کد خبر 144824
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۴۵

صفوی گفت: "اسم مجموعه روچی بگذاریم خوبه؟" و وقتی مقدم سکوت کرد، صفوی نام "حدید" را پیشنهاد داد.

به گزارش مشرق ماجرای شکل گیری یگان موشکی سپاه را در خبرگزاری فارس می خوانید:

مهر ماه 1363 بود و گرمای سوزان جبهه‌های جنوب همچنان بیداد می‌کرد.

با نزدیک شدن سرخی غروب آفتاب، هوا رو به خنک شدن می‌رفت و جنب و جوش‌ نیروها بیرون از سنگرها بیشتر می‌شد.

در مقر توپخانه اهواز، به حسن مقدم خبر دادند آقا رحیم صفوی خواسته بروی پیشش. معطل نکرد و او را در قرارگاه پیدا کرد.

بعد از احوالپرسی، صفوی بی‌معطلی رفت سر اصل مطلب و گفت: یک گروه سی چهل نفره از بچه‌های زبده و کار بلد توپخونه رو آماده کن برن سوریه آموزش موشک ببین.

- چه موشکی آقا رحیم؟

- اسکاد بی.

آقا رحیم مثل همیشه متبسم بود. اما رنگ چهره مقدم عوض شد. انگار نه انگار همان آدم بشاش و متفکر باشد. نگاه نافذش را دوخت به چهره متبسم صفوی و متعجب و ناباورانه پرسید: درست شنیدم؟ اسکاد بی؟

آقا رحیم گفت: بله، درست شنیدی. می‌خوایم تیپ موشکی رو تو دل توپخونه‌ سپاه تشکیل بدیم و قبل از اون. باید یک سری از نیروها آموزش بکارگیری موشک رو ببین تا وقتی این مجموعه رو سر و سامان دادیم بتونن کار کنن. فقط چند نفر از موضوع خبر دارن، قراره به کسی چیزی گفته نشه، موضوع رفتن به سوریه به کلی سری هستش.

وقتی گفتند که باید تیپ موشکی را در توپخانه سیاه راه‌اندازی کند، حسن مقدم- فرمانده توپخانه سپاه- با خود اندیشید: "کار مشکلیه، ما که موشک ندیدیم. شرایط انتخاب نیرو برا یگان موشکی رو هم که نمی‌دونیم، مشکل به نظر می‌رسه، اما نشدنی نیست. آخرش یک راهی پیدا می‌کنیم. مشکل‌تر از راه‌اندازی توپخونه که نیست مگه چی داشتیم؟ از اون گذشته مگه یادت رفته تو اون جلسه‌ای که گفتی می‌خوایم توپخونه سپاه رو راه اندازی کنیم، پرسیدن با کدوم امکانات؟ جعبه خالی مهمات رو نشون دادی و گفتی با این جعبه خالی. حالا ببین بعد دو سال. از هیچ چی به کجا رسیدیم.می‌ریم یاد می‌گیریم اون‌هایی که یاد گرفتن و حالا دارن موشک پرتاب می‌کنن از اون ور عالم که نیومدن. اهل این کره خاکی‌ان. این بچه‌هایی که من توی جنگ دیدم. اگه بهشون فرصت داده بشه خیلی از غیر ممکن‌ها رو ممکن می‌کنن. من به همشون ایمان دارم."

به خاطر شناختی که از نیروهای توپخانه داشت در انتخاب هسته‌ اولیه موشکی بهتر می‌توانست از عهده این کار برآید.

شهید طهرانی مقدم در جمع یاران (نفر سوم ایستاده از چپ)

چند سال با آنها کار کرده بود در جبهه و پشت جبهه. نقطه قوت و ضعف‌شان را می‌دانست. بیشترشان را خودش شناسایی کرده به توپخانه آورده و به آنها آموزش داده بود و مسئولیت بر عهده‌شان گذاشته بود و ... اما از دوستان و همفکرانش هم دراین کار کمک گرفت مثل باقریان، حاجی‌زاده و ...

با آنها درباره تک تک نیروها صحبت کرد. نام‌های زیادی را نوشتند و خط زدند. معیارهای انتخاب، سابقه فعالیت در توپخانه، توانمندی، انگیزه و تحصیلات نیروها در نظر گرفته شد.

با اینکه در ابتدای کار برای تشکیل موشکی حدود سی - چهل نفر در نظرشان بود اما پیدا کردن این همه آدم متخصص با معیارهای در نظر گرفته شده در آن مقطع از جنگ، کار آسانی نبود.

سال 63 بود و از عمر توپخانه سپاه یکی دو سالی بیشتر نمی‌گذشت.

کادر اصلی توپخانه انگشت شمار بودند و در صورت انتقال همه آنها به آموزش موشکی، توپخانه در اجرای ماموریت‌هایش با مشکل مواجه می‌شد.

حسن مقدم و دوستانش به هر ترتیبی بود در اولین قدم لیستی پانزده نفره را نوشتند که بیشتر آنها را نیروهای باسابقه توپخانه سپاه بودند.

دومین کار، سازماندهی و تقسیم کار اولیه بین خودشان بود. می‌خواستند با این تعداد انگشت شمار کار جهادی و انقلابی انجام بدهند و در کوتاه ترین زمان ممکن یگان موشکی را عملیاتی کنند. قرار شد مقدم خودش هم برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک به سوریه برود.

آقا رحیم از مقدم پرسید: حالا که خودت هم می‌خوای بری، موشکی روچی کار کنیم؟ برای فرماندهی این مجموعه جدید کی رو معرف می‌کنی؟ چون قراره چند پارتی موشک با تجهیزات به این زودی‌ها از خارج برسه. یک نفر رو به من معرفی کن که اونها رو تحویل بگیره و این مجموعه رو تا اومدن شما ساماندهی کنه.

مقدم گفت: من امیر حاجی‌زاده رو پیشنهاد می‌دم. هم جوونه هم خیلی فعال.

امیرعلی حاجی زاده (نفر اول از چپ) و شهید طهرانی مقدم (نفر سوم)

صفوی، حاجی‌زاده را می‌شناخت گفت: خیلی عالیه بچه خوبیه، حالا اسم مجموعه روچی بگذاریم خوبه؟

- هر چی شما بگید.

چند دقیقه به سکوت گذشت.

- "حدید" چطوره؟

- خیلی خوبه. "تیپ حدید"

به این شکل اولین گام‌های تشکیل تیپ موشکی سپاه برداشته شد.

محل آموزش، کشور سوریه بود. از افرادی که برای گذراندن دوره آموزش بکارگیری موشک، انتخاب شده بودند تعهد سه ساله گرفتند. آنها متعهد شدند بعد از پایان آموزش حداقل سه سال در یگان موشکی خدمت کنند.

قبل از رفتن، به دیدار آیت‌الله شیخ فضل الله محلاتی نماینده امام خمینی(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفتند. محل دیدار دفتر نماینده امام(ره) در سپاه بود.

آیت‌الله محلاتی شخصیتی جامع داشت و حرف‌هایش به دل می‌نشست.

در بخشی از صحبت‌هایش خطاب به نیروهای موشکی گفت: از لحظه لحظه وقتتون استفاده کنید. شما باید ارزش خودتون رو بدونید که از بین این همه پاسدار، شما سیزده نفر برای این کار انتخاب شدید. خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: این پیامبر مومنان را بر جنگ ترغیب کن که اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشید، دویست کافر را چیره می‌شوید این به سبب آن است که کافران نمی‌فهمند.

یعنی از نظر اسلام تعداد مهم نیست، بلکه اعتقاد و ایمان مهمه، اونجا که می‌رید شما سفیران جمهوری اسلامی هستید، باید از حیثیت سپاه و جمهوری اسلامی دفاع کنید. باید نشان بدید که سرباز امام زمان (عج) بودن چه قرب و منزلتی داره.

به چهره‌ها که نگاه می‌کنم همه ماشاءالله جوون هستید و پرشور و پرنشاط. قدر این دوران رو بدونید. خوب آموزش ببینید که مملکت به شما نیاز داره ... خدا به مومنانش و اون‌هایی که کارهای شایسته بکنند و عده آمرزش و پاداش بزرگی رو داده.

وقتی صحبت‌های آقای محلاتی تمام شد مهدی پیرانیان گفت: ببخشید حاج آقا عرضی داشتم.

آیت‌الله محلاتی با چهره‌ای متبسم به پیرانیان خیره شد و گفت: بفرمایین.

- من یک مقدار خمس بدهکارم. می‌خوام بپردازم.

- خب حالا پرداخت کن. اتفاقا من از حضرت امام اجازه‌ دریافت وجوهات رو دارم. شما چقدر بدهکاری؟

- ... ولی متاسفانه پولی توی دست و بالم نیست...

- از مال و منال چی داری؟

پیرانیان داشته‌هایش را یک به یک شمرد. آیت‌الله محلاتی نگاهی به دور و برش انداخت و گفت: خب آگه دوستان همت کنن همینجا مسئله رو حل می‌کنیم.

جلسه از حالت خشک و رسمی خارج شده بود و خودمانی حرف می‌زدند. کسانی که در جلسه بودند دست تو جیبشان کردند و هر یک مبلغی گذاشتند و به دست پیرانیان رساندند.

آقای محلاتی گفت: حالا که پول جور شد می‌تونیم از روش "دست گردان" استفاده کنیم.

یعنی اینکه شما پول رو به می‌دی و از زیر خمس‌ رها می‌شی، بعد من همون پول رو قرضی به خودت برمی‌گردونم. به این شکل خمست رو پرداخت کردی، فقط به من مقروض می‌شی. اون هم هر وقت داشتی، بده.

کارها طبق گفته آقای محلاتی انجام شد و بچه‌ها صلوات فرستادند. بعد بقیه بچه‌ها یکی یکی خمس مال‌شان را پاک کردند و راضی و خوشحال از اتاق جلسه بیرون رفتند.

پیرانیان گونه‌هایش گل انداخته بود و از همه خوشحال‌تر به نظر می‌رسید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس