مدتی است که تولید فیلمی با نام «لاله» و چگونگی پیشبرد آن، محل بحث و مناقشه شده است. پروژهای که ابتدا در میان سینماگران مطرح بود، بهتازگی همراهی چهره های حوزوی را با مناقشه برانگیخته شده، به دست آورده است. این پروژه از جهت موضوع، کارگردان، بودجه و هدف غایی، چالشی دربرابر سینمای ایران شده است.
از هدف غایی آن بحث را شروع کنیم که گفتهاند برای مقابلهای حرفهای با آثار سینمای غربی و هالیوودی است.
فینفسه هدف خوبی است. دنیای امروز، در هر زمینه ای حتی اگر مقابله و برخورد باشد، بهترین ابزار را می طلبد. اما آنها در آثارشان، نشانه ها و باورهای بنیادین انقلاب اسلامی را هدف قرار داده اند و بدیهی است پاسخ ها باید در تبیین این ارزشها و حقانیت آن باشد. اما آیا زندگی یک راننده مسابقات اتومبیلرانی، دستاورد ارزشی انقلاب اسلامی است که ساخت آن چنین منظوری را برآورده سازد؟
شاید از بعد تسهیل یا ممنوعیت در فعالیتهای اجتماعی زنان در سایه استقرار نظام دینی در ایران، چنین موضوعی دستمایه قرار گرفته تا در ورای آن، سمپاشی های آن سوی آبی را خنثی کنیم.
اگر چنین است، چرا در موضوعی در اندازه «جرجیس» با آن رویارو شده ایم.
ما آنقدر نشانه های تاییدکننده آزادی عمل و تسهیل در حرکت اجتماعی زنان امروز ایران داریم که در تعداد انبوه قابل مشاهده است که حالا حالاها نوبت به تک نمونه اتومبیلران زن نمیرسد.
موضوع، به چهره ای خاص در جامعه زنان امروز ایران مربوط است. شخصی که بعضی قلم ها کوشیدهاند خطاها و ممنوعیت های قانونی حوزه رانندگی او را به رخ بکشند و عملًا بگویند او در حد معصومان (ع) نیست و اصلا نباید فیلمش ساخته شود، که البته با دستاویز محکمی وارد بحث نشدهاند چون خیلی ها هستند که خطاهایی اینچنین داشتهاند.
به نظر میرسد انتخاب وی برای این بوده که ورود به حوزه ساخت فیلم از او، آسانتر به نظر میرسد و دستکم نتیجهاش برای دنیای غرب مفهومتر، چون در آنجا اتومبیلرانی زنان در ردههای قهرمانی و سرعت، امری مفهوم است، اما در اینجا که نگاه غالب این است که زنان راننده خوبی نیستند، انتخاب مناسبی نیست زیرا هیمنه جامعه مردان نادیده گرفته شده است.
دراینباره به نظر میرسد هماهنگی خاصی میان صدا و سیما و معاونت سینمایی برای حمایت از این شخص وجود دارد، چون بهتازگی او و برادرش را در شبکه جام جم 1 که در شیوه دیجیتال در دسترس همه قرار گرفته دیدیم و با خصوصیات طبقه اجتماعی وی که در رده مرفهان قرار میگیرد آشنا شدیم و نیز با تحصیلات وی که کمتر از آن حرف میزنند و آن مدرک دکترایش در حوزه مدیریت و تولید است چون پدرش خواستار حضور فرزندانش در کار تولید بوده است.
با این حال، از این جهت نیز او چهرهای خاص است و نمیتواند پاسخ ارزشی به هجمات تصویری آنسوی آبی باشد.
بودجه بسیار متفاوت این فیلم که در مفاهیم سینمایی و تلویزیونی، به آثار فاخر و اصطلاحاً «بیگ پروداکشن» تعلق میگیرد. در آثار فاخری چون «یوسف پیامبر» یا «مختارنامه» و ... چنین اختصاص بودجهای مفهوم میشود اما در این مورد خاص، تبیینی صورت نگرفته که کجای این پروژه فاخر است.
تنها استنباط این میتواند باشد که قرار است این پول به دستاندرکاران هالیوودی آن داده شود تا برای ما محصولی ارزشی بیافرینند. یعنی دستمزد افراد است.
ساخت این فیلم ما را به یاد عروسکهای دارا و سارا میاندازد که اسما ایرانی است اما میدهیم چینیها برایمان بسازند. ما که بهتازگی متوجه شدیم دستاندرکاران مجموعه عظیم «مختارنامه» در ساخت پروژه «عمر فاروق» به کار گرفته شدهاند، چرا باید برای تولید فیلمی ایرانی، به افراد غیرایرانی میدان عمل بدهیم.
از سالها پیش نیز یادمان است که فیلم سینمایی «سرعت» در سینمای ایران ساخته شد که پر از جلوههای ویژه این گونه آثار بود و میتوان به این توان هم تکیه کرد. حتی اگر بحث آشنایی با زبان بینالمللی است که «اصغر فرهادی»، یا همین دستاندرکاران مجموعه تلویزیونی «مختارنامه» و خیلی کسان دیگر داریم که تجربه موفق فیلمسازی برای دنیای خارج را دارند. در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، این رویه خلاف است. صرف ایرانی بودن کارگردان، نمیتواند بهسادگی این انتخاب را توجیه کند.
نکته آخر و اصلی، کارگردان این اثر است. شخصی که طی سالهای دور از واقعیات جامعه ایرانی، به حوزههایی ورود داشته که در مفهوم ارزشی همین جامعهای که میخواهد فیلم برایش بسازد، حوزههای ممنوعه بوده است. جامعهای که حتی طی سالهای اخیر یکی از چهرههای این سینما را به دلیل ورود به چنین حوزه ممنوعهای مورد نکوهش قرار داده است و امکان بازگشت او را به این فضا، نمیدهند. حالا ایشان آمده و ما بنا را بر آن میگذاریم که از آن حوزه ممنوعه برائت جستهاند، چرا در مصاحبه با رسانهها به توجیه آن دوره کاری خود میپردازند و میگویند در فرهنگ آنجا زیبایی زن را در آن نشانهها میدانند و در اینجا در نشانههای ارزشی و معنوی. این یعنی کار من اشکال نداشته و در هر فضا رنگ آنجا را میگیرم.
اینچنین شخصی که اراده و اندیشه مستقل انسانی از خود بروز نمیدهد و در اندازه یک مهره قابل مدیریت بیش نیست که هر نگرش مدیریتی میتواند او را مدیریت کند. اگر چنین است، این شخص در این پروژه تحت مدیریت فکری کیست که از شهرت هالیوودی وی برای تولید فیلمی استفاده میکند که میخواهد به قلب هالیوود بزند.
نکته آخر این است که در مدافعان این موضوع نام چهرههایی از سینمای ایران مطرح شده مانند «نادر طالبزاده» یا «جمال شورجه»، که در جناح ارزشی انقلاب دستهبندی میشوند. اما توجیهات آنان را نیز نمیفهمیم که چرا این شخص از هالیوود، آری و چرا این همه داشته انسانی در سینمای خودمان، نه.
بد نیست اینجا هم به همین نکته جدید همکار رسانهایمان آقای نجفزاده در بحث سوریه و اظهارات وزیر امور خارجه متمسک شویم که دوستان مسئول، قبول که میخواهید کاری کنید کارستان، اما بپذیرید که ما هم در جمعبندی این داستان، میفهیم که قضایای دیگری در میان است و داستان اینقدر ساده نیست.
نویسنده:
حسین سلطانمحمدی
عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران