کد خبر 133495
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۶

در نشست نقد كتاب «كمي ديرتر» سيدمهدي شجاعي، رسول صدرعاملي اين رمان را نقد جامعه شعارزده خواند.

به گزارش مشرق به نقل از ايسنا، در نشست نقد كتاب «كمي ديرتر» نوشته سيدمهدي شجاعي كه عصر روز گذشته (سه‌شنبه، 13 تيرماه) از سري برنامه‌هاي باشگاه كتاب تهران و با اجراي جواد يحيوي در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، فرهاد ناظرزاده كرماني درسخناني عنوان كرد: من دوست دارم شماي كلي از آن‌چه ما ادبيات مي‌دانيم، بگويم و بعد سراغ آن‌چه از اين داستان دريافت كردم، بروم. وقتي آدم تاريخ مي‌خواند، دو صدا در تاريخ شنيده مي‌شود. اين يك نقل قول از باختين است.

يكي صداي بگير و ببند و زد و خورد است كه صداي پادشاهان و كساني چون آشوربانيپال و چنگيز است، صداي دومي هم در تاريخ شنيده مي‌شود كه صداي رحم كنيد‌، شاد كنيد و ببخشيد است كه اوج اين صدا را در شعر «ميازار موري كه دانه‌كش است» فردوسي مي‌شنويم. اين دو صدا در تاريخ هست و ما در رمان سيدمهدي شجاعي، صداي كسي را مي‌بينيم كه خوبي‌ها را در قالب يك منجي مي‌بيند.

اين استاد دانشگاه و پژوهشگر ادامه داد: شجاعي به دنيا نگاه ديني دارد و جهان را يك پروژه خدايي مي‌داند كه انسان مسؤوليت ساخت دنيا را دارد و خدا هم به انسان ياري‌ مي‌رساند. من اين داستان را در اين چارچوب مي‌بينم كه فردي استغاثه مي‌كند كه دنيايي باشد كه در آن استغاثه نباشد و اين با آمدن مهدي موعود ممكن مي‌شود؛ اما منجي به اين راحتي‌ها نمي‌آيد و اگر هم بيايد، در دنيايي كه فساد وجود دارد‌، كارش آسان نيست.

در ادامه اين نشست، محمدرضا سنگري درباره كتاب «كمي ديرتر» گفت: من از يك نقطه ديگر مي‌خواهم موضوع و مسأله را آغاز كنم كه روح اين كتاب هم هست كه در انسان تفاوت بود و نمود را ديده‌ايم. اين تفاوت بين حقيقت و واقعيت است كه حضرت علي (ع) هم مي‌گويد «حق گسترده‌ترين ميدان را براي گفتن دارد و كوچك‌ترين ميدان را براي عمل». اين مسأله دغدغه حاضر و هميشه انسان است و اين‌كه انسان چگونه است و خود را چگونه نشان مي‌دهد.

اين استاد دانشگاه و پژوهشگر با اشاره به نمود سينمايي كتاب «كمي ديرتر» گفت:‌ در اين اثر نمود سينمايي و قدرت تجسم بخشيدن نويسنده را مي‌توان ديد و به نظرم اين كار با كارهاي پيشين سيدمهدي شجاعي فرق دارد. در اين اثر ناگهان صداي مخالفي برمي‌خيزد و من اين صدا را صداي مهدي شجاعي مي‌دانم. اسم جوان مخالف اسد است و اسم‌ها در اين كتاب خوب انتخاب شده است. كتاب از زمستان شروع مي‌شود و به بهار خاتمه پيدا مي‌كند كه برخلاف روند طبيعت است و در پايان به بهار و رويش مي‌رسد.

او ادامه داد: در اين اثر يك جوان صداي ناساز دارد و نويسنده در قصه با اين صدا همراه مي‌شود و سه سفر و سه سلوك را با او طي مي‌كند. اگر چه اين صدا، صداي سيدمهدي شجاعي است، اما او خودش را هم نقد مي‌كند، يك نقد جدي.

ناظرزاده «كمي ديرتر» را وصف حال همه خواند و گفت: به گمان من، «كمي ديرتر» وصف حال همه ماست. اگر آن اتفاق شگرف همين جمعه اتفاق بيفتد (چون در باور شيعه است كه ظهور در روز جمعه است) ما چه كار مي‌كنيم؟ كتاب «كمي ديرتر» پرسشي از همه ماست و اميدوارم ما پاسخي براي اين پرسش داشته باشيم.

در ادامه نقد كتاب «كمي ديرتر»، رسول صدرعاملي اين كتاب را نقد جامعه شعارزده ما خواند و گفت: كتاب از نظر من چالش‌‌برانگيز است و دارد جامعه‌ي شعارزده ما را نقد مي‌كند و به چالش مي‌كشد. آدم‌ها همه حتا آدم‌هاي مثل ما شعارهاي توخالي مي‌دهند. همه داريم يك‌سري كلماتي را كه به شدت در سطح مي‌گذرد، به سوي هم پرتاب مي‌كنيم.

صدرعاملي افزود: من قبل از اين‌كه سيدمهدي شجاعي را بشناسم، كتاب‌هاي او را مي‌شناختم. او نثري شيرين و دلربا دارد. به خوبي در كتابش به تعريف دين جامعه رسيده و به تأثيرگذاري دين در جامعه مي‌پردازد. در رمان «كمي ديرتر» هم به سراغ تابوترين و مقدس‌ترين شعار روز رفته است.

اين فيلم‌ساز رمان «كمي ديرتر» را رؤياگونه خواند و گفت: اين كتاب اثري بي‌زمان و بي‌مكان است، رؤياگونه است و يك خلسه‌ي شيرين دارد كه به كابوس مي‌رسد و دوباره به رؤيا بازمي‌گردد. تشخيص مرز واقعيت و خيال در آن سخت است. اثر در گرگ و ميش است و رنگ خاكستري دارد.

صدرعاملي با اشاره به روند نويسندگي سيدمهدي شجاعي گفت: سيدمهدي شجاعي از كسي كه خودش راوي دعاها باشد و تفسيرگر دعا باشد، كنار مردم قرار مي‌گيرد و آدم‌هايي را كه به شدت ظاهربين هستند، نقد مي‌كند. در اين كتاب‌ آدم‌هايي نقد مي‌شوند كه مذهبي نيستند و ظاهر دين را دارند. سيدمهدي راهي ندارد جز اين‌كه شعار «مهدي بيا» را بررسي دقيق كند و ببيند آن‌هايي كه خودشان سردمدار اين شعار هستند، چقدر مي‌توانند در صورت آمدن او، با شرايط جديد هماهنگ شوند.

سپس سيدمهدي شجاعي با اشاره به نقدهايي انجام‌شده بر روي كتابش گفت:‌ ناظرزاده هميشه آثار من را قبل از انتشار مي‌خواند و مشوق اصلي‌ام است. اما اين كتاب بدون رهنمودهاي او منتشر شده است. من و رسول صدرعاملي هم يك بيماري مشترك داريم و آن اين است كه فكر مي‌كنيم خوبي بهتر از بدي است و فكر مي‌كنيم بايد كاري كرد.

در ادامه اين نشست نقد كتاب، ناظرزاده در تلاش براي قالب‌بندي اين كتاب گفت: از نظر تبارشناسي اگر بخواهيم به اين كتاب نگاه كنيم، پيش از نوشتن اين داستان دو تبار نسبتا شاخص و جدا از هم وجود داشته و من مطمئن نيستم كه شجاعي با توجه به نظريه‌هاي موجود مي‌نويسد و يا با خلاقيت خودش. يكي از اين دو شيوه، داستان در داستان است. داستان «كمي ديرتر» گويا داستاني در سلسله‌اي از داستان‌هاست؛ مانند «برادران كارامازوف» كه داستان چند برادر است كه به برادركشي مي‌رسند. يكي از اين برادرها در اين داستان داستاني نوشته كه داستانش بي‌شباهت به داستان «كمي ديرتر» نيست.

اسم اين داستان «مفتش بزرگ» است كه به داستان دادگاه‌هاي تفتيش عقايد در اسپانيا بازمي‌گردد. مسيح بازگشته (چون مسيحيان معتقد هستند مسيح دوباره بازمي‌گردد) و خود را به چند كليسا معرفي مي‌كند تا خبر به مفتش بزرگ مي‌رسد. مفتش فكر مي‌كند او از كذابين است؛ اما بعد مي‌فهمد او مسيح است و به او مي‌گويد زماني ما مسيحيان خوراك شير بوديم و تو بايد آن موقع ظهور مي‌كردي، حالا ما شاه روي زمين شده‌ايم و حالا كه به همه جا سيطره داريم، آمده‌اي كه چه؟! او به مسيح مي‌گويد حالا ما هيچ جايي جز زندان براي تو نداريم؛ چون هيچ كاري نمي‌تواني بكني. «كمي ديرتر» هم به نظر مي‌رسد اين‌گونه است و داستان بزرگي وجود داشته كه نويسنده توانسته بخشي از آن را روايت كند.

ناظرزاده تبار ديگر «كمي ديرتر» را جريان سيال ذهن خواند و گفت: جريان سيال ذهن از داستان‌هاي جوزف كنراد مي‌آيد كه شخص با سايه خود حرف مي‌زند. در داستان «كمي ديرتر» هم اين‌گونه است، به اضافه اين‌كه شجاعي براي مخاطبش تفسير مي‌كند. شخصيت‌هاي اين داستان مذهبي هستند و به هيأت‌هاي مذهبي مي‌روند. آدم‌هايي در اين داستان وجود دارند كه مثل آن‌ها را در داستان‌ها نديده‌ايم؛ اما اين‌ها وجود دارند. در بخشي از داستان‌ هم شجاعي با خودش مواجه مي‌شود، مانند داستان جوزف كنراد.

در ادامه، رسول صدرعاملي در پاسخ به اين سؤال كه «كمي ديرتر» رمان است يا نه، گفت: اين اثر به شدت رمان است. تخيل‌برانگيز است، تصويري است. تمام قصه در رؤيايي كه مي‌تواند صادق باشد، مي‌گذرد. در اين اثر يك‌سري بچه قصه وجود دارد كه راوي مانند نخ تسبيح قصه‌ها را همراه مي‌كند. اتفاقي كه در كتاب افتاده، اين است كه سيدمهدي شجاعي شمايي از خودش را آورده و خودش را قرباني مي‌كند.

او افزود: در اين اثر شجاعي شخصيت‌هايي را خلق كرده كه اگر من از اثر تعريف كنم، تبديل مي‌شوم به يكي از آن شخصيت‌هاي رياكار. براي همين دارم تلاش مي‌كنم صادقانه حرف بزنم. نويسنده در اين سال‌ها با نگاه ديني خودش نگاه كرده كه مي‌توانست به تفرعن برسد؛ اما او ليز مي‌خورد و مي‌آيد كنار مردم و سال‌ها زندگي شعاري ما را نقد مي‌كند و به بهانه يك شعار و يك شخصيت عزيز، اين نقد انجام مي‌شود.

اين فيلم‌ساز همچنين بيان كرد: كتاب فلش فورواردهاي كوتاه‌مدت دارد، از ساعت 5 به 5 و 10 دقيقه مي‌رود و باز برمي‌گردد كه ما اين كار را در فيلم‌هاي زيادي ديده‌ايم. معروف‌ترين آن «كرش» (تصادف) است و من معتقدم كتاب به شدت رمان است. من مي‌ترسم؛ اما اميدوارم يكي بيايد و اين اثر را سينمايي كند.

در ادامه، سنگري درباره رمان بودن يا نبودن «كمي ديرتر» گفت: بهترين پاسخ را شجاعي در كتابش داده است. در جايي از كتاب اسد به نويسنده مي‌گويد، خودت چه؟ در كتاب‌هايي كه نوشتي، چقدر اخلاص داشتي؟ آن‌جا او مي‌گويد، رمان «كمي ديرتر» چه؟ او بايد خودش از رمان دفاع كند؛ اما به نظر من، «كمي ديرتر» داستان است و ساختارهاي لازم را دارد. ولي فكر مي‌كنم به رمان نزديك شده و بايد با تسامح آن را رمان ناميد. با تعريفي كه از رمان مي‌شناسيم، به رمان نزديك شده، اگرچه شايد هم تنها نبايد به تعاريف تن داد.

در ادامه، نويسنده كتاب «كمي ديرتر» بيان كرد: پرهيز من از حرف زدن به اين دليل است كه حيف است از مظهر اساتيد استفاده نكنم و من نويسنده‌ام و حرف‌هايم را در كتابم زده‌ام. نويسنده نبايد دنبال كتابش راه بيفتد.

شجاعي افزود: اين اثر شايد مبتني بر قوالب گذشته باشد؛ اما شايد به قالب‌هاي جديد هم رسيده باشد. به نظرم تعبيري درباره اين كار استفاده شده بود و گفته بودند اين اثر «رئاليسم شهودي» است كه اين تعبير را من پسنديدم. اين قالب جا براي حرف زدن دارد.

او درباره بحث عرياني كه در مقدمه اين كتاب مطرح كرده است، گفت: بحث عرياني كه در مقدمه آمده، به مضمون و محتوا برمي‌گردد؛ اما در تكنيك نيست. به لحاظ مضمون و محتوا در اين اثر خيلي سعي شده كه موضوعات مطرح شود و مضمون خيلي تغيير كرده، حتا اسم كتاب «آقا نيا» بود و بعد شد «لااقل كمي ديرتر بيا» كه در آخر «كمي ديرتر » باقي ماند.

اين نويسنده ادامه داد: حرف‌هايي در اين كتاب زده شده كه من پيش‌تر در لفافه گفته بودم؛ اما در اين كار صراحت دارم و شايد برخي ناراحت شوند. در اين اثر گويا برخي مخاطب قرار گرفته‌اند و گفته شده هي با توام. در اين اثر مستقيم و با فرياد حرف زده شده.

شجاعي همچنين عنوان كرد: به اعتقاد من، در اين كتاب هر كدام از اين آدم‌ها يك جنسي دارند و اگر همه يك جنس داشتند، مي‌شد اسم تكرار را روي آن گذاشت؛ اما اين‌ها متفاوت هستند و اگر همه مطرح نمي‌شدند، شايد برخي خودمان را نمي‌توانستيم در اين كتاب پيدا كنيم و كسي مي‌توانست خودش را مبرا كند.

در ادامه، رسول صدرعاملي در پاسخ به اين سؤال كه در اين اثر نويسنده خودش را به چالش مي‌كشد و بايد اين را به چه حسابي گذاشت، گفت: من فكر مي‌كنم نويسنده از جايي جدا مي‌شود و شمايي از خودش به راوي تبديل مي‌شود و منتقد مي‌شود. در مصاحبه‌اي خواندم كه شجاعي از جامعه بي‌ادب گله داشت. او در اين كار هم مي‌خواست منتقد باشد. اين كتاب توجه مي‌دهد و ضمن اين‌كه نقد مي‌كند، دارد به همه ما توجه مي‌دهد كه وقتي اين شعار را (مهدي بيا) جانانه سر مي‌دهيم، حواس‌مان هست؟ و سراغ آدم‌هايي مي‌رود كه جايگاه مهمي دارند و در فصل پاياني خودش را شامل اين انتقادها مي‌داند.

در ادامه، شجاعي عنوان كرد: در اين كتاب به دوگانگي شخصيت‌ها توجه شده و شايد انگيزه نگارش اين كتاب بحث از بالا نگاه كردن به آدم‌ها و ريز ديدن آدم‌ها باشد. احساس بي‌گناهي، احساس اين‌كه ما از همه شسته‌تر هستيم و بايد همه را هدايت كنيم، خطرناك‌ترين نگاه است و جلو رستگاري را مي‌‌گيرد، اين‌كه همه دنياي خودمان را درست كرده‌ايم و حالا برويم بقيه جهان را درست كنيم، اين‌كه نويسنده با فرد مخالف همراه نمي‌شود، از آن‌جاست كه نگاه بالا به پايين را ندارد و نمي‌خواهد اسد را هدايت كند.

او در ادامه عنوان كرد: اين‌كه ما غافل شده‌ايم از خودمان، بزرگ‌ترين مشكل ماست و متأسفانه اين نگاه ساري و جاري است.

شجاعي سپس از نگارش جلد دوم اين كتاب خبر داد و گفت: اين كتاب جلد دومي دارد كه در آن به افراد ديگر پرداخته مي‌شود؛ اما از اين آدم‌ها شروع شده؛ چون اين آدم‌ها مدعي‌تر هستند. جزيياتي در اين كتاب نيست؛ مانند اين‌كه چرا هيچ زني در كتاب نيامده. آدم‌ها مهم نيستند. مهم اين است كه چه مي‌كنند و شايد چون من روي پيام تمركز كرده‌ام، سبب شده به جزييات توجه نكنم.

در ادامه سنگري بيان كرد: اين كتاب خيلي خطر كرده، ما وقتي مي‌خواهيم انتقاد كنيم و دست تكان بدهيم، به اين و آن مي‌خورد. «كمي ديرتر» به سراغ مذهبي‌ها رفته و اين حساسيت موضوع را بالاتر مي‌برد. شجاعي تنها نقد نكرده؛ بلكه نگاه اصلاح‌گرايانه داشته و خواسته الگو بدهد. او دو الگو ارائه مي‌دهد؛ يكي علامه مجلسي و ديگر كربلايي محمد قفل‌ساز است. كربلايي آدمي مردمي است، قفل‌ساز ته بازار است كه حتا روحاني‌ها هم از او راهنمايي مي‌خواهند. انتخاب او انتخاب خوبي است. اگر او به آدم‌هاي امروزي نزديك مي‌شد، كارش دشوار بود؛ چون نقد چهره‌هاي امروز سخت است. به گمان من، خوب انتخاب كرده و اگر قرار باشد اين كتاب جلد دومي داشته باشد، خوب است كه به چهره‌هاي امروز نزديك شود.

در پايان، ناظرزاده با اشاره به پايان‌بندي كتاب گفت: در پايان داستان، شجاعي به خدا پناه مي‌برد و درخواست عفو مي‌كند. فكر مي‌كنم شايد بايد اين پايان جور ديگري نوشته مي‌شد. اين چرخه گناه و عفو خوب نيست؛ شايد بايد كاري كرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس