کد خبر 14503
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۸۹ - ۰۲:۳۰

زن و مرد به دليل اينکه يکى زن است و ديگرى مرد، در جهات زيادى مشابه يکديگر نيستند و جهان براى آنها يکجور نيست، همين جهت ايجاب مى‌کند که از لحاظ بسيارى از حقوق و تکاليف و مجازاتها وضع مشابهى نداشته باشند.

نويسنده وبلاگ "گلدختر" در يکي از مطالب اخير خود با طرح سوالي، پاسخ آن را به نقل از شهيد مطهري منتشر کرد و نوشت:

علت اينکه اسلام حقوق زن و مرد را در بعضى موارد، نامشابه قرار داده چيست؟
پاسخ استاد:
زن و مرد به دليل اينکه يکى زن است و ديگرى مرد، در جهات زيادى مشابه يکديگر نيستند و جهان براى آنها يکجور نيست، همين جهت ايجاب مى‌کند که از لحاظ بسيارى از حقوق و تکاليف و مجازاتها وضع مشابهى نداشته باشند. يعني اصل عدالت حکم مي‌کند که وقتي زن و مرد متفاوتند حقوقشان نيز مانند خودشان و متناست شرايطشان باشد نه اينکه شبيه يکديگر و يکجور وضع شود.
زن اگر بخواهد حقوقى مساوى حقوق مرد و سعادتى مساوى سعادت مرد پيدا کند راه منحصرش اين است که مشابهت حقوقى را از ميان بردارد، براى مرد حقوقى متناسب با مرد و براى خودش حقوقى متناسب با خودش قائل شود. تنها از اين راه است که وحدت و صميميت واقعى ميان مرد و زن برقرار مى‌شود و زن از سعادتى مساوى با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد.
نبايد با تقليد و تبعيت کورکورانه از روش غرب- که هزاران بدبختى براى خود آنها به وجود آورده- نام قشنگى (تساوي حقوق) روى يک فرضيه غلط (تشابه حقوق) بگذاريم و بدبختيهاى نوع غربى را بر بدبختيهاى نوع شرقى زن بيفزاييم. حرف ما اين است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودى که طبيعت زن و مرد را در وضع نامشابهى قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطرى بهتر تطبيق مى‌کند و هم سعادت خانوادگى را بهتر تأمين مى‏نمايد و هم اجتماع را بهتر به جلو مى‌برد. اين چيزي است که اسلام مي‌گويد.(1)
پي نوشت:
1.مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 133، (با تلخيص و تصرف)


آيا زن و مرد متفاوتند؟
ارسطو مي گويد:« نوع استعدادهاى زن و مرد متفاوت است و وظايفى که قانون خلقت به عهده هر يک از آنها گذاشته و حقوقى که براى آنها خواسته، در قسمتهاى زيادى با هم تفاوت دارد.»
مردم دنياى قديم زن و مرد را که ارزيابى مى‌کردند، تنها از اين جهت بود که يکى درشت اندام‏تر است و ديگرى کوچکتر، يکى خشن‏تر است و ديگرى ظريفتر، يکى بلندتر است و ديگرى کوتاه‏تر، يکى کلفت آوازتر است و ديگرى نازک آوازتر. حداکثر که از اين حد تجاوز مى‏کردند، اين بود که تفاوت آنها را از لحاظ دوره بلوغ در نظر مى‏گرفتند و يا تفاوت آنها را از لحاظ عقل و احساسات به حساب مى‏آوردند؛ مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه مى‏خواندند.
در دنياى جديد در پرتو مطالعات عميق پزشکى، روانى و اجتماعى تفاوتهاى بيشتر و فراوانترى ميان زن و مرد کشف شده است که در دنياى قديم به هيچ وجه به آنها پى نبرده بودند.
رشد بدنى زن سريعتر است و رشد بدنى مرد بطئ‏تر. حتى گفته مى‏شود جنين دختر از جنين پسر سريعتر رشد مى‏کند. رشد عضلانى مرد و نيروى بدنى او از زن بيشتر است. مقاومت زن در مقابل بسيارى از بيماريها از مقاومت مرد بيشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ مى‏رسد و زودتر از مرد هم از نظر توليد مثل از کار مى‌افتد. دختر زودتر از پسر به سخن مى‏آيد. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولى با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است. ريه مرد قادر به تنفس هواى بيشترى از ريه زن است. ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سريعتر است. ميل مرد به ورزش و شکار و کارهاى پر حرکت و جنبش بيش از زن است.
احساسات مرد مبارزانه و جنگى و احساسات زن صلح جويانه و بزمى است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرامتر و ساکت‏تر. زن از توسل به خشونت درباره ديگران و در باره خود پرهيز مى‌کند و به همين دليل خودکشى زنان کمتر از مردان است. مردان در کيفيت خودکشى نيز از زنان خشن ترند. مردان به تفنگ، دار، پرتاب کردن خود از روى ساختمانهاى مرتفع متوسل مى‌شوند و زنان به قرص خواب‏آور و ترياک و امثال اينها.
احساسات زن از مرد جوشانتر است. زن از مرد سريع الهيجان‏تر است، يعنى زن در مورد امورى که مورد علاقه يا ترسش هست زودتر و سريعتر تحت تأثير احساسات خويش قرار مى‌گيرد، و مرد سردمزاج‏تر از زن است. زن طبعاً به زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاى مختلف علاقه زياد دارد برخلاف مرد. احساسات زن بى‏ثبات‏تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، مذهبى‏تر، پرحرف‏تر و ترسوتر و تشريفاتى‏تر است. احساسات زن مادرانه است و اين احساسات از دوران کودکى در او نمودار است. علاقه زن به خانواده و توجه او به اهميت کانون خانوادگى‏ بيش از مرد است.
مرد از زن بيشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحت کننده را در درون خود حفظ مى‌کند و به همين دليل ابتلاى مردان به بيمارى ناشى از کتمان راز بيش از زنان است. زن از مرد رقيق القلب‏تر است.
مرد بنده شهوت است و زن در بند محبت است. مرد زنى را دوست مى‌دارد که پسنديده و انتخاب کرده باشد و زن مردى را دوست مى‏دارد که ارزشش را درک کرده باشد و دوستى خود را قبلًا اعلام کرده باشد. مرد مى‏خواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختيار بگيرد و زن مى‏خواهد دل مرد را مسخر کند و از راه دل او بر او مسلط شود. مرد مى‏خواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مى‏خواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ کند. زن از مرد شجاعت و دليرى مى‏خواهد و مرد از زن زيبايى و دلبرى. زن حمايت مرد را گرانبهاترين چيزها براى خود مى‏شمارد. زن بيش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدايى و تهاجمى است و شهوت زن انفعالى و تحريکى.
پروفسور ريک مى‌گويد: در تورات آمده است: «زن و مرد از يک گوشت به وجود آمده‏اند». بلى، با وجودى که هر دو از يک گوشت به وجود آمده‏اند، جسمهاى متفاوت دارند و از نظر ترکيب بکلى با هم فرق مى‏کنند. علاوه بر اين، احساس اين دو موجود هيچ وقت مثل هم نخواهند بود و هيچ گاه يک جور در مقابل حوادث و اتفاقات عکس العمل نشان نمى‏دهند. زن و مرد بنا به مقتضيات جنسى رسمى خود به‏طور متفاوت عمل مى‏کنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حرکت مى‏کنند. آنها مى‏توانند همديگر را بفهمند و مکمل يکديگر باشند ولى هيچ گاه يکى نمى‏شوند و به همين دليل است که زن و مرد مى‏توانند با هم زندگى کنند، عاشق يکديگر بشوند و از صفات و اخلاق يکديگر خسته و ناراحت نشوند.»

چرا زن و مرد متفاوتند؟
خلقت اين تفاوتها را براى اين به وجود آورده است که‏ پيوند خانوادگى زن و مرد را محکمتر کند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد. و به دست خود، حقوق و وظايف خانوادگى را ميان زن و مرد تقسيم کند. قانون خلقت تفاوتهاى زن و مرد را به منظورى شبيه منظور اختلافات ميان اعضاى يک بدن ايجاد کرده است. اگر هر يک از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات در وضع مخصوصى قرار گرفته، نه از آن جهت است که با دو چشم به آنها نگاه شده و به يکى نسبت به ديگرى جفا شده است. تفاوتهاى زن و مرد «تناسب» است نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است با اين تفاوتها تناسب بيشترى ميان زن و مرد- که قطعاً براى زندگى مشترک ساخته شده‏اند و مجرد زيستن انحراف از قانون خلقت است- به وجود آورد.
دستگاه عظيم خلقت براى اينکه به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظيم توليد نسل را به وجود آورده است؛ دائماً از کارخانه خود، هم جنس نر به وجود مى‏آورد و هم جنس ماده، و در آنجا که بقا و دوام نسل احتياج دارد به همکارى و تعاون دو جنس (مخصوصاً در نوع انسان) براى اينکه ايندو را به کمک يکديگر در اين کار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ريخته است؛ کارى کرده است که خودخواهى و منفعت طلبى- که لازمه هر ذى حياتى است- تبديل به خدمت و تعاون و گذشت و ايثار گردد، آنها را طالب همزيستى با يکديگر قرار داده است؛ و براى اينکه طرح کاملًا عملى شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپيوندد، تفاوتهاى عجيب جسمى و روحى در ميان آنها قرار داده است و همين تفاوتهاست که آنها را بيشتر به يکديگر جذب مى‌کند، عاشق و خواهان يکديگر قرار مى‏دهد. اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شيفته وصال خود نمايد، و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى زن را مى‏داشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب کند.

پي نوشت:
1.مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 133، (با تلخيص و تصرف)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس