایی رسید که ابرمیلیاردرهای تهراننشین فقط با گرانشدن ملک و زمین و تراکم به ثروتهای افسانهای رسیدند. خانههای هزارمیلیاردی در تهران رقیبی در هیچ نقطه از جهان حتی نیویورک و لندن و پاریس ندارد. نتیجه چه شد؟ این طبقه «ناگهان به سرمایه انبوه رسیده» به شکلگیری طبقه دیگری که بحران اقتصادی و از خودبیگانگی و سلب حداقلهای روحیه زندگی از مشخصات بارز آنان بود، سرعت بخشید و خود سرمایههای طوفانآورده را از کشور خارج کردند و به اقتصاد کانادا و ترکیه و امارات رونق بخشیدند.
«تهران گران» انتخابی آگاهانه و بهموقع از طرف باورمندان به آن بود، زیرا درست زمانی بر زبان آنان در حزب کارگزاران سازندگی جاری شد که کشور با خروج از جنگ و رونق نسبی اقتصاد روبهرو بود و میتوانست اندیشههای اقتصادی ضدسرمایهداری را برای ارتقای سطح رفاه و معیشت شهروندان ایرانزمین و صاحبان اصلی این آبوخاک دنبال کند، ولی تفکر لیبرالی که «غارت نیروی کار به دست سرمایهدار» لایه پنهانی اندیشه آنان بود، دست به انتخاب نظریه «تهران گران» زد و اگرچه آن تفکر مخالفانی داشت، اما به شکل کامل اجرا شد. نتیجه نهتنها جلوگیری از مهاجرت به تهران نشد که مهاجران ناگزیر را به طبقهای بسیار فرودستتر از قبل از این نظریه بدل ساخت و طبقه جدیدی را نیز خلق کرد که دیگر جای سرمایه و خود آنان در هیچ کجای جهان نیست! ثروت انبوه آنان که از درون همین تهرانگران و از رگهای نیروی کار مهاجر بیرون کشیده شد، به بحران فساد و رانت و همهچیزخواری بازگشتناپذیر کنونی تبدیل شد.
غلامحسین کرباسچی که جمله معروف «تهران را باید آنقدر گران کنیم که هرکس نمیتواند از آن برود» به او نسبت داده میشد، بعدها آن را برساخته مخالفان جناح راست دانست و گفت که منظورش این بوده که جاهای دیگر را باید ارزان کرد تا مردم از تهران بروند و تهران خودبهخود گران است: «تهران جمعیت ساکن و مستقری دارد که از گذشته در آن ساکن بودهاند و شرایط خاص مالکیتی و زندگی و معیشت خود را دارند. حرف ما این بود که نباید برای حل مسئله تهران از بودجه و فروش نفت که حق عمومی همه مردم ایران است، برای رفاه شهروندان تهرانی استفاده کنیم و باید هزینه کار و اقدامات شهروندان تهرانی را از خودشان بگیریم. ایده دولت و شهرداری آن زمان این بود که هزینههای مردم در تهران را خودشان پرداخت کنند و زندگی در تهران مجانی نباشد، چراکه در همه جای دنیا زندگی در کلانشهرها و شهرهای بزرگ گرانتر از شهرهای کوچک است. توجه داشته باشید که دیدگاه" هزینه تهران را از مردم تهران بگیریم" همین حالا هم مطرح و اجرا میشود؛ طبیعی است که در مقابل این سؤال که زندگی در تهران گران میشود، بگوییم زندگی در شهرهای بزرگ همیشه گرانتر از زندگی در شهرهای کوچکتر است و این حرفی عقلایی است و بهتر از این است که با حکمهای زورکی و اجباری اقدام به جابهجایی کارمندان و مردم تهران بکنیم، چراکه بهاینترتیب به شکلی طبیعی بسیاری از مردم تهران نسبت به خروج تمایل پیدا میکنند.»
این اظهارات کرباسچی در آغاز دهه ۹۰ همان تئوریزهکردن «تهرانگران» با نمایش مردمدوستی و تهراندوستی بود، اما یک دهه بعد محسنهاشمی در واکنش به طرح موضوع «تهرانارزان»، آن را موضوعی انحرافی میداند و همان حرفهای همحزبی خود را تکرار میکند: «ارزان اداره کردن شهر تهران، یک حرف انحرافی است. این حرف از زمانی آمد که برخی میگفتند، شهر تهران باید گران شود تا مهاجرت به شهر کم شود و همین موضوع تبدیل به تهمتی شده که شهرداران در دورههای مختلف به هم میزدند. این در حالی است که اساساً تهران گران است و همین گران بودن سبب شده تا مردم در ۱۴۳ شهر اقماری تهران که جمعیتشان به اندازه خود تهران است، ساکن شوند. برخی از این افراد برای کار هر روز به تهران میآیند و به همین دلیل جمعیت روز تهران از شهر بسیار بیشتر است.»
اکنون ایده «تهران را باید گران کنیم» به ایده «تهران خودش گران است» تبدیل شده است! درست است؛ اکنون تهران بسیار گران است. حتی اگر «تهرانگران» را با دید خوشبینانه یک انتخاب هوشمندانه از طرف طبقه صاحب سرمایه ندانیم، به پذیرش و گزینش هوشمندانه و آگاهانه آنان پس از مشاهده نتایج مرگبار آن برای نیروی کار ارزان و نتایج حیاتبخش آن برای طبقه ابرسرمایهدار باور داریم. آنان «تهران بسیار گران» را انتخاب کردند و شهروندان را به اسارتی در حصر نئولیبرالیزم کشاندند که آثار جبرانناپذیری برجا گذاشت که انتهای آن ناپیداست.