کد خبر 126244
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۲۲:۲۱

مردم شیعه و اهل بیتی ایران تحت تاثیر آموزه های انقلابی قران و نهج البلاغه و نهضت عظیم عاشورا به خیابانها ریختند و از شهادت استقبال کردند و در جنگ هشت ساله از دین و کشور جانانه دفاع کردند، نه تحت تاثیر مبانی صوفیانه و پلورالیستی و انقیاد پذیر در مقابل ظلم .

مشرق--- عده ای اصرار دارند انقلاب اسلامی را بر آمده از حکمت متعالیه ملاصدرا بدانند. مهمترین دلیل ایشان این است که امام خمینی (ره) که رهبری انقلاب را بر عهده داشته، مدرس حکمت متعالیه و باورمند به این فلسفه بوده است. اینان برای اثبات مدعای خود به یکی دو مساله از حکمت متعالیه که ظاهرا پیوندی با انقلابی گری دارد استناد کرده و سند هویت انقلاب را به نام فلسفه و عرفان ملاصدرا صادر می کنند. اما آیا واقعا چنین است و فی المثل اگر ملاصدرا فلسفه خود را در چارچوب کتاب اسفار و دیگر آثار فلسفی اش ارائه نداده بود، دیگر امکانی برای ظهور و بروز انقلاب اسلامی در تقابل با رژیم ضد دین، فاسد و وابسته به کفر و استکبار جهانی پهلوی نبود؟ 

برای ارائه پاسخی تحلیلی به این سئوال باید چند نکته مقدماتی را ابتدائا یاداور شویم:

 

1. حکمت متعالیه ملاصدرا تلفیقی از فلسفه یونانی با محوریت ارسطو و افلاطون و عرفان یونانی با محوریت افلوطین است  و نیز با عرفان این عربی  پیوندی و ثیق دارد اما وی مدعی است که فلسفه اش مبتنی بر قران و سنت است و در جهت نشان دادن این صبغه  دینی، در پاره ای از موارد به آیات و روابات نیز استشهاد کرده است که اغلب چیزی بیشتر از تطبیق نادرست و تفسیر به رای آیات و روایات نیست.[1] ضمن این که در مواردی به روایاتی موهوم و موهون که هیچ جایگاه مقبولی در منظومه فخیم و فاخر روایی شیعه ندارد، استناد کرده و در صدد جا انداختن حرفی فلسفی و یا عرفانی بر آمده است.[2]  و باز این که  در کل اسفار اربعه  تنها 220 روایت (با حذف مکررات) آمده است که 20 حدیث آن در هیچ مصدری یافت نمی شود و 45 حدیث آن یا فقط در مصادر سنی است و یا اگر در برخی مصادر شیعی آمده به عامی بودن آن تصریح شده است و تنها 21 حدیث در موضوع توحید و الهیات به معنای اخص در کل مجلدات اسفار موجود است که مضمون بعضی هم تکراری است.[3] در حالی که روایات توحیدی وارده از اهل بیت علیهم السلام دهها برابر این مقدار است.

 2. به اعتراف طرفداران نظریه پیوند انقلاب اسلامی با صبغه فلسفی و عرفانی امام خمینی (ره)  «ایشان از حدود سال 1328 شمسي به بعد آنچنان از تدریس فلسفه فاصله گرفتند و به صورت یک فقیه و اصولی و سپس به عنوان بنيانگذار و رهبر جمهوري اسلامي ايران وارد صحنه شدند که دیگر سابقۀ بیست و چند سالۀ تدریس حکمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطره‌ها زدوده شد، به طوري كه بسیاری از شاگردان حضرت امام که از دهۀ سی به بعد، در شمار شاگردان ایشان درآمده‌اند، به خاطر ندارند که وي فلسفه تدریس کند.»[4]

یعنی امام خمینی حدود 12 سال پیش از آن  که مبارزه آشکار و جدی  خود را با رژیم شاه  در سال 1342 آغاز کند، از تدریس فلسفه در حوزه فاصله می گیرد و البته طرفداران  صبغه فلسفی و عرفانی انقلاب به تحلیل چرایی این مساله نمی پردازند و توضیح نمی دهند که اگر انقلاب اسلامی بر مبنای حکمت متعالیه شکل گرفته است، چرا با ورود امام خمینی به میدان مبارزه، تدریس و ترویج آن از سوی ایشان جدی تر و گسترده تر نمی شود و امام همه فعالیت علمی شان را متمرکز بر فقه و اصول می کنند؟  عده ای معتقدند حضرت امام با در نظر گرفتن این مساله که  موفقیتشان در مبارزه در گرو تثبیت صبغه فقهی و مرجعیتشان در حوزه است  و این امر با تدریس فلسفه و عرفان که با مخالفت شدید علما و مراجع وقت حوزه از جمله آیت الله بروجردی مواجه بود، همخوانی ندارد، از تدریس فلسفه دست کشیدند و منحصرا به تدریس فقه و اصول پرداختند. 

3. طرفداران نظریه پیوند انقلاب با حکمت متعالیه وقتی به توضیح چگونگی ربط فلسفه و عرفان با انقلاب می پردازند، به شدت  دستشان خالی است. آنان به چند مساله در این زمینه استناد می کنند:

الف: امام خمینی خود گفته است که در فلسفه متاثر از ملاصدرا بوده است.[5] بدیهی است صرف بیان این مساله برای اثبات تاثیر صبغه صدرایی امام در انقلاب اصلا کفایت نمی کند و نمی تواند پاسخی برای این دیدگاه باشد  که انقلاب را محصول صبغه فقهی  امام (ره) می داند و هیچ ربطی بین حکمت متعالیه و انقلاب قائل نیست.

ب: برخی با طرح این مساله که حکمت متعالیه چون مبتنی بر وحدت وجود است و برای کل عالم و هستی نوعی وحدت و انسجام قائل است و همه چیز را از خداوند و به سوی خداوند می داند، این را مبنایی موثر برای انقلاب می دانند[6] در حالی که در ادامه خواهیم گفت قائل شدن به انسجام برای هستی و  توجه به آغاز و انجام الهی و توحیدی آن، هیچ ربطی با نظریه وحدت وجود نداشته و بلکه این نظریه، تبیینی کاملا غلط و غیر برهانی از موضوع توحید است که در ماهیت خود به نفی توحید حقیقی و اثبات حقیقتی بی نهایت مادی و متکثر و متجزی به عنوان خدا می پردازد و سرانجام از پلورالیسمی غلیظ که منکر حق و باطل مطلق و بلکه منکر تقابل حق و باطل از اساس است، سر در می آورد. در حالی که می دانیم مبنای محوری همه قیامها و انقلاب های ضد شرک و ضد ظلم و استکبار در طول تاریخ و از جمله انقلاب اسلامی ایران، اعتقاد به تقابل جریان حق یا باطل و تقابل ولایت الله با ولایت طاغوت بوده است.      

ج: برخی نیز با استناد به نظریه حرکت جوهری  در صدد ربط بین حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی بر آمده اند[7] اما معلوم نیست چه ربطی بین دگرکونی تدریجی و پیوسته ذات و جوهر اشیاء[8] که مفاد این نظریه با فرض درست بودن آن است[9]، با انقلابی گری و مبارزه با ظلم و استکبار و لامذهبی است؟ آیا اگر کسی قائل به این نظریه نبود، مثل همه فلاسفه قبل از ملاصدرا و متکلمان قبل و بعد از وی و همه فقهایی که اساسا در این مقوله وارد نشده اند، نمی تواند منطقا انقلابی باشد و مثلا چون قائل به سکون در ذات و جوهر اشیاء است، پس لاجرم در عرصه سیاست و اجتماع هم اهل سکون خواهد بود؟!

د: اگر حکمت متعالیه عاملی اساسی برای انقلابی گری است، باید عموم پیروان و مبلغان و مدرسان این فلسفه، انقلابی و مبارز باشند، در حالی که نه ملاصدرا و نه عموم پیروان او (جز موارد استثناء) اهل مبارزه و انقلاب نبوده اند. مهمترین چهره صدرایی روزگار ما مرحوم علامه طباطبایی بوده است که ظاهرا هیچ علقه جدی ای با حرکت انقلابی امام خمینی (ره) نداشته است. همچنین اغلب شاگردان علامه که در فلسفه بیشتر ممحض بوده اند یا اساسا میانه ای با انقلاب نداشته و بلکه گاه مخالف خوانی می کرده اند، مثل مرحوم سید جلال آشتیانی و یا در ردیف انقلابیون رتبه 2 و 3 بوده اند. مانند آیات جوادی، مصباح یزدی، حسن زاده در مقایسه با آیاتی چون مقام معظم رهبری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، محمد یزدی، جنتی، شهید غفاری، شهید مدنی، شهید صدوقی و .... که یا اهل فلسفه نبوده اند و یا کمتر به توغّل در آن پرداخته اند.

از سوی دیگر در میان انقلابیون با چهره هایی مواجه هستیم که رسما ضد فلسفه و علیه حکمت متعالیه بوده اند، مانند شهید آیت الله سعیدی[10]، آیت الله خزعلی، مرحوم آیت الله مشکینی، مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی.[11]

بنا بر این ادعای پیوند حکمت متعالیه با انقلابی گری نه از جهت مفهومی و محتوایی (که در این باره بیشتر توضیح خواهیم داد) و نه از جهت مصادیق طرفداران آن، قابل اثبات نیست اما در این مورد که تعلق ویژه امام خمینی به حکمت متعالیه و رهبری انقلاب اسلامی را چگونه باید تفسیر کرد، باید گفت، امام خمینی و نیز عموم علما و بزرگانی که به فلسفه و عرفان مصطلح و از جمله حکمت متعالیه تعلق خاطر دارند، واجد دو حیثیت و جنبه هستند، یکی حیث و جنبه فیلسوفی و عرفانی ( عرفان مصطلح) و دیگری حیث قرانی و ولایی و عرفان اهل بیتی علیهم السلام . به نظر نگارنده در مقام عمل و در موارد بسیاری در مقام نظر، این بزرگان بر اساس حیث قرانی و ولایی شان  مشی می کنند و نه بر اساس مبانی فلسفی و عرفانی ای که بدون شک متخذ از یونان  و در تعارض آشکار با مبانی قران و اهل بیت علیهم السلام است.[12]

این ادعا اگر چه قاعدتا با مخالفت برخی از همین بزرگان و دیگر مدافعان فلسفه و عرفان مواجه خواهد بود و آنان مدعی پیوند این دو حیث و جنبه با هم هستند، اما به نظر حقیر این امر منطقا مانع از طرح این بحث و دفاع از آن نیست. ( همان گونه که در ادامه به برخی مبانی حکمت متعالیه خواهیم پرداخت و تعارض آن را با مبانی قرانی و روایی نشان خواهیم داد و طبعا این نتیجه را خواهیم گرفت که هیچ مؤمن و متدینی در صورت التفات به این تعارضها، به تایید آن مبانی نخواهد پرداخت، مگر آن که دچار شبهه و شبهاتی باشد که او را به وادی تفوه به این مبانی کشانده باشد).

بر این اساس باید بگوییم آنچه موجب حرکت انقلابی و دین مدارانه امام بوده است، حیث قرانی و روایی ایشان که کاملا غالب بر حیث فلسفی شان است، بوده است. در حقیقت این فقه امام  که به طور یکپارچه منبعث از آیات و روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام است و شامل ابوابی چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و قواعدی چون نفی سبیل و حرمت تشبه به کفر و ... است، انگیزه بخش و محرک امام و به تبع ایشان مردم مسلمان ایران بوده است و نه مباحثی چون اصالت وجود و حرکت جوهری و قاعده بسیط الحقیقة کل الاشیاء و الشئ ما لم یجب لم یوجد و....؛ و نیز آن بعد عرفانی امام که در حرکت انقلابی ایشان تاثیر داشته است، به عنوان نمونه زیارت جامعه خوانی هر شبه ایشان طی پانزده سال اقامت در نجف اشرف در بارگاه ملکوتی امیر مؤمنان بوده است و نه مثلا مباحث عرفانی ای چون یکی بودن با ذات حق و وحدت وجود و عشق مجازی و رقص و سماع و...

مردم شیعه و اهل بیتی ایران تحت تاثیر آموزه های انقلابی قران و نهج البلاغه و نهضت عظیم عاشورا به خیابانها ریختند و از شهادت استقبال کردند و در جنگ هشت ساله از دین و کشور جانانه دفاع کردند، نه تحت تاثیر مبانی صوفیانه و پلورالیستی و انقیاد پذیر در مقابل ظلم و باطلِ ملاصدرا و ابن سینا و مولوی و ابن عربی.

ابن عربی رسما به پیامبر دروغ میبندد که فرموده: «ذکر خدا بهتر از این است که به جهاد با دشمنانتان بروید و همدیگر را بکشید»![13] آیا با چنین آموزه هایی می توان مردم را تشویق به دفاع از دین و کشور در مقابل هجوم کفار کرد؟

آنان که منادی پیوند حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی هستند، باید چند جمله و عبارت از ملاصدرا و ابن عربی و ابن سینا و مولوی و شمس تبریزی و عطار و بایزید و حلاج و ... بیاورند و نشان دهند که به کار تهییج مردم در انقلاب اسلامی و در جبهه های دفاع و جنگ آمده باشد و در سخنرانی های بزرگان و علما و روحانیونی که مشوق مردم به انقلابی گری بوده و هستند، مندرج باشد.

ممکن است ادعا شود که این پیوند در سطح مبانی کلان است و نه در سطح شعارها و ... که البته در چند سطر بعد بطلان این ادعا را نیز نشان خواهیم داد. 

 

تعارض مبنایی حکمت متعالیه با انقلابی گری و ظلم و استکبار ستیزی

آنچه تا بدینجا گفتیم مباحثی مقدماتی بود و اکنون به اصل مطلب که تعارض مبنایی و ماهوی فلسفه و عرفان مصطلح و به خصوص حکمت متعالیه با انقلابی گری و شریعت مداری و ظلم و استکبار ستیزی است، خواهیم پرداخت.

حکمت متعالیه ملاصدرا ملتقای فلسفه یونانی مبتنی بر آموزه های ارسطو و افلاطون و عرفان یونانی مبتنی بر آموزه های افلوطین است و مهمترین دستاورد آن نظریه وحدت وجود و موجود است. در این مقال مجال آن نیست تا به شرح و تحلیل نظریه وحدت وجود بپردازیم و ابعاد غیر برهانی و غیر وحیانی آن را روشن کنیم اما ناچاریم به اجمال مباحثی را حول این نظریه مطرح کرده تا میزان بیگانگی آن را با دیانت و انقلابی گری نشان دهیم.

1. بر اساس نظریه وحدت وجود، ما یک وجود بی نهایت داریم که جایی برای وجود غیر باقی نگذاشته و همه موجودات دیگر، حصه ها و مراتبی از ذات او و تعینات اویند و هیچ وجود مستقل و مباین با ذات حق ندارند و این موجودِ بی نهایت، خداوند است که در حقیقت چیزی جز مجموعه این موجودات نیست.

به عبارت دیگر، خدای حکمت متعالیه، مجموع و عین همه اشیاء اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان و جن و شیطان و حتی اعیان نجسه چون کلب و خنزیر و ... است، اگر چه هر یک از آنها به تنهایی نیست. و این مفاد همان قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشئ منها» صدرایی است. بر این اساس همان گونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حصه ای از ذات خداوند است، شیطان نیز حصه و مرتبه ای از همان ذات است. ملاصدرا می گوید:

«بدان که همه چیز در عالم اصلش از حقیقت الهی، و سرّش از اسم الهی است، و این را جز کاملان نمی شناسند… خدا مجمع موجودات، و محل بازگشت همه چیز است، و همه اشیا مظاهر اسما و محل های تجلی صفات اویند… حبیب من این چیزها را خوب بفهم که به مطالبی رسیدیم که اذهان این‌ها را نمی فهمد، و دسته احمق‌ها و دیوانه‌ها از شنیدن این اسرار به جنب و جوش می‌آیند! و بفهم سخنی را که گفته است: همانا نور شیطان از نار عزت خداست، و اگر نور شیطان ظاهر می‌شد همه خلایق او را می‌پرستیدند»[14]

این نظریه کاملا نقطه مقابل توحید قران و اهل بیت علیهم السلام است که وجود خالق را از وجود مخلوقات در کنه و ذات، جدا و مباین دانسته و در حقیقت هیچ مماثلت و مشابهتی بین این دو سنخ موجود نمی بیند. بر اساس توحید وحیانی، همه موجودات مخلوق و آفریده خداوند بدون سابقه وجود (لامن شئ) هستند و البته موجودیت آنها به اراده و مشیت و قدرت خداوند وابسته است نه آن که آنان تکه و حصه و مرتبه ای از ذات خداوند و هم سنخ و مجانس با او باشند و مجموعه آنان وجود خداوند را رقم بزنند!

نظریه وحدت وجود و یکی دانستن خالق و مخلوق در کنه و ذات، و تفاوت آنها را در حد اطلاق و تقیید و ظل و ذی ظل دیدن، هادم اصول و فروع دین است و با چنین تبیینی از خدا وخلق، همه چارچوبها و حد و مرزهای دینی فرو می ریزد و معانی خود را از دست می دهد و دقیقا از همین رو بوده است که همه فقهای مکتب و مذهب (حتی عموم فقهای اهل سنت) چنین نظریه ای را کفر دانسته و گفته اند اگر قائل این نظریه به لوازم باطل و فاسد این نظریه تن در دهد، ـ که البته خوشبختانه در میان علمای شیعه اهل فلسفه و عرفان هیچ کس به آن تن نمی دهد ـ کافر خواهد بود.[15]

لوازم باطل نظریه وحدت وجود

برخی از لوازم باطل نظریه وحدت وجود عبارت است از:

الف: انکار آفرینش

حکمت متعالیه بر خلاف نصوص صریح قرانی و روایی که مبتنی بر برهان قطعی عقلی نیز هست، منکر آفرینش جهان و هستی است و اساسا علیت در این فلسفه به معنای خلقت و آفرینش (خلق لا من شئ) ـ که بدیهی عقل ماست ـ نبوده بلکه به معنای تطور و تبدل علت به صورت معلول های مختلف است.[16] در نظر ایشان خداوند چیزی را نمی آفریند بلکه ذاتش متبدل به جماد و حیوان و انسان و نبی و شیطان و ... می شود!

ب: نفی حدوث عالم

حکمت متعالیه بر خلاف ضرورت همه ادیان، قائل به قدم عالم در جنب ذات حضرت جق است و اساسا با انکار موضوع خلق و آفرینش و تبدیل معنای علیت به تطور، نمی تواند هستی را حادث و مسبوق به عدم بداند.

ج: جبر گرایی

فلسفه و عرفان مصطلح  از آنجا که برای انسان وجود مستقلی از وجود حضرت حق قائل نیست، نمی تواند قائل به مختار بودن انسان در افعال و حرکاتش باشد و باید منادی جبر باشد. شبستری در گلشن راز می گوید:

هر آن کس را که مذهب غیر جبر است

نبی فرمود که او مانند گبر است

کدامین اختیار ای مرد جاهل

کسی را کو بود بالذات باطل

قول به جبر به تصریح از سوی حکمت متعالیه و منادیان معاصر آن نیز ابراز شده است.

د: پلورالیسم

حکمت متعالیه بر اساس مبانی خود به خصوص وحدت وجود نمی تواند قائل به حق و باطل مطلق و بلکه اساسا قائل به حق و باطل و مرز بندی بین آنها باشد.

در این فلسفه، بت پرستی و گوساله پرستی عین خداپرستی است، چون بت و گوساله و هر اله با جان و بی جانِ دیگر حصه ای از ذات خدایند. شبستری می گوید:

مسلمان گر بدانستی که بت چیست

یقین کردی که دین در بت پرستی است!

و جناب ابن عربی، معتقد است که حضرت هارون نبی علیه السلام در مخالفتش با گوساله پرستی قوم موسی به خطا رفته است، چرا که قلبش اتساع لازم را برای فهم این دقیقه! و لطیفه! عرفانی که گوساله هم حصه ای از ذات خداست، نداشته است.[17]

ابن عربی منادی غلیظ ترین نوع پلورالیسم عقیدتی است که هیچ مکتب و مرام باطلی را انکار نمی کند و قائل به حقانیت همه مرامها و مسلک هاست. او می گوید:

عقد الخلائق فی الاله عقائدا

و انا اعتقدت جمیع ما عقدوه[18]

یعنی: مردم هر یک در باب خداوند عقیده ای دارند ( و هر قومی چیزی را خدا می داند و می پرستد) و من به درستی همه آنها باور دارم!

ابن عربی هر گونه بحث و پافشاری در مورد حقانیت و یا بطلان یک عقیده و مرام را نفی می کند و می گوید:

«مبادا که به عقیده  مخصوصی  مقید باشی و عقاید دیگر را منکر شوی که  در آن صورت  بسیار چیزها  از دست خواهی داد. بلکه از علم به آنچه در واقع هست  محروم خواهی شد. پس خود را در حکم هیولی [ماده اولیه و خام] قرار بده که صورت کلیه معتقدات را پذیرا گردد زیرا خدای تعالی وسیع تر وبزرگ تر است از آن که  اعتقاد معینی او را در حصار خود گیرد و اوست که می گوید: «فاینما تُوَلوا  فثَمَ وجّهُ الله»[19]

ابن عربی حتی نمی تواند بر فرعون نیز خط بطلان بکشد و معتقد است که او طاهر و مطهّر از دنیا رفته است[20]

این شمه ای از مهمترین مبانی حکمت متعالیه بود که مدافعان پیوند حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی باید ربط آنها را با مقولاتی چون شریعت محوری، طاغوت ستیزی، مبارزه با ظلم و استکبار جهانی و .... توضیح دهند و بگویند که آیا از این مبانی، مبارزه و نفی باطل در همه اشکال آن بیرون می آید و یا انقیاد و کرنش در برابر هر باطل و طاغوتی؟

بد نیست در پایان به یکی از اندیشه های سیاسی ابن سینا و اندیشه ای اجتماعی از ملاصدرا اشاره کنیم تا نسبت واقعی بین فلسفه چه از نوع مشائی و چه اشراقی و چه حکمت متعالیه ای آن با  انقلاب اسلامی روشن تر شود.

درک سیاسی ابن سینا در این حد است که او خلیفه دوم را از امیر المؤمنین علیه السلام عاقلتر و خردمندتر دانسته و امیر المؤمنین را تنها عالمتر از عمر می داند و بر همین اساس رای بر حقانیت و افضلیت عمر برای خلافت نسبت به علی علیه السلام  داده و حکم مشاورت را برای آن امام مظلوم صادر می کند![21]  

جناب ملاصدرا در دیدگاه اجتماعی اش بر خلاف صریح آیات قران و روایات اهل بیت علیهم السلام زنان را در زمره حیوانات می داند. او این حرف را در جنب آیه ای از قران مطرح می کند که بر خلاف نظرگاه او بر همجنسی مرد و زن و به عبارت دیگر انسانیت زن تصریح دارد.[22]

بله این است شمه ای از تحفه فلسفی و سیاسی و اجتماعی فلسفه و عرفان مصطلح و از جمله حکمت متعالیه ملاصدرا برای انقلابی گری و نظام سازی و اداره جامعه! این تذهبون؟

خداوند همه ما را از خواب غفلت و جزمیات و مشهورات بی بنیاد بیدار کرده و به سرچشمه زلال و نورانی معارف قران و عترت رهنمون سازد. انشاء الله



پانوشتها:

[1] . مثلا برای اثبات نظریه حرکت جوهری به آیه وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ (نمل/88) استناد می کند که حتی امام خمینی این استناد را بی ربط می داند و می گوید:  «قرآن اول كتابى است كه حركت‏ زمين را بيان كرده با صراحت جبال را فرموده مثل ابرها حركت مى‏كنند ، خيال نكنيد كه اينها جامدند،... بعضى از آقايان اين را تعبير كرده‏اند به حركت جوهرى و حال آنكه حركت جوهرى حركتش مثل حركت سحاب نيست؛ هيچ ربطى به او ندارد. (مقاله تحلیل انقلاب اسلامي ايران در چهارچوب حكمت متعاليه ، نجف لک زایی    http://www.lakzaee.ir/persian/index.php?option=com_content&task=view&id=634&Itemid=49)

[2] . فی المثل به روایت «ان الله خلق ادم علی صورته» در جهت نظریه انسان خدایی  (اومانیسم فلسفی و عرفانی) استناد می کند (ملاصدرا، رساله سه اصل، ص 86) در حالی که این روایت در نظر اهل بیت علیهم السلام هر گز چنین مفهومی نداشته و چنین برداشتی از روایت را صریحا نفی فرموده اند. (ر. ک بحار الانوار ج 4 ص 11 )

[3] . شیخ حیدر وکیل، الاسفار عن احادیث الاسفار

[5] . همان ماخذ

[6] .ر. ک به گفتگوی دکتر عماد افروغ با فصلنامه سمات، شماره 6 (پاییز و زمستان 90)

[7] . مقاله تحلیل انقلاب اسلامي ايران در چهارچوب حكمت متعاليه ، نجف لک زایی

[8] . بر اساس نظریه حرکت جوهری تمام اجسام در خارج به تدریج عوض می شوند به گونه ای که دو لحظه یکسان نیستند. هر جسمی هر لحظه موجودی است غیر از لحظه قبل و غیر از لحظه بعد. تمام اشیاء دمادم و پیوسته در حال عوض شدن و دگرگونی هستند. ( علی ارشد ریاحی، نقدی بر نظریه حرکت جوهری ملاصدرا ...، فصلنامه مقالات و بررسیها، دفتر 78 ، ص 15)

[9] . برای نقد نظریه فوق مراجعه کنید به ماخذ سابق.

[10] . ر. ک به مهدی نصیری، فلسفه از منظر قران و عترت، ص 400

[11] . مشهور است که تفسیر عرفانی حضرت امام با درخواست مرحوم تهرانی از ایشان متوقف شد. 

[12] . امام خمینی در موارد متعددی با عقاید ملاصدرا به دلیل تعارض آن با آیات و روایات مخالفت کرده است. ( ر. ک به مهدی نصیری، فلسفه از منظر قران و عترت، ص 281)

[13] .  شرح قیصری بر فصوص، ص 979

[14] . ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۷۲ـ ۱۷۳٫ 

[15] . شهید سید محمد باقر صدر در این باره می گوید: «بدون شک اعتقاد به مرتبه‌اي از دوگانگي که موجب تعقّل انديشه خالق و مخلوق باشد مقوّم و ريشه و اساس اسلام است زيرا بدون آن عقيده توحيد اصلا معنايي ندارد. بنابر اين اعتقاد به وحدت وجود اگر به گونهاي باشد که آن دوگانگي را از انديشه معتقد به وحدت وجود بزدايد کفر است... گاهي ادعا مي‌شود که فرق بين خالق و مخلوق فقط امري اعتباري و غير واقعي است زيرا اگر حقيقت به طور مطلق و بدون صورت در نظر گرفته شود خداست، و اگر به طور مقيد و داراي صورت‌هاي مختلف در نظر گرفته شود غير خداست و... اين اعتقاد کفر است.» ( شهید صدر، شرح بر عروة الوثقی)

[16] . ملاصدرا، مشاعر، ص 540

[17] . ابن عربی، فصوص الحکم، ص 192

[18]. شرح فصوص جندی، ص 461

[19] . ابن عربی، فصوص الحکم، ص 113

. [20]  شرح فصوص بالی زاده، ص 291

[21] . ابن سینا، شفاء، ص 452

[22] . ملاصدرا، اسفار، چاپ دار احیاء التراث العربی، جلد 7، ص 136

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 38
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 2
  • حسین ۲۲:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۷
    0 1
    این همه فقیه ضد فلسفه پایبند به شریعت داشتیم...پس چرا یکی از اینها به این نتیجه نرسید که باید "حکومت اسلامی" تشکیل بده؟ مبانی این حکومت اسلامی صرفا یک سری مبانی نقلی و فقهی هستن یا بر اساس یک سری مبانی فکری مباحث نظری حکومت اسلامی پایه ریزی شده؟ شما ضد فلسفه ها عره داشتین خودتون یه حرکت میزدین...ببینم میتونین مبانی یه حکومت دینی رو صرفا با مباحث فقهی پایه ریزی کنین یا شاید از دید شما حکومت صرفا از آن امام زمانه و بقیه قرار نیست حکومتی تشکیل بدن تا احتیاج به مبانی داشته باشه؟
  • سيد سعيد صمدي ۰۴:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 0
    وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
  • علی ۰۹:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 1
    بی خیال از مشرق انتظار ها بیش از این بود نویسنده محترم خیلی چیزها رو زیر سوال بردی
  • ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 1
    مطلب مهم اين است كه آقاي نصيري از طرح اين قبيل مباحث چه هدفي را دنبال ميكنند و نفي فلسفه چه كمكي به وضعيت امروز ما مي‌كند.در عوض ما در مقابل سيل عظيم شبهات معرفت شناسانه و فلسفي غرب بي دفاع خواهيم بود.نكند ايشان با عقل مخالفند.عقل حجت الهي است و حكم قطعي او حكم شرع است.اگر جناب ايشان فلسفه و عقلانيت بهتري سراغ دارند ارائه كنند.ديگر اين اتهام پراكني ها چه وجهي دارد؟! مگر همه فلاسفه ما همه حرفهاي ملاصدرا و ابن عربي و مولوي را قبول دارند.همين مرحوم علامه جعفري مي فرمودند كه برخي حرفها را مولوي اگر در حال روزه بود و مي گفت روزه اش باطل بود و... اقاي نصيري! فلسفه و كلام و عرفان بحثهاي سياسي و اقتصادي نيست كه برايش مجله صبح درست كنيد و در اين خبرگزاري و آن خبرگزاري بلوا راه بياندازيد و برخي را به همه چيز بي اعتماد كنيد.كمي دور انديش باشيد لطفا
  • سعید مشایخی ۱۵:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 0
    آقای نصیری! من نمی دانم کدام طلبه و دانشجویی خدا را با فلسفه ملاصدرا عبادت می کند. به نظرم درگیر بحث پرهزینه و کم فایده ای شده ای .اگر ادامه نقد غرب را می گرفتی سود بیشتری داشت.
  • ۱۸:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 0
    نقد و بحث علمی بسیار خوبه اما ظاهراً این آقایان سوراخ دعا را گم کرده اند. جالب این که برای رد حکمت متعالیه به سخنان امام خمینی هم استناد می کنند اما گویا فراموش می کنند که امام خود یک صدرایی بوده و آثار مکتوب امام گویای این مسأله است. البته امام نقدهایی هم به ملاصدرا ندارد اما در قالب دستگاه حکمت متعالیه و نه خارج از این دستگاه. خوب است آقایان توان خودشان را در رد فلسفه های غربی بگذارند که هر ساله ده ها و صدها کتاب از این دست در جامعه ما ترجمه و تألیف و منتشر می شود. معلوم نیست چرا نقد فلسفه های غربی در دستور کار این آقایان نیست و همه توان خودشان را در راستای تخریب فلسفه اسلامی به کار گرفته اند!!!!
  • ۱۸:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 0
    چرا در نقد حکمت متعالیه و مباحثی که به این حکمت ساتناد داده اید به خود این حکمت رجوع نشده و از شیخ شبستری و ابن عربی مطالبی ذکر شده است؟ خوب بود به جای کلی گویی ارجاعاتی هم در این زمینه آورده می شد.
  • ۱۸:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 0
    استقصای روایت استفاده شده توسط ملاصدرا در اسفار خیلی جالب بود! اما در مقابل این دویست روایت مورد اشاره نمی توانستید به هزار آیه ای که در اسفار اشاره شده است هم ارجاع دهید و آن را بررسی نمایید؟! چرا فقط به شمارش و بررسی روایات بسنده کرده اید؟! آیا جز این است که می تواتید با گفتن این که برخی از این روایات ضعیف و چه و چه هستند به ملاصدرا بتوپید ولی با آیات مورد اشاره وی نمی توانستید اتهامی به وی بزنید؟!
  • ۲۱:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    0 0
    نقد و بحث علمی بسیار خوبه اما ظاهراً این آقایان سوراخ دعا را گم کرده اند. جالب این که برای رد حکمت متعالیه به سخنان امام خمینی هم استناد می کنند اما گویا فراموش می کنند که امام خود یک صدرایی بوده و آثار مکتوب امام گویای این مسأله است. البته امام نقدهایی هم به ملاصدرا ندارد اما در قالب دستگاه حکمت متعالیه و نه خارج از این دستگاه. خوب است آقایان توان خودشان را در رد فلسفه های غربی بگذارند که هر ساله ده ها و صدها کتاب از این دست در جامعه ما ترجمه و تألیف و منتشر می شود. معلوم نیست چرا نقد فلسفه های غربی در دستور کار این آقایان نیست و همه توان خودشان را در راستای تخریب فلسفه اسلامی به کار گرفته اند!!!!
  • ۱۱:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۰
    2 0
    فلسفه و عرفان قادر به دفع چه شبهه ای هستند؟ فلسفه و عرفانی که معتقد به وحدت وجود است، خود منشأ دهها شبهه است. ضمن این که بسیاری از شبهات فلسفی غرب و شرق با اتکا به عقل خدادادی و کلام غنی شیعی قابل دفع و پاسخ است.
  • فلسفه اسلامی ۱۹:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۲
    0 0
    خدمت آقایان مغربی و حضرات نصیری و میلانی و سیدان و امثالهم عارضم که: این همه در مباحثات و مناظرات از اشخاص مایه می گذارید سوال می کنم مقتضیات زمان تأثیری در تأکید علما و مراجع بر علم خاص بوده یا نه؟ آیا حضرت امام خامنه ای (روحی له الفداه ) نائب بر حق امام عصر(عج) در زمان حال اعلم بر مراجع و ولی فقیه نمی باشد و در روی کره زمین بعد از امام زمان (عج) آیا کسی بهتر و داناتر از ایشان پیدا می شود؟ حضرت تقریباً از اوایل رهبری تا حالا چندها بار در جلسات و سخنرانی های متعدد بر تدریس فلسفه اسلامی تأکید داشته اند مراجعه شود به آرشیو سخنان معظم له در سایت اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری. حال می گویم علامه طباطبایی (ره) ولایتی بودند یا شما که در زمان ایت الله بروجردی با توجه به مقتضیات زمان گفتند فلسفه تدریس ننمایید و ایشان تفسیر را ادامه داند حالا امام خامنه ای (مدظله) می فرمایند در حوزه های علمیه تدریس فلسفه شود کو گوش شنوا و ولایت مداری . لابد می فرمایید ایشان نمی دانند.
  • مجتبی ۰۱:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۳
    0 1
    بنلم خدا. سلام دوستان. عزیزان آنتی فلسفه! اگه شما توانایی نقد فلسفه اسلامی و آراء و عقائد فلاسفه مسلمون رو دارین بسم الله! این گوی و این میدون. اما دیگه این شیلنگ تخته انداختنتون چیه؟! خیال میکنین اگه شخصیتی همچون حضرت امام(ره) که از ستاره های درخشان آسمان فلسفه و عرفان اسلامی هستن رو بنفع خودتون مصادره کنین دردی ازتون دوا میشه؟! نه والٌا. هرچند برای نقد فلسفه ارسطو و حکمت متعالیه صدرا هم مجبورید از همون "برهان" منطق ارسطویی و صدرایی استفاده کنین که متعرض و منتقدش هستین!!! آقایانی که گمان میکنن حضرت امام(ره) این آخرا از فلسفه و عرفان اسلامی عدول کرده و دچار استحاله فکری شده بودن، لطف کنن یه نگاهی بندازن به متن نامه ای که امام(ره) سال 67 یعنی درست یک سال مونده به عروج ملکوتیشون به جناب گورباچوف فرستادن. به فرازی از این نامه دقت بفرمایین: "...اگر جنابعالی(گورباچوف) میل داشته باشید در این زمینه‌ها(یعنی بطلان عقیده ماتریالیسم که روح حاکم بر جهان بینی کمونیستی و مارکسیستی هستش) تحقیق كنید، می‌توانید دستور دهید كه صاحبان این‌گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‌های فارابی(4) و بوعلی‌سینا(5) ـ رحمت‌الله علیهما ـ در حكمت مشاء مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون علیت و معلولیت كه هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛..."(عبارات داخل پرانتز از حقیر هستش). مخصوصاً آقای نصیری بیشتر عنایت بفرمان.
  • مجتبی ۰۱:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۳
    0 1
    اینجای نظرات آقای نصیری از همه جالبتره که میفرمان امام(ره) انقلاب اسلامی رو برمبنای فقه بنا نهادن، نه بر مبنای فلسفه و عرفان!!!!! بنده ایشون و همفکراشون رو دعوت میکنم یه سری به کتاب "مناهج الأصول" حضرت امام(ره) بزنن تا ببینن که نظرات اصولی امام(ره) که دستگاه فقهی ایشون رو ایجاد کرده، کاملاً برآمده از نگرش فلسفی و عرفانی ایشونه و اصلاً جدایی و انفکاکی بین اونها نیست. نظام فکری حضرت امام(ره) که دارای شئونات مختلف فلسفی و عرفانی و فقهی هستش، یه دستگاه منظم و منسجمه که نظریه "ولایت مطلقه فقیه" از دل همین نظام فکری منسجم بیرون اومد.
  • مجتبی ۰۱:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۳
    0 1
    فارغ از این بحثای البته در جای خودش ارزشمند، حقیر یه سؤال از طرفدارای "مکتب وحی" یعنی همون مکتب خود ساخته امثال آقایان میلانی و نصیری دارم و اون اینکه چطور میشه انسان در آغاز سیر فکری و معرفتیش، امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) رو مثلاً بر ارسطو و ملاصدرا ترجیح بده و فقط رو اقوال اون ذوات مقدسه تفکر و تعقل کنه؟؟!! مگه در آغاز سیر معرفتی که انسان هنوز حقیقتی تحت عنوان "عصمت" و "انسان معصوم" رو تصدیق نکرده و اصلاً حتی چنین مفاهیمی براش موضوعیت نداره، مگه میتونه تفاوتی بین امام معصوم با مثلاً ارسطو و ملاصدرا قائل بشه؟؟!!! یا علی
  • ۱۸:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    0 0
    مجتبی درست می گویند خداوند به انسان عقل داده است تا بین امام صادق و ارسطو هر کدام را که عقلش تشخیص داد انتخاب کند. کسی نمی تواند آزادی انسان را در انتخاب سلب کند و مثلا به او بگوید حتما باید امام صادق را امتخاب کنی! درسته آقا مجتبی؟
  • ۱۸:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    1 0
    آقا مجتبی راستی نظرتان در باره درک عقلانی! ابن سینا که عمر را اعقل از امیر المؤمنین می داند و نیز درک عقلانی! ملاصدرا که زن را از جنس حیوان می داند، چیزی نفرمودید!
  • ۱۹:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    1 0
    آقایان مدافع فلسفه و عرفان چرا به حاشیه می روید و به کدهای مطرح شده در مقاله آقای نصیری پاسخ نمی دید؟ لاقل در مورد همین موضع شرم آور آقایان فلاسفه و عرفا که قائل به جبر هستند، توضیحی بدهید.
  • ۱۹:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    1 0
    جناب مجتبی که به نظر می رسد در این مباحث دستی دارید، میشه لطفا در مورد این که عرفان انسان کامل را خدا می داند (کتاب انسان کامل شهید مطهری) توضیحی بفرمایید و برهان عقلی این مساله را بیان کنید تا استفاده کنیم؟ و یا اگر پشتوانه آن مکاشفه است بفرمایید که چگونه باید مکاشفه کنیم تا بفهمیم که انسان کامل خود خداست؟!
  • ۱۹:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    0 0
    مقام معظم رهبری در 8/9/1386 در جمع فضلای حوزه علمیه فرمودند: «يكى از موضوعاتى كه حتماً لازم است من عرض بكنم، مسئله‌ى آزادانديشى است كه در بعضى از صحبتهاى آقايان بود. چرا اين كرسيهاى آزادانديشى در قم تشكيل نميشود؟ چه اشكالى دارد؟ حوزه‌هاى علميه‌ى ما، هميشه مركز و مهد آزادانديشىِ علمى بوده و هنوز كه هنوز است، ما افتخار ميكنيم و نظيرش را نداريم در حوزه‌هاى درسىِ غير حوزه‌ى علميه، كه شاگرد پاى درس به استاد اشكال كند، پرخاش كند و استاد از او استشمام دشمنى و غرض و مرض نكند. طلبه آزادانه اشكال ميكند، هيچ ملاحظه‌ى استاد را هم نميكند. استاد هم مطلقاً از اين رنج نميبرد و ناراحت نميشود؛ اين خيلى چيز مهمى است. خوب، اين مال حوزه‌ى ماست. در حوزه‌هاى علميه‌ى ما، بزرگانى وجود داشته‌اند كه هم در فقه سليقه‌ها و مناهج گوناگونى را ميپيمودند، هم در برخى از مسائل اصولى‌تر؛ فيلسوف بود، عارف بود، فقيه بود، اينها در كنار هم زندگى ميكردند، با هم كار ميكردند؛ سابقه‌ى حوزه‌هاى ما اينجورى است. يكى، يك مبناى علمى داشت، ديگرى آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنيد، از اين قبيل مشاهده ميكنيد. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحيد بهبهانى، نقطه‌ى مقابل؛ هر دو در كربلا زندگى ميكردند؛ معاصر، مباحثه هم ميكردند با هم. يك شب در حرم مطهر سيدالشهدا (سلام‌اللَّه‌عليه) اينها سر يك مسئله‌اى شروع كردند بحث كردن، تا اذان صبح اين دو نفر روحانى ايستاده - حالا وحيد بهبهانى آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پيرمردى هم بوده - بحث كردند! مباحثه هم ميكردند با هم، منازعه هم ميكردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس ميگفتند. من شنيدم كه شاگردان وحيد - كه وحيد تعصب شديدى عليه اخباريها داشت - مثل صاحب رياض و بعضى ديگر از شاگردان وحيد، ميرفتند درس صاحب حدائق هم شركت ميكردند! اينجورى بوده؛ ما تحمل را در حوزه بايد بالا ببريم. خوب، يكى مشرب فلسفى دارد، يكى مشرب عرفانى دارد، يكى مشرب فقاهتى دارد، ممكن است همديگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پيش از اين، در مشهد گفتم كه مرحوم آ شيخ مجتبى‌ قزوينى (رضوان‌اللَّه تعالى عليه) مشرب ضديت با فلسفه‌ى حكمت متعاليه، مشرب ملاصدرا، داشت - ايشان شديد، در اين جهت خيلى غليظ بود - امام (رضوان اللَّه عليه) چكيده و زبده‌ى مكتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينه‌ى فلسفى‌اش، در زمينه‌ى عرفانى هم همينجور است. خوب، مرحوم آ شيخ مجتبى‌ نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترويج ميكرد تا وقتى زنده بود. ترويج هم از امام كرد؛ ايشان بلند شد از مشهد آمد قم، ديدن امام. مرحوم آ ميرزا جواد آقاى تهرانى در مشهد جزو برگزيدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ايشان جبهه رفت. با تفسير حمد امام كه در تلويزيون پخش ميشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ايشان، هم مرحوم آقاى مرواريد، اما حمايت ميكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سياسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس؛ همديگر را تحمل ميكردند. در قم بايد اينجورى باشد. يك نفرى نظر فقهى ميدهد، نظر شاذّى است. خيلى خوب، قبول نداريد، كرسى نظريه‌پردازى تشكيل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بيايند اين نظر فقهى را رد كنند با استدلال؛ اشكال ندارد. نظر فلسفى‌اى داده ميشود همينجور، نظر معارفى و كلامى‌اى داده ميشود همينجور. مسئله‌ى تكفير و رمى و اين حرفها را بايستى از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علماى برجسته و بزرگ؛ يك گوشه‌اى از حرفشان با نظر بنده‌ى حقير مخالف است، بنده دهن باز كنم رمى كنم؛ نميشود اينجورى، اين را بايد از خودِ داخل طلبه‌ها شروع كنيد. اين يك چيزى است كه جز از طريق خودِ طلبه‌ها و تشكيل كرسيهاى مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفكرى و آزادانديشى كه عرض كرديم، ممكن نيست. اين را عرف كنيد در حوزه‌ى علميه؛ در مجلات، در نوشته‌ها گفته شود. يك حرف فقهى يك نفر ميزند، يك نفر رساله‌اى بنويسد در ردّ او؛ كسى او را قبول ندارد، رساله‌اى در ردّ او بنويسيد. بنويسند، اشكال ندارد؛ با هم بحث علمى بكنند بحث علمى به نظر من خوب است»
  • ۱۹:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    0 0
    کاملا حق با ایشان است و بسیاری از نظرات اصولی حضرت امام بر اساس بحث اصالت وجود و نیز مکاشفات عرفانی است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  • مجتبی ۰۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۵
    0 0
    بنام خدا. سلام دوستان. آقا یا خانم ناشناس! حقیر کی گفتم انسان تو مسیر تحقیق برای رسیدن به جهان بینی و ایدئولوژی حق، آزاده هر راهی رو که دلش میخاد انتخاب کنه. حقیر معتقدم تو "شروع" حرکت و سیر اعتقادی، تنها راهی که میتونه انسان رو به سرمنزل حق و حقیقت برسونه، "برهان" - قیاسی که هم از حیث صورت و هم از حیث ماده بدیهیه یا به بدیهیات منتهی میشه - هست ولاغیر. بنابراین مسلمه که حقیر راهایی مثل خطابه و جدل و "تقلید" و حتی کشف و شهود رو بی راهه میدونم. برهان هم حجیت و کاشفیتش رو از امام صادق(ع) و یا ارسطو کسب نمیکنه، بلکه چون حجیتش ذاتیه دیگه فرقی نداره کی اون رو اقامه میکنه. شما عزیزان مکتب وحی! اعتقاد دارین که برهان رو فقط معصوم(ع) میتونه اقامه کنه و بس؛ ولذا فقط باید رفت در خونه معصوم(ع) و بشدت هم باید از ارسطو و افلاطون و ملاصدرا فاصله گرفت. حالا از دو حال خارج نیست؛ یا شما برای این اعتقادتون "برهان" دارین یا ندارین. درصورت اول که دچار پارادوکس و تناقض میشین و درصورت دوم هم که تازه میشین مثل مسیحیت! یعنی اول "ایمان" بیار بعد در ادامه میفهمی که ادعای ما درست بوده. مشکل اساسی که گریبان گیر جهان بینی کلامی هستش اینه که با یه "ایمان غیر متکی بر برهان" پایه گذاری میشه و استارتش زده میشه؛ یعنی ایمان به اینکه فقط حضرات چهارده معصوم(علیهم السلام) قدرت اقامه برهان رو دارن ولاغیر. مشکل دیگه کلامیون اینه که متأسفانه نمک میخورن و نمکدون رو میزن خورد و خاکشیر میکنن. خودشون از برهان منطق ارسطویی تو کلامشون بهره میبرن اما تا میتونن به ارسطو و دار و دستش لیچار و لنترانی بار میکنن. یا علی
  • نسل سوم ۱۷:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۵
    0 0
    اقا فرمودند کرسی ازاد اندیشی نه کرسی تکفیر و متهم کردن بزرگان و متفکرین به شرک. شماعزیزان که چند قرن در کار تبعید عرفا و حکما بوده ایدو ازادی مطلق داشته اید حالا تازه چند سالی است به برکت امام و انقلاب واقا فضا برای تنفس حکمت و عرفان اسلامی هم باز شده تا عمق بیشتری از معارف مظلوم اهل بیت به جهان عرضه شود.حتی این قدر را هم تحمل ندارید؟ ارزش ان را دارد که درس تفسیر امام را تعطیل کنید و امام و اقا را هم تحریف کنید؟از هزاران جلد کتاب و تفسیر عرفانی و فلسفی براحتی می توان صدها غلط پیدا کرد که البته شما صد تا هم پیدا نکرید. چند شبهه تکراری را چند نفر هستند که پیرهن عثمان کرده اند تازه انهم بخاطر ان است که این دو علم که بدون استاد و کار زیاد نمی شود فهمید بدون استاد و با منابع دست دوم و سوم گوشه هایی ازان راخوانده اند. انصاف هم خوب چیزی است
  • فلسفه اسلامی ۱۵:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۰۲
    0 0
    چرا اظهارتم را روی سایت قرار ندادید مگر کرسی آزاد اندیشی نیست به نفع شما نبود باز هم می گویم که شما مغربیها و آقایان مدافع اسلام هر وقت حرف ولایت فقیه را گوش دادید و به آن عمل کردید بعد بیاید به فلسفه گیر بدهید.
  • میثم ۱۳:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
    0 0
    بحث علمی به کنار که جای مناقشه زیاده است ولی تحرریف تاریخی موقوف امام نه از فلسفه دست کشید نه از عرفان دلیل ان هم1- اول انقلاب شروع به تفسیر قران بر اساس عرفان وفلسفه کرده بود 2-نامه اش به سید اخمد خمینی 3- اشعار عرفانی 4- نامه اش به گورباچوف.5- شخصیت امام تفکیک پذیر نیست که بگوییم ان جهت تاثیر گزار است واین جهت رفته مرخصی.6- ادعای فراموشی امام ادعای بلا دلیل است. وگزافه گویی است بلکه دلیل بر خلاف این ادعااست
  • ۰۰:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۴/۳۰
    0 0
    کرسی ازاد اندیشی؟! پس چرا نظرم منتشر نشد؟!
  • ۱۱:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۲
    0 1
    این اظهار نظر اقای نصیری با مبانی اشاعره سازگار است ته فقه و عرفان شاید نیو اشاعره
  • ۱۷:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۶
    0 0
    بعیدنیست بعضی افراد امام رادرصف مخالفان صدرا وفلسفه قراردهند.اندیشه های امام درشاگردانش مانندمطهری و...متجلی است.دربیشتر این بزرگواران جنبه های تفکرفلسفی غالب است.بعلاوه دراثار وسالهاتدریس فلسفه ایشان ضدیت ومخالفتی باصدراوفلسفه نیست مگرنقدهایی لازمه کارفلسفه وفیلسوف است.
  • ۲۱:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۳
    0 1
    باید بگویم الناس اعداء بما جهلوا
  • ۱۸:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۵
    0 0
    باز هم جهت اطلاع بد نیست سری به سخنان امام خامنه ای در دیدار اعضای شورای عالی حوزه های علمیه سراسر کشور بزنید. مبنای اصلی کار در حوزه های علمیه تربیت فقیه است در کنار آن به آموزش و فراگیری علوم عقلی اعم از فلسفه و کلام نیز اهتمام شود. اگر بحث در جزئیات داخل علم فلسفه بود می شد با مناظره و گفتگو آن را حل کرد ولی ایشان از کل فلسفه را قبول ندارند حالا شما بیایید یکسره برهان برای ایشان پیدا کنید آقایان مشکل ریشه ای است.
  • دانشجوی سار کاشان ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۳
    0 1
    راستی اگه آقای نصیری زمان ملا صدرا بود و کمی هم قدرت داشت با آن شخصیت کم نظیر چه میکرد؟ ضمنا حذف تفکر فلسفی ما را به سلفی های خشک و مقدس کم خرد نزدیک می کند (پیش بینی من از فردا : قدرت گرفتن اخباریون در مراکز دینی)
  • ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۷
    0 0
    به گفته استاد سید محمد خامنه ای در یکی از مطالبشان بیشترین فشارها به ملاصدرا از ناحیه فیلسوفانی بود که مبانی وی را قبول نداشتند نه از ناحیه فقها!
  • ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۷
    0 0
    امام خامنه ای مد ظله باب گفتگو و آزاد اندیشی را در باره فلسفه و عرفان نبسته اند و اتفاقا به انجام آن تصریح فرموده اند. پس چرا عده ای می خواهند در این زمینه اختناق فکری و رعب ایجاد کنند و باب بحث و گفتگو را ببندند؟
  • سازگار ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۷
    1 0
    طرفداران فلسفه خوب شیوه ای را در پیش گرفته اند: پرداختن به حواشی و فرار از ورود به متن بحث! خوب است همین جور ادامه بدهند پیروز میدان اند!
  • ۲۰:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۷
    1 0
    از جمله اشکالهای حضرت امام به ملاصدرا این است که ملاصدرا چرا بر خلاف صدها نص صریح قرانی و روایی عینیت بهشت و جهنم را انکار می کند و آن را انشاء نفس آدمی می داند. آیا این اشکال کمی است؟ و آیا این عمق بیگانگی فلسفه را با قران و عترت نشان نمی دهد؟ شهید مطهری هم معاد ملاصدرا را منطبق با معاد قران نمی داند. آیا این هم یک اشکال مختصر است؟ آقایان بفرمایند که اگر اینها اشکالات جزیی است پس اشکالات بزرگ چیست؟
  • علی مومنی ۲۳:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
    0 0
    بسمه تعالی؛ جناب سازگار؛ سلام! بنده از شاگردان استاد غفاری هستم؛ ایشان مناظره ای چند جلسه ای با شیخ حسن میلانی برگزار کرد که من هم بودم؛ جالبه که استاد به من نقل کرد که اینها اوّلش شرط کرده بودند این مناظره چاپ و علنی خواهد شد؛ ولی هیچ اثری و هیچ ردّ پایی از این گفتگو چاپ نشد و استاد در جلسه چهارم گفت به شرط نشر مناظره های قبلی، حاضر به ادامه مناظره هست. ولی همین میلانی، همه جا متهم می کنه که اینها حرفی برای گفتن ندارن!! احساس نمی کنی که بعضی از شماها عشق معروف شدن هستین؟ از خدا بترسین؛ یا علی!
  • علی مومنی ۱۳:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۳
    0 1
    بسمه تعالی؛ جناب نصیری؛ سلام! بنده از شاگردان استاد غفاری هستم؛ ایشان مناظره ای چند جلسه ای با شیخ حسن میلانی برگزار کرد که من هم بودم؛ جالبه که استاد به من نقل کرد که اینها اوّلش شرط کرده بودند این مناظره چاپ و علنی خواهد شد؛ ولی هیچ اثری و هیچ ردّ پایی از این گفتگو چاپ نشد و استاد در جلسه چهارم گفت به شرط نشر مناظره های قبلی، حاضر به ادامه مناظره هست. ولی همین میلانی، همه جا متهم می کنه که اینها حرفی برای گفتن ندارن!!؛ یا علی!
  • سلطانی ۱۰:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    1 0
    به نام خدا به نظر من بحث خیلی روشنه. هر کی فلسفه خونده میدونه روش اینه که از وجود و ماهیت شروع میشود و یک استدلالاتی و نتایجی حاصل میشود بعد هم ادعا میشود مضامین آیات و روایات هم همین را میگوید(جالب اینکه با این همه اختلافی که دارند همه ادعای مطابقت با روایات را دارند) ولی فقها و متکلمین از صدر اسلام، ادله عقلیه را از روایات استخراج میکرده اند و به شبهات آن پاسخ میداده اند. (هیچ دوری هم در کار نیست زیرا نگفته اند چون امام صادق ع گفته پس درست است همانطور که فیلسوف نمیگوید چون ملاصدرا گفته پس درست است بلکه هر دو به خود برهان توجه میکنند.) حالا انصاف بدهید که کدام راه عقل پسند تر و کم خطا تر است. متاسفانه باید بگویم چون برهان های عقلی موجود در روایات را نمیخوانیم فکر میکنیم برهان های عقلی را فقط فلاسفه آورده اند.
  • ۲۲:۲۲ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۹
    0 2
    کسانی که فلسفه نخوانده اند نظر ندهند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس