به گزارش مشرق،مجتبی سلطانی، پژوهشگر علوم سیاسی و نویسنده کتاب "خط سازش" طی یادداشتی نوشت:
در پی پخش مستندی از سیمای جمهوری اسلامی در باره نهضت ملیشدن نفت و کودتای آمریکا و انگلیس، که در آن برخی افراد وابسته به گروههای ناسیونالیست و لیبرالمآب، نکات ناقص و مبهم و بعضاً نادرستی مطرح کردند، تبیین برخی نکات و حقایق، شاید به رفع برخی ابهامات و پاسخ بعضی سؤالات، یاری رساند. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، کمهزینهترین کودتای تاریخ به کمک اراذل و اوباش، در غیاب اکثریت مردم، موفق شد، زیرا پس از سی تیر ۱۳۳۱ و در دوره دوم دولت ملّی:
مصدّق، جریان اسلامی و بخش عمدهای از مردم و فعالان مذهبی نهضت نفت را سرکوب و از صحنه خارج کرد، فضای سیاسی کشور را در تیول افراطیون حزب ایران و حزب توده و پانایرانیستهای سکولار قرار داد که بسترساز تنشآفرینی و آشوبهای مستمر و فزاینده شد، رسماً و آشکارا شیوه دیکتاتوری در اداره کشور پیشه کرد، به خشونت و سرکوب علیه دوستان و متحدان سابق، و مخالفان و منتقدان خویش دست زد، اختیارات قانونگذاری و تسلط کامل و بلامنازع بر قوای نظامی و هر سه قوه کشور را با فشار و جوسازی و ایجاد شرایط اضطراری برای دولت خویش احراز نمود، مجلس شورای ملی را با رفراندوم غیر قانونی منحل کرد، در ایام کودتا سازمان افسران ناسیونالیست و سازمان نظامی حزب توده و نیروهای تشکیلاتی جبهه ملی و حزب ایران و پانایرانیستها و... را به انفعال و سکوت و تسلیم وا داشت، در آستانه کودتا برخی کودتاچیان را بر مناصب حساس نظامی و انتظامی و اداری گماشت، و در ۷۱سالگی میخواست به بهای دخالت مستقیم آمریکا و انگلیس، و سلطهی محمدرضای تبدیلشده به رضاخان، خودش وجیهالمله و قهرمان بشود و در تاریخ نیکنام باقی بماند.
کودتای ۲۸مرداد، چند وجه داشت:
یک- دخالت استعماری و نامشروع آمریکا و انگلیس در تعیین سرنوشت سیاسی کشور.
دو- سرکوب اسلامخواهان به ویژه مبارزان پیرو و همراه آیتالله کاشانی، و نابودی خونین فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی.
سه- سرکوب ملیگرایان و وطنخواهان فریبخوردهی جبهه ملی در بین جوانان و دانشجویان و سازمان مخفی افسران ناسیونالیست.
چهار- سرکوب روشنفکران و جوانان تودهای فریبخورده، و اعدام و حبس شمار زیادی خوشباوران نگونبخت سازمان نظامی مخفی حزب توده که شیفته و سرسپردهی وعدههای دروغین عدالت و آزادی کمونیستی شده بودند.
پنج- اسقاط دولت متشتت و ورشکسته و شکستخورده و در حال سقوط مصدق.
واقعیت آنست که اکثریت مردم مسلمان و مرجعی مانند آیتالله بروجردی، و حتی فعالان سیاسی اسلامگرا از قبیل روحانیونی مانند هاشمی رفسنجانی که مصدق را در نیمه دوم حکومتش همپیمان حزب توده و در ستیز با اسلامخواهان میدیدند، از سقوط مصدق خوشحال شدند. و حتی دانشجویان انجمنهای اسلامی مانند عزت سحابی و چمران و...، در مقابل کودتا نه تنها هیچ اقدامی نکردند بلکه به استناد اسناد و اظهارات و خاطرات منتشره، اغلب آنان از سقوط اجتنابناپذیر دولت ضعیف مصدق که تصور میرفت عملاً زمینهساز قدرتگیری تودهایهای کمونیست باشد، ناراضی نبودند.
در حقیقت، مصدق، قربانی کودتا نبود، بلکه او خودش، جاهلانه یا عامدانه، از معماران کودتا شده بود. کودتایی علیه مردم و جریان اصیل اسلامخواه، و ملّیون صادق استقلالطلب، که در صورت تداوم نهضت ملّی، دنبال سرنگونی سلطنت وابسته پهلوی بودند. ولی مصدق، خود را قسمخورده وفادار به سلطنت میدانست، و حتی با برخی نزدیکترین یارانش مانند دکتر فاطمی، همدلی نداشت و همراهی نکرد. مصدق، خواسته یا ناخواسته، نهضت ربودهشده ملیشدن نفت را با کجفهمیها و کژرفتاریها و خطاها، و عوامفریبی و جاهطلبی و خودخواهی و لجاجت و غرور و خوی اشرافزادگی خویش، به مسلخ دسیسه بیگانگان کشاند و قربانی کرد.
در پرتو تجارب شگرف پساانقلاب، درک و فهم وقوع چنین پدیدهای در بین مدعیان رهبری مردم ایران، دشوار نیست. تکرار و بازتولید نظیر مصدق در انقلاب اسلامی کم نبود، امثال: بازرگان و سنجابی و بنیصدر و شریعتمداری و قطبزاده و منتظری و...، که اگر فرصت مییافتند، همچون مصدق، همان بلای کودتای ۲۸مرداد ۳۲ را بر سر انقلاب اسلامی نیز میآوردند و همه دستاوردهای ملت ایران را فدای کیش شخصیت و کجفهمی و انحراف و خودخواهیهای خویش میکردند.
مخالفت با کودتای ننگین و آمریکایی-انگلیسی ۲۸ مرداد که با سکوت و همراهی شوروی کمونیستی پسااستالین نیز همراه بود، نباید مستلزم تجلیل از عملکرد پایانی مصدق، محسوب شود. مصدق، در وقوع کودتا، قاصر و مقصر بود. و اگر پس از آن کودتای سرنوشتساز و فجیع، ظاهراً آسیب اندکی دید، ناشی از طبیعت ماجرا بود که میبایست به تقویت پایههای دولت کودتا بیانجامد. اما او کمتر از دیگران دچار مشکل شد و نهایتاً مشمول عفو ملوکانه گشت.
وی هرگز سرنوشتی چونان دکتر فاطمی و نواب صفوی و کثیری از اعدامشدگان و فراریان و تبعیدیان پساکودتا پیدا نکرد. ماجرای اغراقشده تبعید وی در املاک شخصیاش احمدآباد ساوجبلاغ هم، از افسانههای ساختگیست که برخی در اثر تکرار، باور کردند. او از مکان موسوم به تبعیدگاه خویش، در شرایط محدودیت امکانات ارتباطی دهه سی و چهل شمسی، با هواداران تشکیلاتی و دوستانش در داخل و خارج کشور، ارتباط و مکاتبه و عنداللزوم دیدار و ملاقات داشت. در تأسیس جبهه ملی دوم از راه دور مشارکت فعال داشت، و در زیر عکسش و با پخش پیام صوتی و نامههایش، کنگره جبهه ملی برگزار شد. و به اقتضای سن و تمایلات خودش، تا اسفند سال ۱۳۴۵ که درگذشت، در ایفای نقش سیاسی رهبر ناکام اپوزیسیون ملیگرا، مشکل چندانی نداشت. البته دهها نامه و پیام نوشت و فرستاد، ولی در قبال قیام خونین ۱۵ خرداد۱۳۴۲، سکوت کامل کرد و حتی به ایما و اشاره نیز واکنشی نشان نداد. چنانکه در چند واقعه مهم دیگر پس از کودتا مانند سرکوب وحشیانه و خونبار بسیاری از مخالفان مختلف رژیم کودتا، تایید دکترین آیزنهاور توسط خلفش اللهیار صالح، تجدید کاپیتولاسیون و... نیز در قامت موسوم به رهبر نهضت ملّی، سکوت را ترجیح داد.(برخی استنادات در باره نظر امام خمینی (ره) نسبت به مصدق و شواهد تاریخی نکات این یادداشت، به نقل از ویراست دوجلدی کتاب "خط سازش"، پیوست شده است.)