گفتوگو با دزد شكلاتي
«علي» كه به دزد شكلاتي معروف شده است، 30 سال بيشتر ندارد و تاكنون 5 بار به خاطر سرقت، كلاهبرداري و اخاذي دستگير شده است. وي به چشمانت زل ميزند و بهراحتي دروغ ميگويد. او دزديهايش را در برابر طعمههايش انكار ميكند.
كجايي هستي؟
جنوبي.
از چند سال پيش به تهران آمدي؟
4 سال
در اين مدت چه كار ميكردي؟
3 سال آن را در زندان بودم.
چرا؟
بهخاطر اخاذي 3 سال زنداني بودم.
زن و بچه هم داري!
نه، ازدواج نكردم.
شغل اصليات چي بوده؟
تاكنون به دنبال كار درست و حسابي نرفتهام، 10 سال پيش كه جنوب كشور بودم چند سالي به عنوان كارگر در عسلويه كار ميكردم.
اعتياد هم داري؟
نه، به سمت دود نرفتهام.
چند سابقه داري؟
5 سابقه دارم.
چرا به مرد شكلاتي مشهور شدي؟
نميدانم، فكر كنم به خاطر اينكه با استفاده از شكلات مسموم دزدي ميكردم به اين نام مشهور شدم.
فكر دزدي با استفاده از آبميوهها و شكلاتهاي مسموم چطوربه ذهنت خطور كرد؟
راستش را بخواهيد اين شگرد را از داخل زندان و از يك هم سلوليام ياد گرفتم، خودش هم به همين خاطر زنداني شده بود.
طعمههايت را چطور فريب ميدادي؟
من يك سري قرصهايي كه نميدانم اسمشچيست را از مردي به نام «مهدي» در ترمينال غرب ميخريدم و سپس با له كردن قرص آنها را به شكل پودر درميآوردم و با استفاده از سرنگ وارد آبميوهها و آب معدني ميكردم يا به شكل پودر نارگيل روي شكلاتها ميريختم و داخل اتوبوس به مسافري كه كنار دستم نشسته بود ميدادم، البته وقتي سوار اتوبوس ميشدم نيم ساعتي با مسافر كناريام صحبت ميكردم و با جلب اعتماد و اطمينان ابتدايي نقشهام را اجرا ميكردم.
بيشتر در كدام مسيرها سرقت ميكردي؟
در مسير قم به تهران
نميترسيدي مسافري كه اين مواد را مصرف كند دچار بيماري حاد يا مرگ شود؟
نه زياد، كسي كه قرصها را به من ميداد ميگفت كه قرصها خواب آور است و براي كسي زيانآور نيست.
شنيدم در سرقتها تغيير قيافه هم ميدادي؟
بله، گاهي اوقات عينك دودي ميزدم، گاهي ريشهايم را از ته ميزدم و گاهي نيز ريش پروفسوري ميگذاشتم تا كسي احتمالاً مرا شناسايي نكند.
كلاه گيس چطور؟
خيلي كم استفاده ميكردم در اين اواخر اصلاً اين كار را نميكردم چون تابلو ميشدم.
چطور شد دستگير شدي؟
يكي از مسافرها در ترمينال غرب من را شناسايي كرد و به پليس خبر داد.
يكي از مسافرها به پليس گفته كه از وي به عنوان مسافري كه در راه مانده 20 هزار تومان پول گرفتهاي.
من گاهي اوقات داخل ترمينال مينشستم و از مسافراني كه از جنوب به تهران ميآمدند درخواست كمك ميكردم، خودم را همشهري آنان معرفي ميكردم و ميگفتم كه پولهايم دزديده شده و براي برگشت نياز به پول دارم، آنان هم دلشان برايم ميسوخت و 10، 15 يا 20 هزارتومان به من پول ميدادند.
كجا زندگي ميكني؟
در پاركها يا فضاي سبز ترمينال.
فكر ميكردي دوباره دستگير شوي؟
راستش نه!
چرا به شهر خودت برنگشتي؟
اشتباه كردم، من با آنان قطع رابطه كردهام، البته شايد خانوادهام با من قطعرابطه كرده باشند، ولي اي كاش به جاي ماندن در تهران به عسلويه ميرفتم و كار ميكردم.
الآن به چي فكر ميكني؟
به مسافراني كه به آگاهيآمدهاند و شكايت كردهاند، من حتي يك ريال هم ندارم كه به آنان برگردانم، نميدانم تا چه زماني بايد در زندان بمانم، پيش خودم فكر ميكنم كه چرا به جاي اين كه در شهر خودمان كار ميكردم حالا بايد براي چندمين بار به خاطر دزدي به زندان بروم.