به گزارش مشرق، با وجود بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول، در طول این جنگ به ضربات و خسارت جبران ناپذیری بر پیکره میهن و ملت ما وارد آمد. ورود بیمحابای قوای بیگانه و نیروهای متخاصم به خاک ایران در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارایی سامانه اداری کارآمد، هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بیثباتی را دامن زده و به تشدید ضعف دولت مرکزی و ضخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید. در نتیجه ایران بیطرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود، تقریباً به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارات و خرابی تحمل کرد.
بیشتر بخوانید:
ماجرای بایکوت خبری «تخریب بقیع» توسط رضاخان
در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد. قحطیای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیروهای بیگانه - به ویژه قوای انگلیس - در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باورنکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
کتاب «قحطی بزرگ» بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست «محمدقلی مجد» درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. خبرگزاری میزان در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷
این کتاب بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست من[محمدقلی مجد] درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. جرقه اولیه علاقه من به این موضوع نخستین بار با خواندن گزارشی مربوط به سال ۱۹۲۵ از والس اسمیت ماری، شارژدافر آمریکا در تهران، درباره وضعیت آذوقه در ایران زده شد.
ماری هنگام بحث درباره وضعیت آذوقه به قحطی ۱۹۱۸ - ۱۹۱۷ اشاره کرده و مینویسد که یک سوم جمعیت ایران در اثر گرسنگی و مرض «از میان رفتهاند». باور کردن آنچه دیدم برایم ممکن نبود. من اشاراتی به این قحطی در گزارشهای قدیمیتر دیده بودم و اجمالاً میدانستم که قحطی سختی بوده است. اما تلفاتی با این ابعاد، این که میلیونها تن هلاک شدهاند، موضوعی کاملاً متفاوت بود.
این موضوع مرا واداشت تا به جستجوی دقیق اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره ایران در دوره ۱۹۱۹ - ۱۹۱۴ بپردازم. این کار به یک افشاگری بدل شد. اسناد بسیار غنی هستند و پیشتر استفاده نشدهاند و به زودی دریافتم گفته ماری که یک سوم جمعیت ایران «از میان رفتهاند» تخمینی کمتر از واقع بوده است. آمارها به وضوح تکاندهنده است و در فصل چهارم درباره آنها بحث شده است. همان طور که در آرشیو دیپلماتیک آمریکا گزارش پانزده میلیون نفر رسیده است.
این رقم با رشد طبیعی در ۱۹۲۰ میباید ۲۰ - ۱۸ میلیون نفر بوده باشد. ولی جمعیت واقعی در ۱۹۲۰ ده میلیون گزارش شده که نشان میدهد ۸ میلیون تا ۱۰ میلیون ایرانی در اثر قحطی و مرض از میان رفتهاند، قحطیای در ابعاد عظیم.
دیگر نشانه میزان تلفات قحطی، کاهش جمعیت تهران است. در ۱۹۱۰، بر اساس میزان مصرف روزانه نان، جمعیت تهران ۴۰۰ هزار نفر (فصل چهارم) گزارش شده است. در آغاز قحطی در ۱۹۱۷، این رقم فراتر از ۵۰۰ هزار نفر بوده است. تا ۱۹۲۰، جمعیت تهران به زیر ۲۰۰۰۰۰ نفر کاهش یافت. تهران تا ۱۹۳۹ جمعیت ۱۹۱۷ خود را بازنیافت و تا دهه ۱۹۵۰ جمعیت ایران به مقدار پیش از جنگ جهانی اول نرسید.
باتوجه به این که قحطی نخست به واسطه پیامدهای ویرانگر جنگ و اشتغال کشور به دست همسایگان به جود آمد و سپس به واسطه سیاستهای بریتانیا به شدت بدتر و طولانیتر شد، تلفات ایران خسارت ناشی از جنگ جهانی اول محسوب میشود.
همانطور که اشاره شد، شمار افرادی که در ایران بیطرف در اثر قحطی و بیماری مردهاند بیش از مجموع تلفات جنگی (تلفات در میدان نبرد) همه طرفهای درگیر در جنگ جهانی اول است. اما ایران حتی اجازه نیافت در کنفرانس صلح ورسای شرکت کند و یا به حرفش رسیدگی شود.
این یافتهها نگاهی کاملاً متفاوت درباره تاریخ معاصر ایران و جنگ جهانی اول به دست میدهند. دیگر یافته فصل چهار آن است که جمعیت ایران در ۱۹۲۰ برابر با جمعیت کشور در ۱۸۵۰ است. یعنی پس از هفتاد سال که جمعیت جهان دو برابر شده و از ۱.۱ میلیارد نفر به ۱.۹ میلیارد نفر رسیده، جمعیت ایران تغییر نکرده است.
علاوه بر این، در فاصله پنجاه ساله ۱۸۷۰ تا ۱۹۲۰، ایران دچار دو قحطی ویرانگر شد؛ قحطی ۷۱_۱۸۷۰ و قحطی ۱۹_۱۹۱۷، بنا بر دیدگاه تاریخ نگاران اقتصادی، در قحطی ۷۱_۱۸۷۰، حدود ۱.۵ تا ۲ میلیون ایرانی جان باختهاند و آن طور که در این پژوهش نشان داده شده، در ۱۹_۱۹۱۷، حدود ۱۰_۸ میلیون ایرانی از میان رفتهاند. خلاصه آن که هفتاد سال رشد جمعیت در اثر قحطی از بین رفته است. شاید ریشه توسعه نیافتگی ایران در اینجا نهفته باشد.
آن طور که اشاره شد، فصل دوم طرحی از رویدادهای نظامی و سیاسی ایران در ۱۹۱۸_۱۹۱۴ به دست میدهد.
فصل سوم دربردارنده گزارش مستند قحطی است. منابع عبارتند از: گزارشهای دیپلماتیک آمریکا از تهران و تبریز؛ گزارشهای میسیونرهای آمریکایی از شهرهای مختلف ایران؛ گزارش روزنامهها درباره وسعت قحطی؛ و یادداشتهای روزانه و خاطرات چند تن از رجال ایران. اینها منبعی غنی برای مستندسازی هستند.
به علاوه، از خاطرات افسران ارتش بریتانیا نیز که در ایران خدمت میکردهاند، استفاده شده است: سرلشگر ال. سی. دنسترویل، فرمانده «دنستر فورس» در ایران در ۱۹۱۸؛ سرلشگر دبلیو. ئی. آر. دیکسون، سربازرس «نیروی اشغالی شرق ایران» در ۱۹۱۹_۱۹۱۸؛ و سرگرد ام. اچ. داناهو، خبرنگار شناخته شده جنگ که در ۱۹۱۸ به عنوان مأمور اطلاعات ارتش و افسر سیاسی در غرب ایران خدمت کرد.
این مشاهدات عینی بلافاصله پس از جنگ نوشته شدهاند و نه تنها خصوصاً درباره ابعاد گرسنگی و مرگ و میر ارزشمند و آگاهی دهنده هستند، بلکه تا حد زیادی سیاستهای بریتانیا را روشن میسازند.
فصل چهار به بحث درباره تحولات آمارگیری در ایران به طور مشخص دوره ۱۹۲۰_۱۹۰۰ میپردازد. این فصل بعضی از دعاوی نادرست و منحرفکننده آماری در آثار منتشره انگلیسی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را رد کرده و همچنین نشان میدهد تخمین تلویحی ماری که ۵ میلیون ایرانی در قحطی مردهاند، بسیار پایینتر از تلفات واقعی است که ۱۰_۸ میلیون نفر بوده است.
پس از توصیف و مستندسازی قحطی، در فصلهای بعدی توضیح داده شده که چه اقدامات و سیاستهایی از سوی طرفهای اصل درگیر در جنگ باعث طولانیتر شدن و تعمیق قحطی گردید. آن طور که در این پژوهش نشان داده شده است، سیاستهای تجاری و مالی بریتانیا دلیل اصلی تعمیق و طولانیشدن قحطی بوده است که مرگ میلیونها ایرانی را در پی داشت.