مشرق ـ دو سؤال مهم اکنون پیش روی ماست: نخست، واقعیت آنچه در سوریه می گذرد و سناریوهای محتمل در آینده نزدیک چیست؟ و دوم، تحولات سوریه سرجمع چه تاثیری بر متغیرهای امنیت ملی ایران خصوصا منازعه راهبردی ایران و امریکا خواهد گذاشت؟از سوال اول شروع کنیم. دقیقا در سوریه چه خبر است؟ از ۱۷ ماه پیش به این طرف، که سوریه درگیر ناآرامی داخلی بوده، یکی از مهم ترین مولفه های بحران این بوده است که رسانه های غربی و عربی با محوریت شبکه الجزیره –که گفته می شود امیر قطر روزانه حدود ۱۰ ساعت شخصا برای مدیریت خبرهای آن درباره سوریه وقت می گذارد- تلاش کردند ذهن حامیان محور مقاومت را درباره آینده نظام سوریه فلج کنند.
حوادث منفی، به طور سیستماتیک بزرگنمایی و واقعیت های مثبیت میدانی سانسور شده است. ضعف تاریخی و مزمن نظام اطلاع رسانی سوریه هم صحنه را برای یکه تازی رسانه های خط سازش عربی کاملا باز گذاشته است. سوری ها تا قبل از این بحران، حتی یک از یک نرم افزار ساده News room که مخصوص مدیریت دریافت، تولید و پخش اخبار در شبکه های تلویزیونی است هم بی بهره بودند؛ بماند که جنبه نرم افزاری قضیه یعنی اینکه چگونه باید یک روایت متوازن از صحنه به دست داد که برای مخاطب بی طرف باورپذیر باشد، اصلی ترین مسئله ای است که نظام اطلاع رسانی سوریه هنوز با آن دست و پنجه نرم می کند.
در خلاصهترین روایت ممکن وضعت سوریه اکنون بر مبنای نکات زیر به طور دقیق قابل توصیف است:
۱- همچنان ماهیت معارضه در سوریه مردمی نیست. مردم یا تماشاگرند یا قربانی. آن دسته از مردم که برای حمایت از دولت اسد انگیزه ای برای به خیابان آمدن داشتند اکنون تا حدودی منفعل شده اند چرا که حس می کنند توان حکومت برای انجام دو وظیفه اصلی اش یعنی تأمین معیشت و تأمین امنیت کاهش پیدا کرده است. انفعال در دفاع از حکومت به هیچ وجه به معنای طرفداری از معارضه نیست همچنان که در ماههای اخیر معارضه سوری حتی در یک هم مورد قادر به ایجاد یک تجمع بزرگ مردمی در دفاع از خود نبوده است. دقیقاً به همین دلیل است که معارضه هر نوع راهحل مبتنی بر انتخابات را رد میکند. معارضه بهخوبی میداند که اگر فضا فقط تا حدی که بتوان یک انتخابات برگزار کرد آرام شود و مردم پای صندوق بیاییند، هرگز سلفیهایی را که اکنون روشن شده مهارتی بینظیر در جنایت دارند، به علویون ترجیح نخواهند داد. معارضه سوری اکنون به هیچ وجه محبوب مردم نیست، بلکه برعکس، ترس اکثریت سنی از اقلیت سلفی یک واقعیت بسیار مهم و البته عموماً سانسورشده درباره صحنه میدانی سوریه است و همین واقعیت هم هست که باعث شده معارضه زیر بار هیچ راه حل مذاکراتی یا انتخاباتی نرود.
۲- این تقریباً روشن است که اخوان المسلمین سوریه و بخشی از اسلامگرایان در این کشور بخش مهمی از معارضه ضد اسد را تشکیل میدهند. سؤال مهم این است که هدف اخوان چیست و چرا اکنون اخوان المسلمین سوریه –که تفاوت های مهمی با جریانهای اخوانی در مصر، سودان و فلسطین دارد- به یکباره به جادهصافکن صهیونیستها در سوریه تبدیل شده است؟ وقتی جواب این پرسش را بیاییم، این مسئله هم روشن خواهد شد که آیا ماهیت معارضه سوری اسلامی است؟
مبانی رفتار اخوان سوریه به شکل زیر قابل خلاصهسازی است:
اول- بخشی از اخوان المسلمین حقیقتاً در پی آن است که حکومتی در سوریه بر سر کار بیاید که مجری احکام شریعت –به روایت سلفی آن- باشد. این همان بخشی است که حتی اگر نظام اسد هم سقوط کند، بسیار بعید است که وارد سازشی با اسرائیل شود و بنابر یک تحلیل حتی انگیزههایی بیشتر از علویون برای ایجاد درگیری در مناطق هم مرز سوریه با سرزمینهای اشغالی خواهد داشت.
دوم- بخش دیگری از اخوان به این جمعبندی رسیده است که آینده منطقه اساساً در اختیار اخوان المسلمین است و بنابراین ضرورتی ندارد که اخوان به حکومتهای غیر اخوانی تکیه کند. بنابراین با وجود اینکه این دسته از اخوانیها بهخوبی در جریان میزان حمایت تاریخی سوریه از محور مقاومت هستند، با این حال تصور میکنند که تکیهگاههای جدید بویژه در مصر آنها را از حفظ پیوند سابق با سوریه بینیاز میکند.
سوم- گروه سوم که احتمالاً اکثریت قابل توجهی را تشکیل میدهد اساساً دغدغه شریعت را ابزاری برای جلب حمایت مردم و جذب پول سعودی قرار داده است و در پیوند پنهان با لائیکهایی که در تماس مستمر با فرانسه وامریکا و با همتایان خود در گروه ۱۴ مارس لبنان و همچنین حکومت سکولار اردن هستند، به سر میبرد. این بخش ستون فقرات اصلی معارضه مسلح است.
نتیجه این است که در بهترین حالت، اخوان در حال ارتکاب یک اشتباه استراتژیک است و در بدترین حالت به یک معامله پنهان با آمریکا رسیده است. یک واقعیت اجتنابناپذیر –که باز هم جزء واقعیتهای عمداً و عموماً سانسورشده است- این است که حتی اگر حکومت اسد سقوط کند، باز هم مسلماً آمریکاییها اجازه نخواهند داد حکومت در سوریه به دست آن بخش از اخوان المسلمین بیفتد که خواهان تداوم و بلکه تعمیق درگیری با اسرائیل است. بنابراین اگر این گروه انرژی و امکانات خود را صرف ساقط کردن اسد بکند، نهایتاً تنها چیزی که به دست خواهد آورد طرد دوباره از حکومت این بار توسط کسانی است که در ائتلاف کامل با آمریکا و اسرائیل به سر می برند. اخوان سوریه باید بداند که تنها راه ورود آن به حاکمیت باقیماندن نظام فعلی و نهاییشدن یک نظام توافقی انتخاباتی است و الا با رفتن اسد، حکومت به ضد اسرائیلیها نخواهد رسید. یک دید بدبینانه هم البته وجود دارد و آن این است که بخشهایی از اخوان المسلمین به این نتیجه رسیده باشند که باید اساساً راهبرد مقاومت را کنار گذاشت و با پذیرفتن موجودیت اسرائیل و توافق راهبردی با امریکا، آینده حکومتهای منطقه را به دست گرفت. این دید البته نه خوشبینانه بلکه کودکانه است اما متأسفانه باید پذیرفت که بخشهایی از جریانهای اسلامی در منطقه –که همچنان در اقلیت هستند- ظاهراً به این نتیجه رسیدهاند که فی المثل قطر که تنها کشور عربی دارای رابطه رسمی با اسرائیل است، پایگاه بهتری برای مقاومت است تا سوریه که بیش از ۳۰ سال است بیآنکه مزدی مطالبه کرده باشد، پای مقاومت ایستاده است!
۳- مسئله بعدی درباره معارضه سوری این است که این معارضه اساساً پدیده ای غیر بومی و خارج ساخته است.
به لحاظ سیاسی، این معارضه مدیون مجموعه طرحهایی است که توسط آمریکا و اروپا، اتحادیه عرب و نهایتاً کوفی عنان ارائه و اجرا شده است. فقط به عنوان یک نمونه، از زمانی که اجرای طرح عنان شروع شده و ناظران بین المللی بر مبنای این طرح در سوریه مستقر شده اند حجم خشونتها بیش از ۲۰ برابر شده است چرا که طرح عنان زیر پوسته دیپلماتیک خود، در واقع برنامهای جز تعقیب این هدف امنیتی که دست ارتش را ببندد و به معارضه مجال بازسازی و تسلیح مجدد بدهد نداشته است. علاوه این، طرح از همان ابتدا فاقد هرگونه دورنمای سیاسی مشخص بود به این معنا که روشن نمیکرد مسئله سوریه بالاخره بناست به چه شکلی حل شود و ساخت قدرت سیاسی در آینده این کشور و مسیر گذار به آن چه خواهد بود.
به لحاظ نظامی و امنیتی وضع بسیار بدتر است. معارضین سوری با اسلحه آمریکایی، آموزش ترکها، ساپورت اطلاعاتی اسرائیل، پشتیبانی اردن و تأمین مالی سعودی و قطر پا گرفته و سازمان یافتهاند. فقط کافی است این حمایت برای زمانی بسیار کوتاه قطع شود؛ آن وقت معلوم خواهد شد که آیا معارضه سوری یک جریان مردمی است و میتوان حتی برای چند روز ادامه حیات بدهد یا نه.
بنابراین در مجموع معارضه پدیدهای است که از بیرون به سوریه تحمیل شده است و به همین دلیل هم هست که روز به روز بیشتر با هدفگذاریهای امنیتی اسرائیل و آمریکا پیوند خورده و نه فقط جنبه مردمی خود را از دست داده بلکه جنایت علیه مردم عادی با هدف ترساندن آنها و بالا بردن هزینه حمایت آنها از نظام را جزء اصلیترین راهبردهای خود قرار داده است.
۴- مسئله بعدی داشتن درکی روشن از سیاست آمریکا و اسرائیل درباره مسئله سوریه است. آمریکا و اسرائیل در چند ماه اول آغاز بحران در سوریه به دلیل نداشتن شناخت کافی از ماهیت معارضه سوری و کمرمقبودن تحرکات این جریان با نوعی حالت سردرگمی در قبال وقایع سوریه مواجه بودند. بهویژه تحلیل اسرائیلیها این بود که احتمال اینکه به جای نظام اسد گروههایی بر سر کار بیایند که درگیری با اسرائیل را جزء اولویتهای خود بدانند بسیار بالاست و بنابراین تا زمانی که معلوم شود چه کسانی در سوریه به مقابله با نظام حاکم برخاستهاند باید در قبال تحولات سوریه محتاط بود. پس از چند ماه اما بهویژه با کمک سعودی و ترکیه میتوان گفت اسرائیل و آمریکا مطمئن شدند که سران معارضه در واقع مأموران اطلاعاتی خود آنها هستند و بنابراین جایی برای نگرانی جدی نسبت به مرحله ما بعد اسد در سوریه نیست. به همین دلیل است که از مقطعی به بعد، اسرائیلیها اعلام کردند براندازی حکوت اسد اولویت شماره یک آنها در سوریه است و این هدف را با هدف دیگری جایگزین نخواهند کرد. اما آنچه در اینجا مهم است این است که اولاً، آمریکاییها تصمیم گرفتند نقش اصلی در تحولات میدانی را به اعراب و ترکها واگذار کنند و خود در حلقه دوم بایستند عمدتاً به این دلیل که جامعه نظامی و امنیتی آمریکا عقیده داشت، ارتش این کشور توان درگیری مستقیم در یک بحران جدید را ندارد. ثانیاً، از اسرائیل خواسته شد نقش خود را کلاً به پس پرده منتقل کند و در فضای عمومی تا میتواند درباره سوریه سکوت اختیار نماید تا این طور به نظر نرسد که معارضه سوری گماشته و دستنشانده اسرائیل است. به علاوه اطلاعات موجود نشان میدهد اسرائیلیها دو مأموریت مهم را در فضای پنهان صحنه سوریه پیگیری میکنند: ۱- تخریب زیرساختهای نظامی و امنیتی سوریه و ۲- ترور و حذف چهرههای نظامی و امنیتی کلیدی این کشور.
۵- مسئله دیگر که البته اختصاصی به سوریه ندارد و درباره کل پدیده بهار عربی صادق است این است که آمریکاییها و اسرائیلیها با مشارکت ائتلاف سعودی - ترکیه از همان آغاز که این تحولات آغاز شد یکی از بهتری راههای مهار آن و جلوگیری از تبدیل شدن آن به ابزاری برای بسط قدرت ایران را در این یافتند که کل مسئله را تبدیل به دعوای شیعه - سنی کنند. کلانروایت منازعه شیعه - سنی تبدیل به ابزاری شد که غربیها تلاش کردند با آن، کل پدیده بهار عربی را قلب ماهیت کنند تا به جای آنکه نوک تیز پیکان حملات انقلابیون منطقه به سمت آمریکا و غرب به عنوان عاملان اصلی عسرت چند دههای آنها باشد، نیروهای آزادشده در اثر بهار عربی و انقلابهای اسلامی در منطقه صرف عمیقتر شدن منازعه شیعه و سنی شود. به همین دلیل است که اکنون در تمام منطقه و از جمله در سوریه میتوان دید که تلاشی همهجانبه و بیسابقه برای تبدیلکردن هر مسئلهای به صحنه دعوای شیعه و سنی وجود دارد تا غرب و اسرائیل در قبال آن مصونیت پیدا کنند. معارضه سوری اکنون بیش از هر کار دیگر خود را درگیر جنایت علیه شیعه به نام سنی و جنایت علیه سنی به نام شیعه کرده است.
۶- و آخرین مسئله درباره توصیف واقعیتهای سوریه، شناخت وضعیت نظام سوریه است. در این باره چند نکته مهم وجود دارد:
اول- نظام سوریه هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ نظامی و امنیتی انسجام خود را حفظ کرده است. درون جامعه سیاسی شکافهای کوچکی پدید آمده، در بین نظامیها هم تحرکات پراکندهای از جنس تجزیه و تسلیم وجود داشته ولی در مجموع حتی بدبینترین ناظران عقیده دارند حکومت سوریه همچنان منسجم است و کنترل کشور را در دست دارد.
دوم- معارضه سوری پس از چند ماه تلاش بیحاصل در مناطق مرزی سوریه برای ایجاد جایی شبیه بنغازی، بهگونهای که امکان اجرای سناریوی لیبی را در سوریه فراهم کند، در یک ماه گذشته مأموریت جدیدی از جانب سرویسهای اطلاعاتی غربی دریافت کرد و آن هم این بود که تمام نیرو وامکانات خود را به حومه شهر دمشق منتقل کند و برای عملیاتی بزرگ در این شهر مهیا شود. پیشفرض معارضه در این طراحی جدید این بود که:
اولاً، در خارج از دمشق توان رویارویی با ارتش را ندارد.
ثانیاً، توان عملیاتی ارتش برای مقابله با معارضه در داخل دمشق به دلیل محدودیتهای فیزیکی و انسانی کمتر است.
ثالثاً، درون شهر دمشق امکان تبدیل دیگری معارضه حکومت به درگیری شیعه ـ سنی بیشتر است.
و رابعاً، هر ضربهای ولو کوچک درون دمشق به حکومت دارای تأثیری به مراتب بیشتر از ضرباتی ولو بزرگ خواهد بود در مناطق دوردست به نظام اسد وارد شود.
با این حال، مجموعه اطلاعات نشان میدهد در حدود پنج روز گذشته که بقیه نقاط سوریه آرام و درگیری به داخل شهر دمشق کشیده شده برتری قابل توجه با نظامیان سوری بوده است و حادثه عملیات انتحاری در ساختمان شورای امنیت ملی این کشور هم دقیقاً به این دلیل رخ داد که معارضه دریافت وضع بسیار بدتر از آن است که پیشبینی می کرد و بنابراین فضا را برای اسرائیلیها باز کرد تا با استفاده از برخی کانالهای نفوذ در سیستم امنیت سوریه یک عملیات انتحاری علیه برخی از چهرههای کلیدی جامعه امنیتی و نظامی این کشور تدارک کنند. در هر حال، این موضوع روشن است که دمشق ایستگاه آخر معارضه است و توان حکومت برای برخورد با آنها به دلیل اولاً مشخصشدن ماهیت تروریستی آنها، ثانیاً همراهی مردم و ثالثاً تجمیع چهرههای کلیدی معارضه در یک منطقه جغرافیایی کوچک به نحو قابلتوجهی رشد کرده است.
اکنون و پس از این توصیف اجمالی از وضعیت میدانی سوریه میتوان به سؤال دوم پاسخ داد: شاخصهای امنیت ملی ایران تا آنجا که به وضعیت سوریه مربوط است به چه سمتی در حال تغییر است. اصلیترین نکات در پاسخ به این سؤال، اینهاست:
۱- اطیمنان بالایی وجود دارد که نظام سوریه در میانمدت سقوط نخواهد کرد. شاید این نظام تضعیف شود یا به لحاظ بینالمللی فشارهای بیشتری بر آن وارد آید، ولی حاکمیت آن در سوریه برقرار خواهد ماند. نتیجه این وضع این است که اولاً نظام سوریه به محض خروج از وضعیت قرمز امنیتی سناریوهای متنوعی را برای انتقامگیری از طرفهای مختلف دخیل در ناآرامی در سوریه تدارک خواهد دید و ثانیا بر انگیزههای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی آن صد چندان افزوده خواهد شد و این موضوع قطعاً به تعمیق توان محور مقاومت خواهد انجامید که واجد ارزش حیاتی برای ایران است.
۲- بسیار بعید است که روسیه و چین با غرب به معاملهای بر سر سوریه برسند چرا که این دو کشور بعد از تجربه لیبی آشکارا دریافتهاند که آمریکا بنایی برای به رسمیتشناختن یا تأمین منافع آنها ندارد و در نهایت در حال تعقیب این هدف است که بتواند ناآرامی را به حوزههای نفوذ حیاتی این دوکشور برساند. بنابراین بر خلاف گذشته که رفتار روسیه و چین غیر قابل پیشبینی بود و هر لحظه احتمال معامله آنها با آمریکا میرفت، اکنون واضح است که در میانمدت معاملهای میان این دو کشور با آمریکا حتی در موضوع برنامه هستهای ایران شکل نخواهد گرفت. ایجاد یک جبهه ضد غربی قابل اتکا از روسیه و چین دستاوردی راهبردی برای ایران است.
۳- مسلم است که غربیها جدول زمانی برنامهریزی درباره برنامه هستهای ایران را با جدول زمانی تحولات سوریه منطبق کردهاند. اگر سوریه از بحران خارج شود رفتار دیپلماتیک غرب درباره برنامه هستهای ایران به طور ویژه تغییر خواهد کرد. تحلیل غربیها این است که ایران تنها زمانی محاسبات خود درباره برنامه هستهای را تغییر خواهد داد که به این نتیجه برسد که امنیت آن روز به روز در حال کاهش است و سرنوشت سوریه جزء عواملی است که در شکلدهی به این محاسبه نقش کلیدی ایفا میکند. احتمال جدی ناامن شدن اسرائیل پس از عبور سوریه از مرحله فعلی، عاملی است که میتواند غرب را به واگذاری امتیازهای اساسی به ایران وادار کند.
به این ترتیب بر خلاف آنچه ظاهراً ممکن است به نظر برسد معادله راهبردی در اثر وقایع سوریه به هبچ وجه به ضرر ایران در حال تغییر نیست بلکه برعکس دورنمایی از ناامنشدن اسرائیل وجود دارد که از هماکنون غربیها را سخت نگران ساخته است.
حوادث منفی، به طور سیستماتیک بزرگنمایی و واقعیت های مثبیت میدانی سانسور شده است. ضعف تاریخی و مزمن نظام اطلاع رسانی سوریه هم صحنه را برای یکه تازی رسانه های خط سازش عربی کاملا باز گذاشته است. سوری ها تا قبل از این بحران، حتی یک از یک نرم افزار ساده News room که مخصوص مدیریت دریافت، تولید و پخش اخبار در شبکه های تلویزیونی است هم بی بهره بودند؛ بماند که جنبه نرم افزاری قضیه یعنی اینکه چگونه باید یک روایت متوازن از صحنه به دست داد که برای مخاطب بی طرف باورپذیر باشد، اصلی ترین مسئله ای است که نظام اطلاع رسانی سوریه هنوز با آن دست و پنجه نرم می کند.
در خلاصهترین روایت ممکن وضعت سوریه اکنون بر مبنای نکات زیر به طور دقیق قابل توصیف است:
۱- همچنان ماهیت معارضه در سوریه مردمی نیست. مردم یا تماشاگرند یا قربانی. آن دسته از مردم که برای حمایت از دولت اسد انگیزه ای برای به خیابان آمدن داشتند اکنون تا حدودی منفعل شده اند چرا که حس می کنند توان حکومت برای انجام دو وظیفه اصلی اش یعنی تأمین معیشت و تأمین امنیت کاهش پیدا کرده است. انفعال در دفاع از حکومت به هیچ وجه به معنای طرفداری از معارضه نیست همچنان که در ماههای اخیر معارضه سوری حتی در یک هم مورد قادر به ایجاد یک تجمع بزرگ مردمی در دفاع از خود نبوده است. دقیقاً به همین دلیل است که معارضه هر نوع راهحل مبتنی بر انتخابات را رد میکند. معارضه بهخوبی میداند که اگر فضا فقط تا حدی که بتوان یک انتخابات برگزار کرد آرام شود و مردم پای صندوق بیاییند، هرگز سلفیهایی را که اکنون روشن شده مهارتی بینظیر در جنایت دارند، به علویون ترجیح نخواهند داد. معارضه سوری اکنون به هیچ وجه محبوب مردم نیست، بلکه برعکس، ترس اکثریت سنی از اقلیت سلفی یک واقعیت بسیار مهم و البته عموماً سانسورشده درباره صحنه میدانی سوریه است و همین واقعیت هم هست که باعث شده معارضه زیر بار هیچ راه حل مذاکراتی یا انتخاباتی نرود.
۲- این تقریباً روشن است که اخوان المسلمین سوریه و بخشی از اسلامگرایان در این کشور بخش مهمی از معارضه ضد اسد را تشکیل میدهند. سؤال مهم این است که هدف اخوان چیست و چرا اکنون اخوان المسلمین سوریه –که تفاوت های مهمی با جریانهای اخوانی در مصر، سودان و فلسطین دارد- به یکباره به جادهصافکن صهیونیستها در سوریه تبدیل شده است؟ وقتی جواب این پرسش را بیاییم، این مسئله هم روشن خواهد شد که آیا ماهیت معارضه سوری اسلامی است؟
مبانی رفتار اخوان سوریه به شکل زیر قابل خلاصهسازی است:
اول- بخشی از اخوان المسلمین حقیقتاً در پی آن است که حکومتی در سوریه بر سر کار بیاید که مجری احکام شریعت –به روایت سلفی آن- باشد. این همان بخشی است که حتی اگر نظام اسد هم سقوط کند، بسیار بعید است که وارد سازشی با اسرائیل شود و بنابر یک تحلیل حتی انگیزههایی بیشتر از علویون برای ایجاد درگیری در مناطق هم مرز سوریه با سرزمینهای اشغالی خواهد داشت.
دوم- بخش دیگری از اخوان به این جمعبندی رسیده است که آینده منطقه اساساً در اختیار اخوان المسلمین است و بنابراین ضرورتی ندارد که اخوان به حکومتهای غیر اخوانی تکیه کند. بنابراین با وجود اینکه این دسته از اخوانیها بهخوبی در جریان میزان حمایت تاریخی سوریه از محور مقاومت هستند، با این حال تصور میکنند که تکیهگاههای جدید بویژه در مصر آنها را از حفظ پیوند سابق با سوریه بینیاز میکند.
سوم- گروه سوم که احتمالاً اکثریت قابل توجهی را تشکیل میدهد اساساً دغدغه شریعت را ابزاری برای جلب حمایت مردم و جذب پول سعودی قرار داده است و در پیوند پنهان با لائیکهایی که در تماس مستمر با فرانسه وامریکا و با همتایان خود در گروه ۱۴ مارس لبنان و همچنین حکومت سکولار اردن هستند، به سر میبرد. این بخش ستون فقرات اصلی معارضه مسلح است.
نتیجه این است که در بهترین حالت، اخوان در حال ارتکاب یک اشتباه استراتژیک است و در بدترین حالت به یک معامله پنهان با آمریکا رسیده است. یک واقعیت اجتنابناپذیر –که باز هم جزء واقعیتهای عمداً و عموماً سانسورشده است- این است که حتی اگر حکومت اسد سقوط کند، باز هم مسلماً آمریکاییها اجازه نخواهند داد حکومت در سوریه به دست آن بخش از اخوان المسلمین بیفتد که خواهان تداوم و بلکه تعمیق درگیری با اسرائیل است. بنابراین اگر این گروه انرژی و امکانات خود را صرف ساقط کردن اسد بکند، نهایتاً تنها چیزی که به دست خواهد آورد طرد دوباره از حکومت این بار توسط کسانی است که در ائتلاف کامل با آمریکا و اسرائیل به سر می برند. اخوان سوریه باید بداند که تنها راه ورود آن به حاکمیت باقیماندن نظام فعلی و نهاییشدن یک نظام توافقی انتخاباتی است و الا با رفتن اسد، حکومت به ضد اسرائیلیها نخواهد رسید. یک دید بدبینانه هم البته وجود دارد و آن این است که بخشهایی از اخوان المسلمین به این نتیجه رسیده باشند که باید اساساً راهبرد مقاومت را کنار گذاشت و با پذیرفتن موجودیت اسرائیل و توافق راهبردی با امریکا، آینده حکومتهای منطقه را به دست گرفت. این دید البته نه خوشبینانه بلکه کودکانه است اما متأسفانه باید پذیرفت که بخشهایی از جریانهای اسلامی در منطقه –که همچنان در اقلیت هستند- ظاهراً به این نتیجه رسیدهاند که فی المثل قطر که تنها کشور عربی دارای رابطه رسمی با اسرائیل است، پایگاه بهتری برای مقاومت است تا سوریه که بیش از ۳۰ سال است بیآنکه مزدی مطالبه کرده باشد، پای مقاومت ایستاده است!
۳- مسئله بعدی درباره معارضه سوری این است که این معارضه اساساً پدیده ای غیر بومی و خارج ساخته است.
به لحاظ سیاسی، این معارضه مدیون مجموعه طرحهایی است که توسط آمریکا و اروپا، اتحادیه عرب و نهایتاً کوفی عنان ارائه و اجرا شده است. فقط به عنوان یک نمونه، از زمانی که اجرای طرح عنان شروع شده و ناظران بین المللی بر مبنای این طرح در سوریه مستقر شده اند حجم خشونتها بیش از ۲۰ برابر شده است چرا که طرح عنان زیر پوسته دیپلماتیک خود، در واقع برنامهای جز تعقیب این هدف امنیتی که دست ارتش را ببندد و به معارضه مجال بازسازی و تسلیح مجدد بدهد نداشته است. علاوه این، طرح از همان ابتدا فاقد هرگونه دورنمای سیاسی مشخص بود به این معنا که روشن نمیکرد مسئله سوریه بالاخره بناست به چه شکلی حل شود و ساخت قدرت سیاسی در آینده این کشور و مسیر گذار به آن چه خواهد بود.
به لحاظ نظامی و امنیتی وضع بسیار بدتر است. معارضین سوری با اسلحه آمریکایی، آموزش ترکها، ساپورت اطلاعاتی اسرائیل، پشتیبانی اردن و تأمین مالی سعودی و قطر پا گرفته و سازمان یافتهاند. فقط کافی است این حمایت برای زمانی بسیار کوتاه قطع شود؛ آن وقت معلوم خواهد شد که آیا معارضه سوری یک جریان مردمی است و میتوان حتی برای چند روز ادامه حیات بدهد یا نه.
بنابراین در مجموع معارضه پدیدهای است که از بیرون به سوریه تحمیل شده است و به همین دلیل هم هست که روز به روز بیشتر با هدفگذاریهای امنیتی اسرائیل و آمریکا پیوند خورده و نه فقط جنبه مردمی خود را از دست داده بلکه جنایت علیه مردم عادی با هدف ترساندن آنها و بالا بردن هزینه حمایت آنها از نظام را جزء اصلیترین راهبردهای خود قرار داده است.
۴- مسئله بعدی داشتن درکی روشن از سیاست آمریکا و اسرائیل درباره مسئله سوریه است. آمریکا و اسرائیل در چند ماه اول آغاز بحران در سوریه به دلیل نداشتن شناخت کافی از ماهیت معارضه سوری و کمرمقبودن تحرکات این جریان با نوعی حالت سردرگمی در قبال وقایع سوریه مواجه بودند. بهویژه تحلیل اسرائیلیها این بود که احتمال اینکه به جای نظام اسد گروههایی بر سر کار بیایند که درگیری با اسرائیل را جزء اولویتهای خود بدانند بسیار بالاست و بنابراین تا زمانی که معلوم شود چه کسانی در سوریه به مقابله با نظام حاکم برخاستهاند باید در قبال تحولات سوریه محتاط بود. پس از چند ماه اما بهویژه با کمک سعودی و ترکیه میتوان گفت اسرائیل و آمریکا مطمئن شدند که سران معارضه در واقع مأموران اطلاعاتی خود آنها هستند و بنابراین جایی برای نگرانی جدی نسبت به مرحله ما بعد اسد در سوریه نیست. به همین دلیل است که از مقطعی به بعد، اسرائیلیها اعلام کردند براندازی حکوت اسد اولویت شماره یک آنها در سوریه است و این هدف را با هدف دیگری جایگزین نخواهند کرد. اما آنچه در اینجا مهم است این است که اولاً، آمریکاییها تصمیم گرفتند نقش اصلی در تحولات میدانی را به اعراب و ترکها واگذار کنند و خود در حلقه دوم بایستند عمدتاً به این دلیل که جامعه نظامی و امنیتی آمریکا عقیده داشت، ارتش این کشور توان درگیری مستقیم در یک بحران جدید را ندارد. ثانیاً، از اسرائیل خواسته شد نقش خود را کلاً به پس پرده منتقل کند و در فضای عمومی تا میتواند درباره سوریه سکوت اختیار نماید تا این طور به نظر نرسد که معارضه سوری گماشته و دستنشانده اسرائیل است. به علاوه اطلاعات موجود نشان میدهد اسرائیلیها دو مأموریت مهم را در فضای پنهان صحنه سوریه پیگیری میکنند: ۱- تخریب زیرساختهای نظامی و امنیتی سوریه و ۲- ترور و حذف چهرههای نظامی و امنیتی کلیدی این کشور.
۵- مسئله دیگر که البته اختصاصی به سوریه ندارد و درباره کل پدیده بهار عربی صادق است این است که آمریکاییها و اسرائیلیها با مشارکت ائتلاف سعودی - ترکیه از همان آغاز که این تحولات آغاز شد یکی از بهتری راههای مهار آن و جلوگیری از تبدیل شدن آن به ابزاری برای بسط قدرت ایران را در این یافتند که کل مسئله را تبدیل به دعوای شیعه - سنی کنند. کلانروایت منازعه شیعه - سنی تبدیل به ابزاری شد که غربیها تلاش کردند با آن، کل پدیده بهار عربی را قلب ماهیت کنند تا به جای آنکه نوک تیز پیکان حملات انقلابیون منطقه به سمت آمریکا و غرب به عنوان عاملان اصلی عسرت چند دههای آنها باشد، نیروهای آزادشده در اثر بهار عربی و انقلابهای اسلامی در منطقه صرف عمیقتر شدن منازعه شیعه و سنی شود. به همین دلیل است که اکنون در تمام منطقه و از جمله در سوریه میتوان دید که تلاشی همهجانبه و بیسابقه برای تبدیلکردن هر مسئلهای به صحنه دعوای شیعه و سنی وجود دارد تا غرب و اسرائیل در قبال آن مصونیت پیدا کنند. معارضه سوری اکنون بیش از هر کار دیگر خود را درگیر جنایت علیه شیعه به نام سنی و جنایت علیه سنی به نام شیعه کرده است.
۶- و آخرین مسئله درباره توصیف واقعیتهای سوریه، شناخت وضعیت نظام سوریه است. در این باره چند نکته مهم وجود دارد:
اول- نظام سوریه هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ نظامی و امنیتی انسجام خود را حفظ کرده است. درون جامعه سیاسی شکافهای کوچکی پدید آمده، در بین نظامیها هم تحرکات پراکندهای از جنس تجزیه و تسلیم وجود داشته ولی در مجموع حتی بدبینترین ناظران عقیده دارند حکومت سوریه همچنان منسجم است و کنترل کشور را در دست دارد.
دوم- معارضه سوری پس از چند ماه تلاش بیحاصل در مناطق مرزی سوریه برای ایجاد جایی شبیه بنغازی، بهگونهای که امکان اجرای سناریوی لیبی را در سوریه فراهم کند، در یک ماه گذشته مأموریت جدیدی از جانب سرویسهای اطلاعاتی غربی دریافت کرد و آن هم این بود که تمام نیرو وامکانات خود را به حومه شهر دمشق منتقل کند و برای عملیاتی بزرگ در این شهر مهیا شود. پیشفرض معارضه در این طراحی جدید این بود که:
اولاً، در خارج از دمشق توان رویارویی با ارتش را ندارد.
ثانیاً، توان عملیاتی ارتش برای مقابله با معارضه در داخل دمشق به دلیل محدودیتهای فیزیکی و انسانی کمتر است.
ثالثاً، درون شهر دمشق امکان تبدیل دیگری معارضه حکومت به درگیری شیعه ـ سنی بیشتر است.
و رابعاً، هر ضربهای ولو کوچک درون دمشق به حکومت دارای تأثیری به مراتب بیشتر از ضرباتی ولو بزرگ خواهد بود در مناطق دوردست به نظام اسد وارد شود.
با این حال، مجموعه اطلاعات نشان میدهد در حدود پنج روز گذشته که بقیه نقاط سوریه آرام و درگیری به داخل شهر دمشق کشیده شده برتری قابل توجه با نظامیان سوری بوده است و حادثه عملیات انتحاری در ساختمان شورای امنیت ملی این کشور هم دقیقاً به این دلیل رخ داد که معارضه دریافت وضع بسیار بدتر از آن است که پیشبینی می کرد و بنابراین فضا را برای اسرائیلیها باز کرد تا با استفاده از برخی کانالهای نفوذ در سیستم امنیت سوریه یک عملیات انتحاری علیه برخی از چهرههای کلیدی جامعه امنیتی و نظامی این کشور تدارک کنند. در هر حال، این موضوع روشن است که دمشق ایستگاه آخر معارضه است و توان حکومت برای برخورد با آنها به دلیل اولاً مشخصشدن ماهیت تروریستی آنها، ثانیاً همراهی مردم و ثالثاً تجمیع چهرههای کلیدی معارضه در یک منطقه جغرافیایی کوچک به نحو قابلتوجهی رشد کرده است.
اکنون و پس از این توصیف اجمالی از وضعیت میدانی سوریه میتوان به سؤال دوم پاسخ داد: شاخصهای امنیت ملی ایران تا آنجا که به وضعیت سوریه مربوط است به چه سمتی در حال تغییر است. اصلیترین نکات در پاسخ به این سؤال، اینهاست:
۱- اطیمنان بالایی وجود دارد که نظام سوریه در میانمدت سقوط نخواهد کرد. شاید این نظام تضعیف شود یا به لحاظ بینالمللی فشارهای بیشتری بر آن وارد آید، ولی حاکمیت آن در سوریه برقرار خواهد ماند. نتیجه این وضع این است که اولاً نظام سوریه به محض خروج از وضعیت قرمز امنیتی سناریوهای متنوعی را برای انتقامگیری از طرفهای مختلف دخیل در ناآرامی در سوریه تدارک خواهد دید و ثانیا بر انگیزههای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی آن صد چندان افزوده خواهد شد و این موضوع قطعاً به تعمیق توان محور مقاومت خواهد انجامید که واجد ارزش حیاتی برای ایران است.
۲- بسیار بعید است که روسیه و چین با غرب به معاملهای بر سر سوریه برسند چرا که این دو کشور بعد از تجربه لیبی آشکارا دریافتهاند که آمریکا بنایی برای به رسمیتشناختن یا تأمین منافع آنها ندارد و در نهایت در حال تعقیب این هدف است که بتواند ناآرامی را به حوزههای نفوذ حیاتی این دوکشور برساند. بنابراین بر خلاف گذشته که رفتار روسیه و چین غیر قابل پیشبینی بود و هر لحظه احتمال معامله آنها با آمریکا میرفت، اکنون واضح است که در میانمدت معاملهای میان این دو کشور با آمریکا حتی در موضوع برنامه هستهای ایران شکل نخواهد گرفت. ایجاد یک جبهه ضد غربی قابل اتکا از روسیه و چین دستاوردی راهبردی برای ایران است.
۳- مسلم است که غربیها جدول زمانی برنامهریزی درباره برنامه هستهای ایران را با جدول زمانی تحولات سوریه منطبق کردهاند. اگر سوریه از بحران خارج شود رفتار دیپلماتیک غرب درباره برنامه هستهای ایران به طور ویژه تغییر خواهد کرد. تحلیل غربیها این است که ایران تنها زمانی محاسبات خود درباره برنامه هستهای را تغییر خواهد داد که به این نتیجه برسد که امنیت آن روز به روز در حال کاهش است و سرنوشت سوریه جزء عواملی است که در شکلدهی به این محاسبه نقش کلیدی ایفا میکند. احتمال جدی ناامن شدن اسرائیل پس از عبور سوریه از مرحله فعلی، عاملی است که میتواند غرب را به واگذاری امتیازهای اساسی به ایران وادار کند.
به این ترتیب بر خلاف آنچه ظاهراً ممکن است به نظر برسد معادله راهبردی در اثر وقایع سوریه به هبچ وجه به ضرر ایران در حال تغییر نیست بلکه برعکس دورنمایی از ناامنشدن اسرائیل وجود دارد که از هماکنون غربیها را سخت نگران ساخته است.
*ایران هستهای