به گزارش مشرق، مهدي کوچکزاده نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي در گفتوگو با فارس مطالبي را در خصوص جبهه اصولگرايي و همچنين چگونگي توافق اصولگرايان در انتخابات نهم و دهم رياست جمهوري بيان کرد.
متن کامل اين گفت وگو به شرح ذيل است:
فارس: لطفا درباره چگونگي رويکرد دوباره افکارعمومي به جريان اصولگرا در دهه اخير توضيح دهيد؟
کوچکزاده: با وقوع انتخابات رياست جمهوري سال 1376 ، جرياني موسوم به 2 خرداد که طيف گستردهاي از عناصر وامانده از انقلاب و پشيمان از ارزش هاي انقلابي در کنار ليبرالها و ضد انقلاب را در بر ميگرفت ابراز وجود کرد و با به قدرت رسيدن خاتمي ضمن حذف گسترده مديران و مسئولين غير همفکر با خود که تا پايينترين سطوح خدمتي در دستگاهها ادامه يافت يک حزب دولتي يا دولت ساخته به نام حزب مشارکت تاسيس کرد و مطالبات و خواستههاي ناهمخوان با ارزشها و آرمانهاي انقلابي خود را تحت عنوان اصلاحطلبي مطرح ساخت.
در مقابل اين جريان، جريان اصيل و مردمي و مومن به انقلاب که از ابتدا هم وجود داشت و مطالباتش هم مطالبات ثابت و معيني در چارچوب ارزشهاي انقلابي و آرمانهاي حضرت امام(ره) بود مجموعهاي متحد را شکل دادند که اصولگرا نام گرفت، اصليترين ويژگي و شعار جريان اصولگرايي در واقع همراهي و تبعيت از رهبري نظام و ولايت فقيه است و اين مهمترين ويژگي افرادي بود که خود را در حيطه اصولگرايي ميدانستند که اين جريان در انتخابات شوراي شهر و مجلس هفتم تحت عناوين شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب و آبادگران ظاهر شد.
* اصليترين ويژگي جريان اصلاحات تعارض با حاکميت دين و ولايت فقيه بود
فارس: مهمترين نقطه تعارض جريان اصلاحطلب و جبهه اصولگرا را در چه ميدانيد؟
کوچکزاده: با شناختي که بنده از جريان اصلاحات دارم بايد بگويم که اصليترين ويژگي جريانات اصلاحات تعارض با حاکميت دين و ولايت فقيه بود، يعني اين جريان به دنبال نوعي حاکميت سکولاريستي در کشور بود.
فارس: منظور شما تمام جريان اصلاحات است يا نگاه شما به فرد يا گروه خاصي است؟
کوچکزاده: منظور بنده رهبري اصلاحات است، البته اين جريان با فريبکاري توانست در مقطعي از زمان قشر وسيعي از دانشگاهيان و فرهيختگان و به دنبال آن مردم که به خاطر سياستهاي تعديل دوران آقاي هاشمي و بي توجهي به عدالت اجتماعي گلهمنديهايي داشتند را با خود همراه سازد لذا قطعا در اين جريان افراد متديني هم وجود داشتند که کلا خواستههاي نهايي اصلاحطلبان را نميدانستند و به اميد رفع ناهنجاريها و بازگشت به ارزشهاي انقلاب که در راس آنها ارزشهاي اسلامي و عدالت بود وارد اين جريان شده بودند.
جريان اصلاحطلبي به دنبال تفکيک حاکميت از دين بود و يا به عبارت ديگر بايد گفت که اين جريان به دنبال ترويج و اشاعه سکولاريسم در کشور بود، البته بايد توجه داشت که لزوما کسي که طرفدار ايده سکولاريسم در اداره کشور است لامذهب و غير عامل به احکام ديني نيست، کما اينکه بسياري از سران اين جريان حتي ملبس به لباس روحانيت اسلام هستند ولي اعتقاد به جدايي دين از سياست دارند.
فارس: بسياري از کارشناسان سياسي معتقدند که اين جريان به طور مطلق جدائي دين از سياست را دنبال ميکرد؟
کوچکزاده: بله، باور بنده اين است که جريان اصلاحطلب به طور مطلق دنبال جدايي دين از سياست است.
فارس: ميزان آگاهي مردم از انديشههاي پنهان جريان اصلاحطلب تا چه حد بود؟
کوچکزاده: مردم به هيچوجه از جهتگيري و اهداف واقعي ولي پنهان اين جريان مطلع نبودند و باور مردم اين بود که به يک سيد روحاني و يک عالم ديني و در واقع به فرزند فاضل و با تقواي امام(ره) راي ميدهند.
در حقيقت اين طور نبود که مردم با شناخت دقيق و عميق از مباني تدوين نشده (تاکيد مي کنم تدوين نشده) اصلاحات به سراغ اين عده آمده باشند و همانطوري که مشاهده کرديم در اواخر دولت نهم و 4 سال بعد از اتمام دوره دوم رياست جمهوري خاتمي وي به دنبال راهاندازي بنياد باران بود که يکي از اهداف اصلي اين بنياد هم تدوين مباني اصلاحات اعلام شد!
بر اين اساس بايد گفت که در طول 12 سال گذشته خود اصلاحطلبان هم اقرار دارند که مباني اصلاحات را به طور مدون براي هواداران تدوين نکرده و در واقع مردم اطلاعي از چند و چون اين جريان در پس ظاهر موجه آن نداشتند و نميدانستند که اصلاحطلبان به دنبال جدايي دين از سياست هستند.
* تاکنون تعريف دقيقي از اصلاحات ارائه نشده است
فارس: بههرحال اصلاحات موضوعي است که اصولگرايان نيز درباره آن تاکيد ميکنند، به نظر شما اصلاحات مورد نظر اصولگرايان چيست؟
کوچکزاده: رهبر انقلاب سخنراني مبسوطي در باب تعريف اصولگرايي و مباني اين جريان داشتند که در آنجا در چندين بند ايشان ويژگيهاي اصولگرايي را برشمردند، ايشان در اين سخنان فرمودند که اصولگرايي يک جريان سياسي مانند ديگر جريانات نيست، بلکه اصولگرايي اصل انقلاب است، بعد از آن در خصوص ديگر ويژگيهاي اصولگرايي ايشان گفتند که اصولگرايي که معتقد به اصلاح طلبي مستمر و دائم در روشها باشد اصولگرا است و در واقع اصولگرا به دنبال نو کردن روشها مطابق با نيازهاي زمان خود است و اين تعريفي است که از اصولگرايي توسط رهبر انقلاب بيان شد، البته ايشان در مناسبتهاي ديگري اصلاح طلبي آمريکايي که توسط حزب مشارکت ترويج ميشد را نيز تبيين و تشريح کردند.
اما اينکه بخواهيم بدانيم از ديدگاه خود اصلاحطلبان، اصلاح طلبي چه معنايي دارد تاکنون تعريف دقيقي ذکر نشده است و هرمجموعه اي در اين طيف به فراخور ذائقه و منافع سياسي و اعتقادي خود نوعي اصلاحات را تعريف ميکنند، در شرايط حاضر از علي افشاري و اکبر گنجي فاسد و پناهنده به استکبار در جريان اصلاحات قرار دارند تا افراد متدين و محترم و متاسفانه غافل از عمق جريانات و تحولات سياسي که در اين جريان فعاليت ميکنند و نمي دانم چرا ابا دارند از اينکه به طور شفاف از جريان اصلاحات ابراز برائت کنند و قطعا فرق هايي بين يک فرد متدين که در جريان اصلاحات فعاليت ميکند با افرادي مانند گنجي وجود دارد.
به نظر من جريان اصولگرا اين کار را در همان زمان که خاتمي به رياست جمهوري رسيد انجام داد، در واقع خاتمي چند ماه بعد از به قدرت رسيدن خودش را به جرياني سپرد که با استفاده از قدرت و امکانات دولت وي تشکيل حزب داده بودند و در آن زمان بود که روشنگريهاي دلسوزان انقلاب تحت عنوان جبهه اصولگرايي در مورد اصلاح طلبان شروع شد و براي مردم در اين خصوص روشنگري و شفاف سازي شد، به طور مثال در قضيه کنفرانس برلين و يا جسارتي که هاشم آغاجري به ائمه اطهار و روحانيت انجام داد اين مسائل توسط جريان اصولگرا براي مردم تبيين شد و نتيجه همين روشنگري ها بود که مردم از جريان اصلاحات رويگردان شدند.
در مجلس ششم که اوج قدرت اصلاح طلبان بود زماني که نمايندگان مشارکتي تحصن کردند و در واقع از درون حاکميت عليه حاکميت تعرض کردند کسي به آنها توجه نکرد، نمايندگان متحصن تصور ميکردند اگر تحصن کنند مردم مقابل مجلس خواهند آمد و با حاکميت درگير خواهند شد در حالي که مردم با آگاهي ناشي از روشنگريهاي صورت گرفته هيچ بهايي به آنها ندادند، البته اين موضوع در جريان انتخاباتهاي مختلف هم به وضوح آشکار بود و مردم از اصلاح طلبان رويگردان شدند و در انتخابات شوراهاي دوم و بعد از آن در مجلس هفتم و بعد از آن در رياست جمهوري نهم و بعد از آن هم در جريان انتخابات رياست جمهوري دهم شاهد بوديم که رويگرداني مردم از اصلاح طلبان يک سير صعودي پيدا کرد، البته بايد بگوييم که رويگرداني مردم از جريان اصلاحات عبارت کاملا دقيقي است چرا که اگر دقت کنيم ميبينيم که در مجلس هشتم خاتمي به ميدان آمد و ليستي که مشارکت و سازمان مجاهدين تنظيم کرده بود با عکس خاتمي و تحت عنوان ياران خاتمي به مردم عرضه شد که در نهايت بالاترين رأي اين ليست نفر سي و يکم شد، بر اين اساس بايد گفت که مردم به طور کامل از اين جريان رويگردان شدند چرا که با واقعيت و ماهيت غير صادقانه اين جريان آشنا شدند.
فارس: به نظر شما آيا افرادي که تنها ادعاي اصولگرايي دارند در دايره افراد خودي جاي ميگيرند؟
کوچکزاده: به اعتقاد من جريان اصولگرايي دچار يک آفت شده است و آن آفت اين است که براي عدهاي که از ابتدا فکر ميکردند در اين جبهه هستند و حاضرند تمام تبعات و هزينههاي حضور در اين جبهه را بپذيرند در حال حاضر اوضاع طوري شده که تمايل و يا توانايي پرداخت اين هزينهها را ندارند، البته عدهاي هم از ابتدا در اين جريان نبودند و چون فکر ميکردند که با پيوستن به اين جبهه منافع و قدرت براي آنها تأمين ميشود به اين جبهه نفوذ کردند و متأسفانه اين موضوع در حال حاضر به جريان اصولگرايي صدمه ميزند.
به طور مثال در مجلس هفتم مجموعهاي به اسم آبادگران معرفي شد که اين مجموعه با همراهي و هدايت شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب فعاليت ميکرد، شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب در واقع پشت پرده و اتاق فکر آبادگران بود که از مجموعه احزاب سياسي و تشکلهاي اصولگرا شکل گرفته بود که در آن جامعه روحانيت، جمعيت ايثارگران، حزب مؤتلفه و ديگر احزاب اصولگرا حضور داشتند و افراد موثر اين مجموعهها و برخي معتمدين ديگر شوراي هماهنگي را تشکيل دادند.
البته ذکر اين نکته لازم است که در خود شوراي هماهنگي هم اهداف و انگيزهها مختلف بود، يعني افرادي که در اين مجموعه فعاليت ميکردند با وجود موافقت و هماهنگي که در خصوص برخي مسائل با هم داشتند اختلافاتي هم در برخي ديگر از مسائل در بين آنها وجود داشت که پرداختن به آنها در حال حاضر ضرورتي ندارد.
* جمعيت آبادگران چهره و تابلوي جديدي از حاميان انقلاب به مردم ارائه داد
فارس: جمعيت آبادگران چه نقشي در احياي جريان اصولگرايي داشت؟
کوچکزاده: با معرفي آبادگران در واقع چهره و تابلوي جديدي از حاميان انقلاب به مردم معرفي شد که يکي از ويژگيهاي اين تابلو اين بود که افراد حاضر در اين مجموعه سابقهاي در مسئوليتهاي رسمي سياسي کشور نداشتند.
فارس: يعني افراد مجموعه آبادگران هيچ فعاليت سياسي در کشور انجام نميدادند؟
کوچک زاده: خير اين مطلب به معناي غيرفعال بودن اين عده در عرصه سياسي نيست، چرا که افراد حاضر در اين مجموعه از ابتداي انقلاب در جنگ و در تمام مراحل انقلاب شرکت داشتند و براي انقلاب زحمت کشيدند ولي عموما در سابقهشان فعاليت رسمي سياسي نظير نمايندگي مجلس و يا امثال آن وجود نداشت، بر اين اساس بايد گفت که مجموعه آبادگران که در واقع تابلوي جديدي از حاميان انقلاب ارائه کرده بود با استقبال مردم مواجه شد چرا که به درست يا به غلط جريانات شناخته شده سياسي به دليل عملکرد واقعيشان و يا نحوه تبليغات رسانهاي به گونهاي به مردم معرفي شده بودند که زير سؤال بودند.
به طور مثال در رأس يکي از اين جريانات آقاي هاشمي قرار داشت و در کل مردم به طور طبيعي هر معضل و مشکلي که در صحنه زندگي خود مي ديدند مقصر آن را حاکميت مي دانستند، البته من نميگويم که اين مسئله واقعيت دارد ولي عموم مردم به اين باور رسيده بودند که مقصر همه مشکلات اقاي هاشمي است و يا تمام تقصيرها به گردن آقاي ناطقنوري است، ولي بالاخره يک مجموعه محدود از افراد بودند که پستها بين آنها تقسيم ميشد، به طور مثال آقاي زنگنه از وزارت ارشاد به وزارت جهاد رفت و بعد از آن به وزارت نيرو رفت و بعد از آن به وزارت نفت رفت، بر اين اساس طبيعي بود که مردم از اين چهرهها تصويري بدست آورند که بر اساس اين تصوير تمام مشکلات را ناشي از سوء تدبير يا ناتواني مسئولان بدانند، متأسفانه اين امر بر مجموعه شوراي هماهنگي و بعد از آن هم بر مجموعه 6+5 مشتبه شد که مجموعه چهرههاي جديد خودشان هيچ اصالت و ارزشي ندارند و ما هستيم که اين عده را به عرصه آوردهايم و هر موقع که بخواهيم آنها را کنار مي زنيم و اين تصور غلط باعث شد که مشي غلطي در مقابل يکي از اين چهرههاي جديد که اقاي احمدينژاد بود توسط نيروهاي شوراي هماهنگي در پيش گرفته شود.
در انتخابات نهم تصميم اصولگرايان اين بود که تا نزديک شدن به انتخابات صبر پيشه کنند و بعد ببينند که در نظرسنجيها چه کسي بالاتر است و بعد همه تشکلهاي اصولگرا از آن فرد حمايت کنند، ولي ديديم که در عمل اين اتفاق نيفتاد و عدهاي لاريجاني را معرفي کردند و عدهاي ديگر قاليباف را به عنوان کانديداي خود مطرح کردند و آقاي احمدينژاد هم خودش وارد ميدان شد که تمام اين مسائل ناشي از عدم پايبندي به عهد افراد حاضر در اتاق فکر که خود را صاحب اصالت ميدانستند بود.
* قانون مشروعيت خود را از ولايت فقيه ميگيرد
فارس: آيا در انتخابات دهم هم همينطور بود؟
کوچکزاده: درجريان انتخابات دهم رياست جمهوري هم اکثر قريب به اتفاق افراد شاخص سياسي حتي آنهايي که اعلام کردند که به احمدينژاد رأي ميدهند در دلشان اين موضوع مطلوبشان نبود، ولي مردم باز هم احمدينژاد را برگزيدند و خدا را شکر دوستان آنقدر تدبير داشتند که با خواست مردم مخالفت نکنند، ضمن اينکه يک مصلحتهاي بزرگي هم رهبر انقلاب ميديدند که به واسطه آنها ايشان به طور خيلي صريح به معرفي ويژگيهاي شخصي پرداختند که صلاحيت رئيس جمهور شدن را دارد که به طور مثال ميتوان در سخنرانيهاي ايشان در کردستان اين موضوع را به وضوح مشاهده کرد، البته رهبر انقلاب هيچ وقت در سخنرانيهاي خود از شخصي نام نبرد، اما ويژگيهايي که ايشان برميشمردند چون مردم آن ويژگي ها را مي پسنديدند و آنها را در آقاي احمدي نژاد متبلور مييافتند به احمدينژاد رأي دادند.
البته يک نکته مهم ديگر اين است که ما درتمام دورههاي انتخاباتي اعم از مجلس هفتم و هشتم و رياست جمهوري نهم و دهم همواره يک حدود بسيار باز و گستردهاي از اصولگرايي که البته همه آنها از ويژگي هاي اصولگرايي است ولي وتو کننده نيست ارائه داديم که اين موضوع در حال حاضر مقداري باعث سردرگمي شده است.
فارس: اين تعريف توسط چه کساني بايد ارائه ميشد؟
کوچکزاده: اين تعريف بايد توسط تمام افراد اصولگرا ارائه ميشد، به طور مثال شوراي هماهنگي تعريف کرده بود که اصولگرا کسي است که به نظام و قانون اساسي و انقلاب و ولايت فقيه باور داشته باشد و در نظر و عمل به اين موارد عمل کند در حالي که امروز ما اين مشکل را داريم که اگر يک مطلبي را قانون اساسي پذيرفته است بر اساس همين قانون اگر ولايت فقيه يا رهبر نظري در مورد آن داشته باشد کدام يک ارجح خواهد بود. بين نظام، انقلاب و قانون اساسي و رهبري کدام ارجح است و آيا اين موارد در طول هم تعريف ميشوند و يا در عرض هم و اين موضوعي است که بايد با عنايت به ارزشهاي اصلي و آرمانهاي انقلاب به صراحت بيان شود.
امروز من به اين نتيجه رسيدهام که اصلي ترين ويژگي اصولگرايي و اصل وتو کننده در جريان اصولگرايي تبعيت محض از ولي فقيه است و هر چيزي را که با اين مسئله مخلوط کنيم براي شانه خاله کردن از بخشي از دستورات رهبري است.
فارس: يعني شما قانون را ذيل ولايت فقيه ميدانيد؟
کوچک زاده: من به صراحت اعلام ميکنم که هر قانون و هر مجموعهاي حتي مجلس شوراي اسلامي مشروعيت خود را از ولايت فقيه ميگيرد و من ميتوانم اين مسئله را هم به صورت علمي و هم به صورت اعتقادي و با استناد به فرمايشات امام رحمه الله عليه تبيين کنم، گرچه در قانون اساسي ما اين موضوع ذکر نشده است ولي به واسطه اختيارات شرعي، ولي فقيه ميتواند حتي مجلس را منحل کند و از نظر اختيارات ديني ولي فقيه ميتواند رئيس جمهور را هم برکنار کند، چراکه در مقدمه قانون اساسي به صراحت آمده است که "قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامع الشرايطي که از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته ميشود، است. (مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه) ، بر اين اساس اگر بنا باشد ولي فقيه مقهور اين قانون باشد ديگر ولي فقيه معنا نخواهد داشت و البته اين به معناي بي توجهي به قانون و يا ديکتاتوري و يا الفاظ دهن پر کني از اين قبيل که براي فريب توده مردم به کار مي برند نيست.
به طور مثال نميتوان اين سؤال را مطرح کرد که عبور ماشينهاي اورژانس مقدم است يا توجه به قانون، چرا که کلا اين سؤال غلط است، معلوم است زماني که وضعيت اورژانسي است ماشين امداد بايد از خيابان يکطرفه عبور کند، بر اين اساس همان قدر که اين سؤال خندهدار است که بگوييم قانون مقدم است يا ماشين امداد همانقدر هم اين سؤال خندهدار است که بگوييم قانون مقدم است يا ولي فقيه، چرا که قانون اساسي مشروعيت خود را از ولي فقيه ميگيرد.
البته اين مسئله به اين معنا نيست که ولي فقيه با اميال شخصي خود هر روز اعمال خلاف قانون را انجام ميدهد، بلکه وليفقيه يکي از اصليترين دستوراتش اين است که همه بر طبق قانون عمل کنند، اما اگر جايي اسلام به خطر افتاد با اجازه ولي فقيه حتي شرب خمر هم واجب ميشود، يعني منع مشروب خوردن که دستور صريح ديني است براي حفظ اسلام مشکلي نخواهد داشت و اين مسئله در فرمايش امام هم آمده است و امام (ره) فرمودند که براي حفظ اسلام شرب خمر هم واجب ميشود، براي حفظ اسلام دروغ گفتن هم واجب ميشود ولي حفظ اسلام را افراد عادي نميتوانند تشخيص دهند، بلکه ولي فقيه بايد اين موضوع را تشخيص دهد.
سکولارها ميگويند که ما ولي فقيه را قبول داريم ولي حرف پاياني با قانون اساسي است که در جواب بايد به اين عده گفت که در مقدمه قانون اساسي آمده است که اين قانون براي فراهم کردن زمينه حاکميت ولي امر جامع الشرايط نوشته شده است، لذا امروز اصولگرايي جز در تبعيت از ولايت فقيه قابل تعريف و معنا نيست و هرکس که ميگويد که من تابع ولايت فقيه هستم ولي در اين شرايط به تفرقه دامن ميزند بايد در اصولگرايي آن فرد ترديد کرد، حتي اگر آن فرد به خيال خود بخواهد از ارکان نظام مثلا مجلس دفاع کند.
طبق فرمايش رهبري تفرقه افکني بين قوا خلاف شرع است و کسي که چنين کاري را انجام ميدهد در اصولگرايي خود خواسته يا ناخواسته خدشه وارد ميکند.
فارس: برخي بر اين باورند که انشعاب در جريان اصولگرا به وجود آمده است، نظر شما چيست؟
کوچکزاده: در جريان اصولگرايي کساني وجود دارند که درک درستي از حيطه اختيارات وليفقيه ندارند و افرادي هم هستند که اين درک را دارند اما براي خوشايند جناح ديگر اين موضوع را صريح و شفاف بيان نميکنند.
دسته ديگري هم در اين بين هستند که اين عده ميگويند ولايت فقيه را قبول داريم اما با ميل خودشان نظر ولي را دستکاري ميکنند، به طور مثال از رهبري طي ماههاي اخير فتوايي منتشر شد مبني بر اينکه هرکسي که احکام حکومتي ولي فقيه را تبعيت کند ضد ولايت فقيه نيست که بعد از انتشار اين فتوا من در مطلبي در وبلاگ شخصي خودم با عنوان آب را گل نکنيد به مصاحبه آقاي مطهري و افروغ و قاليباف که در روزنامه تهران امروز چاپ شد و اين روزنامه تيتر زد که "معتدلها به صحنه آمدند " و در زير اين تيتر عکس مطهري، افروغ ، لاريجاني و قاليباف را منتشر کرد اشاره کردم.
اين آقايان معتدل در برخورد با فتواي رهبري شروع به مصاحبه کردند، مثلا آقاي قاليباف در مصاحبه خود خدا را شکر کرده بود که اين فتوا باعث شده دايره خوديها گستردهتر شود، در حالي که اين نتيجه گيري غلطي است چراکه جريان خودي و غيرخودي که توسط رهبري مطرح شد ربطي به تبعيت از ولايت نداشت، بلکه بحث جريانات سياسي بود.
رهبري فرمودند که اگر بحث آحاد ملت است همه خودي هستند و قانون براي همه آحاد ملت يکسان است، به طور مثال اگر دزد به منزل کسي دستبرد زد ما نميگوييم که اين فرد ولايت فقيه را قبول دارد يا اينکه مخالف ولايت فقيه است، بلکه بدون در نظر گرفتن اين موضوع سعي در دستگير نمودن سارق ميکنيم. رهبري در ادامه سخنان خود تأکيد دارند که در بحث جريانات سياسي خودي و غيرخودي داريم و بعد ميفرمايند که خودي کسي است که دلش براي آرمانهاي امام ميتپد، خودي کسي است که دلش براي اين نظام ميتپد و غيرخودي کسي است که از اول نسبت به انقلاب و امام کينه داشت. در حال حاضر هم ملي مذهبيها حاضرند براي فعاليت سياسي در کشور بنويسند که ما در چارچوب قانون اساسي از ولايت فقيه هم تبعيت ميکنيم، يعني احکام حکومتي را ميپذيريم، بر اين اساس بايد گفت که اين عده را نميتوان در دايره خودي دانست، ولي از آن طرف ميبينيم که آقاي قاليباف در مصاحبه خود گفت که فتواي رهبري باعث شده دايره خوديها افزايش پيدا کند.
البته من باورم اين است که آقاي قاليباف از روي بياطلاعي از اصل قضيه اين موضوع را بيان کرده است چرا که من وي را يک سرباز ولايت ميدانم که در حال حاضر هم خدمات وسيعي انجام داده که با نيت خيري که انشاءالله در پشت اين خدمات هست ايشان عاقبت به خير است.
آقاي افروغ هم از انتشار اين فتواي رهبري ابراز حوشحالي کرده بود و گفته بود که اين فتوا باعث گسترده شدن دايره خوديها شده است و اين فتوا زمينه جذب حداکثري را فراهم کرد و اعلام کرده بود که جذب حداکثري با اين فتوا به حداکثر ميرسد، بر اين اساس بايد گفت که اين عده يا اين مطالب را درست متوجه نشدند يا اينکه خود را به نفهمي ميزنند تا به نوعي خود را معتدل جلوه دهند تا بتوانند آراي خاکستري را به سمت خود جذب کنند.
فارس: برنامه جريان اصولگرايي که خود شما هم جزيي از آن هستيد براي آينده چيست؟
کوچک زاده: در شرايط فعلي من که قبلا عضو شوراي مرکزي جمعيت ايثارگران بودم، تنها يک عضو عادي در اين مجموعه هستم، و اطلاعي هم از فعاليتهاي افراد يا مجموعه هايي که به نام کل جريان اصولگرايي کار مي کنند ندارم، ولي بنده به سهم خودم تلاش ميکنم کساني در مجموعههاي حاکميتي کشور قرار گيرند که ميل و نظر ولي فقيه را بر ميل و نظر خود ترجيح دهند و اگر قرار باشد براي کسي تبليغ کنم براي کساني تبليغ ميکنم که يقين داشته باشم اين ويژگي در آنها وجود دارد.
تز آقاي مطهري اين است که ولي فقيه ميتواند در همه موارد نظر داشته باشند و ما هم بايد حرف خود را بزنيم تا زماني که ولي فقيه جلوي ما را بگيرد که من اين مسئله را قبول ندارم، بلکه من اين نظر را قبول دارم که شهيد عماد مغنيه گفته بود من ميل رهبر انقلاب را براي خود حجت ميدانم. ما بايد با تقويت بصيرت خويش سعي کنيم آنچه را در راستاي منويات رهبري مي يابيم مطرح و منتشر نماييم و اصولا در صدد کشف حقايق مد نظر رهبر باشيم و آن را در جامعه توسعه داده و تقويت نماييم.
فارس: به نظر شما در حال حاضر رهبري جبهه اصلاحات را چه کسي بر عهده دارد؟
کوچک زاده: باتوجه به مسائل اخير کشور و اظهارات سران اصلاحات مانند خاتمي بايد بگوييم که از نظر تئوريک هيچ تفاوتي بين کساني که در حال حاضر رهبري جريان اصلاحات را بر عهده دارند با آقاي خاتمي وجود ندارد، چرا که اين جريان يک ديدگاه را دنبال ميکند و کل اين جريان حاکميت دين در عرصه حکومت را برنميتابد.
اما اين سؤال مطرح است که چرا اين جريان از آقاي هاشمي و خاتمي به سمت ميرحسين رفت، به نظر من دليل اين مسئله اين بود که خاتمي جسارت ورود در ميدان عمل به شکلي که ميرحسين داشت را نداشت، به تعبير ديگر سازمان مجاهدين و جبهه مشارکت نياز به کسي داشتند که گاري به گل نشسته اصلاحات را بي محابا و بي پروا از موانع عبور دهد، حتي اگر آخر اين موانع جهنم باشد که خاتمي چنين توانايي را نداشت ، البته اين موضوع به اين معني نيست که خاتمي عبور از اين موانع را قبول نداشت، بلکه بايد گفت که خاتمي توانايي چنين کاري را نداشت و در واقع خاتمي مرد اينکه مقابل بسياري از مسائل بايستد نبود، اما ديديم که کروبي و موسوي اين کار را انجام دادند.
موسوي و کروبي در دوران تبليغات خود علامتهايي را دادند که به واسطه اين علامتها مورد حمايت اصلاحطلبان قرار گرفتند، مثلا کروبي با انتصاب کرباسچي به عنوان رئيس ستاد انتخاباتي خود و وارد کردن کديور و عبدي در ستاد خود اين علامت را داد و اين عده افرادي بودند که با اندکي تسامح ميتوان آنها را ضد انقلاب بخوانيم، اين در حالي است که کروبي در مجموعه دوستان خود افرادي را داشت که متدين و همراه انقلاب بودند و يا ميشد آنها را با اندکي تسامح متدين خواند.
کروبي تمام کساني که در حزب اعتماد ملي بودند را کنار گذاشت و يک سري چهرهها که براي همه شناخته شده بودند را وارد ستاد خود کرد و اين علامتي بود که کروبي به اصلاح طلبان داد و اعلام کرد که ميتواند از اين موانع بپرد و به اين ترتيب خدا را فراموش کرد و از خلق درخواست حمايت داشت.
خاتمي چنين توانايي را نداشت چرا که وي با وجود اينکه همه نظرات اصلاح طلبان را دنبال ميکرد اما در عرصه عمل مرد تاخت و تاز نبود و جرات اين کارها را نداشت.
نماينده مردم تهران گفت: تاکنون تعريف دقيقي از اصلاحطلبي ارائه نشده است و هرمجموعه اي در اين طيف به فراخور ذائقه و منافع سياسي و اعتقادي خود نوعي اصلاحات را تعريف ميکنند.