کد خبر 137645
تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۹۱ - ۱۳:۰۰

شمس لنگرودي گفت: شعر خوب، شعري است كه كاملا روشن نشود.

به گزارش مشرق به نقل از ايسنا، اين شاعر پيشكسوت در جلسه‌اي كه درباره‌ي شعر امروز در مؤسسه ماه مهر برگزار شد، با اشاره به تفاوت «معناناپذيري» و «بي‌معنايي» در شعر، گفت: البته اين روشن نبودن به معناي آن نيست كه هر چيزي را بتوان شعر ناميد. در حقيقت، در شعر نوعي معناناپذيري وجود دارد؛ نه بي‌معنايي؛ زيرا ذات شعر استعاره است و آن‌چه شعر از آن مي‌آيد، نادانستگي‌هاست؛ نه ناداني‌ها.

او سپس با تأكيد بر اهميت استعاره در شعر و به طور كلي هنرهاي مختلف، اظهار كرد:‌ به طور كلي، ما با دو منطق مواجه‌ايم؛ يكي منطق خبري كه براي رساندن منظور به كار مي‌رود؛ يعني زماني كه مي‌خواهيم حرف خود را به شخص مقابل‌مان برسانيم. در اين نوع منطق، كلمات تنها وسيله‌اي براي رسيدن به مفهوم است. مثل زماني كه مي‌گويم تشنه هستم،‌ مي‌خواهم آب بنوشم؛ در اين جمله منظور ما كاملا روشن است.

او افزود:‌ اما منطق ديگر، منطق هنري است. در اين‌جا كلمات در جاي خودشان نيستند؛ مثل زماني كه سپهري مي‌گويد «نور خواهم خورد». در حقيقت ارزش و اصالت در خود كلمات است و خود متن اساسا استعاره است.

اين شاعر در ادامه گفت: اساس شعر با اساس نثر متفاوت است. نثر براي خبررساني است؛ اما شعر امري استعاري است. آن‌چه اهميت يك شاعر را نشان مي‌دهد، كيفيت استعاره اوست. شاعراني مثل صائب تبريزي و وحشي بافقي شاعران خوبي هستند؛ اما كيفيت استعاره شعر حافظ را ندارند؛ چرا كه در اشعارشان مي‌توان كلمات را با كلماتي ديگر عوض كرد.

او عنوان كرد: اگر به نثري وزن داده شود، آن شعر نيست. اساس شعر، خلاقيت است و اساس خلاقيت، تلفيق استعاري است. استعاره هم تنها به معناي به هم وصل كردن دو چيز ناشناخته نيست. شاعر خوب مي‌تواند از دو چيز ساده و معمولي هم استعاره بسازد كه در اشعار حافظ نمونه‌هاي آن زياد است.

شمس لنگرودي در ادامه همين بحث تصريح كرد:‌ البته نوع ديگري از شعر هم وجود دارد كه در ظاهر منطق نثر را دارد؛ مثل بسياري از شعرهاي سعدي كه گاهي مخاطبان با خواندن اشعارش فكر مي‌كنند شعر گفتن به همين سادگي است؛ اما در واقع، سعدي مثل دوچرخه‌سوار كاربلدي است كه دستانش را رها كرده است و مسير را مي‌شناسد.

اين پژوهشگر افزود: آن‌چه در درجه اول در شعر مهم است، كيفيت است؛ نه مفهوم شعر‌. اهميت حافظ به خاطر عارف بودنش نيست؛ بلكه به خاطر كيفيت بلاغي زبانش است و يا در شاعران معاصر مثل فروغ فرخزاد،‌ اخوان ثالث،‌ شاملو و سپهري هم اين‌چنين است. براي همين شعر گاهي اوقات به جايي مي‌رسد كه ديگر نمي‌توان آن را معني كرد.

شمس لنگرودي در ادامه درباره استعاره در هنرهاي ديگر اظهار كرد: هنر بايد در ذات خود استعاري باشد؛ چه در شعر، چه در نقاشي يا سينما. مثلا آثار سالوادور دالي شاعرانه است؛ چرا كه منطق كارهايش استعاري است و هيچ چيز سر جاي خودش نيست يا پازوليني و فليني سينماي‌شان شاعرانه است. و يا در ادبيات اوجش را در رمان‌هاي ماركز مي‌بينيم.

شمس سپس درباره منطق شعر و به طور كلي هنر گفت: منطق شعر و هنر خواب است؛ خوابي كه در بيداري بر شاعر مي‌گذرد. يكي از بهترين جملات درباره شعر را آندره ژيد گفته است كه در شعر جنون ديكته مي‌كند و عقل مي‌نويسد؛ يعني مديريت عقل بر جنون‌. اگر فقط جنون ديكته كند، هذيان مي‌شود؛ بايد تعادلي بين اين دو برقرار شود تا بتوان به هنر رسيد.

اين شاعر در پايان صحبت‌هايش در اين بخش گفت: هنر يعني برگذشتن‌، اول بايد دانست، بعد رد شد. در شعر‌، نقاشي، سينما،‌ نمايشنامه‌نويسي و هنرهاي ديگر نيز چنين است.

در بخش بعدي اين جلسه، حاضران سؤال‌هايي را مطرح كردند. شمس لنگرودي در پاسخ به اين پرسش كه وزن در شعر چه اهميتي دارد، گفت:‌ يكي از مسائل مهم در شعر، ايجاز است. ايجاز عنصري است كه شعر را از نثر جدا مي‌كند. عامل ايجاز در قديم وزن بوده و الآن موسيقي شعر است.

او در ادامه گفت: موسيقي زباني بر اساس هم‌گرايي و واگرايي واج‌هاست؛ موسيقي‌اي كه وزن بنياد شعر سپيد را تشكيل مي‌دهد، موسيقي‌اي كه از قرن چهارم هجري آغاز مي‌شود؛ اما در ادامه رها مي‌شود، تا اين‌كه شاملو دوباره آن را كشف كرد.

اين شاعر همچنين گفت: يكي از بهترين كارها براي درك موسيقي شعر اين است كه اشعار حافظ، شاملو و مخصوصا فروغ را بدون توجه به مفهوم، با صداي بلند بخوانيم تا موسيقي‌شان را درك كنيم.

شمس لنگرودي همچنين در پاسخ به اين‌كه استفاده زياد از تركيبات اضافي در شعر سپيد باعث قوت است يا خير، گفت: استفاده زياد از تتابع اضافات اساسا مخرب شعر است،‌ اما نبايد به آن به شكل مطلق نگاه كرد،‌ بستگي به اين دارد كه چه كسي و چطور از تتابع اضافات استفاده كند؛ مثلا سپهري تمام تركيبات و اضافاتش تازه و به‌جاست.

او سپس در پاسخ به اين پرسش كه چه نسبتي بين پيام و محتواي شعر است و تفاوت آن در شعر كهن و جديد ما چيست، گفت: محتوا با پيام متفاوت است. محتوا موضوعي است كه بيان مي‌شود و پيام مضموني است كه مطرح مي‌شود.

شمس لنگرودي افزود: تفاوت اساسي كه شعر كهن با شعر امروز به لحاظ پيام دارد، اين است كه شعر كهن كلي‌گراست و درباره كليات حرف مي‌زند؛ مثلا از انسان هميشه به طور كلي مي‌گويد؛ اما شعر معاصر و امروز قرار است از جزييات حرف بزند.

او ادامه داد: اصولا ادبيات و زندگي در دوران قديم كلي است. در دوران مشروطه مي‌بينيم كه همه آدم‌ها شبيه هم هستند و قرار بود كه از بعد از مشروطه از اين كلي‌گرا بودن به جزيي‌نگري برسيم؛ اما به اين خاطر كه مانند اروپا مراحل تاريخي را به طور طبيعي طي نكرديم، نتوانستيم به درستي از كلي‌گرايي به جزيي‌نگري برسيم و تلفيقي از آن ايجاد شد؛ مثل شعرهاي نيما.

شمس گفت: قبل از سال 57، رسيدن به جزيي‌نگري در شعر اول در فروغ و بعد در اشعار سپهري وجود داشت و در ادامه، اين جزيي‌نگري كم كم از دهه 60 شروع شد.

او در پايان متذكر شد: در اين سال‌ها شعرهاي خوبي سروده مي‌شود. وقتي شعرهاي جوانان را مي‌خوانم، شعرهاي خوبي كه حرف‌ها و برداشت‌هاي خودشان را مي‌زنند، زياد مي‌بينيم؛ حرف‌ها و پيام‌هايي كه در گذشته تعيين‌شده بود؛ اما امروز تعيين‌شده نيست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس