كارگرداني كه به گفتهي خودش «اولين كارگردان ايراني بودم كه قبل از بچه مسلمانهاي امروز، فيلمي را با«بسمالله الرحمن الرحيم» شروع كردم و در تمام فيلمهايم جلوههايي از اعتقادات مذهبي خودم حضور يافت... .»
او ميگفت: «چيزي كه برايم مطرح بوده ـ و از خيلي پيش هم مطرح بوده ـ مسالهي شروع زبان و فيلم با نام و ذكر خداست. مثلا در مغازه را در اول فيلم «سوته دلان» كه باز ميكنيم با «بسمالله الرحمن الرحيم» است، باكلام خداست. حالا مهم نيست اين قضيه را چگونه برداشت ميكنند، اما من مايل بودم با كلام خدا شروع كنم. چون در فيلمهاي ديگر هم همينطور بوده است.»
حاتمي ميگفت:«هدف من در سينما، ساختن فيلمهايي است كه داراي جنبههاي فرهنگي باشد ـ منظور از فرهنگ، نه اينكه كاري اديبانه ارائه نمايم كه قهرمانانش براي هم شاهنامه بخوانند، مطلقا چنين چيزي نيست هدف من اينست كه در فيلمهايم بتوانم فرهنگ مردم، فرهنگ ايراني را نشان دهم... .»
علي حاتمي متولد 1323 هجري شمسي است. او در اواخر دورهي متوسطه به ادارهي هنرهاي دراماتيك رفت و كلاسهاي نمايشنامهنويسي را گذراند و بعد از مدتي از دانشكده هنرهاي دراماتيك فارغالتحصيل شد. كار هنري او از سال اول تحصيل در دانشگاه با نمايش «ديب» آغاز كرد.
از ديگر نمايشهاي وي ميتوان به «خاتون خورشيد باف»، «آدم و حوا»، «حسن كچل» و «چهلگيس» نام برد.
حاتمي سپس به كار ساخت فيلمهاي تبليغاتي مشغول شد بعدها شروع به همكاري با تلويزيون كرد و اولين كار مهمش در آنجا در مجموعه تلويزيوني جنگل 1347 به عنوان نويسنده و بازيگر بود. فعاليت در سينما را از سال 1349 به عنوان نويسنده و كارگردان با فيلم «حسن كچل» آغاز كرد.
از آثار سينمايي او ميتوان به «طوقي» 1349 ، «باباشمل» 1350 ، «قلندر» 1351 ، «سوته دلان» 1356 «حاجي واشنگتن» 1361 ، «كمالالملك» 1363 ، «مادر» 1368 «دلشدگان» 1370 و... است.
و 14 آذر ماه 1375 انالله و انا اليه راجعون و ««حالا مثل اين كه از اين سينما هم بايد بروم و يابه قول ديالوگ فيلمهايم طعمه دام و صيد صياد شدم و يا ميشوم و شايد اين پايان عشق است و يا آغاز راه و اگر مرگي هست هيچ گاه چيز ترسناكي نيست. همان طور كه در شاهنامه ما هم نبوده و يا به همان نحو كه من در فيلمهايم مرگ را ترسيم كردهام ـ دلشدگان، مادر و ... و حتي در فيلم"مادر" مرگ قبلا تمرين ميشود و من در فيلمهايم پرسوناژهايم را قبل از مرگ تطهير ميكنم. هرچند خداوند عادل است و رحمان و رحيم، ولي من كه در اين موارد يك آدم عامي و سنتي هستم يا داستانهايم را با مرگ جمع كردهام و يا بيانيههاي مهم. فيلمهاي من با مرگ به تماشاگر القاء شده و شايد همه داستان بشر درمرگ و زندگي خلاصه شود و البته مرگ پاياني براي زندگي نيست. شما غير از اين فكر ميكنيد؟ »
بازخواني آنچه تاكنون دربارهي علي حاتمي گفته شده است در سالروز تولد اين هنرمند ايراني حائز اهميت است.
فريدون جيراني ميگويد: «علي حاتمي هنرمندي تكرارنشدني بوده و همواره بخشي از فيلمسازان از جمله او متعلق به تاريخ هستند و درتاريخ زنده خواهند ماند.»
اين كارگردان در مراسم بزرگداشتي كه چند سال قبل براي علي حاتمي برگزار شده بود، سخن گفت و مطرح كرده بود:« حاتمي از اولين اثر خود يعني «حسن كچل» تا پايان كار خود شهري آرماني را طلب ميكرد. او همواره در فيلمهايش از گذشتهاي ياد ميكرد كه شايد اگر درتاريخ به آن مراجعه ميكرديم، دوران بسيار بدي بود. اما منظور حاتمي از آن شهر، يك شهر آرماني بوده است، شهري كه همه انسانهاي آن همديگر را دوست دارند.»
فريدون جيراني يادآور شده بود:«حاتمي در زمينهي مطالعه تاريخ، فردي علاقهمند بود و پيش از آنكه از دنيا برود، نيز دربارهي تاريخ و مسائل تاريخي فيلمهايش صحبتهاي خيلي خوبي كرده بود و من فكر نميكنم هيچكس توانسته باشد شخصيتي مانند ميرزاي شيرازي را مانند او بهخوبي به تصوير بكشد. البته اين نقش نيز درزمان خود با انتقاداتي مواجه شد اما بعدها جنبههايي از شخصيت شيرازي شناخته شد كه تاييدكننده شخصيت ميرزا در فيلم حاتمي بود.
ميتوانيم بگوييم كه جز فيلمهاي حاتمي ميراث تصويري ديگري نداريم و تاريخ تصويري، جز در آثار او در فيلمهاي فرد ديگري نيست و اگر هم نمونهاي دراين زمينه ارائه شده، نمونه درخشاني نيست.»
كارگردان «قرمز» تاكيد داشت براينكه؛ « فكر نميكنم دراين دوره بتوانم حاتمي ديگري پيدا كنيم ودر كل معتقدم حاتمي تكرارشدني نيست. او متعلق به زمانه خود بود و برگ آخر دفتر آن زمان بود و فكر نميكنم بارديگري تكرار شود. اما ما بايد در هر شرايط و هر دورهاي بهدنبال فيلمسازان آن دوره بگرديم. حاتمي تكرارشدني نيست، همانطور كه تقوايي و كيميايي هم ديگر تكرار نميشوند. هرشرايطي آدمها و فيلمسازان خاص خود را دارد و اكنون هم شما ميتوانيد فيلمسازان نسل خود را پيدا كنيد. 10سال ديگر هم شايد بتوانند مانند اين فيلمسازان را داشته باشيد، اما بخشي از فيلمسازان متعلق به تاريخ هستند و تاريخ از آنها ياد خواهد كرد و آنها درتاريخ زنده خواهند ماند.»
"حاتمي" سعدي سينماي ايران بود
جمشيد مشايخي ميگويد: «زندهياد "حاتمي "سعدي سينماي ايران بود كه ديالوگهاي حساب شدهاي در فيلمهايش استفاده ميكرد. او حرف امروز را در قصههاي ديروز ميگفت و تاريخ برايش وسيله بود. حاتمي هنرمند توانايي بود كه به تاريخ وادبيات اشراف كاملي داشت و اثر را از فيلتر ذهن خود خارج و روايت ميكرد. من در داستانهاي مولوي، سلطان صابحقران، سوتهدلان، كمالالملك و هزاردستان با او همكاري داشتم. ضمن اينكه قرار بود در "دلشدگان" هم حضور داشته باشم و حتي تست گريم دادم و قرارداد بستم. يك روز هم علي حاتمي با حسين دهلوي خانه ما آمدند و قرار شد او هم به ما كمك كند. مدتي هم تار زدن ياد گرفتم تا استيل ساز زدن را در فيلم به شكل درست داشته باشم. حاتمي به من گفت تا شهريور كاري با من ندارد و دراين فاصله سريال "پيك سحر" پيشنهاد شد. به گونهاي قرارداد بستم كه كارم اول شهريور تمام شود. اما 10 مرداد حاتمي مدير توليد را سراغ من فرستاد و به خاطر اينكه كاخ گلستان را جلوتر گرفته بودند، خواستند كار را شروع كنند كه نتوانستم در فيلم بازي كنم. در "مادر" هم قرار بود بازي كنم آن هم نشد. "ورسيون اول "تختي" را هم به من داد و قرار بود نقش "مردم" را در مقابل پيروزيها و شكستهاي "تختي" بازي كنم. اما عدهاي نميخواستند علي با من كار كند وهمين افراد باعث شدند دلخوريهايي بين ما بوجود آيد. من كار با او را خيلي دوست داشتم و خود حاتمي معتقد بود ديالوگهايش را من از همه بهتر ميگويم و به همين دليل هنوز هم بعضي ازديالوگهايش را حفظ هستم.»
او به ايران و تاريخ آن اهميت ميداد
علي نصيريان هم با بيان اينكه "علي حاتمي" ريشه در تئاتر داشت و از بچههاي تئاتر بود، مطرح ميكند:« از همان ابتدا او را ميشناختم و با شيوه كارياش هم آشنا بودم. او اسكلتي از قصه و چيزي كه ميخواست بسازد را مينوشت و به هنرپيشهاش ميداد و ميگفت چهارچوب و قاب قضيه اين است و ديالوگها را شب قبل از فيلمبرداري مينوشت و صبح كه ميخواست برداشت شود به بازيگر ميداد. اين يك مقدار براي من و بازيگران ديگر سخت بود، چون هم زبان كار عادي و راحت نبود و هم اينكه فرصت بسيار محدود بود و تنها مشكل من با حاتمي همين بود. ولي از لحاظ كار چهارچوبها و ديدهايي داشت كه در اول كار مطرح ميكرد و در هنگام كار دخالتي در كار هنرپيشه نميكرد و فقط ميزانسنها را توضيح ميداد. حاتمي با تمام عواملش خيلي با محبت ارتباط داشت و كارش هم به نظر من منحصر به فرد بود و فرم خاص خودش را داشت. او به ايران و تاريخ ايران و آدمهايي كه در تاريخ بودند و حتي اشيا، معماري و رنگ اينها اهميت زيادي ميداد و اصرار داشت همه چيز درست دربيايد.»
"حاتمي" از پايهگذاران سينماي ملي بود
محمد علي كشاورز كه بهسابقهي همكارياش با زندهياد علي حاتمي اشاره دارد، به ايسنا ميگويد:« سال 59 مشغول بازي در سريال "سربداران" بودم كه علي حاتمي "هزار دستان" را شروع كرد و اين اولين كار من با او بود. البته قبلا نمايشنامههايي كه نوشته بود را در تئاتر كار كرده بودم. علي از بچههايي بود كه از اداره هنرهاي دراماتيك بيرون آمد و در رشته ادبيات دراماتيك تحصيل ميكرد و در بعضي كلاسها با هم بوديم. فيلمهاي خوبي هم ساخته بود مثل "سوته دلان" و "ستارخان" و در واقع فيلمنامهنويس ماهري بود و هنوز كسي روي دست او در ديالوگنويسي بخصوص در زمان قاجار بلند نشده است.»
او ادامه ميدهد: «هنگام ساخت "هزار دستان" به من ميگفت؛ حالا ديگر بايد با من كار كني. او فيلنامهاش را به كسي نميداد البته اينكه ميگويند چيزي آماده نداشت اشتباه است. علي همه چيزش آماده بود منتهي دست كسي نميداد و فقط به تعداد معدودي كه با آنها آشنا بود ميداد. "هزار دستان" را من، مشايخي و انتظامي خوانديم ولي به خيلي از بازيگران نداد. حتي اينكه ميگويند سركار ميآمد و مينوشت اصلا درست نيست، تمام اين چيزها را علي قبلا نوشته بود، منتهي وقتي سر صحنه ميآمد آنها را به كساني كه بايد بازي ميكردند ميداد. وقتي نقش "شعبان بي مخ" را به من پيشنهاد كرد گفتم:اجازه بده روي نقش مطالعه كنم و ببينم دوستش دارم يا نه، ديدم با اين كار ميشود يك تجربه كار هنرپيشگي كرد. با جاهلهاي قديمي و لوطيهاي محلههاي مختلف صحبت كردم تا به نقش نزديك شوم. نزديك به 5 بار هم گريمم عوض شد كه هر بار 4 ساعت طول ميكشيد من و انتظامي سنگينترين گريم را داشتيم. به هر حال شروع به كار كرديم.شعبان بيمخ نقشي بود كه دوست داشتم و خوشبختانه از نظر مردم هم موفق بود. علي هم دقت زيادي روي كار داشت و حتي به جزئيات ميرسيد. "هزار دستان" واقعهاي تاريخي به روايت علي حاتمي بود. او به همراه فرخ غفاري از پايهگذاران سينماي ملي بودند علي مطالعه زيادي داشت و مردم را خوب ميشناخت و نقشش را به كسي ميداد كه بتواند آنرا حس كند و حتي وسايلي كه در صحنه انتخاب ميكرد، حتما بايد اصل ميبود و آنها را از موزهها به امانت ميگرفت كه هنرپيشه با ديدن اين اجسام قديمي يك حس جديدي را تجربه كند. بازيگرانش همه برايش مهم بودند چه آنكه نقشي بلند داشت و چه آنكه نقشش كوتاه بود.
در فيلم "كمال الملك" هم همكاريام با علي ادامه پيدا كرد كه نقش "اتابك اعظم" را بازي ميكردم و براي اين فيلم هم تحقيقات و مطالعات زيادي را انجام دادم.»
او با وسواس عجيبي كار ميكرد
مرتضي احمدي از اينكه علي حاتمي بچه محلاش بوده است ياد كرد و بيان كرد: «كوچهاي بنام حاتمي بود كه هنوز هم هست و در آنجا با عمويش زندگي ميكردند. اسم كوچه هم براي عمويش "عزيزالله خان حاتمي" نويسنده بزرگ راديو بود. علي در كنار عمويش به اينجا رسيد. علي مرد بامرامي بود و ديالوگهايش مينياتور بود و فكر نميكنم كسي پيدا شده باشد كه بتواند مانند او ديالوگ بنويسد. علي يك برادر و يك خواهر داشت كه برادرش حسين هنوز هم با من تماس دارد.
در فيلم "حسن كچل" به كارگرداني علي حاتمي فقط در تيتراژ خواندم و بازي نكردم و در مقابل اصرار حاتمي براي بازي كردن، گفتم: «علي جان من هر كار هم بكنم به اندازه تيتراژ مورد توجه مردم قرار نميگيرد» كه همينطور هم شد.
"باباشمل"و"قلندر"را هم با او كار كردم و از كارهاي بعد از انقلابش هم بازي در "هزاردستان" را پيشنهاد داد كه آن زمان مساله بيماري همسرم مطرح بود كه مبتلا به سرطان بود كه همه دار و ندارم را خرج او كرده بودم و خواه ناخواه من بايد زياد كار ميكردم و نمي توانستم 2 سال مشغول يك كار باشم، "هزاردستان" 8سال طول كشيد. به او هم گفتم من دوست تو هستم. بچه محل هستيم من چيزي را از تو لاپوشاني ندارم، خيلي بدهكارم، بايد كار كنم. علي هم حرف مرا قبول كرد و چيزي نگفت. ولي به عنوان 2 تا بچه محل و دو تا دوست با هم تماس داشتيم و مرگش هم براي من خيلي سخت بود.علي حاتمي با وسواس عجيبي كار ميكرد و به همين دليل تمام آثارش به يادگار مانده است.»
علي حاتمي در چهاردهم آذرماه سال 1375 پس از يك بيماري طولاني درگذشت.